این اندیشههای نو با نوآوریهای فرهنگی بسیاری در نویسندگی، نقاشی، موسیقی، پیکرتراشی، معماری و باغبانی، و سایر هنرها همراه بودند و خود نیز بر آنها تأثیر گذاشتند. هم چنین، نوآوریهای فنی در کشاورزی و تولید صنعتی، و نیز در شیوههای جنگ آوری، نظریههای اجتماعی روشنگری را شکل بخشیدند. ما در این جا مجال آن را نداریم که به بررسی این مسائل بپردازیم، فقط به این نکته اشاره میکنیم که اندیشهی وجود یک رشته ی تخصصی مبتنی بر هر یک از این فعالیتهای فکری یا فرهنگی آهسته آهسته ظهور کرد، و در نتیجه ی آن، هر مرد یا زن فرهیختهى عصر روشنگری سدهی هجدهم توان آن را در خود می دید که همهی آنها را با هر یک را که مورد علاقهی او بود دنبال کند.
این مفهوم که دانش روشنگری می توانست به حوزه های هم بسته ای تقسیم شود که هریک حوزهی عمل «متخصصان» مجاز آن حوزه بود، کاملا با متفکران روشنگری بیگانه بود. «همگانی بودن» که از مشخصه های بارز ظهور این اندیشهها و همتایان فرهنگی آنها بود، بر این تلقی استوار بود که اساسا هر فرد تحصیل کرده می تواند هر چیزی بداند. و این درواقع باوری غلط بود. شگفت اینکه، روشنگری منادی فرایندی بود فرایند خلق رشتههای تخصصی که متخصصان آن رشتهها متولی اش بودند که ظاهرا هدفی دانش جهانشمول و همگانی انسان را انکار می کرد. این محدود شدن» معرفت با مرزهای رشته ای پیش از هر جای دیگری در علوم طبیعی، در آن مدل های دانش روشنگری که فیلوزوفها (philosophe) دلبسته ی آن بودند، روی داد. دلیل اصلی این امر آن بود که علم، زبانها و اصطلاحات تخصصی می آفرید و به ویژه بر زبان دم به دم پیچیده تر ریاضیات متکی بود، به طوری که حتی افراد فرهیخته - فیلوزوفها (philosophe) - هم نمی توانستند آن را بفهمند. دنی دیده رو Denis Diderot (۱۷۱۳ - ۱۷۸۴)، یکی از چهره های برجسته ی این جنبش، در سال ۱۷۵۶، هوشمندانه خاطرنشان کرد که زبان ریاضی نیوتون Isaac Newton در اصول ریاضیات Principia Mathematica «پرده ای ست که دانشمندان «دوست دارند بین مردم و طبیعت بکشند».
با اینکه فیلوزوفها (philosophe) بسیار دلشان می خواست فواید معرفت روشنگری را گسترش دهند، اما به فرایندی یاری رساندند که به واسطهی آن زندگی فکری سکولار به قلمرو گروهی با ویژگیهای معین اجتماعی و اقتصادی بدل شد. آنها نخستین کسان در جامعهی غربی بودند که بیرون از کلیسا از راه دانش و نوشتن امرار معاش می کردند (یا به بیان دقیق تر، کارشان همین بود). چنانکه ژی پورتر خاطرنشان کرده است، «دورهی روشنگری شاهد سر بر آوردن روشنفکران سکولار بود، روشنفکرانی که آنقدر پرشمار و قدرت مند بودند که برای نخستین بار توانستند به مبارزه با روحانیت برخیزند»
روشنگری از منظر اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی
همگی پذیرفتهاند که وقتی ما اصطلاح «روشنگری» را به کار می گیریم، به دورهای از تاریخ فکری اروپا نظر داریم که تقریبا فاصله ی زمانی بین ربع اول سده ی هجدهم تا ربع آخر آن سده را در بر می گیرد. کانون «روشنگری» به لحاظ جغرافیایی فرانسه بود، اما این جنبش پایگاه هایی در بزرگترین دولت های اروپایی هم داشت، و شامل اندیشهها و نوشتههای گروه کاملا ناهمگنی از افرادی بود که در زبان فرانسوی آنها را فیلوزوف می نامیدند. این اصطلاح خیلی با واژه ی «فیلسوف» انطباق ندارد، و شاید بهتر باشد آن را به صورت «ادیب آزاداندیش» ترجمه کنیم. فیلوزوفها (philosophe) خود را جهان وطن، و شهروندان جهان فکری روشنی یافته ای می انگاشتند که نفع انسان را بالاتر از نفع کشور یا طایفه شان می دیدند. چنان که دنی دیده رو، فیلوزوف فرانسوی، در