کرمانشاه

نسيم داشت براي قاصدک از شهري که نزديکش بودند تعريف مي کرد. آن قدر تعريف کرد که قاصدک گفت:«بس است ديگر.اين قدرتعريف نکن.دلم آب شد. کمي تندتر برو تا زودتربه اين شهر برسيم.» شهر،شلوغ بود. آدم ها مي رفتند و مي آمدند.دور شهر پر از کوه و تپه بود.يک کوه بزرگ هم کنار شهر بود که رويش عکس آدم تراشيده بودند.قاصدک گفت:«واي...چه
سه‌شنبه، 22 دی 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
کرمانشاه
کرمانشاه
کرمانشاه

نويسنده:سيد سعيد هاشمي




نسيم داشت براي قاصدک از شهري که نزديکش بودند تعريف مي کرد. آن قدر تعريف کرد که قاصدک گفت:«بس است ديگر.اين قدرتعريف نکن.دلم آب شد. کمي تندتر برو تا زودتربه اين شهر برسيم.»
شهر،شلوغ بود. آدم ها مي رفتند و مي آمدند.دور شهر پر از کوه و تپه بود.يک کوه بزرگ هم کنار شهر بود که رويش عکس آدم تراشيده بودند.قاصدک گفت:«واي...چه شهر زيبايي؟»
بعد فرياد زد و گفت:«اي شهر قشنگ و قديمي ،اسم تو چيست؟»
اسمم چيه؟کرمانشاه
قشنگم و قديمي
مردم من چه خوبند
چه خوبند و صميمي

بيا ببين که اين شهر
يه شهر روياييه
ببين که«طاق بستان»
چه جاي زيباييه

بيا که خيلي خيلي
قشنگ و با صفايم
بيا و لذت ببر
از نون برنجي هايم
منبع:نشريه سنجاقک،شماره 56




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.