نظريه شعور (2)

در ادامه سلسله مباحث اپستومولوژي كوانتومي و انسان طبيعت تفكر و بخش شماره 1 همین مبحث ، ناگزيريم تا در خصوص اطلاعات و نقش آن در پيشروي معرفت شناسي كوانتومي به صورت گسترده تري به بحث بنشينيم . همانگونه كه قبلا گفته شد ، اطلاعات بعنوان متريال اصلي معرفت شناسي كوانتومي ، نقش بسيار مهمي را در ساختار فكري انسان مدرن و پست مدرن امروز دارد . اطلاعات در دو بخش اطلاعات انساني و اطلاعات كيهاني مورد بررسي قرار مي گيرد .
يکشنبه، 22 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
نظريه شعور (2)
نظريه شعور (2)
نظريه شعور (2)






نقش اطلاعات در معرفت شناسی کوانتومی...

در ادامه سلسله مباحث اپستومولوژي كوانتومي و انسان طبيعت تفكر و بخش شماره 1 همین مبحث ، ناگزيريم تا در خصوص اطلاعات و نقش آن در پيشروي معرفت شناسي كوانتومي به صورت گسترده تري به بحث بنشينيم . همانگونه كه قبلا گفته شد ، اطلاعات بعنوان متريال اصلي معرفت شناسي كوانتومي ، نقش بسيار مهمي را در ساختار فكري انسان مدرن و پست مدرن امروز دارد . اطلاعات در دو بخش اطلاعات انساني و اطلاعات كيهاني مورد بررسي قرار مي گيرد .
از آنجايي كه انسان ، خود بخشي از كيهان و هستي است ، پس اطلاعات انساني هم به نوعي در بررسي اطلاعات كيهاني ، زير مجموعه اطلاعات كيهاني محسوب ميشود . اما در حال حاضر چون اطلاعات را در بخش روابط انسان با انسان ميخواهيم مورد مطالعه قرار دهيم ، ناگزير به تفكيك اطلاعات به دو بخش انساني و كيهاني هستيم . به وقت بررسي اطلاعات كيهاني كه در مباحث آتي مطرح خواهد شد ، اطلاعات انساني هم بعنوان بخشي از اطلاعات موجود در كيهان مورد شناسايي قرار خواهد گرفت . از ابتداي آغازين تجربيات تاريخ تمدن بشري ، اطلاعات در ساختاري بسيار ساده ، محصول تجربيات انسان را به ديگر انسانها منتقل مينمود .اين نقل و انتقالات با بهره گيري از حواس پنج گانه صورت مي گرفت ..
بعنوان مثال وقتي اولين انسان بر حسب تجربه برگ را بعنوان پوشش عورت خود برگزيد ، اين تجربه در ماحصل خود اطلاعاتي مبني بر امكان استفاده از برگ درختان و گياهان براي پوشش عورت توليد نمود . ديگر انساني كه در كنار اين انسان بود با استفاده از سيستم دريافت كنندگي بصري خود اطلاعات حاصله را دريافت و خود نيز چنين تجربه اي را عملي مينمايد . به همين ترتيب ساير تجربيات در ماحصل خود اطلاعاتي را توليد مينمود و انسان ها بوسيله پنج حواس خود اين اطلاعات را دريافت و نشر ميدادند . در اين ميان اتفاق بسيار جالبي كه صورت ميپذيرفت اضافاتي بود كه هر انسان به فراخور تجربيات جديد و يا خواستها و ناخواستهايش به اطلاعات ماقبل خود مي افزود . و به همان ترتيب ماهيت اطلاعات خاصيت رو به تغيير و حتي تكامل نهاد .
