سالنها عناصر نجیب زادگی، بورژوازی و روشنفکری را در می آمیختند، و به بعضی از زنان امکان می دادند تا هم از طریق ازدواج و هم به واسطه ی نفوذشان اسم و رسمی پیدا کنند ... به لحاظ فکری، سالنها ملجأیی برای اندیشهها یا برنامه هایی بودند که در دربارها نامطلوب شمرده می شدند: هنگامی که ولتر به دلیل دیدگاه انتقادی اش در مورد سلطنت، در دربار لویی پانزدهم «عنصر نامطلوب» قلمداد می شد، دعوت نامه های بی شماری از جانب محفل داران پاریسی دریافت می کرد که به میزبانی از او مباهات میکردند. پروژهی بزرگ روشنگری، «دائرة المعارف»، که هدفش دسته بندی، تعریف و نقد تمام دانشهای موجود بود، از سوی دربار فرانسه توقیف شده بود، اما با کمک های پنهانی اجتماعی و مالی مادام ژرفتن به سرانجام رسید. مادام ژوفرن در سالن خود از اصحاب دائرة المعارف به گرمی استقبال می کرد و دیگر اهالی سالن هم مشتاق حضور آنان بودند. محفل داران بزرگ فرانسوی هم با یکدیگر رقابت داشتند و هم به یاری هم می شتافتند. آنها که غالبا بر سر میهمانان معمولا مرد متشخص رقابت داشتند، اغلب، سالن هاشان را برای زنان جوان تر به ارث می گذاشتند.
[منزلت و قدرت مردان]
میزبان بعضی از سالنها مردان بودند. کانون توجه همهی سالنها جلب مردان بود. منزلت و قدرت بیشتر مردان به آنها حق تقدم میداد، و هر زن سالن دار چنان چه می توانست مردان برجسته را به مهمان خانه ی خود بیاورد، اسم و رسمی به هم می زد. به رغم این برتری مردان، هم مفسران فرانسوی و هم مفسران خارجی بر قدرت «نفوذ زنان» در فرانسه تأکید دارند و حتی در مورد آن اغراق میکنند. ترس سنتی مردان در مورد اینکه اگر این زنان «نامناسب» باشند و در دولت نفوذ داشته باشند، چه اتفاقی خواهد افتاد، با نقش چشمگیر زنان در دربارها و سالنهای فرانسه در آمیخت و این دیدگاه را به وجود آورد. دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، نوشت که در فرانسه «زنان در هر رابطه ای، و در مدیریت هر کلیسا و حکومتی وارد می شوند و هیچ مردی که مشمول لطف و عنایت آنان قرار نگرفته باشد، نمی تواند انتظار موفقیت داشته باشد». گفت وگوی منطقی، معاشرت مردان و زنان، و بهره مندی از لذتهای این جهان صفت بارز فرهنگ روشنگری بود. مردانی که با زنان روشنفکر درمی آمیختند و به سالنها رفت و آمد می کردند، مردانی بودند که روشنگری را آفریدند. اما این مردان، که از حمایت و کمک زنان سالن دار برخوردار بودند و از سوی آنان گرامی داشته می شدند، متون و آثاری خلق کردند که یا زنان را کاملا نادیده می انگاشتند، یا همان دیدگاههای سنتی را در مورد زنان اتخاذ می کردند با استثنائات بسیار اندک و این مصیبتی برای زنان بود.همان طور که هیچگونه رنسانس یا انقلاب علمی برای زنان وجود نداشته است به این معنا که اهداف و آرمانهای این جنبشها فقط به مردان مربوط میشد هیچ روشنگری ای هم برای آنها متصور نبود. متفکران روشنگری تمام محدودیتهای سنتی ای را که برای مردان وجود داشت و در واقع، اعتبار خود سنت را زیر سؤال بردند. آنان از حقوق آدمهای معمولی، حقوق شهروندان، حقوق بردگان، یهودیان، سرخ پوستان و کودکان طرفداری می کردند، اما نسبت به حقوق زنان بی اعتنا بودند. در عوض، به بهای از دست نهادن منطق و عقلانیت خودشان، کهن ترین سنتهای به ارث رسیده در مورد زنان را تأیید میکردند و می گفتند که آنان از حیث قابلیت های اساسی عقل و اخلاق از مردان فروترند و بنابراین باید تابع آنها باشند. در فلسفه و هنر، زن مطلوب از نظر مردان روشنگری باید واجد همان معیارهای سنتی می بود:
باید ساکت و گوش به فرمان و خدمتگزار و فروتن و پاکدامن میبود. آنان زنان سالن دار را که شوخ طبع، مستقل، نیرومند، کتاب خوان و گاهی اوقات هرزه بودند- سرزنش و ریشخند میکردند. فقط شمار اندکی از متفکران روشنگری بودند که سنتهایی را که برای زنان اهمیتی قائل نبودند زیر سؤال می بردند و حتی آنها را مردود می شناختند. اما کسانی که طرفدار نقش بیشتر زنان بودند مانند مری ولستون کرافت انگلیسی در کتابش با عنوان دفاع از حقوق زنان (۱۷۹۱)، مارکی دو کندرسه Marquis de Condorcet فرانسوی در ورود زنان به قلمرو حقوق مدنی (۱۷۹۰)، تئودور فون هیپلیه المانی در ترقی مدنی زنان (۱۷۹۲)، خویفا آمار یی بوژوون به اسپانیایی در گفتار در حمایت از استعداد زنان و ظرفیت آنان برای حکمرانی و سایر مشاغلی که در قبضه ی مردان است (۱۷۸۶) – توهینها دیدند و سپس فراموش شدند. در عوض، اغلب فیلسوفان و نویسندگان، در همان نوشتههایی که رفتارهای سنتی در مورد مردان را محکوم می کردند، بازدارنده ترین سنتهای اروپایی را در مورد زنان تکرار میکردند. جان لاک، فیلسوف انگلیسی، تأثیر ژرفی بر اندیشهی روشنگری داشت، آن جا که میگفت تمام مردان به یکسان حق «برخورداری از آزادی طبیعی خود را دارند، و این آزادی نباید تابع اراده یا اقتدار مردی دیگر قرار گیرد». اما او زنان و جانوران) را دارای «آزادی طبیعی» نمی دانست و اعلام کرد که آنها باید تابع باشند:
«تابعیت شایستهی زن از شوهر». دیوید هیوم، فیلسوف اسکاتلندی، به قدری از دیدن سالنهای دفان، لپیناس، و ژوفرن در پاریس مسرور بود که در زندگی نامه اش نوشت به دلیل «شمار فراوان معاشرتهای گرم، پرمایه، و محترمانه ای که این شهر بیش از هرجای دیگری در دنیا دارد»، زمانی به این فکر افتاده بوده که «در پاریس زندگی کند». اما او هم زمان فرانسه را نکوهش هم میکرد، فرانسه ای که به شدت از کسانی تمجید میکند که طبیعت آنها را تابع مردان ساخته و فرودستی و سستی شان علاج ناپذیر است. زنان گرچه فاقد فضیلت اند، اما اربابان و سروران آنهایند». سایر نویسندگان روشنگری مانند هیوم فرمانروایی زنان و به ویژه زنان بی فضیلت - را نشانه ی پایان حکومت خیر میدانستند. زنان درباری و نیز زنانی که از نیرو و نفوذ غیر مستقیم زنان سالن دار برخوردار بودند، سرزنش میشدند.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص96-93، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397