گسترش سرمایه داری بر قابلیت تولیدی زنان تأثیر گذاشت
۱. در طبقهی سرمایه دار، انرژی و سرسختی بانوان دورهی الیزابت تسلیم رخوت و لذت جویی شد که معرف دورهی بازگشت سلطنت بود.٢. در کشاورزی، همسران خرده مالکان ثروتمند از کار کشاورزی کناره گیری کردند و شمار قابل توجهی از کارگران به کل وابسته به دستمزد بودند، که زنان آنان نه صاحب باغچه ای بودند نه مزرعه ای که به کمک آن قادر باشند مطابق رسمی قدیمی غذای خانواده را تهیه کنند. دستمزد اینگونه زنان آن قدر نامنظم و آن قدر کم بود که در وضعیت اضطراری قادر نبودند خرج خودشان و کودکانشان را تأمین کنند، و توان تولیدی شان و توانایی مادر شدن شان بر اثر نیمه گرسنگی به شدت کاهش می یافت.
٣. در کار پارچه بافی تقاضا برای نخ و کاموا که فقط زنان و کودکان می توانستند تولید کنند رو به افزایش بود. سهولت کار نخ ریسی به عنوان شغلی برای اوقات بیکاری و ویژگی مکانیکی حرکت های آن که فشاری بر چشم و مغز نمی آورد آن را قابل انعطاف ترین صنعت در میان سایر صنایع خانگی سازگار با احتیاجات اولیهی مادر کرد. ریسندگی مقر اصلی درآمد زنان متأهلی شد که جا پای خودشان را در صنایع دیگر از دست میدادند، ولی بازدهی کار ریسندگی به لحاظ ارزش پولی آنقدر کم بود که نمی توانست موجب بی نیازی آنان از ممر معاش دیگر شود. برای گفتن این مطلب که زنان در این دوره در بنگاه های سرمایه داری پارچه فروشی سهیم بودند شواهد کمی وجود دارد، و آنان جایگاه خودشان را به عنوان انحصارکنندگان تجارت ابریشم از دست داده بودند.
۴. در حرفه ها و صنف های دیگر می توان گرایش زنان را به کناره گیری از کسب و کار پی گرفت در حالی که در مسیر سرمایه دارآنهای تحول می یافت. سرگذشت اصناف تزلزل فزایندهی جایگاه زنان را در این انجمن ها نشان میدهد، در حالی که شرکت های سهامی قرن هفدهم همسر را همچنان شریک شوهر محسوب می کرد. در این شرکت های سهامی تأثیر سرمایه داری بر جایگاه کاری همسر مزدبگیر آشکار می شود. در صنعت خانوادگی همسر هر استاد کار از صنف شوهرش مستقل میشود و می تواند در کار وی سهیم شود. ولی با تبدیل شدن حرفه ها به سرمایه بسیاری از کارآموزان یا شاگردان هرگز استادکار نمی شوند، و در تمام طول زندگی شان خارج از حیطهی شرکت ها باقی می مانند، و در عمل سازمان های جداگانه ای می سازند که از منافع آنان در قبال استادکاران شان حمایت کند و با محدود کردن تعداد کارآموزان وضعیت ممتازی را برای آنان تضمین کند. از آن جا که کارآموزان با شاگردان در محل های استادان شان کار میکنند طبعا نتیجه این می شود که همسرانشان در کارهایشان با آنان همکاری نمی کردند، و شاگردی یا کارآموزی یگانه امکان ورود به حرفه آنان می شود. اگرچه قوانین نانوشته ای وجود داشت که کارآموزی را به جنس مذکر منحصر می کرد، به دختران ندرتا، اگر نه هرگز، اجازه می دادند که به عنوان کارآموز وارد حرفه های صنعتی شود، و از این رو زنان از زمرهی استادکاران کنار گذاشته می شدند.
از آنجا که همسر استادکار نمی توانست در حرفهی شوهرش کار کند، وی مجبور بود، در صورت نیاز شغلی برای خودش دست و پا کند. در بعضی موارد سازمان های استادکاران آن قدر قدرتمند بودند که مزدها را در سطحی نگه دارند که کفاف گذران خانواده شان باشد؛ از این رو همسر کاملا وابسته به شوهرش میشد، و به موقعیت خدمتکار خانگی بی جیره و مواجب وی نزول میکرد. در ارزیابی تأثیر تغییرات اقتصادی بر موقعیت زنان باید یادآوری کرد که سرمایه داری نه تنها جایگزین صنعت خانوادگی شد، بلکه در عین حال عامل تخریب صنعت خانگی هم بود. یک تأثیر غیرمنتظره معکوس شدن نقش هایی بود که زنان متأهل و مجرد در کار تولیدی بازی کرده اند. در مراحل اولیهی تکامل اقتصادی، آن چه را ما اکنون کار خانگی می نامیم، یعنی، پخت و پز، شست وشو، وصله پینه، بچه بزرگ کردن و غیره، توسط دختران مجرد و تحت مدیریت زن خانه، که به این ترتیب قادر نبود جایگاه مهمی را در صنعت خانوادگی کسب کند، انجام می شد. در شرایط مدرن این کار خانگی به عهدهی مادرانی گذاشته میشود که در خانه می مانند، در حالی که دختران مجرد از خانه بیرون می روند تا جای آنان را در زندگی کاری یا حرفه ای بگیرند. دختران جوان در زندگی مدرن استقلال اقتصادی شان را تحکیم کرده اند، در حالی که مادران در وضعیت وابستگی و فرمانبرداری باقی می مانند رسم روزگاری که نیاکان ما را به شدت حیرت زده می کند. در قرن هفدهم با این فکر که مرد حامی زنش است به ندرت مقابله می شد؛ زن و شوهر در آن موقع به هم وابسته بودند و با هم از کودکان شان حمایت می کردند.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص301-300، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397