با اين مثال كه شايد اولين انساني كه براي دفاع از خود از تكه استخوان حيوان مرده اي استفاده نمود و آنرا به سمت دشمن (انسان يا حيوان ) پرتاب نمود ، بروشني بتوان توضيح داد كه اين عمل تجربي در ماحصل اتفاق افتادنش اطلاعاتي توليد و ديگر انسان هاي اطراف وي نيز همان تجربه را تكرار نمودند . اما از آنجاييكه اطلاعات قابليت تكامل و يا تغيير را دارند در يكي از همان نشر اطلاعات بين انساني ، انسان دگري بر حسب حادثه در زمان پرتاب استخوان و برخورد ش با سنگ و شكستن استخوان ، تجربه سر تيزشدن استخوان را بدست مياورد كه خود حامل اطلاعاتي است، محصول برخورد سلولهاي مغزي انسان با طبيعت . در اين مثال در ميابيم كه خود طبيعت نيز همگام با انسان مشغول تجربه و اطلاعاتي را از حاصل تجربياتش نشر مي دهد .
روزگاري طبيعت دايناسور ها را خلق كرد و ميليون ها سال اين جانوران غول آسا در زمين پراكنده بودند . اما بعنوان يكي از تجربيات طبيعت كه با شكست مواجه شد ، از زمين محو و منقرض شدند . اين اطلاعات به اندازه تمامي اطلاعات ساده تر و يا پيچيده تر در طبيعت نشر داده شد .
اطلاعات در سطح بسيار وسيعي درسطح هستي قابليت نشر دارند و اين شامل اطلاعات انساني كه در فركانسهاي مختلف منتشر ميشوند نيز ميگردد . شايد بسياري از شما با واژه تله پاتي آشنايي داشته باشيد و يا حداقل به گوشتان آشنا باشد ! تله پاتي در معرفت شناسي نوين كوانتومي يكي از مصاديق همگرايي فركانسهاي تجربي يك انسان با انسان ديگر است . بدين گونه كه تفكرات تجربي يك انسان به لحاظ انتشار در هستي ، اما در طول موجي مشخص ، اين قابليت را دارد كه اگر انسان ديگري در همان طول موج در حال تفكر و تبادل اطلاعات (‌بصورت ناخودآگاه ) باشد ، دريافتهايي از همان جنس داشته باشد . جالبست بدانيد كه در تمام اين وقايع ، مسئوليت نقل و انتقال اطلاعات به عهده بسته هاي نوري اي بنام كوانت ميباشد . (در اين مقوله در روانشناسي كوانتومي بعد ها بيشتر به بحث خواهيم نشست )
اطلاعات ، همانگونه كه به عرض رسيد در عموميت تبادلات انساني ، با استفاده از حواس پنج گانه صورت ميپذيرد . اما مثال اخيري كه در خصوص همگرايي فركانسهاي تجربي بين انساني بيان شد ، ضلع سومي در حواس بشر ايجاد كه در نگاه كلاسيك به آن حس ششم اطلاق ميشد . اين نكته از آن رو قابل تاكيد است كه بدانيم تعريف همگرايي فركانسهاي تجربي بين انساني در نگاه كوانتومي با حس ششمي كه در گذشته نه چندان دور به آن پرداخته ميشد ، متفاوت است ، هر چند كه در ظاهر نقاط مشتركي داشته باشند .
انسان پس از اينكه متوجه اهميت حضور اطلاعات در زندگي خود و متعاقب آن در هستي شد ، اهداف بلند مدتي را در خصوص بهينه سازي استفاده از اطلاعات طرح ريزي و آغاز نمود . بحث رسانه ها يكي از پيشه پا افتاده ترين اقدامات بشر براي نشر اطلاعات و خروج انسان از تفكرات و دريافت هاي اطلاعاتي تك بعدي بود . تصور كنيد زماني را كه هنوز هيچ رسانه اي در زندگي انسان حضور نداشت !!! اطلاعات الگوساز فرزند انساني از چه كانالهايي به وي منتقل ميشد ؟ و خود اين ناشرين اطلاعات الگوهاي خود را از چه منابعي اخذ ميكردند ؟ !!!
شهر كوچكي را در گذشته هاي دور ، در عصر كشاورزي و يا آغازين ايام عصر صنعتي تجسم كنيد ! شهريست با چند مدرسه – كليسا( يا معبد يا مسجد يا كنيسه ....) و خانواده ..... تمام كودكان اعضاي اين سيستم انساني در مدرسه تحصيل ميكنند ، در عبادتگاه ها پاي سخن روحانيون ديني خود مينشينند و در خانواده آن تعاليم را تمرين و يا گاهي تكميل ميكنند . تمام منابع اطلاعاتي و الگو ساز آنها به همين چند گلوگاه خلاصه ميشود . و حتي منتشرين اطلاعات ( خانواده – مدرسه – كليسا ....) همه و همه ، خود در همين محيط بسته اطلاعاتي رشد كرده اند .
