اصلاح نفس لازمه ی کسب سعادت

امثال ما در حجابهای ظلمانی –بعضیها فوق بعض (1) – واقعیم، دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است. و اول قدم که مقدمه ی رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر (2) طبیعت که تمام وجود ما را از سر و علن و باطن و ظاهر فرا گرتفه به تدریج به هوش آییم و این «یقظه» ایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانسته اند، (3) و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمه ی دخول در سیر است. و رفع همه ی حجب ظلمانی و پس از آن نورانی،
يکشنبه، 29 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اصلاح نفس لازمه ی کسب سعادت
اصلاح نفس لازمه ی کسب سعادت
اصلاح نفس لازمه ی کسب سعادت





امثال ما در حجابهای ظلمانی –بعضیها فوق بعض (1) – واقعیم، دردها و رنجها و عذابها از این احتجاب است. و اول قدم که مقدمه ی رفع حجب است آن است که گرایش پیدا کنیم که در حجابیم و از این خدر (2) طبیعت که تمام وجود ما را از سر و علن و باطن و ظاهر فرا گرتفه به تدریج به هوش آییم و این «یقظه» ایست که بعض اهل سلوک، منزل اول دانسته اند، (3) و چنین نیست بلکه این به هوش آمدن و بیدار شدن مقدمه ی دخول در سیر است. و رفع همه ی حجب ظلمانی و پس از آن نورانی، وصول به اول منزل توحید است.
صحیفه ی امام؛ ج20، ص 439
***
تا انسان در حجاب خود است و به خود سرگرم است و خرق حجب حتی حجب نوری را نکرده، فطرتش محجوب است و خروج از این منزل علاوه بر مجاهدات، محتاج به هدایت حق تعالی. در مناجات مبارک شعبانیه می خوانی:
«الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک حتی تخرق ابصار القلوب حجب النور فتصل الی معدن العظمة و تصیر ارواحنا معلقة بغز قدسک. الهی واجعلنی ممن نادیته فاجابک و لا حظته فصعق لجلالک فناجیته سرا». (4)
این کمال انقطاع، خروج از منزل خود و خودی و هرچه و هر کس، و پیوستن به او است و گسستن از غیر...
صوفی! زره عشق صفا باید کرد
عهدی که نموده ای وفا باید کرد
تا خویشتنی به وصل جانان نرسی
خود را به ره دوست فنا باید کرد
صحیفه ی امام؛ ج18، ص 444
***
اکنون که معلوم شد تمام خیرات از سرچشمه ی نور فطرت الله است در صورتی که... اسیر دامهای پیچاپیچ نفس و ابلیس نگردد... و نیز ... تمامی شرور از فطرت مجحوبه ی مظلمه ی به ظلمات طبیعت است، و منشأ همه ی شقاوات و بدبختیها در دنیا و آخرت، همین احتجابات است، باید دانست که اگر انسان از خود غفلت کند و در صدد اصلاح نفس و تزکیه ی آن برنیاید و نفس را سر خود بار آورد، هر روز، بلکه هر ساعت بر حجابهای آن افزوده شود، و از پس هر حجابی حجابی ... پیدا شود تا آن جا که نور فطرت بکلی خاموش و منطقی شود، و از محبت الهیه در آن اثری و خبری باقی نماند؛ بلکه از حق تعالی و آنچه به او مربوط است ازقرآن شریف و ملائکة الله و انبیاء عظام و اولیاء کرام –علیهم السلام- و دین حق و جمله ی فضائل متنفر گردد، و ریشه ی عداوت حق –جل و علا- و مقربان درگاه مقدس او د رقلبش محکم و مستحکم گردد تا آن جا که بکلی درهای سعادت بر او بسته شود...
