مهندسی فرهنگی؛ راهکار مقابله با تهاجم فرهنگی
یافتن روشی برای استمرار شیوۀ گذشتۀ استعمارگران در استثمار کشورهای مستعمره، دغدغهای بود که مدام در اندیشۀ سلطهگران پرورانده میشد. در همین چارچوب بود که تهاجم اروپاییان از حالت نظامی تغییر کرد و رنگ و بوی فرهنگی یافت.
استعمارگران برای حفظ موقعیت خود و استمرار استثمار و بهرهکشی از جوامع زیر سلطه، پس از سلطۀ نظامی با اقدامهای حسابشده، تخریب فرهنگ جوامع زیر سلطه را آغاز نمودند و نظریههایی تدوین کردند که در حقیقت چیزی جز نظریۀ ناهنجار نژادپرستی نبود. به عنوان مثال میتوان به سیاست جذب تدریجی اهالی بومی اشاره کرد که تلاش کموبیش خشونتآمیزی برای انکار فرهنگ زیر سلطه بود، و همچنین نظریه «آپارتاید» که براساس تسلط اقتصادی و سیاسی یک اقلیت نژادپرست بر مردم افریقای جنوبی تدوین، و به کار گرفته شد و مستلزم انواع جنایتهای تجاوزکارانه بر ضد انسانیت بود. شکل عملی آپارتاید عبارت بود از استثمار طاقتفرسای نیروی کار سیاهان، که با فجیعترین طرزی که بشریت تاکنون به خود ندیده بود در اردوگاههای متمرکز به بند کشیده، و سرکوب میشدند.[1]
این نمونههای عملی، معیاری است که با آن میتوان درام تسلط امپریالیستی بیگانه و مواجهۀ آن با واقعیت فرهنگی مردم تحت سلطه را سنجید. همچنین این نمونهها انعکاس پیوند دوجانبۀ وضعیت فرهنگی با وضعیت سیاسی و اقتصادی را در رفتار جوامع انسانی نشان میدهد. در حقیقت فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یک جامعه، برآیند کموبیش آگاهانۀ فعالیتهای سیاسی و اقتصادی آن جامعه، انعکاس کم و بیش پویای انواع روابطی که در آن جامعه برقرار است، و از یکسو رابطۀ انسان با طبیعت (فردی یا اجتماعی)، و از سوی دیگر رابطۀ بین افراد، گروهها، قشرها یا طبقات اجتماعی. تجربۀ سلطه استعماری نشان میدهد که استعمارگر برای تداوم بهرهکشی، نه تنها نظامی برای سرکوب زندگی فرهنگی مردم مستعمره بهوجود میآورد، بلکه بیگانگی فرهنگی بخشی از جامعه را نیز سبب میشود و آن را گسترش میدهد. وی این عمل را یا توسط بهاصطلاح جذب مردم بومی، یا با ایجاد شکافی اجتماعی بین نخبگان بومی و مردم جامعه انجام میدهد.[2]
بدینترتیب فرهنگ استعماری کوشیده است در زمینههای تمدن، جامعهشناسی و مردمشناسی، تسلط سیاسی و اقتصادی جوامع استعماری را توجیه کند، مثلاً آرای مربوط به تبعیض نژادی برای توجیه و مشروع جلوه دادن بهرهکشی قوی از ضعیف بهوجود آمده و بدینگونه فرهنگ استعماری کوشیده است این ستم را نوعی برتری طبیعی جلوه دهد. اصرار اغراقآمیز گروهی از اقتصاددانان، جامعهشناسان و تاریخنویسان استعماری درباب تأثیر آب و هوا و اوضاع اقلیمی در رشد اقتصاد و تمدن، از همین جا نشأت میگیرد.
تمام نویسندگانی که دربارۀ استعمار قلم میزنند، آشکارا یا به طور ضمنی به آموزش و پرورش نیز توجه میکنند. البر ممی نشان میدهد که چگونه وجوه تشابه و اختلاف میان نظامهای آموزشی کشور قطب و مستعمره هر دو علیه استعمارزده کار میکنند. مواد درسی و زبان تدریس در مدارس مستعمرات به طرز حیرتانگیزی نظیر مدارس کشور قطب، بهویژه مدارس مخصوص فقراست. در مدارس ابتدایی توجه خاصی به زبان، ارزشها و هنجارهای اروپایی (مسیحیت) و تحقیر همه آنچه سادهبینانه است میشود.
