ذوالقرنین
ما نخست به تفسیر آیات مربوط به ذوالقرنین مى پردازیم , سپس براى شناخت شخص او وارد بحث مى شویم .نخست مى گوید:از تو درباره ذوالقرنین سؤال مى کنند (ویسئلونک عن ذى القرنین ). بـگـو: بـه زودى گوشه اى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى کنم (قل ساتلوا علیکم منه ذکرا).
آغـاز این آیه نشان مى دهد که داستان ذوالقرنین در میان مردم قبلا مطرح بوده منتها اختلافات یا ابـهـامـاتـى آن را فـراگـرفـته بود, به همین دلیل از پیامبر(صلی الله علیه و آله)توضیحات لازم را در این زمینه خواستند.
آیـه سـپـس اضـافـه مى کند: ما در روى زمین او را تمکین دادیم (انامکنا له فى الا رض ) و قدرت و ثبات و نیرو و حکومت بخشیدیم .
و اسباب هر چیز را در اختیارش نهادیم (وآتیناه من کل شى سببا).
عقل و درایت کافى , مدیریت صحیح , قدرت و قوت , لشکر ونیروى انسانى و امکانات مادى خلاصه آنچه از وسائل معنوى و مادى براى پیشرفت و رسیدن به هدفها لازم بود در اختیار او نهادیم .
آیه: او هم از این وسائل استفاده کرد(فاتبع سببا).
آیه: تا به غروبگاه آفتاب رسید (حتى اذا بلغ مغرب الشمس ).
در آنـجـا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریاى تیره و گل آلودى فرومى رود (وجدها تغرب فى عین حمئة ).و در آنجا گروهى از انسانها را یافت (ووجد عندها قوما) که مجموعه اى از انسانهاى نیک و بد بودند.
بـه ذوالـقـرنـیـن گفتیم : آیا مى خواهى آنها را مجازات کنى و یا طریقه نیکویى را در میان آنها انتخاب نمایى (قلـنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا).
آیـه: ذوالـقـرنین گفت : اما کسانى که ستم کرده اند به زودى آنها رامجازات خواهیم کرد (قال اما من ظلم فسوف نعذبه ).
سـپس به سوى پروردگارش باز مى گردد و خداوند او را عذاب شدیدى خواهد نمود (ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا).
این ظالمان و ستمگران هم مجازات این دنیا را مى چشند و هم عذاب آخرت را.
آیـه: و امـا کسى که ایمان آورد, و عمل صالح انجام دهد, پاداشى نیکوتر خواهد داشت (واما من آمن وعمل صالحا فله جزا الحسنى ).
و ما دستور آسانى به او خواهیم داد (وسنقول له من امرنا یسرا).
هـم بـا گـفـتار نیک با او برخورد خواهیم کرد, و هم تکالیف سخت و سنگین بردوش او نخواهیم گذارد, و خراج و مالیات سنگین نیز از او نخواهیم گرفت .
آیه: ذوالقرنین سفر خود را به غرب پایان داد سپس عزم شرق کرد آن گونه که قرآن مى گوید: سپس از اسباب و وسائلى که در اختیار داشت مجددا بهره گرفت (ثم اتبع سببا).
آیـه: و هـمـچـنـان بـه راه خود ادامه داد تا به خاستگاه خورشید رسید(حتى اذا بلغ مطلع الشمس ).
درآنـجـا مـشاهده کرد که خورشید بر جمعیتى طلوع مى کند که جز آفتاب براى آنها پوششى قرار نداده بودیم (وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا).
ایـن جـمـعـیـت در مـرحـلـه اى بـسیار پایین از زندگى انسانى بودند, تا آنجا که برهنه زندگى مى کردند, و یا پوشش بسیار کمى که بدن آنها را از آفتاب نمى پوشانید, داشتند.
آیـه: ایـن چـنـیـن بود کار ذوالقرنین , وما به خوبى مى دانیم اوچه امکاناتى براى (پیشبرد اهداف خود) در اختیار داشت (کذلک وقد احطنا بمالدیه خبرا).
در ایـن هنگام آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار وسرسختى به نام یاجوج و ماجوج در عـذاب بـودنـد, مـقدم ذوالقرنین را که داراى قدرت و امکانات عظیمى بود, غنیمت شمردند, دست به دامن او زدند و ((گفتند:اى ذوالقرنین ! یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مى کنند, آیـا مـمـکـن اسـت مـاهزینه اى در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى.
