معرفی معاویه در چند خط

در لابلای برگ های تاریخ آمده است که چون حضرت امیرالمومنین و امام المتقین علی بن ابیطالب سلام الله علیه به دست اشقی الاشقیاء و همزاد پی کننده ناقه صالح(1) به شهادت رسید ، چند صباحی، کریم اهل بیت حضرت ابومحمد حسن بن علی علیهما السلام خلیفه مسلمانان شد.
شنبه، 20 ارديبهشت 1399
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
معرفی معاویه در چند خط

چه شد که امام مجتبی با معاویه پیمان صلح منعقد نمود

آورده اند که پیمان شکنی اهل کوفه چنان نگران کننده بود که حضرت خوف آن داشتند که اگر معاویه با جنگ، بر بلاد اسلامی سیطره یابد، اثری از آثار اسلام نماند، چرا که آن حضرت می دانست معاویه بن ابی سفیان طرفة العینی به خدا ایمان نیاورده بود ، همانگونه که عدم ایمان او را برخی از مورخین نیز نقل کرده اند و چنین کاری از او بر می آمد  و مضافاً معاویه فرزند جگر خواره ای بود که کینه آل هاشم در وجودش شعله ور بود ، پس دلائل گوناگونی می توان یافت که  ثابت می کند، معاویه برای رسیدن به  مطامع خود از هیچ اقدامی فرو گذار نمی نموده  و محو اسلام و از بین بردن زحمات پیامبر، امری بودکه قطعاً از او صادر می گشت.

در این رابطه امام صادق فرموده اند : ما و آل ابو سفیان دو طایفه بودیم که بخاطر خدا با هم دشمن شده ایم . ما می گوییم خدا راست می گوید و آنان می گویند خدا دروغ گفت . ابوسفیان با رسول خدا جنگید و معاویه با علی و یزید با حسین و سفیانی هم با قائم می جنگید.(2)

معاویه را که می توان سرسخت ترین دشمن اسلام نام نهاد، فتنه ای در تاریخ اسلام است که حتی پیامبر نیز نگران آن بود درخبر است که رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) شبی در خواب دیدند میمون‌ها از منبر ایشان بالا و پایین می‌روند. این خواب، پیامبر گرامی اسلام را سخت تحت تأثیر قرار داد.

پس از این خواب، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و خواب آشفته ایشان را این‌گونه تعبیر کرد؛ بنی‌امیه بر بنی‌هاشم غلبه می‌یابند و از منبر تو بالا می‌روند؛ آنها شجره ملعونه هستند.

در پیمان نامه ای که بین معاویه و حضرت امام مجتبی منعقد گردید ، مفاد و شرائطی در آن درج شده بود که معاویه در جلسات معمولی دربار سرخ و در برخی خطبه های تاریخی،که  در   کتب مسطور است ، بارها  همه آنها را زیر پا گذاشت  و حتی تصریح به بی اعتبار بودن آن پیمان نامه می نمود.

معاویه را که می توان سرسخت ترین دشمن اسلام نام نهاد، فتنه ای در تاریخ اسلام است که حتی پیامبر نیز نگران آن بود درخبر است که  رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) شبی در خواب دیدند میمون‌ها از منبر ایشان بالا و پایین می‌روند.

این خواب، پیامبر گرامی اسلام را سخت تحت تأثیر قرار داد. پس از این خواب، جبرئیل بر پیامبر نازل شد و خواب آشفته ایشان را این‌گونه تعبیر کرد؛ بنی‌امیه بر بنی‌هاشم غلبه می‌یابند و از منبر تو بالا می‌روند؛ آنها شجره ملعونه هستند. نقل کرده‌اند که از آن تاریخ به بعد لبخند عمیق از چهره نورانی پیامبر رخت بربست.

