تقیه
تقیه مصطلح، تقیه ای است که انسان از مخالفان اهل سنت به کار می بندد، اما آیا این تقیه مصطلح شامل کفار نیز می شود؟ آیا می توان در مواجهه با کفار از تقیه بهره جست؟ و آیا واجب است هنگام ترس از کفّار، انسان مسلمان به کیش آنان تظاهر نماید؟ همانگونه که در مواجهه با اهل سنت تقیه واجب است؟در پاسخ باید چنین گفت : آنچه از ادله برمی آید آن است که تقیه در هنگام اضطرار از هر کس و هر کیشی که انسان بر جان و مال و عرض خود می ترسد واجب است.
ظاهر آیه شریفه 1 این اطلاق را می رساند اگر مسلمان ناگزیر شد، موافق مذهب و دین آنان سخن بگوید و یا عمل نماید باید چنین کند که این ضروری دین است، مثلاً اگر لازم شد مطابق مذهب آنان فتوا دهد چنین کند و یا سخنی به زبان جاری سازد که مطابق اندیشه آنان باشد و یا مانند آنان وضو بگیرد، یعنی هنگام مسح پاهای خود را بشوید و یا مسح از روی جوراب نماید و یا بر کفش مسح نماید و یا در نمازجماعت ، عدالت امام را در نظر نگیرد، یا دست بر سینه نماز بخواند (تکتف) و یا پس از حمد آمین بگوید (تامین) و یا با غروب آفتاب و پیش از مغرب افطار کند و نماز مغرب2 بخواند ، یا هنگام حج با وجوب وجوب حج تمتع حج قرآن و یا افراد بجای آورد یا در روز 8 ذی الحجه در عرفات وقوف نماید و یا در شب نهم ذی الحجه به مشعر رود و یا اعمال عید قربان را در روز نهم انجام دهد و شرب خمر نماید و در مجلس بزم و عیش و شرابخواری حضور پیدا کند.
«حکم تقیه»
تقیه به حرام و واجب تقسیم شده است بلکه برخی گفته اند که همه احکام خمسه3 می تواند در تقیه نیز جاری باشد.«تقیه واجب»
آنگاه که اگر تقیه را ترک نماید زیان را به همراه دارد حال از ترس جان تقیه نماید و یا از ترس مال و عرض و آبرو .«تقیه حرام»
آن است که انسان برای نجات جان و یا مال و یا عرض خویش، اقدام به قتل نفس نماید و اسلام تقیه را واجب ساخته تا از ریختن خون جلوگیری نماید، پس اگر بحث خون مطرح شد، تقیه از اعتبار ساقط می شود.«تقیه مکروه و یا حرام»
اما اگر مصالح ترک تقیه بیشتر و مهمتر و قویتر از ضرر متقی منه باشد انسان باید تقیه را ترک نماید و همچنین اگر مفاسد انجام آن نیز بیشتر است لازم است تقیه را ترک کند، مثلاً اگر عالم جلیل القدری که دارای موقعیت علمی و دینی است اضطرار پیدا کرد که فلان عمل خلاف عفت را انجام دهد، این باعث می شود که اولاً مردم به فلان گناه تجری پیدا کنند و در حکم آن دودلی در خود راه دهند و علاوه ممکن است چنان عملی را از آن عالم ببینند در اصل مذهب تردید نمایند و شاید برخی از یاران ائمه همچون میثم تمار- حجربن عدی- رشید هجری، ابوذر غفاری ، عبد الله بن خباب بن ارت رضوان الله علیهم از این باب بوده که تقیه را ترک کرده اند.شیخ انصاری رحمة الله در رساله تقیه در بیان تقیه مستحب فرموده است: تقیه مستحب آن تقیه ای است که در آن کناره گیری از معارض ضرر باشد به این صورت که ترک تقیه منجر به حصول ضرر می شود مانند ترک مدارای با اهل سنت (تقیه مداراتی) و خارج ساختن آنان از شهرها، در این صورت غالباً یک جدایی حاصل می شود که شخص متقی (تقیه کننده) از این کار ضرر می کند، در این صورت یعنی تقیه مستحبی ظاهر آن است که باید قطع به حصول ضرر داشته باشد، همانگونه که ظاهر آن است که در جواز ارتکاب حرام، باید قطع به حصول ضرر داشته باشد والا چنین تقیه ای که قطع بر ضرر در آن نباشد محل اشکال است.
انسان برای نجات جان و یا مال و یا عرض خویش، اقدام به قتل نفس نماید و اسلام تقیه را واجب ساخته تا از ریختن خون جلوگیری نماید، پس اگر بحث خون مطرح شد، تقیه از اعتبار ساقط می شود.
در همان رساله آمده است و چون تقیه را بکار بست طبیعتاً احکامی جدید پدید می آید، یعنی ممکن است، انسان مرتکب حرام گردد و یا معروفی را ترک نماید که دربردارنده مسائل جدید می باشد مثلاً اگر شرب خمر نماید طبیعتاً حد دارد و یا برخی اعمال را به جهت تقیه، انجام داد ممکن است شرطیت در برخی عبادات را نادیده گرفته باشد. در نتیجه اعمالش گرفتار خدشه شده و آن عمل کامل که وظیفه او بوده، را نیاورده است در این حالت چه تکلیفی دارد؟
در پاسخ به این پرسش باید گفت: به جهت ادله اضطرار؛ که در فقه مطرح است، خصوصاً ادله تقیه، که در بخش بعدی به آن اشاره خواهیم کرد، حرمت و لوازم عمل به تقیه، که طبیعتاً، ترک اجزاء واجبات و انجام محرمات، به همراه خود دارد، برداشته می شود. مثلاً شخص متقی(تقیه کننده) لازم نیست کفّاره افطار قبل از مغرب را بدهد و یا حد شرب خمر بر او جاری نمی گردد و ارتکاب این اعمال در هنگام تقیه حرام نیست!
اما اگر جزیی از عمل را نیاورد و یا شرطی مفقود شد و یا مانعی برای انجام عمل بود، مثل وضوی باطل و یا بخشی از عمل درست واقع نگردید، مثل نماز جماعت اهل سنت که اتصال را شرط نمی دانند و یا عدالت امام جماعت را لازم نمی شمرند ، در این حالت چه می شود؟ و تکلیف چیست؟ آیا عمل کامل و تمام محسوب می شود و یا نا تمام و ناقص؟
درپاسخ به این پرسش نیز باید چنین: در این مواقع دو فتوا وجود دارد، برخی می گویند: عبادتی که متعلق تقیه قرار گرفته است، مرکبی است از یک سری اجزاء و قیود و هر بخش آن را مکلف انجام ندهد، گویا عملی را انجام نداده است، تقیه کننده در این حالت بخش اصلی و ماده نماز، که نیت خالصانه برای خدا، باشد را به همراه ندارد و اضطرار به عبادت معقول نیست!
پس در اینحالت بر ذمه تقیه کننده، عمل کامل، باقی می ماند که باید عمل ناقص را یا اعاده نماید و یا قضا سازد و فقط در هنگام تقیه، صورت عمل را آورده است نه ماده و اصل آن را4 چرا که متقی در این هنگام عملی را انجام می دهد که می داند خدای متعال چنین نگفته است و نمی تواند قصد قربت به آن عمل نماید! چرا که اگر چنین قصدی نماید در حقیقت مرتکب تشریع حرام گردیده است، بله واجب است نماز را به صورت تقیه ای انجام دهد و وضو را نیز همچنین، ولی قصد تقرب نمی تواند داشته باشد و البته در این حالت مرتکب حرام نشده، اگر ضرورتاً مجبور شد که اعمالش فوت شود.
مخلص کلام؛ آنکه این گروه می گویند تقیه کننده واجب است به اعمالی تظاهر کند که همسو و همگن با مخالف است اما عمل فوت شده بر ذمّه او می ماند و باید یا قضا نماید و یا اگر وقت آن منقضی نشده باشد اعاده سازد.
اما گروه دوم می گویند: چون مجبور شد تقیه کند، هرچه که هنگام تقیه مطابق مذهب مخالف انجام داد به عنوان عمل واقعی مورد قبول است و دیگر نیاز به اعاده و یا قضا نیست.
پینوشت
(1) سوره نحل آیه 106 مَن کَفَرَ بِاللّهِ مِن بَعْدِ إیمَانِهِ إِلاَّ مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالإِیمَانِ وَلَـکِن مَّن شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِّنَ اللّهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ یعنی : کسانى که بعد از ایمان کافر شوند - بجز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است- آرى، آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنهاست؛ و عذاب عظیمى در انتظارشان!
(2) برخی از علمای شیعه چون مرحوم آیه الله بهجت و علامه طهرانی نیز فتوایشان چنین بوده است ، یعنی می گفتند با غروب آفتاب می توان افطار کرد.
(3) احکام خمسه عبارتند از : وجوب،حرام،استحباب،کراهت و اباحه
(4) که البته این گفتار نیز بی پاسخ نیست، چرا که تقیه کننده، بر اساس فرمان الهی با نیت خالص در حال عبادت است! و این هماننیتی است که آن را مفقود می بینند.