تاریخی که به استعمارزده میآموزند تاریخ کشور خود او نیست. گویی همه چیز خارج از موطن او روی داده است. کتابها از جهانی با او سخن میگویند که ذرهای یادآور دنیای خودش نیست. معلمش راه و رسم پدرش را دنبال نمیکند؛ او دیگر جانشین شکوهمند و رهاییبخش پدرش نیست.[3]
مدارس مستعمرات در عین حال فقط برای عدۀ معدودی ساخته شده است. با سواد کردن به معنای اروپایی آن به طور کلی افزایشی نیافته است و شیوههای پیشین آموزش و پرورش نیز به لحاظ پیوند نزدیک خود با فرهنگ استعمارزده تحقیر میشوند. افریقاییها خیلی زود متوجه شدند قدرت از آن کیست و در وضعیت استعماری فقط آموزش نظری اروپا را خواستار شدند. اگرچه این نوع آموزش ارتباط چندانی با واقعیت زندگی آنها نداشت، این تنها راه رهایی از فقر و فقدان فرهنگی بود که وضعیت استعماری بر او تکلیف میکرد. ولی رفتن به مدارس نظری اروپایی نوعی دوگانگی مداوم در استعمارزده بهوجود میآورد. البر ممی استدلال میکند که دو زبانی بودن موجب بروز یک جامعه فرهنگی در استعمارزده میشود که هیچگاه به کلی ریشهکن نمیشود.
دو زبان داشتن صرفاً به منزلۀ در اختیار داشتن دو وسیله نیست، بلکه درواقع به معنای مشارکت در دو قلمرو روانی و فرهنگی است. در اینجا، دو جهانی که با دو زبان مجسم و مفهوم میشوند در ستیزند؛ این دو زبان، زبان استعمارگر و زبان استعمارزده میباشد.[4]
بالا بودن درصد ملتهایی که ترجیح میدهند پس از استقلال رسمی همچنان روابط نزدیکی با کشور استعماری سابق خود داشته باشند گواه موفقیت آموزش استعماری در «همانندسازی» (Assimilation) تحصیلکردگان مستعمره در نظام فرهنگی و اقتصادی جهانی کشور استعمارگر است.
موقعیت استعماری، فرهنگ ملی را تقریباً در کلّیت خود متوقف میکند. در چارچوب سلطۀ استعماری، فرهنگ ملی و ابداعات و دگرگونیهای فرهنگی نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. در زیر سلطۀ استعماری، فرهنگ ملی، فرهنگی مطرود است و ویران کردنش طبق نظام و نظم به وسیلۀ استعمار دنبال میشود. در پایان یکی دو قرن استثمار، دورنمایی از فرهنگ ملی بهوجود میآید که خشک و بیفروغ است، و در آن از خلاقیت و جوشش خبری نیست.[5]
هر فرهنگی برای اینکه شکفته شود به چارچوب و ساختمانی نیاز دارد، اما به طور مسلم ویژگیهایی که زندگی فرهنگی استعمارزده را میسازند، در رژیم استعماری از بین میروند یا فاسد میگردند.[6] دیگر اینکه این فرهنگ، که در قدیم زنده و به روی آینده باز بود، حال بسته میشود و محبوس و در غل و زنجیر اختناق و مقررات استعماری میخشکد. چنین فرهنگی که هم هست و هم مومیایی شده است، علیه اجزای خود به کار میافتد. مومیایی شدن فرهنگ، تفکر فردی را هم مومیایی میکند.[7] از طرف دیگر اروپاییان برای نادیده گرفتن و بیاعتبار کردن فرهنگهای زیر سلطه، استعمارزدگان را بدون فرهنگ و تمدن معرفی مینمایند.
موس (Mauss)، جامعهشناس فرانسوی، تمدن را این طور تعریف میکند: «مجموعه پدیدههایی به قدر کافی متعدد و به قدر کافی مهم که در تعداد قابل ملاحظهای از سرزمینها بسط یافته باشد.» میتوان از این مطلب چنین نتیجه گرفت که فرهنگ، تمدنی است خاص یک جامعه یا یک ملت که هیچ جامعه و ملت دیگری در آن شرکت ندارد و مُهر ملت یا جامعهای خاص به نحوی پاکنشدنی به روی این فرهنگ خورده است.[8] به عبارت دیگر فرهنگ همواره عبارت است از زندگی یک جامعه، و بدینترتیب هر فرهنگی اختصاصی است چون محصول ارادهای ویژه و واحد است. در نتیجه هیچ ملّت و هیچ جامعهای بدون فرهنگ و تمدن یافت نمیشود و این ادعای استعمارگران که کشورهای تحت سلطۀ خود را بدون فرهنگ و تمدن معرفی مینمایند، به منظور تداوم سلطه میباشد.