بنابراین این آیه شریفه به همین رخداد اشاره دارد ما جَعَلنا الرّؤیاء الَّتی اَرَیناکَ اِلّا فِتنَهً لِلناسِ وَ الشَجَرهَ المَلعونَهَ فی القُرآنِ وَ نُخَوِّفُهُم فما یزیدُهُم اِلّا طُغیاناً کبیراً(اسراء، 60) یعنی: و [یاد کن‏] هنگامى را که به تو گفتیم: «به راستى پروردگارت بر مردم احاطه دارد.» و آن رؤیایى را که به تو نمایاندیم، و [نیز] آن درخت لعنت شده در قرآن را جز براى آزمایش مردم قرار ندادیم و ما آنان را بیم مى‏دهیم، ولى جز بر طغیان بیشتر آنها نمى‏ افزاید.
 

وساطت عباس برای نکشتن معاویه پس از فتح مکه

 در تاریخ مسطور است که پس از فتح مکه، قرار بر رحمت و شفقت اسلامی بود، و این قرار نیز از ناحیه شخص پیامبر اکرم ، منشور گردید(3) ، اما برخی از ا فراد از جمله معاویه در این رحمت شامله جای نداشتند وقرار بود که معاویه به قتل برسد اما پادرمیانی مشکوک عباس عموی پیامبر باعث رهایی او از دستان عدالت اسلامی شد . شاید این پادرمیانی به خاطر ارتباطاتی است که عباس با  خانواده  معاویه در زمان جاهلیت داشته تا جایی که ابن جوزی معاویه را فرزند وی می داند نه ابوسفیان . ( تذکرة الخواص ، ص 116)
 

دستور معاویه به سب امیرالمومنین

معاویه؛ حاکم بلامنازع بلاد اسلامی شد و تا چند سالی بنابر همان صلح نامه، علویان ، شیعیان و محبان اهل بیت علیهم السلام، مجال بیشتری برای زندگی و آزادی داشتند. اما کم کم  این مجال هم از آنان ستادنده شد و هر روز فشارها بر اهل بیت ، شیعیان و محبان حتی در زمان امام مجتبی بیشتر می شد و با شهادت حضرت مجتبی(علیه السلام) عرصه بر محبان اهل بیت و علویان تنگ تر و تنگ تر شد تا جایی که معاویه در یکی از سفرهای خود، قصد انجام اعمال حج کرد، لاجرم باید از مدینه می گذشت،به جهت خوی فرعونی و طغیانگری که داشت، پیش از هر عملی، دستور داد منبرسازان از شام راهی مدینه شده  برای او منبری بسازند تا او روی آن منبر با مردم سخن بگوید و بدینسان از سخن گفتن بر فراز  منبر ساده و بی آلایش  رسول الله که از بوریا ساخته شده بود، احتراز جست.

این عمل زشت او باعث گله مندی مسلمانان شد. چرا که برای اولین بار، منبر پیامبر کنار گذاشته شد منبری که جایگاه پیامبر و خلفای بعد از ایشان بود.

این عمل موجب انزجار عمومی گردید، معاویه به مدینه آمد و بر فراز همان منبر ساختگی سخن راند و در فصلی مشبع، به سب و شماتت حضرت امیر المومنین اقدام نمود.

در تاریخ مسطور است که پس از فتح مکه، قرار بر رحمت و شفقت اسلامی بود، و این قرار نیز از ناحیه شخص پیامبر اکرم ، منشور گردید(3) ، اما برخی از ا فراد از جمله معاویه در این رحمت شامله جای نداشتند وقرار بود که معاویه به قتل برسد اما پادرمیانی مشکوک عباس عموی پیامبر باعث رهایی او از دستان عدالت اسلامی شد.

شاید این پادرمیانی به خاطر ارتباطاتی است که عباس با خانواده معاویه در زمان جاهلیت داشته تا جایی که ابن جوزی معاویه را فرزند وی می داند نه ابوسفیان.
 

وضع قانون سب امیرالمومنین در نمازهای جمعه و جماعت  توسط معاویه

مطابق نقل محدث قمی بر همه بلاد منشور کرد که خطیبان در خطبه ها از حضرت امیرالمومنین بیزاری جویند و بدینوسیله امان از تمام محبان و شیعیان حضرتش برداشت. معاویه در آن سخنرانی، یزید فرزند ناشایست خود را به عنوان جانشین معرفی نمود و از مردم خواست تا با او بیعت نمایند و او را به عنوان جوانی حکیم ، سخندان ، با درایت و شایسته معرفی نمود .
 

ماجرای  کشته شدن عایشه  توسط معاویه

آورده اند که هنگام سخنرانی معاویه که به آن اشاره شد، عایشه که خانه اش، مانند خانه حضرت فاطمه به مسجدالنبی راه داشت،از داخل اطاق خود سخنان او را می شنید.

عایشه صدایی درشت و بلند داشت بدین جهت او را جهوریة الصوت می گفتند او  با همان صدای بلندی که داشت گفت: ای معاویه؛ در این انتخاب  به سنت کدام خلیفه عمل می نمایی؟

معاویه که پاسخی نداشت، چاره ای جز مرگ عایشه  به ذهنش خطور نکرد، شایان ذکر است  که عایشه  پس از وفات پیامبر در جریانات   گوناگونی  وارد شد که از آن جمله می توان به جنگ جمل و جلوگیری از  خاکسپاری امام حسن  مجتبی  در کنار پیغمبر  و ... اشاره نمود  و در صحنه ای  دیگر نیز، اعتراضی  را در ابتدای خلافت خلیفه دوم  ایراد کرد که به شدت از سوی خلیفه دوم مورد ضرب و شتم قرار گرفت، اما این بار معاویه فریبکار طرف قضیه بود نه خلیفه دوم.

بدین سبب، عصر همان روز  معاویه، عایشه را  ،توسط مروان بن حکم،  به محل استقرارش در مدینه دعوت کرد و با تمجید و اجلال مثال زدنی، از او خواست که به دیدار معاویه بشتابد و درخواست های خود را بگوید ، مسئله آنقدر پیچیده بود که مروان که آن زمان از نزدیکان عایشه به شمار می رفت  از جریان هرگونه توطئه ای  ، بی خبر بوده، در عین حال او  واسطه دعوت از عایشه  گردید . عایشه دعوت را پذیرفت و به سمت محل استقرار معاویه، سوار بر دراز گوشی روانه شد.

عمال معاویه، در مدخل ورودی آن جایگاه ، چاهی حفر کرده  و ته آن را با آهک  افروخته آماده ساخته بودند، عایشه به محض ورود با همان  مرکبی که سوار بر آن بود، به ته چاه فرو افتاد. معاویه قهقهه زنان به سرچاه آمد و گفت: عایشه؛ قدری ناپخته بودی حال با آهک آخته ، پخته خواهی شد و دستور داد سرچاه را نیز با آهک آخته  بپوشانند و در شهر اعلام کنند: عایشه مرده است و در پی آن  جنازه ای ساختگی را به جای او در بقیع به خاک بسپارند(4).

بی دلیل نیست که معاویه در تاریخ به یکی از نیرنگ بازان چهارگانه (دهاة اربعه)مشهور است ، او در راه رسیدن به سلطه شوم از هر فتنه ای دریغ نمی ورزید.
 

ترس از ذکر نام امیرالمومنین در زمان معاویه

معاویه در عناد خود ید طولایی داشت تا آنجا که بهترین یاران پیامبر اکرم و امیرالمومنین توسط معاویه به خاک و خون غلتیدند. امر، به صورتی شد که خفقان بر همه جا سایه افکنده بود حتی به اتهام دوستی امیرالمومنین علی (علیه السلام) سرها را از بدن های مردمان بر میداشتند و اموالشان را به تاراج می بردند.

بنابر این اگر قرار بود دوستان، سخنی از حضرت امیرالمومنین بگویند در پس پرده ها می رفتند و با سوگندهای سنگین و فراوان همدیگر را قسم می دادند و فضیلتی از فضایل مولی را نقل می کردند.

حتی از ترس، تصریح به نام حضرت نمی کردند، مثلاً می گفتند : حدثنی ابوزینب و یا  مردی از قریش چنین فضیلتی داشت و یا رجل من اصحاب رسول الله تا نکند جاسوسی، خبر ذکر فضیلت علی را به حکومتیان برساند.
 

کشتن  یاران پیامبر و علی توسط معاویه

بسیاری از یاران و شیعیان خالص امیرالمومنین که برخی آنان از یاران پیامبر نیز بودند، در نبردهای میدانی در زمان حضور حضرت امیرالمومنین (5) و یا در زندان های معاویه پس از شهادت حضرت به قتل  رسیدند از زمره این مردان بزرگ جناب عماربن یاسر، ابی ذر غفاری ، حجربن عدی، کمیل بن زیاد نخعی ، مالک اشتر، محمدبن ابی بکر، خباب بن ارت و مردان پاک دیگری هستند که پرداختن به ذکر سیره  و شهادت آنان ،خود فصل مفصل و مشبعی  می طلبد.

مرحوم محدث قمی می گوید: به نحو استفاضه و فراگیر ، یعنی به کرات از عامر بن شراحیل معروف به شعبی که یکی از راویان و فقهای اهل سنت است نقل شده که گفته است : هر چه در شهرها ،سخن از فضیلت بنی امیه می پراکندند ، گویا جیفه و مردار متعفنی را به مردم می نمودند و آنان را آزرده می کردند و هر چه دهان کثیفشان را به دشنام و شماتت از امیرالمومنین باز می نمودند، گویا کسی بازوی امیرالمومنین علی (علیه السلام) را گرفته و پیوسته در آسمان بالا می برد.
 
کشتن فرزند ابوبکر توسط معاویه
اما به طور نمونه در مورد جناب محمد فرزند ابوبکر یادآور می شویم که عمال معاویه آن جناب را اسیر ساختند و در شکم حماری جای دادند و  آن ولیّ خدا  را به  همراه  آن دراز گوش به آتش کشیدند .
 

وضع قانون ذکر فضایل معاویه و دودمان بنی امیه در سخنرانی ها

معاویه و سایر سلاطین بنی امیه ، علاوه بر آنکه در بلاد منشور ساختند که بر علیه حضرت امیرالمومنین سخن بگویند و سب و شتم آن حضرت را فرض  و واجب بر مسلمانان نمودند، در مقابل قانونی وضع کردند که هرچه می توانند در مدح و فضیلت معاویه و پدران او و شجره خبیثه بنی امیه حدیث جعل نموده و در بلاد و شهرها منتشر نمایند .
 

ذکر معجزه ای توسط یکی از فقهای اهل سنت

مرحوم محدث قمی  می گوید:  به نحو استفاضه و فراگیر ، یعنی به کرات از عامر بن شراحیل معروف به شعبی که یکی از  راویان و فقهای اهل سنت است  نقل شده که گفته است : هر چه در شهرها ،سخن از فضیلت بنی امیه می پراکندند ، گویا جیفه و مردار متعفنی را به مردم می نمودند و آنان را آزرده  می کردند و هر چه  دهان کثیفشان را به دشنام و شماتت از امیرالمومنین  باز می نمودند، گویا کسی بازوی  امیرالمومنین علی (علیه السلام) را گرفته و پیوسته در  آسمان بالا می برد.
 

بیان معجزه ای از امیرالمومنین

حکومت بنی امیه، که متشکل از یازده خلیفه عمدتاً سفاک بود ،هزار ماه به درازا کشید و حضرت علی بن ابی طالب و فرزندش امام حسن مجتبی سلام الله علیهم روی هم پنج سال و اندکی حکومت کردند، در تمام این هزار ماه، بجز  زمان کوتاهی در عهد عمر بن عبدالعزیز، سخن در سب و شماتت و لعن حضرت امیرالمومنین علی علیه السلام بود و در تمام آن هزار ماه ذکر  فضیلت بنی امیه، رواج داشت، این از سویی.

و از سوی دیگر چنان خفقانی در بلاد حاکم بود که کسی نمی توانست لب بگشاید و فضیلتی از فضائل علوی را بر شمرد، در عین حال وقتی از جناب خلیل بن احمد عروضی بزرگترین ادیب عرب می خواهند ؛ فضیلتی از فضائل علی را برشمارد، او می گوید: چه بگویم در حق کسی که دوستانش از ترس، فضائل او را کتمان می کنند و دشمنانش از روی حسد و بغض فضایل او را مکتوم می دارند، اما مع الوصف می بینیم که ذکر فضایل آن امام همام تمام شرق و غرب را پر نموده است  و این خود معجزه ای است برای آن حضرت، همانگونه که مرحوم محدث قمی می گوید : این از خوارق  عادات بلکه از معجزات امیرالمومنین است والا بنابر آنچه در زمان بنی امیه اتفاق افتاد که حدود هزار ماه، سب آن حضرت را می گفتند جز اندکی در  زمان عمر بن عبدالعزیز ، باید نامی از آن حضرت به گوش کسی نمی رسید اما می بینیم که صدای فضل او در گوش جانهاست تا آنجا که شیعه و سنی ، مسیحی و یهودی ، بت پرست و هندو در  فضل و فضیلت او کتابها نگاشته اند .
 

دوستی با علی به بهای تقدیم جان

اینک دو خبر از جناب سلیمان اعمش(6) او از فقهای شیعی است که مورد توجه و و توثیق اهل سنت است و از جمله شیفتگان حضرت امیرالمومنین علیه السلام که در ذکر فضائل حضرتش بارها لب به سخن گشوده و حتی گاهی دست از جان شسته است.

در خبر است: یک روز منصور دوانیقی که دومین خلیفه عباسی است و به خست و بخل صاحب آوازه در تاریخ است او را طلبید و ناگزیر  سلیمان ، به بارگاه او آمد، با این وصف که بوی حنوط  از بدن سلیمان ساطع بود ، به گونه ای که نظر منصور را به خود جلب کرد، منصور پرسید این چه رایحه ای است که از بدن تو به مشام می رسد؟ بوی مردگان می دهی! 

سلیمان در پاسخ گفت: مسئله مهمی نیست ، خلیفه گفت راستش را بگو والا تو را بر دار خواهم کشید! سلیمان چاره ای جز بیان حقیقت نداشت در پاسخ گفت : پیک تو که مرا طلب کرد با خود گفتم تو مرا خواسته ای تا فضیلتی از فضائل امیرمومنان را روایت  کنم  و آن گاه که روایت کردم، مرا خواهی کشت ، بنابراین مقدمات سفر آخرت را چیده ام  و  وصیت کرده  ، سپس  غسل و حنوط کردم و  به نزد  تو آمدم.

منصور از سلیمان  پرسید : سلیمان چند حدیث  در فضیلت علی روایت میکنی ؟

گفت : اندکی

گفت چه مقدار ؟

گفت ده هزار و (شاید) زیادتر

آنگاه منصور روایت معروفی را در فضیلت امیرالمومنین روایت نمود که در مناقب خوارزمی  صفحه 201 آمده است .

خبر دیگر آنکه : عماد الدین طبری در بشارة المصطفی  از شریک قاضی نقل کرده است که  گفت : من در کنار بستر سلیمان اعمش حاضر بودم و او لحظات آخر زندگی را سپری می نمود که سه تن از علمای اهل سنت یعنی ابوحنیفه ، این ابی لیلی و ابن شبرمه برای احوال پرسی به بالینش آمدند.

ابوحنیفه به زعم خودش زبان به نصیحت او گشود و گفت :  ای سلیمان از خدا نمی هراسی؟ که این سخنان را  بر زبان می آوری ؟ تو در آخرین روز از این دنیایی و در اولین روز از آخرت!

سلیمان با سختی فراوان و با صدایی که از عمق جانش سو سو می زد ، گفت : کدام را می گویی ای نعمان ؟

ابو حنیفه در پاسخش گفت : آن احادیثی را که در فضیلت علی بن ابی طالب روایت می کنی !

گفت : کدام فضیلت را  می گویی ؟

گفت :  چرا می گویی "علی قسیم النار و الجنه"  است ؟ سلیمان بر آشفت و با سختی گفت:مرا بنشانید و به جایی تکیه ام دهید  و آنگاه گفت : تو برای من، این حرف ها را می زنی؟ پس خوب گوش بده :

ای ابو حنیفه ابوالمتوکل ناجی را می شناسی ، درست است ؟

گفت : بله می شناسمش .

او از ابو سعید خدری برایم روایت کرد که پیامبر اکرم فرمود : چون روز قیامت شود خداوند  عزیز جلیل به من وعلی فرماید داخل بهشت کنید هر که شما را دوست داشته و  در دوزخ اندازید هر که با شما دشمن است  و اشاره است به آیه شریفه سوره ق آیه 24 و القیا فی جهنم کل کفار عنید و در دوزخ افکنید شما دوتن  همه کافران معاند را.

ابو حنیفه به همراهیان خود گفت : برخیزید و برویم  که دیگر جای ما نیست و سخت تر از این بر ما نخواهد آمد.

خبر دیگری که آورده اند این است که عبد الله بن شداد لیثی که از برگزیدگان یاران امیرالمومنین است می گوید : دوست دارم بگذارند  از بامداد تا شامگاه در فضیلت امیرالمومنین حدیث روایت نمایم ، پس انگاه ، مرا به مسلخ برند و به جرم ذکر فضایل مولایم علی ، سر از بدنم جدا نمایند(7).         
 
هدیه به روح پدر و مادر عزیزم که با رفتنشان داغی بر دلم نهادند که هرگز التیام نمی یابد ، دوستان گرامی تقاضا دارم با ذکر فاتحه ای آنان را میهمان سفره های دلهایتان نمایید.
 
پینوشت
(1) توصیفی است از حضرت رسول اکرم برای قاتل امیرالمومنین که در خطبه شعبانیه به روایت عیون اخبار الرضا امده است
(2) معانی الاخبار
(3) سپاه اسلام به نزدیکى مکه رسیدند.در حالى که‏«سعد بن عباده‏»رئیس خزرجیان پرچم سپاه اسلام را در دست داشت،همین که در برابر ابو سفیان قرار گرفت،خطاب به او این‏شعر را سرود:الیوم یوم الملحمة الیوم تستحل الحرمة الیوم اذل الله قریشاامروز،روز نبرد است،امروز جان و مال شما حلال شمرده مى‏شود،امروز روز ذلت قریش است.ابو سفیان تا چشمش به پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم افتاد،عرضه داشت:«پدر و مادرم به فدایت،آیا دستور داده‏اى قومت را قتل عام کنند که سعد چنین شعار مى‏دهد؟!در حالى که تو مهربانترین افراد به مردم هستى.  پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم از شنیدن این سخن سخت ناراحت‏ شد،و براى آن که یاس و ناامیدى در میان مردم مکه راه نیابد و وعده‏هاى بخشش او حمل بر توطئه و خدعه نگردد، بلافاصله فرمود: الیوم یوم المرحمة الیوم اعز الله قریشا الیوم یعظم الله فیه الکعبة یعنی امروز روز رحمت است،امروز روز عزت قریش است،امروز روزى است که خداوند به کعبه ظمت‏ بخشید. سپس سعد را از مقام خود عزل کرد و على علیه السلام را به جاى او منصوب نمود،و به او دستور داد فورا به سوى سعد بشتابد و پرچم اسلام را از او بگیرد.و بدین ترتیب ارتش نیرومند اسلام با ده هزار نیروى مسلح با پرچمدارى على علیه السلام و با شعار رحمت،وارد مکه معظمه شدند. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید،ج 17،ص 272،بحار الانوار،ج 21،ص 105،تاریخ طبرى،ج 2،ص 334،کامل ابن اثیر،ج 1،ص 614
(4) این روایت را برخی از   مورخین معاصر شیعه گفته اند  و بسیاری از اهل سنت  و حتی شیعه  این اعتقاد را ندارند ، شاید بتوان گفت دلیل عدم نقل این جریان توسط اهل سنت این است که   روایت  رخدادهای آن زمان  یا در دربار سرخ رقم می خورد یا در پس پرده ها و ترس و  خفقان در میان دوستان اهل بیت و طبیعی است  ذکر وقایع تاریخی  باید از کانال دربار معاویه می گذشت .
(5) نهج البلاغه خطبه 182
(6) دارای چشمانی ضعیف و کم سو که از چشمانش آب می ریزد
(7) الفصول العلیه قصل 2و3


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.