پس هر آنچه را به فرزندان خود تحويل ميدهند ، آموزه هايي است كه از پيشينيان خود دريافته اند و يا صرفا محصولات تجربي خود را در بين خود نشر ميدادند و هيچ الگوي خارجي ديگري براي انتقال اطلاعات از ديگر تمدن ها نبود و يا حداقل به سرعت امروزي نبود .
در اين مثال فضاي اطلاعاتي بسته اي را مشاهده ميكنيد كه اطلاعات انساني در حال چرخيدن درون خود است . اما يك سوال اساسي پيش ميايد !!! و آن اين است كه آيا پيشرفت انسان امروز حاصل چرخيدن انسان به درون خود است ؟‌!!! و يا اينكه عامل ديگري براي اين روند تكاملي وجود داشته ؟‌!!!!
واضح و روشن است انجماد اطلاعات نميتواند موجب حركت انسان باشد . در مطالعه پيشرفتهاي انسان مدرن و پست مدرن در ميابيم تكاپوي اطلاعات است كه زير ساختار هاي دنياي انديشه را پي ريزي نموده است . تبادل اطلاعات انساني و كيهاني بر اساس اصل تغيير و تكامل پس از ايجاد ارتباط با ديگر مناديان تجربه و اطلاعات ، محصولات انديشه اي نويني را ببار مي آورد . ميدانيم كه منجمد نگه داشتن اطلاعات و چرخش اطلاعات در يك سيستم انساني بسته، هميشه در طول تاريخ محكوم به حذف بوده . (انحلال شوروي سابق مثال خوبي براي اين موضوع است ) در سيستم انساني شوروي سابق ، جداي شكل سياسي و حكومتي اش ، در سيستم سازي انساني اي كه صورت ميگرفت ، شكل ايدئولوژيك آن موجب ميشد تا سر شاخه هاي سيستم بتا به تعصبات عميق خود نسبت به يافته هايشان و اطلاعات تدوين شده و محصور ، اجازه برخورد اطلاعات موجود را با سپهر اطلاعاتي خارج از فضاي موجود را در ديگر سيستم هاي انساني ندهند .
از همين رو با روند رو به گسترش نقش اطلاعات در زندگي بشر و از سويي انباشته شدن انرژي پتانسيل اطلاعات در پشت ديوار هاي بسته شوروي سابق موجب فروريختن سيستم بسته انساني ايشان گرديد .
اين شكل از سيستم هاي انساني از نظر ماهوي ، شباهت بسيار زيادي به سيستم هاي ديني اي كه حكومت را در اختيار خود دارند ، دارد . شايد بتوان چنين نتيجه اي را نيز براي حكومت هاي ديني بسته نيز، پيش بيني نمود . براي اينكه از بحث فاصله نگيريم ، بهتر است به مدلهاي رو گسترش اطلاعاتي دنياي امروز بپردازيم . تكنولوژي رسانه اي با غير توده اي كردن رسانه ها انسان را تحت تاثير امواج قوي اطلاعات قرار داد و از همين رو انسان امروزي آموزه هايش از كانالهاي مختلف رسانه اي الگو سازي ميشود . ديگر كودك انساني الگوهاي اطلاعاتي خود را صرفا از مدرسه و كليسا و خانواده نميگيرد و به بياني ساده تر، آنگونه كه محيط بسته قبل از عصر فناوري اطلاعات وي را تربيت مينمود ، ساخته نميشود .
همه ما بارها و بارها اين جمله را در برخورد با كودكان نسل امروزي بشر يا بكار برده ايم و يا شنيده ايم : ( بچه هاي حالا مثل قديم نيستند ، خيلي با هوش تر شدن ) . اين قبيل جملات محصول عدم شناخت ما از شرايط در حال تغيير سپهر اطلاعاتي است . كودكان امروز ما از لحظه تولد براي آرام كردنشان در مقابل رسانه اي مانند تلويزيون قرار ميگيرند . انواع موسيقي را از بروز ترين تكنولوژي هاي صوتي ميشنوند و ما غافل از اينكه نت به نت هر موسيقي پيامي براي ضمير ناخود آگاه انسان به ارمغان دارد .