بنابراین فرهنگها در جهان گوناگوناند و هیچ فرهنگی دشمن فرهنگ دیگر نیست. پس باید میان فرهنگها گفت و شنودی سالم و سازنده برقرار گردد تا هر فرهنگی در تماس با فرهنگ دیگر پیراسته و آراسته شود.[9]
امامخمینی(ره) در این باره میفرماید: «استقلال فرهنگ، استقلال جامعه، بیشک بالاترین و والاترین عنصری که در موجودیت هر جامعه دخالت اساسی دارد، فرهنگ آن جامعه است. اساساً فرهنگ هر جامعه هویت و موجودیت آن جامعه را تشکیل میدهد و با انحراف فرهنگ، هرچند جامعه در بعدهای اقتصادی، سیاسی، صنعتی و نظامی قدرتمند و قوی باشد، ولی پوچ و پوک و میانتهی است. اگر فرهنگ جامعهای وابسته به فرهنگ مخالف باشد و از آن مرتزق گردد، ناچار دیگر ابعاد آن جامعه به جانب مخالف گرایش پیدا میکند و سرانجام در آن مستهلک میشود و موجودیت خود را در تمام ابعاد از دست میدهد. استقلال و موجودیت هر جامعه از استقلال فرهنگ آن نشأت میگیرد و سادهاندیشی است که گمان شود با وابستگی فرهنگی، استقلال در ابعاد دیگر یا یکی از آنها امکانپذیر است. بیجهت و از روی اتفاق نیست که هدف اصلی استعمارگران، که در رأس تمام اهداف آنان است، هجوم به فرهنگ جوامع زیر سلطه است.»[10]
مراحل تهاجم فرهنگی
الفــ الغای فرهنگ خودی:
بــ القای فرهنگ بیگانه:
نگاهی به بعضی از کشورهای همسایه یا مروری به وضع اجتماعی کشورمان در دوران پهلوی نشان میدهد که چگونه ارزشهای غربی، به سهولت جانشین ارزشهای اصیل اسلامی میشود.
جــ تثبیت فرهنگ بیگانه:
مهندسی فرهنگی
گفتمان فرهنگ نزد مقام معظم رهبری، برترین گفتمان تلقی میشود. مهندسی فرهنگی در حقیقت بیانگر تلاش رهبر معظم انقلاب و نهادهای مسئول به منظور ارتقای فرهنگ اسلامی ــ ملی در کشور، جلوگیری از ایجاد بحرانهای فرهنگی و هویتی، ممانعت از نفوذ فرهنگ غربی به ایران، تحقق آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی، رشد کیفی شاخصهای فرهنگی در کشور و نوسازی فرهنگی کشور میباشد. در حقیقت دستیابی به این اهداف نیازمند مهندسی فرهنگی و مدیریت راهبردی فرهنگی است.
مهندسی فرهنگی عبارت است از طراحی، نوسازی و بازسازی سیستم فرهنگ. مهندسی فرهنگی کشور به مفهوم مهندسی کلان کشور، نظامها، سازمانها، سیاستها، قوانین و سازوکارها به معنای اهداف فرهنگی میباشد.[12]
با توجه به اینکه مهندسی فرهنگی، با انسانها و پیچیدگیهای انسانی و جوامع سروکار دارد، باید با روش آکادمیک با مبانی دینی، رفتاری، زبانی، ملی، فرهنگ کلان، خردهفرهنگها، مقتضیات داخلی و بینالمللی مواجه گردد. این مسأله نیازمند پیمودن مراحل مختلفی در زمینۀ مهندسی فرهنگی میباشد. این مراحل عبارتاند از: شناخت عمیق مبانی، تواناییها و پتانسیلها، پاتولوژی فرهنگی و تعریف مفاهیم اصلی و اصول مدیریتی شامل شناخت دستگاههای فرهنگی، لزوم تغییر و تحول در این دستگاهها و افزایش بودجۀ آنها.
