• گسترش دامنه حرکت و استفاده از زبان در دانش آموزان در حد امکان دادن اعتماد به آنان برای استفاده از دانش زبانی خود در گسترده ترین محیط اجتماعی ممکن. در مورد تعداد اندکی دانش آموز مبتلا به ناتوانی های شدید، ممکن است این مساله به معنی تشویق آنان به استفاده از مهارتهای دیگر به منظور جبران زبان گفتاری دانسته شود که برای آنان همواره دردسر ساز است.
• رشد مهارتهای خواندن، نوشتن، و شمردن در حد امکان در مورد تعداد اندکی دانش آموزان این مسأله نیز ممکن است به معنی تمرکز و تلاش برای یادگیری باشد که برای زندگی خارج از مدرسه ضرورت تام دارد.
• همچون دو نکته اول، برنامه درسی کلی می کوشد تا به دانش آموزانی که تا سن تحصیلات در این مدرسهها می مانند کمک کند تا در مقام اعضای جامعه زندگی مفید و دلچسبی برای خود بسازند. همچنین آنان را تشویق کند تا علایق شخصی و مهارتهای پیشرفته را در حد امکان و تا بالاترین درجه توانایی در خود بپروراند.
آنهایی که با کودکان آسیب دیده زبانی برای نخستین بار در محیطهای مدرسه ویژه روبرو میشوند، در مقایسه با هنگامی که آنان را در محیطهای مدرسه عادی میبیند که در انجام امور و یادگیری ناتوانند، برداشت مثبتتری به آنان پیدا میکنند. تمام مدرسههای ویژه در پی آنند که دانش آموزانشان قبل از آن که بواسطه شکستهای متوالی دچار نومیدی و یأس فراوان شوند، کارشان را با آنان شروع کنند. لی Lea) ۱۹۸۶)، هنگام نگارش در این باره متذکر میشود که بسیاری از مقامات محلی آموزشی بطور فزایندهای از اعزام دانش آموزان مبتلا به آسیبهای جدی زبان به مدرسههای شبانه روزی روی گردانند. این بی میلی با مسأله ادغام در روند اصلی آموزش و پروش، و نبود امکانات مالی برای آموزش و پرورش همزمان شده است، و بنابراین نباید آن را جدی گرفت.
با این حال، لی میگوید اگر مدرسههای شبانه روزی ویژه در پی جذب دانش آموز هستند، لازم است در جریان کامل افکار، مسایل اجرایی و فن آوری نوین قرار گیرند و تخصص و مهارت خود را گسترش دهند و با یکدیگر مبادله کنند. اگر فاصله گرفتن از خدمات شبانه روزی را به معنی تعهد مقامات محلی آموزشی به راه اندازی مراکز زبان به تعداد کافی و درخور و در مدرسههای عادی بدانیم، میتوان آن را نکته مثبتی ارزیابی کرد. گر چه خدمات ارائه شده در مدرسهها در حال بهبود و پیشرفت است و احتمالا در آینده ادامه خواهد داشت، بسختی میتوان این حرکت را چنین تعبیر کرد.
مراکز زبان
سازمانهای خیریه چون ICAN (خدمات ملی مخصوص کودکان معلول) و AFASIC انجمن کودکان مبتلا به آسیبهای گفتاری برای تشکیل مراکز زبانی رهنمودهایی ارائه داده اند. رهنمودهای ICAN در پی مطالعه هات Hutt و دانلن Dunlan) ۱۹۸۷) در مورد خدمات موجود برای مبتلایان به آسیبهای زبانی، مشخص شد. این رهنمودها پرسشهای مهمی را مطرح میکند که باید قبل از تأسیس مراکز زبان بصورتی رضایتبخش پاسخ داده شود. این پرسشها مسائل ذکر شده را مورد توجه قرار میدهد: نوع معلولیت؛ دسترسی به کلاس و فضاهای دیگر؛ همکاری سرگروه معلمان، و دیگر اعضاء هیئت آموزشی مدرسهای که قرار است مرکز زبان در آن تأسیس شود؛ دسترسی به معلمان کاملا با صلاحیت یا امکان آموزش آنان؛ دسترسی به روانشناسی تربیتی دارای صلاحیت کامل که بتواند در کار پذیرش و مرخص کردن کودکان از مرکز نظر دهد، و نیز پشتیبانی لازم را از آنان به عمل آورد.طرح چنین مسائل مقدماتی از نبود دستورالعملهای کلی برای تأسیس مراکز زبانی حکایت دارد. بدین ترتیب، هر مقام محلی آموزشی در گزینش کودکان و کادر آموزشی این مراکز معیارها و نظرهای خود را به کار میبندد. این شرایط زمانی حادتر میشود که تأسیس مراکز زبانی، اقدام مشترک مقام محلی آموزش و مسئولین بهداشت و درمان ناحیه باشد. نبود یکنواختی مسأله دیگری است که در رهنمودهای انجمن کودکان مبتلا به آسیبهای گفتاری دیده میشود. با این حال، این رهنمودها حاکی است که مقامهای محلی آموزشی برای تأسیس مراکز زبانی به دنبال دریافت کمک هستند و میخواهند نمونههای عملی خوبی در این زمینه به دست آورند. میتوان امیدوار بود که با استفاده از ترکیبی از فعالیتهای ارائه شده توسط AFASIC و ICAN امکان دستیابی و رسیدن به سیاستی روشن و منسجم برای تأسیس مراکز زبانی وجود دارد. تمامی توصیههای ارائه شده حکایت از دارد که مراکز زبانی باید وابسته به مدرسههای عادی باشد و تلاش شود تا دانش آموزان این مراکز بتدریج در کلاس های عادی ادغام شوند و فرصتهایی فراهم شود تا این دانش آموزان در حد امکان با دانش آموزان عادی فعالیتهای مشترک داشته باشند.
توصیه میشود که در صورت تأسیس این مراکز توسط مقامهای محلی آموزشی خدمات آن ابتدا به کودکان سه ساله به بالا و در اولویت اول به کودکان بین ۷-۳ سال ارائه شود. زمانی که معیارهای خدمات به نوجوانان فراهم میشود میتوان این مراکز را در مدرسههای راهنمایی نیز دایر کرد. رهنمودهای ICAN حاکی است بسیاری از کودکانی که توانایی های غیرکلامی آنان زیر حد میانگین است نیز به اختلالهای زبانی خاص دچارند. از این رو پیشنهاد میشود برای این کودکان نیز در مدرسههای مخصوص مبتلایان به دشواریهای یادگیری متوسط، مراکز زبانی دایر شود. این رهنمودها حاکی است که آسیبهای زبانی تا حدودی در مبتلایان به موارد زیر دیده میشود:
- 1- ناتوانی جسمی ۲- دشواریهای یادگیری متوسط یا جدی 3- مسایل رفتاری و یا دیگر مشکلات هیجانی ۴- افت شنوایی ۵- درخود ماندگی ۶- دشواری جدی در خواندن و دیکته که برخی اوقات ناخوانی نامیده میشود. ۷- سایر ناتوانیهایی که رواج کمتری دارند.
فرض بر این است که برای کودکان مبتلا به این دشواریها، بر مبنای ناتوانی اولیه، خدماتی تدارک دیده شود. از جمله افرادی که نیازی به خدمات مراکز زبان ندارند آنهایی هستند که زبان را به منزله زبان دوم میآموزند و در زبان مادری خود با مسالهای جدی روبرو نیستند. این گونه استثناء با آئینامههای اجرایی مدرسههای شبانه روزی همخوانی دارد و دست کم از بعد نظری منطقی مینماید. طبیعی است هنگامی که کودکان مبتلا به معلولیتهای دیگر به خاطر آسیب دیدگی زبانی صدمه ببیند نمیتوان براحتی آن را پذیرفت. مدرسهها و مراکز زبانی خاص مبتلایان به اختلالهای زبان باید معیارهای نسبتا سختی برای خود داشته باشند، در غیر این صورت نمیتوانند به کسی کمک کنند یا در نهایت به نتیجه مطلوبی دست یابند. اما بجاست بدانیم که مقامات محلی آموزشی و خدمات درمانی زبان و گفتار ممکن است برای خود مقررات اجرایی خاصی داشته باشند تا بتوانند هر چه بیشتر امکان شرکت کودکان مبتلا به درخودماندگی، یا حتی مبتلایان به دشواریهای یادگیری دیگر را در این مراکز فراهم آورند. امید است که مبنای تصمیم گیری در مورد جایدهی کودکان در این مراکز که بوسیله مقامهای محلی آموزشی تأسیس میشود، نیازهای فردی و خدمات ارائه شده در این مکانها باشد.
منبع: اختلالهای رشد زبان (ویرایش دوّم)، کاترین آدمز، بتی بایرز براون و مارگات ادواردز، ترجمه: دکتر محمدتقی منشی طوسی، دانشگاه امام رضا (علیه السلام)، صص221-217، مؤسسه چاپ و انتشارات آستان قدس رضوی، مشهد، 1385