سد ذوالقرنین چگونه ساخته شد؟
در اینجا به یکى دیگر از سفرهاى ذوالقرنین اشاره کرده , مى گوید: بعد از این ماجرا باز از اسباب مهمى که در اختیار داشت بهره گرفت (ثم اتبع سببا).آیـه: هـمـچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید, و در آنجاگروهى غیر از آن دو گـروه سـابـق یافت که هیچ سخنى را نمى فهمیدند (حتى اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا ).
اشاره به این که او به یک منطقه کوهستانى رسید و در آنجا جمعیتى مشاهده کرد که از نظر تمدن در سـطـح بـسـیـار پائینى بودند, چرا که یکى از روشنترین نشانه هاى تمدن انسانى , همان سخن گفتن اوست .
آیـه: در ایـن هنگام آن جمعیت که از ناحیه دشمنان خونخوار وسرسختى به نام یاجوج و ماجوج در عـذاب بـودنـد, مـقدم ذوالقرنین را که داراى قدرت و امکانات عظیمى بود, غنیمت شمردند, دست به دامن او زدند و گفتند:اى ذوالقرنین ! یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مى کنند, آیـا مـمـکـن اسـت مـاهزینه اى در اختیار تو بگذاریم که میان ما و آنها سدى ایجاد کنى (قالوا یا ذاالـقـرنـین ان یاجوج وماجوج مفسدون فى الا رض فهل نجعل لک خرجا على ان تجعل بینناوبینهم سدا).
ایـن گـفتار آنها, با این که حداقل زبان ذوالقرنین را نمى فهمیدند ممکن است ازطریق علامت و اشاره بوده باشد.
آیه: اما ذوالقرنین در پاسخ آنها گفت : آنچه پروردگارم در اختیار من گذارده (از آنچه شما پیشنهاد مى کنید) بهتر است و نیازى به کمک مالى شما ندارم(قال ما مکنى فیه ربى خیر).
مـرا با نیرویى یارى کنید, تا میان شما و آنها (قوم مفسد), سد نیرومندى ایجاد کنم (فاعینونى بقوة اجعل بینکم وبینهم ردما).
آیه: سپس چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن براى من بیاورید(آتونى زبر الحدید).
هنگامى که قطعات آهن آماده شد, دستور چیدن آنها را به روى یکدیگرصادر کرد تا کاملا میان دو کوه را پوشاند (حتى اذا ساوى بین الصدفین ).
سومین دستور ذوالقرنین این بود که به آنها گفت : مواد آتشزا هیزم و مانند آن بیاورید و آن را در دو طـرف این سد قرار دهید, و با وسائلى که در اختیار دارید)در آن آتش بدمید تا قطعات آهن را, سرخ و گداخته کرد(قال انفخوا حتى اذا جعله نارا).
در حـقـیـقـت او مـى خواست , از این طریق قطعات آهن را به یکدیگر پیوند دهدو سد یکپارچه اى بسازد, و با این طرح عجیب , همان کارى را که امروز به وسیله جوشکارى انجام مى دهند انجام داد.
سـرانـجام آخرین دستور را چنین صادر کرد: گفت : مس ذوب شده براى من بیاورید تا بر روى این سد بریزم (قال آتونى افرغ علیه قطرا).
و بـه ایـن تـرتیب مجموعه آن سد آهنین را با لایه اى از مس پوشانید و آن را ازنفوذ هوا و پوسیدن حفظ کرد!.
آیـه: سرانجام چنان سد محکمى ساخت که آنها [ طایفه یاجوج وماجوج ] قادر نبودند از آن بالا روند, و نمى توانستند نقبى در آن ایجاد کنند (فمااسطاعوا ان یظهروه وما استطاعوا له نقبا).
آیـه: در ایـنـجـا ذوالـقرنین با این که کار بسیار مهمى انجام داده بود, و طبق روش مستکبران مـى بـایست به آن مباهات کند و بر خود ببالد, و یا منتى بر سر آن گروه بگذارد, اما چون مرد خدا بـود, بـا نهایت ادب چنین اظهار داشت : که این ازرحمت پروردگار من است (قال هذا رحمة من ربى ).
اگر علم و آگاهى دارم و به وسیله آن مى توانم چنین گام مهمى بردارم از ناحیه خداست و اگر قدرت و نفوذ سخن دارم آن هم از ناحیه اوست .
سپس این جمله را اضافه کرد که گمان نکنید این یک سد جاودانى و ابدى است نه هنگامى که وعده پروردگارم فرا رسد آن را درهم مى کوبد و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل مى سازد! (فاذا جا وعد ربى جعله دکا).
