سمنبوي آن سر زلفش که مشکين کرد آفاقش

عجب ني ارتبت گردد ز روي شوق مشتاقش سمنبوي آن سر زلفش که مشکين کرد آفاقش که هم مارست مار افساي و هم زهرست ترياقش دو مار افساي عينينش دو مارستند زلفينش همي‌بوسم سيه زلفين و آن رخسار براقش به خواب اندر سحرگاهان خيالش را به بردارم
دوشنبه، 30 آذر 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
سمنبوي آن سر زلفش که مشکين کرد آفاقش
سمنبوي آن سر زلفش که مشکين کرد آفاقش
سمنبوي آن سر زلفش که مشکين کرد آفاقش

شاعر : منوچهري

عجب ني ارتبت گردد ز روي شوق مشتاقش سمنبوي آن سر زلفش که مشکين کرد آفاقش
که هم مارست مار افساي و هم زهرست ترياقش دو مار افساي عينينش دو مارستند زلفينش
همي‌بوسم سيه زلفين و آن رخسار براقش به خواب اندر سحرگاهان خيالش را به بردارم
از آن جادو ، و زان آهو، سيه چشمش، دوته طاقش ز خواب اندر چو برخيزم سيه گردم، دوته گردم
که طومارش رخ زردست و مژگانست وراقش مرا بر عاشقان داده يکي منشور سالاري
کنون آهو وثاقي گشت و جادو کرد اوشاقش گرفتم عشق آن آهو سپردم دل بدان جادو
به زاريها رسيدم من از آن دو چشم زراقش ز سالاري به شاديها همه ساله رسد مردم
که تا من از ره حکمت بدادي داد آفاقش مرا بر عاشقان ملکت ز دست شاه بايستي
بلاي زلف معشوقان جدا کردي ز عشاقش بتان را پيش بنشاندي به هم با عاشقان يکجا
جفا کردي هر آنکس را که برگشتي ز ميثاقش ميان عاشقان اندر يکي ميثاق گستردي
چو خسرو حافظ خلقست از نزديک خلاقش ظهير عاشقان بودي به عدل خويش درگيتي
که رضوان زينت طوبي برد، از بوي اخلاقش ملک مسعود بن محمودبن ناصر لدين‌الله
زباني را به دوزخ در، بپيچد ساق برساقش جهانداري که هر گه کو برآرد تيغ هندي را
به سنباده حروفش را بسنباند در احداقش وگر فغفور چيني را دهد منشور درباني
پياده از بلاساغون دوان آيد به ايلاقش وگر خان را به ترکستان فرستد مهر گنجوري
خيال فرش تخت او شکستي پشت و اعناقش وگر افلاک را آصف همه اعناق خود کردي
نه ابراهيم از ان بدعت بري گشتي، نه اسحاقش وگر آزر بدانستي تصاويرش نگاريدن
چنانچون گرز افريدون نه بس مسمار و مزراقش کمند رستم دستان نه بس باشد رکاب او
گلاب و شهد گرداند حميمش راو غساقش و گر اجزاي جودش را گذر باشد به دوزخ بر
که هم آفات زراقست و هم آيات رزاقش همايون بازو و دستا که آن دستست و آن بازو
کرا خواهد، کف دستش، کند موصول ارزاقش کرا خواهد، بدان بازو، ازو ارزاق برگيرد
و بلبل را به شبگيران خروش آيد بر اوراقش الا تا باد نوروزي بيارايد گلستان را
که ملکتهاي گيتي را بود نسبت به رستاقش ز يزدان تا جهان باشد مر او را ملکتي بيني


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط