آوازه ايتالو کالوينو به عنوان يکي از بزرگ ترين نويسندگان معاصر جهان بيش از همه از به خاطر حکايت هاي اخلاقي، داستان هاي فانتزي و رمان هاي پست مدرن اوست. نوشته هاي کالوينو نه تنها براي نوآوري و مهارت در شيوه روايت گري او تحسين شده اند، به سبب درگيري و ارتباط ميان اين نوشته ها و انديشه هاي فلسفي، زيباشناختي و علمي مورد توجه قرار گرفته اند. کالوينوي جوان در آغاز دوره کاري خود بسيار تحت تاثير فضاي بازسازي پس از جنگ دوم جهاني بود. دوراني که در
بررسي اقتباس در 4 فيلم سينمايي «آدم هاي ناشناس» ، «تازي با بيکرويل» ، «47 رونين» و «هملت»
1- آدم هاي ناشناس (ماريو مونيچلي، 1958)
آوازه ايتالو کالوينو به عنوان يکي از بزرگ ترين نويسندگان معاصر جهان بيش از همه از به خاطر حکايت هاي اخلاقي، داستان هاي فانتزي و رمان هاي پست مدرن اوست. نوشته هاي کالوينو نه تنها براي نوآوري و مهارت در شيوه روايت گري او تحسين شده اند، به سبب درگيري و ارتباط ميان اين نوشته ها و انديشه هاي فلسفي، زيباشناختي و علمي مورد توجه قرار گرفته اند. کالوينوي جوان در آغاز دوره کاري خود بسيار تحت تاثير فضاي بازسازي پس از جنگ دوم جهاني بود. دوراني که در آن کارگردان هايي چون ريرتوروسليني، ويتوريو دسيکا و لوکينو ويسکونتي به عنوان کارگردان هاي نئورئاليست شمرده مي شدند و بيشتر هنرمندان در پي نمايش زندگي به صورت واقعي اش بودند. در اين دوران جريان نئورئاليسم در ادبيات نيز غالب بود و نويسندگان مي کوشيدند تا ادبيات نويني را که بر پايه ي زندگي روزانه و آدم هاي معمولي بود جايگزين ادبيات کهنه پيش از جنگ کنند. داستان سرقت از قنادي که مبناي فيلم آدم هاي ناشناس است. در يک مجموعه داستان کوتاه به نام کلاغ آخر از همه مي رسد. منتشر شد. مضمون داستان هاي اين مجموعه به دوران جنگ و زندگي پس از جنگ مربوط بود. اين مجموعه نشانگر پيشرفت هنري و سياسي نويسنده در طول دوران جنگ و سال هاي پس از آن است. گرچه قهرمانان اين داستان ها همگي از ميان سربازان، کارگران، بي کران و خرده دزدان انتخاب شده اند، هنر کالينو در شيوه روايت زندگي آن ها، ترکيب ساختار قصه ها يا حکايت اخلاقي با تصويرسازي هاي رئاليسم ادبي است. داستان اصلي آن چنان کوتاه است که فيلمنامه نويسان فيلم، از آن تنها به عنوان مبناي الهام خود استفاده کرده اند. کالوينو در داستان حدود ده صفحه اي خود، ماجراي دزدي شبانه چند دله دزد بينوا از يک قنادي را شرح مي دهد. دزدان گرسنه اي که هنگام سرقت، از فرط گرسنگي تا صبح مشغول خوردن شيريني ها مي شوند خواننده از شخصيت هاي داستان کالوينو چيزي بيش از چند اسم نمي شناسد، اما رفتار آن ها چنان رقت بار و در عين حال خنده دار است که موقعيت توصيف شده را به تراژدي کمدي نزديک مي کند. اين موقعيت همان ويژگي اي است که سينماي کمدي ايتاليايي به آن شهره است. در فيلم مونيچلي صحنه هاي کميک بيش از آن که بر پايه کلام و گفتار بنا شود، بر موقعيت ها و واکنش شخصيت ها در آن موقعيت ها شکل گرفته است. مونيچلي و فيلمنامه نويسان فيلم به خوبي ايده دزدها حقير و گرسنه را با افزودن ماجراهاي فرعي بيشتر گسترش مي دهند. صحنه هاي کمدي وام گرفته از سنت سينماي کمدي چاپلين و کمدي هاي بزن بکوب دوران صامت، با نماهاي نئورئاليستي از شهر و خانه ها و فروشگاه ها ادغام شده و به خوبي فضاي داستان کوتاه کالوينو را به تصوير کشيده اند. فيلم آدم هاي ناشناس علاوه بر دين خود به داستان کوتاه کالوينو، بسيار تحت تاثير فيلم هاي گنگستري آمريکايي و فيلم هاي سرقت و دزدي از بانک يا جواهرفروشي است. به ويژه صحنه سرقت در آن را مي توان تقليدي هجوآميز از فيلمي چون ريفي في ساخته جولز داسين دانست.
