البته، در بیشتر موارد، اوضاع و احوال بیدرنگ این حق «انتخاب» را از آنان سلب میکرد: برخی زنان مجبور می شدند دنبال کار دستمزدی بگردند، صرف نظر از اینکه کارشان چقدر خانواده را مختل میکند، عده ای دیگر به طرز اجتناب ناپذیری به مسئولیت های خانوادگی پیوند خورده بودند، صرف نظر از این که چقدر احتیاج داشتند یا مایل بودند خارج از خانه کار کنند. ولی فروپاشی «نظم کهن» الگویی را درهم شکست که هر زنی را با سرنوشتی یگانه و قطعی گره زده بود. تأثیر این دگرگونی دو سویه بود. این تأثیر را نمی توان به سادگی گامی به پیش یا گامی به پس برای زنان دانست (حتی به فرض اینکه آن داوری را بتوان به نحوی صورت داد که شامل حال تمام زنان شود - خانه دار سیاه پوست، همسر تولیدکننده، دختر کارگر کارخانه و غیره). این تغییرات، بنابر طبیعت شان، متناقض بودند. سرمایه داری صنعتی زنان را از دور بی پایان کار تولیدی خانگی آزاد کرد، و در عین حال مهارت هایی را که منشأ منزلت منحصر به فرد زنان بود نابود کرد. سرمایه داری صنعتی زنجیرهای مردسالاری را سست کرد، اما در عین حال او را به بند کار دستمزدی کشید. سرمایه داری صنعتی برخی زنان را «آزاد» کرد تا خوداتکا باشند، و عده ای دیگر را به خدمت بردگی جنسی فراخواند؛ و غیره. همین تغییرات بود گام های به پس و نیز گام های به پیش - که زمینهی مادی طرح «مسئلهی زن» را فراهم کرد. از نظر زنان به طور کلی، از زنان سخت کوش طبقات فقیر تا دختران نازپروردهی ط. ت بالا، مسئلهی زن موضوع تجربهی بی واسطهی شخصی بود. آگاهی از امکانات در مقابل ممنوعیت ها، فرصت ها در مقابل اجبارهای کهن، غرایز در مقابل ضرورت های بیرونی، مسئلهی زن چیزی جز مسئلهی چگونگی ادامهی حیات زنان، و سرنوشتی که در جهان مدرن دچارش خواهند شد نبود..
[سنت گرایی]
مهم ترین دشمنی که «روح» سرمایه داری به معنای شیوهی مشخصی از زندگی به شکل نوعی «اخلاق» ناچار بود در صف اول با آن مبارزه کند، همان طرز تلقی و سلوکی بود که می توان آن را سنت گرایی نامید. در بررسی این مقوله باید هر کوششی برای ارائه یک «تعریف» نهایی به تعویق افتد، اما خواهیم کوشید - طبیعتا اینجا هم لااقل به طور موقتی - افکار خود را به کمک چند نمونهی خاص روشن نماییم؛ از پایین از کارگران شروع میکنیم. یکی از ترفندهایی که کارفرمای جدید برای به دست آوردن حداکثر مقدار کار ممکن از کارگران «خویش» به کار می بندد نظام کارمزدی [ پرداخت دستمزد به ازای مقدار کار انجام شدهیا کالای تولید شده است. مثلا در کشاورزی، برداشت محصول موردی است که بیشترین شدت کار را اقتضا میکند، زیرا به دلیل بی ثباتی وضعیت آب و هوا، امکان کسب سود هنگفت یا تحمل زیان سنگین چه بسا در گرو سرعت برداشت محصول باشد. به همین دلیل است که در کشاورزی استفاده از نظام کارمزدی عمومیت دارد و از آنجا که سود کارفرما با تسریع برداشت و با افزایش باروری و شدت کار افزایش می یابد، اغلب کوشیده اند تا با ارتقای نرخ کارمزد و دادن این امکان به کارگر که در مدتی کوتاه دستمزدی فوق العاده به چنگ آورد او را به افزایش مقدار کار تشویق نمایند. لیکن همواره مشکل عجیبی بروز کرده است.بالا بردن کارمزد اغلب نه موجب کار بیشتر، بلکه باعث کار کمتری در مدت زمان مشابه شده است، زیرا عکس العمل کارگر در مقابل افزایش کارمزد نه افزایش کار، بلکه کاهش آن بوده است. فی المثل، مردی که با دستمزد یک مارک برای هر جریب، 2.5 جریب در روز را درو میکرد و 5.2 مارک به دست می آورد با افزایش دستمزد به 1.75 مارک برای هر جریب با این که به آسانی می توانست ۳ جریب را درو و 3.75 مارک به دست آورد فقط ۲ جریب را درو میکند تا همان 2.5 مارک همیشگی را تحصیل کند؛ وی کار کمتر را بر درآمد بیشتر ترجیح می داد. او از خود نمی پرسید: با انجام دادن حداکثر کار، روزانه چقدر عاید من می شود، بلکه سؤال میکرد چقدر لازم است کار کنم تا همان دستمزد 2.5 مارک را که تاکنون دریافت کرده و برای نیازهای معمول من کفایت میکند به دست آورم. این نمونه ای است از آنچه ما «سنت گرایی» می نامیم. انسان «فطرتأ» مایل به اکتساب پول هرچه بیشتر نیست، بلکه فقط مایل است به شیوهی گذشته به زندگی ادامه دهد و همان قدر درآمد کسب کند که برای همان زندگی ضرورت دارد. هرجا که سرمایه داری جدید آغاز به افزایش «بارآوری» کار انسان از طریق افزایش شدت آن نموده است با مقاومت سرسختانهی این خصیصهی بارز کار اقتصاد ماقبل سرمایه داری روبه رو شده است و امروز نیز هرچه نیروی کاری که سرمایه داری با آن سر و کار دارد از نظر (سرمایه داری) «عقب مانده تر» باشد، بیشتر با این مقاومت روبه رو می شود.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص309-306، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397