تصوير هاي موجود كه به ظاهر براي كودك انساني بنا به شرايط سني اش ، به تصور ما بي معني است ، تا 1ماهگي يك روز خاطره را به ثبت ميرساند و تا پنج ماهگي به ترتيب روزهاي به ثبت رساني خاطرات رو به گسترش ميرود.حال مقايسه كنيد كودك متولد يكصد سال پيش را كه در آغازين روزهاي تولد به جز عمه و خاله و عمو و البته پدر بزرگ و مادر بزرگ را در كنار مادر و پدر خود تجربه نمينمود ، امروزه شايد چيزي فراتر از گفته هاي عادي و عاميانه خويشان نزديك را در روز هايي كه قابليت ثبت خاطرات را دارد ، در ضمير ناخودآگاه خويش ميسپارد . كودك انساني ، امروز در موجي از جوشش اطلاعات متولد ميشود و از همان آغازين روزهاي زندگي اش اطلاعات و فركانسهاي همگرا او را تحت تاثير خود قرار ميدهد و از همين روست كه گاهي از كودكان خود در سنسن 2تا 5 سالگي واژگان و يا مفاهيمي را ميشنويم كه با كمال تعجب ابراز ميكنيم كه هيچگاه چنين وازگاني را با چنين بار معنايي عميقي به او ياد نداده ايم !!! درست است ما بصورت متديك و روشمند چيزي در اين باره به وي نياموخته ايم . اما آيا رسانه هاي غير توده اي و يا حتي خود ما كه افكار و انديشه هايمان محصول ميليون ها الگوي رسانه اي و اطلاعاتي است ، نيز ، در نشر اطلاعات بيكار نشسته ايم ؟ و آيا كودك انساني از اين حجم سنگين اطلاعات بي بهره مانده است ؟
هرچه زمان به پيش ميرود و هر چه هستي در جهات مختلف رو به گسترش ميرود، حجم اطلاعات توليد شده به دليل تجربيات رو به گسترش انسان و از آن مهمتر طبيعت و انتشار ناگزير آن در سطح هستي ، موجب ميشود تا انسان هايي كه فردا صبح متولد ميشوند با مقايسه با كودكان امروز صبح ، اولين روز ميلاد خود را در فضايي آعاز كنند كه حجم اطلاعات انتشار يافته در سطح هستي افزايش يافته است . از همين روست كه تفاوت كودكان انساني روز به روز بيشتر و حتي حساسيت آن وابسته به ثانيه ها ميشود . در هر لحظه تجربياتي به وسعت تمام هستي در حال اتفاق است . حال تجسم كنيد حجم اطلاعاتي كه محصول تجربه اي به وسعت كل هستي است چه ميزان است ؟!!
طبيعتا چيزي به ابعاد تك تك اجزاء هستي . و وجود همين اصل در هستي براي فهميدن دليل تفاوت ميان انسان هاي متولد شده در اكنون ، با كودكان متولد شده در ثاتيه بعدي كافيست . در معرفت شناسي كوانتومي ، حتي مفهوم نسل تغيير كرده و ديگر نسل به فاصله ميان فرزند و والدينش خطاب نميشود ، بلكه در اين نوع جهان بيني نسل در انحصار ثانيه ها و حتي كوچكتتر ازآن در آمده .
ميدانم كه بحث بسيار سنگين و شايد كمي غير متعارف بنظر برسد . اما چاره اي نيست و بايد به نحوي با اين معرفت شناسي ارتباط برقرار كرد . دنياي امروز ساختارش بر اساس معرفت شناسي كوانتومي طرح ريزي شده و به همين روال هم رو به گسترش است . تغييرات لحظه به لحظه اي كه حتي ساكنين دور افتاده ترين روستاهاي كشور خودمان هم آنرا حس ميكنند ، محصول انفجار هاي اطلاعاتي است . البته همچون هميشه عادت كرده ايم تا تغييرات را از روي محصولات تكنيكال دنياي مدرن تجربه كنيم و متاسفانه متد ها براي ما معنا و ارزشي نداشته و ندارند.
