یکی از این درخواست های اعتراض گونه درخواست در مورد رفع تکلیف جهاد است. جهاد از جمله تکالیفی است که خدا آن را برای همه کسانی که توانایی دارند واجب کرده است؛ اما فقط اولیاء خاص او توفیق انجام به این تکلیف الهی را پیدا می کنند. امیر المومنین علیه السلام در مورد این تکلیف الهی می فرمایند: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِیَائِهِ؛ اما بعد همانا جهاد دری از درهای بهشت است که خدا آن را برای دوستان خاص خود گشوده است»
قرآن کریم در مقام بیان اعتراض معترضین به این تکلیف الهی می فرماید: «رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَریب؛[1]پروردگارا! چرا جهاد را بر ما مقرّر داشتى؟! چرا این فرمان را تا زمان نزدیکى تأخیر نینداختى؟!»
آن چه مسلم است این است که آزمایش مدعیان ایمان سنت قطعی خداوند است که از سن تکلیف آغاز شده و تا مرگ ادامه می یابد. خداوند صِرف ادعای ایمان را از کسی نمی پذیرد:« أَ حَسِبَ النَّاسُ أَنْ یُتْرَکُوا أَنْ یَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لا یُفْتَنُونَ؛[2]آیا مردم گمان کردند همین که بگویند: «ایمان آوردیم»، به حال خود رها مى شوند و آزمایش نخواهند شد؟!» علت این امتحان ها شناخت ایمان حقیقی از ادعای ایمان است:«فَلَیَعْلَمَنَّ اللَّهُ الَّذینَ صَدَقُوا وَ لَیَعْلَمَنَّ الْکاذِبینَ؛[3]باید علم خدا درباره کسانى که راست مىگویند و کسانى که دروغ مى گویند تحقق یابد!»
منظور از اینکه خدا بداند این است که علم خدا باید تحقق عینی هم پیدا کند و به مرحله عمل برسد، چون پاداش و کیفر به عمل تعلق می گیرد، در واقع این مدعیان هستند که باید صداقت خود را در عمل نشان دهند، مانند استادی که از چهره دانش جو یانش می فهمد چه کسانی موفق می شوند و چه کسانی نه، ولی باید امتحان بگیرد تا دانشجو نیز نمره خود را ببیند و بداند حق و شایستگی او چیست؟
فلسفه مرگ و زندگی
امتحان انسان در سنت الهی از چنان جایگاهی برخوردار است که فلسفه مرگ و زندگی امتحان معرفی شده است:« الَّذی خَلَقَ الْمَوْتَ وَ الْحَیاةَ لِیَبْلُوَکُمْ أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛[4]آن کس که مرگ و حیات را آفرید تا شما را بی آزماید که کدام یک از شما بهتر عمل مى کنید.»کسانی که «احسن الاعمال» را انجام دهند به عنوان پاداش وارد بهشت شده و در ناز و نعمت قرار می گیرند و جهنم جایگاه کسانی است که نمره قبولی را دریافت نکنند و شفاعت هم شامل حال آن ها نشود. اما سؤال این است که «احسن الاعمال» چیست؟ در جواب باید گفت احسن الاعمال دو ویژگی اساسی دارند، یکی اینکه عمل مطلوب خدا است، مثل انفاق کردن، دیگر اینکه عمل صحیح و با قصد قربت انجام شود و به تعبیر رایج حسن فعلی و حسن فاعلی داشته باشد.
مراحل و مواد امتحان
مراحل و مواد امتحان الهی متعدد و مختلف است و انسان باید توجه داشته باشد در فراز و فرود زندگی در امتحان ها مردود نشود. در آیات متعددی به موارد امتحان اشاره شده است، از جمله:« وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرینَ؛[5] قطعاً همه شما را با چیزى از ترس، گرسنگى، و کاهش در مال ها و جان ها و میوه ها، آزمایش مى کنیم و بشارت ده به شکیبایان!»یکی از مواد امتحانی جنگ و جهاد است. بنی اسرائیلی که سال ها زیر فشارهای طاقت فرسای فرعون بودند، پسران آن ها را ذبح می کردند و دخترانشان را ذلیلانه به خدمت شهوات خود می گرفتند، پس از آنکه خدا به برکت موسی آزادشان کرد، در مواجهه با حکم جهاد چنین بیادبانه اعتراض کردند:« یا مُوسى إِنَّا لَنْ نَدْخُلَها أَبَداً ما دامُوا فیها فَاذْهَبْ أَنْتَ وَ رَبُّکَ فَقاتِلا إِنَّا هاهُنا قاعِدُون؛[6] اى موسى! تا آن ها در آنجا هستند، ما هرگز وارد نخواهیم شد! تو و پروردگارت بروید و (با آنان) بجنگید، ما همین جا نشسته ایم!» خداوند به علت این نافرمانی آنان را چهل سال در بیابان سرگردان کرد.
پس از حضرت موسی نیز وقتی گرفتار جالوت شدند و از پیامبرشان حکم جهاد خواستند در سه مرحله در مواجهه با این حکم مردود شدند. در ابتدا بسیاری اصلا حاضر به همراهی لشکر نشدند، پس از آن نیز گروهی با آشامیدن از آب رودخانه مردود شدند و در مرحله سوم وقتی با سپاه بزرگ جالوت مواجه شدند، گفتند ما نمی توانیم با این ها بجنگیم!
در اسلام نیز چندین بار در زمان پیامبر و اهل بیت(علیهم السلام) این اتفاق افتاد. عده ای از مسلمانان در مکه اصرار داشتند که پیامبر(صلی الله علیه وآله) دستور جهاد بدهد، اما حضرت می فرمود: من فعلا مأمور به جهاد نیستم، هنگامی که پس از هجرت زمینه جهاد فراهم و فرمان آن صادر شد همان ها که قبلا بر جهاد اصرار داشتند بی ادبانه لب به اعتراض گشودند که چرا حکم جهاد صادر کردید؟ بگذارید زندگیمان را بکنیم:« رَبَّنا لِمَ کَتَبْتَ عَلَیْنَا الْقِتالَ لَوْ لا أَخَّرْتَنا إِلى أَجَلٍ قَریبٍ؛[7]پروردگارا، چرا جنگ را بر ما مقرر کردى؟! چرا ما را تا مدتى کوتاه مهلت ندادى؟!»
چرا عقب نشینی؟
قرآن کریم سه عامل برای عقب نشینی این مدعیان مطرح کرده است:نخست. سست بودن بنیان فکری؛ باور آنان نسبت به قیامت ضعیف بود و این ضعف اعتقادی اجازه دل کندن از دنیا را به آنان نمی داد.
دوم. حب دنیا و راحت طلبی؛ یکی از پیامدهای دنیا دوستی زمین گیر کردن انسان در روز سختی و جایی است که هزینه برای دین لازم است.
سوم. ترس از دشمن؛ خود را در برابر دشمن ناتوان دیدند و وعده های نصرت الهی را نادیده انگاشتند:«إِذا فَریقٌ مِنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللَّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَة؛[8] گروهى از آنان همانند ترس از خدا یا ترسى بیش از آن از مردم مى ترسیدند.»
پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه وآله) همین عوامل سبب پیروزی کودتای سقیفه شد و به حذف اهل بیت(علیهم السلام) از صحنه سیاسی جامعه منجر شد که اولین ثمره شوم آن شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) بود. پس از بیست سال کجروی جامعه چون سرخورده شدند به در خانه علی(علیه السلام) آمدند و با ایشان بیعت کردند. اما چون هنگامه عمل فرا رسید علی(علیه السلام) را در صحنه تنها رها کردند تا جایی که فریاد حضرت بلند شد:« اى مردم کوفه! بدن هاى شما در کنار هم، امّا افکار و خواسته هاى شما پراکنده است ، سخنان ادّعایى شما، سنگ هاى سخت را مى شکند ، ولى رفتار سست شما دشمنان را امیدوار مى سازد ، در خانه هایتان که نشسته اید، ادّعاها و شعارهاى تند سر مى دهید ، امّا در روز نبرد، مى گویید اى جنگ، از ما دور شو، و فرار مى کنید.»
این عوامل سبب قدرت روز افزون معاویه شد و کار به جایی رسید که علی(علیه السلام) از شدت تنهایی و غصه در بالای منبر کوفه بلند بلند گریه کرد. هرگاه این عوامل دست به دست هم دهند ثمره ای جز ذلت اجتماعی و حاکمیت ستمگران نخواهند داشت.
اعتراض به ولایت امام علی(علیه السلام)
یکی دیگر از اعتراض های بی ادبانه به خداوند پس از انتصاب امام علی (علیه السلام) به امامت در روز غدیر است که منشأ آن لجاجت، عمق کینه و تعصب کور است. از اولین روزی که تبلیغ پیامبر علنی شد و حضرت مأمور شد تا عشیره خود را انذار دهد، بحث امامت علی(علیه السلام) مطرح شد و در مدت بیست سال رسولخدا(صلی الله علیه وآله) در موقعیت های مختلف به این نکته اشاره داشتند و آیاتی هم در این رابطه نازل شد، از جمله آیه ولایت. کسی نبود که نداد پس از رسولخدا(صلی الله علیه وآله) مدیریت جامعه اسلامی با علی(علیه السلام) است، اما روز غدیر و پس از نزول آیه ابلاغ رسما حضرت به عنوان جانشین پیامبر معرفی شد.پس از غدیر و انتصاب علی(علیه السلام) شخصی به نام«نعمان بن حارث فهری» به پیامبر(صلی الله علیه وآله) مراجعه کرد و گفت:«خدایا اگر این کار از طرف تو است پس بارانی از سنگ بر ما بفرست و یا ما را به عذابی دردناک گرفتار کن.» در این هنگام سنگی از آسمان بر سر او فرود آمد و او را به هلاکت رساند. آیات اول سوره معارج این ماجرا را نقل کرده است:« سَأَلَ سائِلٌ بِعَذابٍ واقِعٍ؛[9] درخواست کننده اى عذابى را درخواست نمود که (حتما) واقع شدنى است.»[10]
این آیات و حوادث تاریخی این پیام را برای ما دارد که رشد رذایل اخلاقی از یک سو و ضعف باوری از سوی دیگر مدعیان دین داری را به پرتگاه های خطرناکی سوق می دهد که ثمره آن خروج از دین و گرفتار شدن به عذاب های الهی است. خوشا به حال کسانی که از حوادث عبرت بگیرند و تقوا را پیشه خود نموده همراه ولایت به سمت رحمت الهی حرکت نمایند.
پینوشت:
[1]. نساء،77.
[2]. عنکبوت،2.
[3]. عنکبوت،3.
[4]. ملک،2.
[5]. بقره،155.
[6]. مائده،24.
[7]. نساء،77.
[8]. نساء،77.
[9]. معارج،1.
[10]. مجمعالبیان، ج10،ص352.