و این افزایش حجب، سبب طبیعی دارد، و آن، آن است که این سه قوه؛ یعنی ، قوه ی شیطنت، که فروع آن عجب و کبر و طلب ریاست و خدعه و مکر و نفاق و کذب و امثال آن است، و قوه ی غضب، که خودسری و تجبر و افتخار و سرکشی و قتل و فحش و آزار خلق و امثال آن از فروع آن است، و قوه ی شهوت، که شره و حرص و طمع و بخل و امثال آن از فروع آن است... محدود به حدی نیستند؛ به این معنا که اگر افسار شیطنت را انسان رها کند، در هیچ حدی واقف نشود و به هیچ مرتبه ای از مراتب قانع نگردد، و برای به دست آوردن مقصد خود حاضر است با تمام نوامیس الهیه و شرایع حقه مخالفت و دشمنی کند، و برای رسیدن به یک ریاست جزئی، حاضر است فوج فوج انبیاء و اولیاء و صلحاء و علماء بالله را قتل و غارت کند؛ و همین طور آن دو قوه ی دیگر در صورت سرخود بودن و افسار گسیختی.
و معلوم است هر مرتبه ای از مراتب لذات نفسانیه... که از برای انسان حاصل شود به اندازه ی خود انسان را دلبسته ی به دنیا و غافل از روحانیت و حق و حقیقت کند.
مثلا، درهر لذتی که ذائقه ی انسانی از این عالم می برد در صورتی که محدود به حدود الهیه نباشد، همان لذت انسان را به دنیا نزدیک کند و علاقه ی قلبیه را زیاد کند، و به همان اندازه علاقه به روحانیت و حق کم شود و محبت الهیه از قلب زائل شود. و چون پشت سر هر لذتی، نفس لذت دیگر، بلکه لذات دیگر را طالب شود و نفس اماره قوای مخصوصه ی این کار را برای تحصیل آن ترغیب کند؛ پس در پشت سر هر حجابی، حجبی ظلمانی برای انسان پیدا شود و از هر یک از این مجاری و قوای حسیه- که شعاع نفس از آنها به عالم طبیعت و دنیا جلوه کرده – دائما حجابهایی به روی قلب و روح کشدیه شود که انسان را از سیر الی الله و طلب حق – جل جلاله – باز دارد.
و خسران و حسرت، بلکه تعجب و حیرت در آن است که همان فطرتی که براق سیر اولیاء است به معراج قرب حضرت باری – جل و علا- و سرمایه ی وصول آنها است به کمال مطلق، همان انسان سرخود را به نهایت شقاوت و بعد از ساحت قدس کبریا رساند، و این بالاترین خسرانها است؛ چنانچه حق تعالی فرماید: والعصر* ان الانسان لفی خسر. (5)
چه خسرانی بالاتر از این که انسان سرمایه ی سعادت ابدی را خرج در راه تحصیل شقاوت ابدی کند، و آنچه را که حق تعالی به او داده که او را به اوج کمال رساند، همان او را به حضیض نقص کشاند؟!
ای انسان بیچاره! چه حسرتی خواهی داشت آن روزی که پرده ی طبیعت از چشم برداشته شود و معاینه کنی که آنچه در عالم قدم زدی و کوشش کردی در راه بیچارگی و شقاوت و بدبختی خودت بوده، و راه چاره و طریق جبران نیز مسدود شده، و دستت از همه جا کوتاه...
از عزیز! اکنون تا حجابهای غلیظ طبیعت نور فطرت را بکلی زائل نکرده، و کدورتهای معاصی صفای باطنی قلب را بکلی نبرده، و دستت از دار دنیا – که مزرعه آخرت است، (6) و انسان در آن می تواند جبران هر نقصی و غفران هر ذنبی کند- کوتاه نشده، دامن همتی به کمر زن و دری از سعادت به روی خود باز کن.
و بدان که اگر قدمی در راه سعادت زدی و اقدامی نمودی، و با حق تعالی... از سر آشتی بیرون آمدی و عذر ماسبق خواستی، درهایی از سعادت به رویت باز شود، و از عالم غیب از تو دستگیریها شود و حجابهای طبیعت، یک یک، پاره شود و نور فطرت برظلمتهای مکتسبه غلبه کند، و صفای قلب و جلای باطن بروز کند و درهای رحمت حق تعالی به رویت باز شود، و جاذبه ی الهیه تو را به عالم روحانیت جذب کند، و کم کم محبت حق در قلبت جلوه کند و محبتهای دیگر را بسوزاند، و اگر خدای –تبارک و تعالی- در تو اخلاص و صدق دید، تو را به سلوک حقیقی راهنمایی کند و کم کم چشمت را از عالم کور کند و به خود روشن فرماید، و دلت را از غیر خودش وارسته و به خودش پیوسته کند.
بارخدایا! آیا شود که این دل محجوب و این قلب منکوس را به خود آری، و این غافل فرو رفته در ظلمات طبیعت را به عالم نور کشانی، و بتهای دل را به ست قدرت خود درهم شکنی، و غبار تن را از پیش چشم فرو ریزی؟
بارالها! ما به امانت تو خیانت کردیم، و فطرت الله را به تصرف شیطان پلید دادیم، و از فطرت الهیه محجوب شدیم؛ و ترسم که کم کم، با این سیر طبیعی و سلوک شیطانی، از فطرت الهی یکسره بیرون آییم، و خانه را یکجا به تصرف شیطان و جنود آن و جهل و جنود آن دهیم.
شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 83
***
انسان ولیده ی عالم و طبیعت و فرزند نشئه ی دنیاست... از بدو خلقت در غلاف طبیعت تربیت شود، و روحانیت و فطرت در این حجاب وارد شود، و کم کم احکام طبیعت بر آن احاطه کند، و هرچه در عالم طبیعت رشد و نمای طبیعی کند احکام طبیعت بر آن بیشتر چیره و غالب شود. و چون به مرتبه ی طفولیت رسد با سه قوه، هم آغوش باشد که آن قوه شیطنت... و قوه ی غضب و شهوت می باشد. و هرچه رشد حیوانی کند این سه قوه در او کامل شود و رشد نماید و احکام طبیعت و حیوانیت بر آن غالب شود... این احتجابات و ظلمات و کدورات بر نفس غالب و چیره است، و کم اتفاق افتد که کسی به خودی خود بتواند از این حجب بیرون آید... و به کمال مطلق و نور و جمال و جلال مطلق برسد، حق –تبارک و تعالی- ... انبیاء عظام –علیهم السلام- را برای تربیت بشر فرستاد و کتب آسمانی را فرو فرستاد تا آنها از خارج، کمک به فطرت داخلیه کنند، و نفس را از این غلاف غلیظ نجات دهند.
و از این جهت، احکام آسمانی و آیات با هرات الهی و دستورات انبیاء عظام و اولیاء کرام... توجه دادن فطرت است به کمال مطلق، که حق – جل و علا- و شئون ذاتیه و صفاتیه و افعالیه او است که مباحث مبدأ و معاد و مقاصد ربوبیات از ایمان بالله و کتب و رسل و ملائکه و یوم الاخره، و أهم و عمده ی مراتب سلوک نفسانی و بسیاری از فروع احکام از قبیل مهمات صلاة و حج، به این مقصد مربوط است، یا بی واسطه یا با واسطه.
شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 78
***
حسرتهایی است که آخر ندارد، ندامتهایی است که منتها از برای او نیست.
آری، کسی که خدای تبارک و تعالی تمام وسایل ترقیات و تکاملات معنویه و وصول به سعادات را برای او فراهم فرموده – چه وسایل باطنیه، که عقل و قوه تمیز و استعداد وصول به غایات و عشق فطری به کمال و جمال است، و چه وسایل ظاهریه، که عمر و وقت و محیط مناسب و اعضای سالم و عمده ی آنها هادیان راه هدایت و کتابهای آسمانی و دستورات الهی و مفسران آن است – با همه وصف، کفران نعم غیر مناهیه ی الهیه را نموده بلکه به امانات الهیه خیانت نموده و ترک تبعیت عقل و شریعت را کرده، متابعت هواهای نفسانیه و شیاطین جن و انس را، به متابعت حق – که ولی نعم است- ترجیح داده، یک وقت از خواب گران عالم طبیعت و غفلت بی پایان و مستی و بیهوشی برانگیخته شود که همه ی فرصتها را از دست داده و جمیع نعم خداداد از دستش رفته... شقاوتهای دائمه برای خود تهیه نموده...
همچون بیچاره ای را تصور کن! چه حسرتها دارد وقتی که می بیند رفقای او و همجنسها و هموطنهای او به سعادات و غایات کمالیه ی خود رسیدند، و او از قافله ی کاملان باز مانده و به ناقصان و اشقیا ملحق شده، و راه چاره ای ندارد و جبرانی برای نقایص او نیست.
شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 53
***
آیا نیامده وقت آن که درصدد اصلاح نفس برآییم، و برای علاج امراض آن قدمی برداریم؟ سرمایه جوانی را به رایگان از دست دادیم، و با غرور نفس و شیطان، جوانی را که باید با آن سعادتهای دو جهان را تهیه کنیم از کف نهادیم، اکنون نیز درصدد اصلاح بر نمی آییم تا سرمایه ی حیات هم از دست برود، و با خسران تام و شقاوت کامل از این دنیا منتقل شویم.
برای اصلاح نفس ایام جوانی سزاوارتر است؛ زیرا که هم اراده قویتر است، و هم کدورت و ظلمت نفس کمتر است و به فطرت نیزدیکتریم، و هم بار معصیت زیاد نشده که جبران آن مشکل باشد. جوانان قدر ایام جوانی را بدانند که این نعمت بزرگ را با غفلت نگذارنند که در ایام پیری اصلاح نفس بسیار مشکل است. مشکلات بسیار درسن پیری برای انسان هست که در ایام جوانی نست، لکن شیطان و نفس اماره انسان را مغرور می کنند و نمی گذارند در آن وقت، انسان درصدد اصلاح برآید، تا آن که انسان دچار ضعف و سستی پیری شد و معاصی متراکم و کدورتهای نفی زیاد شد، آن گاه نیز با تسویف و تعویق می گذرانند، تا اصل سرمایه را از دست بدهد و با خذلان و خسران، وارد دار انتقام شود و العصر* ان الانسان لفی خسر.(7)
چه خسرانی بالاتر از آن که سرمایه ی سعادت ابدی را در شقاوت ابدی خرج کند و مایه حیات و نجات، در هلاکت و فنای خود به کار اندازد، و تا آخر عمر از غفلت و مستی به خود نیاید.
شرح حدیث جنود عقل و جهل؛ ص 345
***

پي نوشت :

1- بعضی از این ظلمتها، بالای بعضی دیگر است.
2- پرده، حجاب.
3- کاشانی، عبدالرزاق؛ شرح منازل السائرین؛ ص 34. و منظور از بعض اهل سلوک، خواجه عبدالله انصاری است.
4- «بارالها، بریدگی کامل (از متعلقات) را برای توجه به خودت ارزانیم فرما، وچشم دلهایمان را به روغ نظر کردن به خودت روشن گردان تا دیدگان دل پرده های نور را دریده، به معدن عظمت و جلال برسد و جانهایمان به عز قدس تو تعلق یابند.
الها، مرا در شمار آنان قرار ده که صداهایشان زدی پس پاسخت دادند و نیم نگاهی به آنان کردی پس در برابر جلال تو مدهوش شدند در نتیجه با آنان راز و نیاز سری کردی.» إقبال الأعمال؛ ص 687.
5- «سوگند به زمان بدرستی که آدمی در خسران است.» (عصر، 1-2)
6- اشاره است به این حدیث نبوی که: الدینا مزرعة الاخرة؛ دنیا مزرعه و کشتزار آخرت است. عوالی اللآلی؛ ج1، ص 267، ح66.
7- « سوگند به زمان، همانا انسان در خسران است.» (عصر، 1-2)





نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.