شايد بتوان ما را مصرف كنندگان مودبي خواند كه كاري به چگونگي بوجود آمدن محصولات دنياي انديشه بشري نداريم و حتي به خود زحمت نميدهيم تا اين سوال را از خود بپرسيم : انسانهايي كه امروز تمدن دنيا را در ابعاد تكنيكال و انديشه اي رو به جلو ميبرند ، زاييده چه نوع جهان بيني هستند !!!!!! آيا ايشان هم جهان را به گونه اي كه ما تجربه ميكنيم ، تجربه كرده اند ؟ آيا آنها نيز در همان سطحي كه ما نگاه و انديشه مان را نگه داشته ايم ، نگه داشته اند ؟ اگر پاسخ مثبت بدهيم باز اين سوال پيش مي آيد كه چرا در نتيجه تفاوت هاي فاحشي وجود دارد ؟ و اكنون ما مصرف كنندگان دنياي انديشه بشري هستيم و ديگراني توليد كنندگان دانش هاي نوين بشري ؟
شايد شنيدن اين موضوع برايتان جالب باشد كه سپهر اطلاعاتي آنچنان اهميت و ارزشي را در توليد دانشهاي بشري دارد كه حتي سياستمداران و گردانندگان جهان انساني نيز از اين سپهر بيش از هر چيزي بهره ميگيرند . شايد تا كنون اين مهم از ذهن هيچكدامتان خطور نكرده و حتي لحظه اي به آن نينديشيده باشيد كه اينترنت و قابل دسترس نمودن آن براي جهانيان از چه رو اتفاق افتاد ؟
دلايل سطحي آن كمك به ارتباطات انساني و تبادل اطلاعات با سرعت بالا در دهكده جهاني است . كه البته هم چنين است . اما آيا جريان به همين جا خاتمه ميابد ؟شايد چيزي را كه ميخواهم بيان كنم ذهن بسياري را كه وقت و بهايي براي انديشيدن قائل هستند را كمي درگير خود كند و آنها را در حيرتي ژرف فرو ببرد .اما بايد بگويم اين واقعيتي است اجتناب ناپذير:
اينترنت در ظاهر براي تبادل اطلاعات بين بشري بصورت همگاني شكل گرفت . اما ميدانيم كه قبل از همگاني شدن صرفا در اختيار سرويس هاي اطلاعاتي ارتش آمريكا بود و پنتاگون براي برقراري ارتباط با زير مجموعه هايش از آن بهره ميبرد . اما انديشمندان و مانيفست نويسان سياست جهاني براي كنترل اوضاع جهان ، اين پديده را در سطحي گسترده و همگاني در اختيار همگان قرار دادند و ميدانيم كه اين وابستگي در همه ابعاد روز به روز نيز بيشتر ميشود . به گونه اي كه كم كم نامه نويسي سنتي رو به انقراض ميرود و همه بصورت الكترونيكي نامه نگاري ميكنند . بدين معني كه در هر نامه شما اطلاعاتي حاصل از تجربيات احساسي – اجتماعي – سياسي – علمي و ...... داريد كه اگر به روش سنتي در كاغذي مينوشتيد تنها عده معدودي از جمله كارمندان اداره پست و يا پستچي محل ، آنهم به قصد و نظري خاص و يا از سر فضولي ميتوانستند ، اطلاعات مكتوب شما را باز خواني كنند .
اما امروزه شما اطلاعات حاصل از تجربيات احساسي – اجتماعي – سياسي – علمي – فرهنگي ......خود را كه بيانگر ساختار انديشه اي شماست و در علوم زير شاخه معرفت شناسي كوانتومي ، با استفاده از همين جنس اطلاعات، حتي ميتوان حركت هاي بعدي شما را پيش بيني نمود، در نامه هاي الكترونيكي اي ثبت ميكنيد كه ديگر تنها نامه رسان محله تان خطري براي افشا و يا باز خواني آن بنظر نمي رسد .بلكه سازمانهاي اطلاعاتي اي كه در خدمت سياستگذاران جهاني هستند نه از سر كنجكاوي و فضولي ، بلكه با اهدافي متفكرانه فحواي كلي نگارش هاي شما را علاقمندانه دنبال ميكنند . البته اين بدين معني نيست كه ايشان هر صبح قبل از شما خط به خط نامه هايتان را مطالعه ميكنند بلكه همانگونه كه گفته شد در نگاهي كلي به هرجامعه انساني و سيستمهاي مختلف بشري علايق – خواستها و نا خواستها – سياستگذاري ها – باور ها و بسياري از اموريكه در امر سياست كلان جهاني بدرد خور هستند را مورد بررسي قرار ميدهند .
شايد باز هم جالب باشد كه بگويم: وبلاگ نويسي قبل از هر چيز كه عرصه اي براي ارايه يادداشتهاي شخصي و يا تخصصي باشد ، مرجع بسيار مفيدي است براي سازمانهاي اطلاعاتي دنيا تا ساختار هاي فكري رو به تغيير فرهنگها و كشور هاي مختلف را زير نظر داشته باشند . براي آنها دانستن همين نوشته هاي ناچيزو ظاهرا بي ارزشي كه از امور روزمزمان مينويسيم بسيار ارزشمند خواهد بود زماني كه با تكنيك متدولوژي انديشه ( روش شناخت انديشه *يكي از مدرن ترين دانش هاي بشري * ) با ان برخورد شود . ميدانيم كه در متدولوژي انديشه واژگان نمايانگر ماهيت مغز تراوش كننده اش است . پس تصور كنيد آن هنگامي را كه شما بدانيد در سر مردمان جهان چه ميگذرد ؟
فكر ميكنيد كنترل آنها و يا تغيير جهت دادن هاي استراتژيك ايشان كار مشكلي خواهد بود ؟ !!!!!!!!
اين را به يقين بدانيد ، انساني كه به لطف امواج تكنولوژي و سپهر اطلاعاتي روز به روز پيچيده تر ميشود ديگر براي سر در آوردن از كارش نميتوان به جاسوس هايي اكتفا نمود كه با پرواز در فرودگاه كشوري مينشينند و اطلاعاتي را كسب ميكنند . جاسوسان صرفا آنچه را در ظاهر اتفاق ميفتد ، ميبينند و گزارش ميدهند . اما امروزه به لحلظ پيچيدگي رو به افزايش انسان ، بهتر است بدانيم در مغز مردمان هر جامعه چه ميگذرد تا بتوانيم بدلي را آماده داشته باشيم . كاري كه صاحبان بي ترديد جهان به مدد تكنولوژي مدرن اطلاعاتي و دانشمندان متدولوژي انديشه به سادگي هر چه تمام تر در حال انجام آن هستند . مرور فحواي كلي نوشته هاي هر جامعه انساني در فضاي مجازي اينترنت و جمع آوري واژگان كليدي اي كه با متدلوژي انديشه ارزشمند ميشوند ، اين امكان را فراهم ميكند تا بتوان متوجه شد كه جهانيان در سلول هاي مغزي شان چه ميگذرد ! چيزهايي كه گاها خود ما از وجودش در مغزمان بي خبريم.
اين است گوشه اي از رهاورد هاي اطلاعاتي بشر . باز هم چون هميشه تاكيد ميكنم كه با اين مطالب بصورت ارزشي برخورد نكنيد و صرفا بار توصيفي آن را مد نظر داشته ياشيد و آنچه را كه لايق به انديشيدن ميدانيد در ذهن بپرورانيد . هدف از ارايه اين چند خط چيزي فراتر از اين است كه بخواهيد در مورد خوب يا بد بودن اين رهاوردها قضاوت كنيد . كاري كه متاسفانه هميشه دم دست تر از هر چيز ديگري بوده همين قضاوت در خصوص خوب و يا بد بودن امور است . اگر ميخواهيد دريافت هاي ناب تري براي كاربردي و كاركردي كردن اين معرفت شناسي داشته باشيد ، به فرا تر از خوب يا بد بودن بينديشيد و سعي به تصوير سازي مكانيسم اين اپستومولوژي در ذهن خود داشته باشيد.
* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط