چند ماه پیش من و خانوادهام سفری به شمال داشتیم. آنجا به زیارت امام زاده ابراهیم (ع) رفتیم. مسیر کوهستانی و سرسبز بود. شالیزارهای پهناور و مخملی و درختان کوتاه و بلند و جادهی پر پیچ و خم کوهستانی آنجا خیلی دیدنی و دلپذیر بود. نسیم خنک میوزید و با اینکه تیرماه بود، ما اصلاً احساس گرما نمیکردیم، از دور گنبد نقرهای امام زاده ابراهیم را دیدم و مثل مادرم، دست بر سینه گذاشتم و به ایشان سلام دادم. مردم زیادی برای زیارت به آنجا آمده بودند. از پدرم پرسیدم که ایشان فرزند کدام امام هستند و پدرم یک تابلو نشانم داد و گفت: برو خودت در این باره یاد بگیر. جلو رفتم و نوشتههای روی آن تابلو را خواندم و فهمیدم که ایشان از فرزندان امام موسی کاظم علیهالسلام و برادر امام رضا علیهالسلام هستند و از دست دشمنان به آن کوهستان پناه برده بودند که شناسایی شده، به شهادت میرسند.
من آنجا دعا کردم تمام کسانی که عاشق زیارت امام رضا علیهالسلام هستند بتوانند به زیارت برادر ایشان، یعنی امام زاده ابراهیم هم بیایند و از آن محیط زیبا و پرطراوت بهره ببرند.
پویا مقدم - سیزده ساله
*******
خاطرهی من مربوط میشود به یک اردو . پارسال ما دانشآموزان کلاس هفتم از مدرسهی اشرف رهنما در منطقه 15 تهران را به یک اردوی زیارتی بردند. مربّی تربیتی برایمان توضیح داد هرکس به زیارت میرود، یعنی از طرف آن امام زاده دعوت شده، پس باید با احترام وضو بگیرد و لباس پاکیزه برتن نماید و بعد به زیارت برود. ما هم در مدرسه وضو گرفتیم و با حجاب کامل یعنی با چادر به طرف محلّ زیارت به راه افتادیم.
راه خیلی نزدیک بود و زود رسیدیم. حیاط پر از درخت آن امام زاده و کبوترهایی که در آنجا پرواز میکردند، خیلی قشنگ بود. ما با صف به طرف قسمت زنانه رفتیم و با نظم و ترتیب وارد شدیم. آن امام زاده ضریح کوچکی داشت و داخل حرمش گنبدی شکل بود.
اسم امام زاده اهلبن علی علیهالسلام بود. خانم مربّی گفت: «حضرت اهلبن علی از نوادگان امام حسن علیهالسلام است و کرامتهای زیادی دارد.» آن روز ما زیارتنامه و دعای توسل خواندیم. من برای سلامتی آقا امام زمان(ع) خیلی دعا کردم.
یکتا نظرداد - دوازده ساله
*******
یک روز من و مادر و خالهام برای زیارت به یک امام زاده رفتیم.
بیرون امام زاده فروشندگان زیادی جمع شده بودند و لباس و ظرف و چیزهای دیگر میفروختند.
مادرم گفت: «اوّل زیارت میکنیم و نماز مغرب و عشا را به جماعت میخوانیم، بعد اگر وقت شد از این بازار هم دیدن میکنیم.»
خاله و مادرم گفتند: «این امام زاده بیبی ملکخاتون است. من از خالهام خواستم دربارهی بیبی ملکخاتون بیشتر توضیح بدهد و خالهام گفت: «بیبی ملکخاتون یک زن بسیار باایمان بوده و مردم زیادی همیشه به زیارتش میآیند.»
خیلی دوست داشتم بدانم او فرزند کدام امام ماست؛ امّا شجرهنامهای از او در اطراف ضریح ندیدم؛ چون داشتند ضریح را بازسازی میکردند.
من از بیبی ملکخاتون خواستم از خدا بخواهد همهی مریضها شفا بگیرند و هیچ کس بیمار نشود.
حنانه بازدار- دوازده ساله
*******
شما حتماً اسم خواهر عزیز امام رضا علیهالسلام یعنی حضرت معصومه (س) را شنیدهاید. بهمن ماه گذشته ما برای دیدن برادرم که در قم درس میخواند به قم رفتیم. برادر من طلبه است و دروس حوزوی میخواند.
مادرم قبل از دیدن برادرم به پابوس حضرت معصومه(س) رفت و مرا هم با خودش برد. او در راه میگفت: «یا حضرت معصومه(س)! حاجت همهی حاجتمندان را روا کن و از برادر بزرگوارت حضرت امام رضا علیهالسلام بخواه ما را به پابوسیاش بطلبد.
داخل ضریح حضرت معصومه(س) خیلی شلوغ بود. من به سختی از لابهلای جمعیّت رد شدم تا دستم به ضریح برسد.
آنجا من هم دعا کردم که همهی دوستانم بتوانند به زیارت حضرت معصومه (س) در قم بیایند.
مهنا ابراهیمی- سیزده ساله
*******
هفتهی گذشته که سوّم محرّم بود، ما با خانواده به زیارت حضرت عبدالعظیم عیلهالسلام در شهر ری رفتیم. قبل از حرم، یک بازار طولانی بود که من با لذّت مغازههایش را تماشا میکردم.
پدرم گفت: روایت است که امام حسین علیهالسلام فرمودهاند: «هرکس به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری برود، گویا مرا زیارت کرده است.»
