روز طواف ساقي خورشيد خد بود |
|
نوروز روز خرمي بيعدد بود |
مفرش کنون ز گوهر و مسند زند بود |
|
مجلس به باغ بايد بردن، که باغ را |
چون صدهزار همزه که بر طرف مد بود |
|
آن برگهاي شاسپرم بين و شاخ او |
کاندر ميان حلقهي زرين وتد بود |
|
نرگس بسان حلقهي زنجير زر نگر |
دل عنبرين بود، چو عقيقين جسد بود |
|
اندر ميان لاله، دلي هست عنبرين |
بس رشد والدي که لطيفش ولد بود |
|
آن خاک هست والد و گل باشدش ولد |
خنديدن و گريستن و جزر و مد بود |
|
ابر گهرفشان را هر روز بيست بار |
گاهيش وصل و صلح و گهي جنگ و صد بود |
|
خورشيد چون نبرده حبيبي که باحبيب |
پرده زبرجدين و عقيقين رمد بود |
|
چشم خجسته را مژه زرد و ميان سياه |
زلف آن نکو بود که به پيچ و عقد بود |
|
سنبل بسان زلفي با پيچ و با عقد |
چون دست راد احمد عبدالصمد بود |
|
بادام چون شياني بارد به روز باد |