سال ۱۷۶۸ به دیوید هیوم نوشت: «هیوم عزیزم، شما به همهی ملت ها تعلق دارید، و هرگز از هیچ آدم بخت برگشتهای اوراق شناسایی اش را نمی خواهید. من افتخار میکنم که مثل شما، شهروند شهر بزرگ جهان ام». ادوارد گیبونی مورخ (۱۷۳۷ - ۱۷۹۴) بر سرشت به شدت اروپایی یا «اروپا محور» این نگرش جهان وطنانه و جهان شمول تأکید می کند: «وظیفه ی یک میهن پرست ترجیح و حمایت از افتخار و منافع انحصاری زادگاه خود است؛ اما فیلسوف می تواند دیدگاه های خود را گسترش دهد، و اروپا را جمهوری بزرگی ببیند که ساکنان گوناگون آن به سطح یکسانی از فرهیختگی و ادب دست یافته اند. گیبون حتی برخی از آثار خود را به زبان فرانسوی نوشت، زیرا احساس می کرد که اندیشه ای که او می خواهد با آن کار کند، در آن زمان بهتر بیان می شود تا در زبان خودش.روشنگری حاصل کار سه نسل از فیلوزوفها (philosophe) بود که کارشان هم پوشانی و ارتباط تنگاتنگی با هم داشت. نسل اول که نمایندگان آن ولتر (۱۶۹۴-۱۷۷۸) و شارل دو سکوندا مشهور به مونتسکیو (۱۶۸۹ - ۱۷۵۵) بودند، در ربع آخر سدهی هفدهم به دنیا آمدند، و اندیشههاشان به شدت تحت تأثیر نوشتههای جان لاک (۱۶۳۲-۱۷۰۴)، فیلسوف سیاسی انگلیسی، و آیزاک نیوتون دانشمند (۱۶۴۲-۱۷۲۷) بود، که آثارشان در زمان جوانی هر دو فیلوزوف، نو و جنجالی بودند. نسل دوم شامل افرادی چون دیوید هیوم (۱۷۱۱- ۱۷۷۶)، ژان ژاک روسو (۱۷۱۲-۱۷۷۸)، دنی دیده رو (۱۷۱۳ - ۱۷۸۴)، و ژان دالامبر (۱۷۱۷-۱۷۸۳) بود، که مبارزه با روحانیت را که مد زمانه بود با روش علمی پیشینیان شان درآمیختند و این آمیزه به صورتی در آمد که گی آن را «دیدگاهی منسجم و مدرن در باب جهان» می نامد. نمایندگان نسل سوم امانوئل کانت (۱۷۲۴ - ۱۸۰۴)، آدام اسمیت ۴ (۱۷۲۳ - ۱۷۹۰)، آن روبر تورگوه (۱۷۲۷ -۱۷۸۱)، مارکی دو گندورسه (۱۷۴۳ - ۱۷۹۴)، و آدام فرگوسن (۱۷۲۳ - ۱۸۱۶) بودند.
حاصل کار این نسل بسط هرچه بیشتر جهان بینی روشنگری در قالب مجموعه ای از رشتههای تخصصی تر بنیادی نظیر شناخت شناسی، اقتصاد، جامعه شناسی، اقتصاد سیاسی، و اصطلاحات قضایی است. شعار روشنگری را ما مدیون کانت هستیم که خصلت فکری اساسا سکولار آن را باز می تاباند: «دلیر باش در به کار گرفتن فهم خویش».
البته این خطر هست که اصطلاح «روشنگری» را گسترده تر از آنی که هست، و برای اشاره به کل زندگی فکری در اروپای سدهی هجدهم به کار ببریم، چنانکه گویی روشنگری جنبشی بوده است که هر جامعه ای و همهی نخبگان فکری این دوره به یکسان آن را تجربه کرده اند. اما چنانکه ژی پورتر در بررسی کوتاه و فوق العاده ای در مورد کارهای تازه درباب روشنگری، به تأکید می گوید، روشنگری پدیده ای بی شکل، دشوارفهم، و مدام در حال تغییر است (پورتر، ۱۹۹۰). معمولا کل این دوران را «عصر روشنگری» می خوانند، چراکه این اصطلاح حاکی از فرایند عمومی بیداری جامعه از خواب تاریک خرافه و جهل است، و مفهومی است که خود فیلوزوفها (philosophe) حامی آن بودند، اما شاید بیش از آنکه مسائل را حل کند مسئله می سازد. کانت در مقاله ای با عنوان «روشنگری چیست؟» می نویسد اگر کسی بپرسد «آیا ما اکنون در عصری روشنی یافته زندگی می کنیم؟» پاسخ این است «نه! بلکه ... در عصر روشنگری زندگی میکنیم» » فیلوزوف های فرانسوی زمانه ی خود را «سدهی روشنایی» می نامیدند و نویسندگان اسکاتلندی و انگلیسی از تفکر «روشنی یافته» سخن می گفتند.
منبع: درآمدی بر فهم جامعهی مدرن، کتاب یکم: صورتبندیهای مدرنیته، استوارت هال و برم گیبن، مترجمان: محمود متحد، عباس مخبر، حسن مرتضوی، مهران مهاجر و محمد نبوی، صص 50-45، نشر آگه، تهران، چاپ چهارم، 1397