مادربزرگم گفت: «یا امام حسین(ع)! آرزو دارم به کربلایت بیایم.» بعد گریه کرد. پدرم گفت: «خدا را چه دیدی مادرجان! شاید همین امروز دعوتنامهی کربلا برایت صادر شود.» مادربزرگم اشکش را پاک کرد و گفت: «از حضرت عبدالعظیم تقاضا میکنم مرا هم به کربلا دعوت کنند.»
دیروز پدرم خبر خیلی خوبی برای ما آورد. او گفت: دعای مادربزرگم در حرم حضرت عبدالعظیم پذیرفته شده و قرار است برای اربعین همگی به کربلا برویم. این بهترین خاطره در عمرم بود.
صوفیا فتحی-چهارده ساله
منبع: مجله باران
من آنجا دعا کردم تمام کسانی که عاشق زیارت امام رضا علیهالسلام هستند بتوانند به زیارت برادر ایشان، یعنی امام زاده ابراهیم هم بیایند و از آن محیط زیبا و پرطراوت بهره ببرند.
پویا مقدم - سیزده ساله
*******
خاطرهی من مربوط میشود به یک اردو . پارسال ما دانشآموزان کلاس هفتم از مدرسهی اشرف رهنما در منطقه 15 تهران را به یک اردوی زیارتی بردند. مربّی تربیتی برایمان توضیح داد هرکس به زیارت میرود، یعنی از طرف آن امام زاده دعوت شده، پس باید با احترام وضو بگیرد و لباس پاکیزه برتن نماید و بعد به زیارت برود. ما هم در مدرسه وضو گرفتیم و با حجاب کامل یعنی با چادر به طرف محلّ زیارت به راه افتادیم.
راه خیلی نزدیک بود و زود رسیدیم. حیاط پر از درخت آن امام زاده و کبوترهایی که در آنجا پرواز میکردند، خیلی قشنگ بود. ما با صف به طرف قسمت زنانه رفتیم و با نظم و ترتیب وارد شدیم. آن امام زاده ضریح کوچکی داشت و داخل حرمش گنبدی شکل بود.
اسم امام زاده اهلبن علی علیهالسلام بود. خانم مربّی گفت: «حضرت اهلبن علی از نوادگان امام حسن علیهالسلام است و کرامتهای زیادی دارد.» آن روز ما زیارتنامه و دعای توسل خواندیم. من برای سلامتی آقا امام زمان(ع) خیلی دعا کردم.
یکتا نظرداد - دوازده ساله
*******
یک روز من و مادر و خالهام برای زیارت به یک امام زاده رفتیم.
بیرون امام زاده فروشندگان زیادی جمع شده بودند و لباس و ظرف و چیزهای دیگر میفروختند.
مادرم گفت: «اوّل زیارت میکنیم و نماز مغرب و عشا را به جماعت میخوانیم، بعد اگر وقت شد از این بازار هم دیدن میکنیم.»
خاله و مادرم گفتند: «این امام زاده بیبی ملکخاتون است. من از خالهام خواستم دربارهی بیبی ملکخاتون بیشتر توضیح بدهد و خالهام گفت: «بیبی ملکخاتون یک زن بسیار باایمان بوده و مردم زیادی همیشه به زیارتش میآیند.»
خیلی دوست داشتم بدانم او فرزند کدام امام ماست؛ امّا شجرهنامهای از او در اطراف ضریح ندیدم؛ چون داشتند ضریح را بازسازی میکردند.
من از بیبی ملکخاتون خواستم از خدا بخواهد همهی مریضها شفا بگیرند و هیچ کس بیمار نشود.
حنانه بازدار- دوازده ساله
*******
شما حتماً اسم خواهر عزیز امام رضا علیهالسلام یعنی حضرت معصومه (س) را شنیدهاید. بهمن ماه گذشته ما برای دیدن برادرم که در قم درس میخواند به قم رفتیم. برادر من طلبه است و دروس حوزوی میخواند.
مادرم قبل از دیدن برادرم به پابوس حضرت معصومه(س) رفت و مرا هم با خودش برد. او در راه میگفت: «یا حضرت معصومه(س)! حاجت همهی حاجتمندان را روا کن و از برادر بزرگوارت حضرت امام رضا علیهالسلام بخواه ما را به پابوسیاش بطلبد.
داخل ضریح حضرت معصومه(س) خیلی شلوغ بود. من به سختی از لابهلای جمعیّت رد شدم تا دستم به ضریح برسد.
آنجا من هم دعا کردم که همهی دوستانم بتوانند به زیارت حضرت معصومه (س) در قم بیایند.
مهنا ابراهیمی- سیزده ساله
*******
هفتهی گذشته که سوّم محرّم بود، ما با خانواده به زیارت حضرت عبدالعظیم عیلهالسلام در شهر ری رفتیم. قبل از حرم، یک بازار طولانی بود که من با لذّت مغازههایش را تماشا میکردم.
پدرم گفت: روایت است که امام حسین علیهالسلام فرمودهاند: «هرکس به زیارت حضرت عبدالعظیم حسنی در شهر ری برود، گویا مرا زیارت کرده است.»
مادربزرگم گفت: «یا امام حسین(ع)! آرزو دارم به کربلایت بیایم.» بعد گریه کرد. پدرم گفت: «خدا را چه دیدی مادرجان! شاید همین امروز دعوتنامهی کربلا برایت صادر شود.» مادربزرگم اشکش را پاک کرد و گفت: «از حضرت عبدالعظیم تقاضا میکنم مرا هم به کربلا دعوت کنند.»
دیروز پدرم خبر خیلی خوبی برای ما آورد. او گفت: دعای مادربزرگم در حرم حضرت عبدالعظیم پذیرفته شده و قرار است برای اربعین همگی به کربلا برویم. این بهترین خاطره در عمرم بود.
صوفیا فتحی-چهارده ساله
منبع: مجله باران