2- تازي باسکرويل (ايگور ماسلننيکف، 1981)
در ميان تمام رسانه هاي هنري که شخصيت هلمز را بازآفريني کرده اند، سينما پرکارترين و مشتاق ترين آن ها بوده است. بيش از دويست نسخه تلويزيوني و سينمايي محصول علاقه مخاطبان به اين شخصيت است. بازيگران بسياري در نقش هلمز ظاهر شدند، اما بيشتر تماشاگران، در قرن بيستم، شرلوک هلمز را با دو بازيگر يعني بازيل راتبن در فيلم هاي کلاسيک دهه چهل ميلادي و جرمي برت در مجموعه اي تلويزيوني در دهه هشتاد به ياد مي آورند، اگرچه قديمي ترين اقتباس سينمايي از هلمز که تاکنون يافت شده به سال 1900 بر مي گردد. تازي باسکرويل از مشهورترين داستان هاي مجموعه شرلوک هلمز است. تازي باسکرويل براي تمامي مخاطبان ادبي و سينماي نامي آشناست و حتي آن هايي که اصل داستان را نخوانده اند از حال و هوا و شهرت آن باخبرند. اين داستان بلند به عقيده بسياري از هواداران و خوانندگان جدي داستان هاي هلمز، بهترين داستان در مجموعه هاي هلمز است. دويل در اين داستان برخلاف داستان هاي گذشته، وحدت و انسجامي دقيق را در ماجراها و شخصيت ها پي ريخته و از فلاش بک استفاده نکرده است. اين داستان نيز در اقتباس هاي سينمايي و تلويزيوني همواره مورد توجه بوده و نخستين نسخه رنگي سينمايي از داستان هاي هلمز بر مبناي همين داستان و در سال 1959 ساخته شده است. اقتباس ايگور ماسلننيکف از اين داستان در ميان بيش از بيست اقتباسي است که تاکنون ساخته شده. ماسلننيکف کارگردان روسي، يک مجموعه تلويزيوني بر اساس داستان هاي هلمز را کارگرداني کرد که شايد عجيب ترين اقتباس هلمزي باشد. سازندگان اين مجموعه با بازيگران روسي و لوکيشن هاي روسي، به طرزي باورنکردني کوشيدند تا فضاي بريتانياي دوران ويکتوريابي را بازسازي کنند، اما تنها همين نمونه از اين مجموعه يعني تازي باسکرويل و حضور نيکيتا ميخالکف بازيگر و کارگردان سرشناس روسي در آن نشان از عدم موفقيت آن ها دارد. ميخالکف بازيگر و کارگردان سرشناس روسي در آن نشان از عدم موفقيت آن ها دارد. ميخالکف که به سبک بازيگري پر حرارت و حرکات فيزيکي مشخص و بيان نيرومند مشهور و تقريبا در تمامي فيلم هايش از خود چهره يک روس واقعي را به نمايش گذاشته است، در اين فيلم به هيچ وجه با شخصيت ها و رفتار و سنن انگليسي سازگار نيست. علاوه بر آن تماشاگران دوستدار داستان هاي هلمز، پس از بازيگراني چون بازيل راتبن و جرمي برت که در آفريدن شخصيت تصويري هلمز نقشي بسيار داشته اند، به سختي بازيگري غير جذاب چون واسيلي ليوانف را در اين نقش مي پذيرند. با تمام اين ها تقابل ايجاد شده ميان فضا و داستان و شخصيت هاي انگليسي، و کارگرداني و بازيگري به سبک روسي، اندکي جلوه کمدي به اين فيلم بخشيده که آن را مي توان از نکته هاي مثبت فيلم دانست. ويژگي ديگر اقتباس روسي تازي باسکرويل، زمان طولاني آن است که برخلاف نسخه هاي ديگر، امکان پرداخت شخصيت ها و ماجراهاي فرعي در داستان هلمز را فراهم آورده است.
3- 47 رونين (کن ايچيکاوا، 1994)
در سي ام ژانويه 1703، 47 سامورايي ملازم ارباب آسانو اهل آکو به کين خواهي اربابشان به قصر کيرا در ادو يا توکيوي کنوني حمله کردند و در نبردي شجاعانه سر او را از بدن جدا کرده و آن را به معبدي که آرامگاه اربابشان بود بردند در آن جا هر 47 رونين يا سامورايي بي سرور، در يک اقدام جمعي، شکم خود را به نشانه وفاداري پاره کردند. اين اقدام بي درنگ در ژاپن آن روز به نماد وفاداري و حفظ ارزش هاي باستاني در مرام سامورايي ها تبديل شد و امروز آرامگاه اين 47 سامورايي يکي از مکان هاي مشهور ژاپن است. چوشينگورا يا گنجينه ملازمان وفادار يکي از چندين نمايشنامه اي است که براساس داستان 47 رونين نگاشته شده. داستان حمله 47 رونين به قصر ارباب کيرا، در دوره هاي تاريخي مختلف و در شرايط سياسي گوناگون، به دو صورت تفسير شده است. در نگاه اول کين خواهي اين 47 نفر نشانه وفاداري مطلق و پايبندي به ارزش هاي اجتماعي دانسته شده. اما در نگاه دوم، عمل اين رونين ها به نوعي اعتراض و عصيان در برابر قدرت حاکمه تفسير مي شود. اين تفاوت دو ديدگاه در تفاوت نگاه دو کارگردان بزرگ ژاپني به اين داستان نيز مشهود است. با مقايسه پايان 47 سامورايي ساخته کنجي ميزوگوچي در سال 1942 و 47 رونين ساخته کن ايچيکاوا معلوم مي شود که فيلم ايچيکاوا به نگاه دوم نزديک تر است و از اين رو کارگردان در پايان فيلم، برخلاف نسخه ميزوگوچي، به خودکشي دسته جمعي رونين ها اشاره نکرده است. برگردان سينمايي کن ايچيکاوا از داستان 47 رونين بار ديگر فرصتي براي او بود که توانايي اش را در قاب بندي نماها و صحنه هاي چشمگير و نيز مهارتش در داستان گويي را به رخ تماشاگران بکشد. اما پيچيدگي و تعدد شخصيت ها و نيز ناآشنايي تماشاگران غير ژاپني با نمادها و اشاره هاي اين داستان تاريخي، مانع از ارتباط درست آن ها با فيلم مي شود. ايچيکاوا در زمينه چيني براي رسيدن به سکانس پاياني و صحنه هاي بسيار زيبا و تابلومانند حمله رونين ها به قصر کيرا، بسيار موفق است.
4-هملت (کنت برانا، 1996)
پيشينه اقتباس از آثار شکسپير و مقايسه اقتباس هاي گوناگون از قهرمان هاي شکسپيري در تاريخ سينما، موضوعي است که بارها و بارها و در زمينه هاي گوناگون مطرح شده است. اما چيزي که هنوز هم ادامه دارد و هر نسلي پاسخ خود و رويکرد خود را به آن را ارايه مي کند، شيوه اجراي نمايش هاي شکسپير در سينما است. تمام اقتباس کنندگان بي شک در نخستين برخورد با متن شکسپير، با پرسش وفاداري به متن رو به رو بوده اند، اما هر يک از آن ها دريافت خود از وفاداري را در نظر داشته اند. بسياري از شکسپيرين ها بر اين عقيده اند که متن شکسپير، جدا از تفاوت رسانه ها، در هر رسانه اي بايد با زبان شکسپير اجرا شود. حتي وفاداري در زمان و مکان و لباس و آداب نيز از ضروريات اين رويکرد است. اگر اجراي زبان شکسپير در زبان انگليسي يک انتخاب باشد در اقتباس هاي غير انگليسي زبان، مشکلي دو چندان است. همواره ميان مترجمان آثار شکسپير در چگونگي انتخاب لحن و شيوه بيان شخصيت هاي نمايش اختلاف نظر بوده است. برخي زبان فاخر و آهنگين را تنها راه برگردان اين متون مي دانند ودر اين راه حتي تمامي اختلاف هاي تاريخي و ساختاري اقتباس هاي مورد نظر را ناديده مي گيرند. يکي از نکاتي که کنت برانا در اقتباس سينمايي خود از هملت به آن اشاره کرده تلاش در وضوح و دريافت کامل واژه هاي متن از سوي تماشاگران است، چيزي که دست کم در نسخه فارسي اين اثر، حاصل نشده است. متن شکسپيري که براي اجراي صحنه نگاشته شده، يکي از ستون هاي محکم خود را بر واژگان و جذب مخاطبان با استفاده از نحوه بيان اين واژگان بر صحنه نهاده است. در اجراي صحنه اي، تمرکز بر کلام هميشه بيش از توجه به دکور و اکسسوار صحنه است. اين ويژگي در رسانه فيلم کاملا متفاوت است. بسياري از منتقدان از اجراي به اصطلاح تئاتري نسخه هاي سينمايي هملت ناليده اند. کنت برانا که خود يکي از شکسپيرين هاي با سابقه است، در نسخه سينمايي خود نه تنها زمان تاريخي ماجرا را تغيير داده، بلکه کوشيده است تا با استفاده از امکانات سينما، همچون پرده عريض و جزئيات فراوان، اثري عظيم و مبهوت کننده از اين نمايشنامه بسازد. استفاده از آينه و شيوه اداي کلام در برابر آن، از شگردهايي است که برانا براي برگردان مونولوگ هاي فراوان اثر شکسپير در سينما برگزيده است. بحث از ويژگي هاي نسخه برانا و مقايسه آن با نسخه هاي ديگر مطلبي طولاني است، اما به جرات مي توان هملت برانا را يکي از بهترين برگردان هاي سينمايي اين نمايشنامه از آغاز تاکنون دانست. از مهم ترين ويژگي هاي اقتباس برانا، پرداخت دقيق و برگردان تقريبا کامل تمامي شخصيت ها و ماجراهاي نمايشنامه است. برانا کوشيده است تا با اضافه کردن و گسترش ماجراهاي فرعي در داستان اصلي، شخصيت هاي نمايش را باورپذيرتر و دقيق تر ترسيم کند. منبع:نشريه صنعت سينما ،شماره 85 /خ
نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.