و این وعده پروردگارم حق است(وکان وعد ربى حقا).
ذوالقرنین در این گفتارش به مساله فنا دنیا و درهم ریختن سازمان آن درآستانه رستاخیز اشاره مى کند.
نکات آموزنده این داستان تاریخى
در این داستان نکات آموزنده فراوانى است که در واقع هدف اصلى قرآن راتشکیل مى دهد .1ـ نـخـسـتـیـن درسى که به ما مى آموزد این است که در جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب امکان ندارد, لذا خدا براى پیشرفت کار ذوالقرنین اسباب پیشرفت و پیروزى را به او داد.
2ـ هیچ حکومتى نمى تواند بدون تشویق خادمان و مجازات خطاکاران به پیروزى برسد, این همان اصـلـى اسـت کـه ذوالـقـرنـیـن از آن بـه خـوبـى استفاده کرد وعلى (علیه السلام) در فرمان معروفش به مـالک اشتر که یک دستورالعمل جامع کشوردارى است مى فرماید: هیچ گاه نباید نیکوکار و بدکار در نظر تو یکسان باشند, زیرا این امرسبب مى شود که نیکوکاران به کار خود بى رغبت شوند و بدکاران جسور و بى پروا.
انـسـان هر قدر قوى و نیرومند و متمکن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام کارهاى بزرگ بـرآیـد بـاز هـرگز نباید به خود ببالد و مغرور گردد این هم درس دیگرى است که ذوالقرنین به همگان تعلیم مى دهد.
3ـ تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل الهى نیست , و به همین دلیل ذوالقرنین بعد از آن کـه تـصـریـح کرد من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد, اضافه نـمود: من برنامه سهل و آسانى به آنها پیشنهاد خواهم کرد تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند.
4ـ یـک حـکـومـت فـراگیر نمى تواند نسبت به تفاوت و تنوع زندگى مردم وشرائط مختلف آنها بى اعتنا باشد.
5ـ ذوالقرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمى فهمیدند (لا یکادون یفقهون قولا ) از نـظـر دور نداشت , و با هر وسیله ممکن بود به درد دل آنهاگوش فرا داد و نیازشان را برطرف ساخت.
6ـ امـنـیـت, نـخـسـتـیـن و مـهـمترین شرط یک زندگى سالم اجتماعى است , به همین جهت ذوالقرنین براى فراهم کردن آن پرزحمت ترین کارهارا بر عهده گرفت.
یـک رهبر الهى باید بى اعتنا به مال و مادیات باشد, و به آنچه خدا دراختیارش گذارده قناعت کند.
7ـ درس دیـگرى که از این ماجراى تاریخى مى توان آموخت این است که صاحبان اصلى درد, باید در انجام کار خود شریک باشند که ((آه صاحب درد را باشداثر)) اصولا کارى که باشرکت صاحبان اصلى درد پیش مى رود هم به بروز استعدادهاى آنها کمک مى کند و هم نتیجه حاصل شده را ارج مى نهند و در حفظ آن مى کوشند چرا که در ساختن آن تحمل رنج فراوان کرده اند.
ضـمـنـا بـه خـوبـى روشـن مى شود که حتى یک ملت عقب افتاده هنگامى که ازطرح و مدیریت صحیحى برخوردار شود مى تواند دست به چنان کار مهم و محیرالعقولى بزند.
8ـ یـک رهبر الهى باید بى اعتنا به مال و مادیات باشد, و به آنچه خدا دراختیارش گذارده قناعت کند.
در قرآن مجید کرارا در داستان انبیا مى خوانیم که آنها یکى از اساسى ترین سخنهایشان این بود که ما در برابر دعوت خود هرگز اجر و پاداش و مالى از شمامطالبه نمى کنیم.
9ـ محکم کارى از هر نظر درس دیگر این داستان است.
11ـ انـسـان هر قدر قوى و نیرومند و متمکن و صاحب قدرت شود و از عهده انجام کارهاى بزرگ بـرآیـد بـاز هـرگز نباید به خود ببالد و مغرور گردد این هم درس دیگرى است که ذوالقرنین به همگان تعلیم مى دهد.
12ـ همه چیز زائل شدنى است و محکمترین بناهاى این جهان سرانجام خلل خواهد یافت, هر چند از آهـن و پـولاد یک پارچه باشد این آخرین درس در این ماجرا درسى است براى همه آنها که عملا دنیا را جاودانى مى دانند, آن چنان درجمع مال و کسب مقام , بى قید و شرط و حریصانه مى کوشند که گوئى هرگز مرگ وفنائى وجود ندارد.