در این خصوص به بعضی از دیدگاههای مقام معظم رهبری اشاره میشود:
ضرورت مهندسی فرهنگی کشور: کارکرد راهبردی مهندسی فرهنگی، ایجاد انسجام و نظم در مسائل فرهنگی، تأکید بر طراحی مهندسی فرهنگی و ممکن بودن آن و اینکه مهندسی فرهنگی ابزار اصلی تحقق آرمانها و اهداف انقلاب است؛ توجه به تمام لایههای فرهنگی کشور همچون لایههای دینی، ملّی و جهانی و تمایل سطوح فرهنگی کشور یعنی سطوح اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و ارزشی و اولویت دادن لایه دینی بر دیگر لایههای فرهنگی کشور؛ توجه به رابطۀ الزاموار و انگیزشی بین عرصههای مختلف یک اجتماع؛ به این معنی که قدرتمندی فرهنگی تقویت اقتصاد و مدیریت را سبب میگردد و در نتیجه باعث میشود توانایی فرهنگی افزایش یابد؛ طراحی لازم است، اما به تنهایی کافی نیست و لزوم تحقق آن در جامعه مستلزم پذیرش آن از سوی مردم و عمل بر طبق آن میباشد؛ تفکیک بین نهاد طراحی مهندسی فرهنگی و اجرای آن؛ مشارکت فعال در مسائل جهانی و افزایش تواناییها و پتانسیلهای فرهنگی خود در سطوح مختلف؛ تأثیر بسزای رسانۀ ملی در تحقق مهندسی فرهنگی؛ تأکید بر ابعاد جهانیسازی فرهنگ در سدۀ بیستویکم؛ لزوم مهندسی فرهنگی برای جلوگیری از آشفتگی فرهنگی و افزایش ظرفیت فرهنگی کشور؛ فرهنگ تنها عامل حفظ استقلال و توانمندسازی کشور در عرصۀ جهانیسازی.[13]
در این طرح توجه به چند نکته ضروری است:
1ــ در صحنۀ مهندسی فرهنگی با چند سطح روبهروییم که در بالاترین سطح، آرمانها و اهداف قرار دارند که کاملاً براساس بینش و انسانشناسی اسلامی و غایتمندی زندگی این جهان تعریف و تبیین شدهاند و بالاتر از طرح مهندسی فرهنگی قرار میگیرند. طرح مهندسی فرهنگی براساس این آرمانها و اهداف ترسیم میشود. آنها مطلوبهای ما هستند که طراحان مهندسی فرهنگی کوشش مینمایند با روشهای گوناگون و با تنظیم سیاستهای مناسب به آنها دست یابند. اما در سطح اول طرح مهندسی فرهنگی، سیاستهای کلّی فرهنگی جای میگیرند که ناظر به آن آرمانها و اهداف هستند و دستیابی به آنها زمانی ممکن میگردد که هم در سیاستهای کلّی سایر حوزههای جامعه و هم در سطوح پایینتر، قوانین، آییننامهها، بخشنامهها در قالب برنامههای کوتاهمدت، میانمدت و بلندمدت طراحی گردند. مجموعۀ این طرح که از بالاترین سطح تا پایینترین سطح را شامل میشود نقشۀ مهندسی فرهنگی کشور را فراهم میسازد.
2ــ دستیابی به اهداف مهندسی فرهنگی به عنوان پیشزمینه و مقدمه، نیازمند رصد فرهنگی و شناخت صحیح از تمامی ابعاد، ویژگیها، مسائل و مشکلات فرهنگ ملّی و همچنین جهتگیریهای فرهنگی روز در سطح جهان و ارزیابی تأثیر آنها بر فرهنگ ملّی است. در کنار این شناخت دقیق، ارزیابی جهتگیریهای فرهنگی در سطوح ملّی و بینالمللی در حداقل سه دهۀ آینده و لحاظ نمودن آنها در طرح مهندسی فرهنگی از الزامات اصلی بحث مهندسی فرهنگی است.
3ــ درک درست از میزان جمعیت کشور، ترکیب جمعیتی، هرم سنی، میزان جمعیت شاغل و نوع اشتغال آنها در بخشهای مختلف، سطوح تحصیلات، تعداد مراکز فرهنگی خارج از حیطه و نفوذ دولت، میزان صنعتی شدن کشور و... در دستیابی به اهداف ترسیمشده کمک شایانی مینماید.
4ــ شورای عالی انقلاب فرهنگی به مثابۀ مغز متفکر و مرکز اصلی مهندسی فرهنگی باید با تعیین یک ساختار مناسب و شاخصهای دقیق، ضمن فراهم کردن زمینۀ اجرای طرح مهندسی فرهنگی، از سیر اجرای آن ارزیابی مستمری نماید و با اعمال مهندسی همزمان دستیابی به اهداف متعالی را تحقق بخشد.[14]
ضرورت طرح مهندسی فرهنگی
با درک و پذیرش این مقدمه، متوجه میشویم که تغییرات فرهنگی در یک جامعه، حاصل تغییرات فکری، ذهنی و رفتاری همۀ انسانها در یک جامعه و مبادلات فرهنگی، فکری و علمی، تکنولوژیکی با سایر جوامع است و حال اگر به هر دلیلی، وجود و تداوم باورهایی برای ادامۀ حیات هدفمند یک جامعه ضرورت داشته باشد، منطقاً باید همۀ اعضای یک جامعه در هر موقعیتی در حفظ و تداوم آن باورها حساس شوند.
به علاوه دادهها و ستادهای که بین سه وجه کلّی جامعه، یعنی اقتصاد، سیاست و فرهنگ وجود دارد، نشان میدهد هر اقدام مثبت یا منفی در فرهنگ، سیاست یا اقتصاد رخ دهد، پس از اصلاح یا تخریب آن بخش، بلافاصله یا به تدریج بر ابعاد دیگر جامعه اثر میگذارد.
وقتی با درکی علمی به مفهوم فرهنگ و تأثیر آن در عرصۀ اقتصاد و سیاست بنگریم، متوجه میشویم که باورها و ارزشهایی که تا این مرحله، عامل اصلی و محوری برای ایجاد نظام قدرتمند اسلامی شدهاند و همچنان تولیدکنندۀ امواج انقلاب اسلامی در سطح جهان هستند، با اقدامات ازپیشطراحیشدۀ سازمانهای متعلق به استکبار جهانی مورد هدف قرار گرفتهاند ــ که رهبر معظم انقلاب از آن به عنوان تهاجم فرهنگی یاد کرده است ــ و نیز با تأثیرگذاری علوم ناقص و وابستۀ تولیدشده در غرب، به ویژه در حوزۀ علوم انسانی، ضعیف میشوند و از رهگذر توسعۀ نظام سرمایهداری لجامگسیختۀ حاکم بر جهان در قالب توانمندیها، و سازماندهیهای جهانی تهدید و تخریب میگردند. ازاینرو لازم است برای مواجهه با این مجموعه عوامل مخرب، همواره فعالیتهای متناسب طراحی و اجرا شود.[15]
جمعبندی:
مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی کشور، وظیفه و مأموریتی است که از عمق و پیچیدگی بالایی در حوزۀ مدیریت راهبردی کشور برخوردار است. لازمۀ اجرای چنین وظیفهای بهرهگیری از نتایج تلاشهای علمی، پژوهشی و مطالعاتی در موضوع فرهنگ و توسعۀ فرهنگی و در اختیار داشتن اطلاعات استراتژیک فرهنگی با رصد مستمر فرهنگی کشور و جهان میباشد. امکان تجزیه و تحلیل و بهرهگیری از نتایج پژوهشهای فرهنگی انجامشده و اطلاعات استراتژیک فرهنگی برای انجامدادن تصمیمگیریهای استراتژیک و مهندسی فرهنگ و مهندسی فرهنگی کشور زمانی فراهم خواهد بود که شورای عالی انقلاب فرهنگی دارای عقبۀ علمی ــ فکری مناسب و اتاقهای فکر برای تأمین دانش و بصیرت مدیریت راهبردی فرهنگی کشور باشد (فرمایشات مقام معظم رهبری در سال 1383).
باید انسان ازخودبیگانهشده را به خود آورد و نظام مفاهیمی را که منطق استعماری در وجدان او بهوجود آورده است نابود ساخت، اعتبار نظامهای نمادی قبل از تسلط استعماری را تجدید کرد و به جامعه، فریادها، سرودها و تصاویری را که استعمارگران دزدیدهاند بازگرداند.[16]
اینها عملی نخواهد شد مگر با فرهنگ ملی که تنها وسیله رهایی از استعمار است. با برنامهریزی دقیق و کار و تلاش بیشتر باید فرهنگ ملی را تقویت و به جامعه معرفی کرد؛ یعنی آنچه را که دارند. فرهنگ ایرانی ــ اسلامی از قدرت و غنای کافی برخوردار است و این را در طی تاریخ طولانی خود ثابت کرده و با وجود تمام حملات توانسته است خود را حفظ کند. به طور مثال رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار جمعی از ایرانشناسان و استادان زبان و ادبیات فارسی در مورد زبان فارسی فرمود: «زبان فارسی یک زبان زنده، شیرین، گسترده و برخوردار از خصوصیات برجسته زبانشناسی است که هیچ محدودیتی ندارد و تمامی مفاهیم مهم، ظریف، دقیق و جدید را میتوان با آن بیان کرد. این باور حقیقی وجود دارد که در میراثهای فرهنگی ملتها آنچه که به زبان فارسی در دسترس انسانها وجود دارد از بسیاری از زبانهای دیگر بیشتر است و زبان فارسی رایج حدود 1200 سال ذخیرۀ فرهنگی برجسته دارد که میتوان از آن برای پیشبرد فرهنگ بشری استفاده کرد و به آن غنا بخشید.»[17]
در نتیجه برای تحقق چنین هدفی برنامهریزی و داشتن برنامه از ضروریات است و در این برنامه باید به الگوهای ملّی اندیشید و با ایمان به خود و قدرت دگرگونی و سازندگی خود آن را ممکن ساخت. نکتۀ شایان یادآوری در اینجا این است که باید بین تهاجم فرهنگی و تبادل فرهنگی فرق قائل شد و نباید این دو را با هم خلط کرد؛ زیرا تبادل فرهنگی همیشه وجود داشته است، به این ترتیب که فرهنگها، در عین حال که اختصاصی هستند، از هم تأثیر میپذیرند و این مسأله با زیر سلطه قرار دادن فرهنگی دیگر ــ یا از خود بیگانه شدن آن ــ فرق دارد.
با درک حساسیت تحولات فرهنگی برای حفظ انسجام درونی جامعه است که اهمیت و ضرورت تحول همهجانبه در شیوۀ مدیریت فرهنگی جامعه روشن میگردد و گام اول آن این است که به مدد فرهنگسازی برای مفهومی تحت عنوان «مهندسی فرهنگی»، برای همۀ مدیران و افراد ذینفوذ جامعه در تمامی عرصههای اقتصادی، سیاسی، قضایی، پزشکی، انتظامی ... این باور ایجاد شود که ایجاد تغییرات آگاهانه و مستمر در فرهنگ جامعه، در گرو اصلاح کارکرد فرهنگی همۀ بخشهای کشور است تا ضمن پیگیری تحقق اهداف سازمانی خویش، داده و ستاده خود را با فرهنگ بهبود بخشند.[18]
بههرحال مبانی و اصول فرهنگی جامعه اسلامی ایران استحکام لازم را برای در امان ماندن از آسیبهای اجتماعی و فرهنگی برآمده از هجوم تفکر و فرهنگ غربی دارد و با ایمان به همین استحکام مبانی فکری و فرهنگی میتوان امیدوار بود که به اصل و جوهرۀ فرهنگ عمومی و ملّی خدشهای وارد نمیگردد. با تقویت باور به داشتههای فرهنگی، سرمایههای اجتماعی و سرمایهگذاری بر پتانسیلهای موجود فرهنگی، گسترش مشارکت اجتماعی و ارج نهادن به بُعد فرهنگی در توسعه و ارتقای هویت ملی و فرهنگی به منظور کاهش آسیبهای اجتماعی و فرهنگی میتوان گامهای بسیار مؤثری براساس الگوی نهایی مهندسی کشور برداشت.
در زمینه توسعه فرهنگی جامعه، تحقق مهندسی فرهنگیای که منبعث از اصول و مبانی فرهنگ اسلامی و ملی باشد میتواند ما را در راه رفع معضلات فرهنگی و آسیبهای اجتماعی یاری دهد.[19]
نکتۀ آخر این است که رسالت اصلی نظام مهندسی فرهنگی ایجاد جامعۀ ایدهآل با الهام از آیات الهی میباشد. تحقق این نظام مستلزم تدوین و تحقیق مراحل و مقدماتی است که باید به نحو مناسب و با اتقان و تأمل انجام شود. سامانهای که بتواند متولی مهندسی جامعه الهی باشد، باید اولاً از ظرفیت تمامی مجموعههای موجود استفاده نماید، ثانیاً آنها را به نحو مناسبی به هم پیوند دهد تا در سیری چندمرحلهای و در سطوح مختلف با هدف مشترک و با هماهنگی فعالیت نمایند، ثالثاً طرحها و برنامهها باید با نظام هوشمندانه و توسعهپذیری مدیریت و کنترل گردد.[20]
درخصوص موقعیت ویژۀ فرهنگی جامعه ایران میتوان گفت فرهنگ ایرانی ــ اسلامی به لحاظ داشتن ماهیتی دینی و اخلاقی از جمله فرهنگهای پویا و متعالی است که مدار و محور اساسی آن توجه به بُعد مادی و معنوی بشر به صورت توأمان میباشد.
البته در اینجا نباید از مسألهای مهم غفلت ورزید و آن اینکه هجوم فرهنگ غربی در بخشهایی از جامعه تأثیر هرچند اندک به جا گذاشته است که بیشک باید با شناخت صحیح و دقیق عوامل آن به منظور پیرایش فرهنگ جامعه از این آسیبها، به ویژه رسوخ تفکر و فرهنگ غربی، تلاش نماییم.[21]
در بخش مهندسی فرهنگی نقایص کار باید مشخص گردد. باید بدانیم این فرهنگ اصیلی که همگی به آن اعتقاد داریم و میخواهیم آن را اجرا کنیم، در کجا و کدام زمین ایجاد شود که ضعیف نباشد؛ زیرا اگر زمین ضعیف باشد، نمیتواند مهندسی فرهنگی را برتابد؛ بنابراین آنجا باید تقویت شود. نقاط ضعف را باید پیدا کنیم. نقاط ضعفهای بسیاری هم در بحثهای فرهنگی وجود دارد. این بخش همان اتاق فکری است که باید مهندسی فرهنگی را کمک کند. با استفاده از نخبگان جامعه و صاحبنظران باید نقاط ضعف در جایی کاملاً ردهبندی شوند و اولویتهای آن هم باید مشخص شود. این قطعاً یکی از وظایف مهندسی فرهنگی است.[22]
پي نوشت :
[1]ــ امیلکار کابرال، آزادی ملی و فرهنگ، ترجمه رهسپار، تهران، یاشار، 1359، ص41
[2]ــ همان، ص47
[3]ــ مارتین کانوی، آموزش و پرورش در خدمت امپریالیسم فرهنگی، ترجمه محبوبه مهاجر، تهران، امیرکبیر، 1367، ص85
[4]ــ همانجا.
[5]ــ فرانتس فانون، دوزخیان روی زمین، ترجمه علی شریعتی، تهران، نیلوفر، 1361، ص218
[6]ــ مصطفی رحیمی، کتاب زمان، ویژه امه سهزر، ص33
[7]ــ فانون و دیگران، نژادپرستی و فرهنگ، ترجمه منوچهر هزارخانی، ص52
[8]ــ همان، ص70
[9]ــ مصطفی رحیمی، آزادی و فرهنگ، تهران، نشر مرکز، 1381، ص11
[10]ــ امامخمینی(ره)، صحیفه نور، جلد 15
[11]ــ محمدحسین علیمحمدی، تحلیلی مقدماتی بر تهاجم فرهنگی، مجموعه مقالات راههای مقابله با تهاجم فرهنگی، دانشگاه آزاد واحد رودهن، 1373، صص119ــ123ــ129
[12]ــ حسن شمسینی غیاثوند، مهندسی فرهنگی از دیدگاه مقام معظم رهبری (خلاصه مقالات نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی، 21ــ20 دیماه 1385)، تهران، دبیرخانه شورای عالی انقلاب فرهنگی، ص41
[13]ــ همان، ص42
[14]ــ غلامرضا بصیرنیا، سرمقاله دو هفتهنامه مهندسی کشور، شماره اول (مهر 1385)، ص3
[15]ــ حسن بنیانیان، مهندسی فرهنگی از نظر تا عمل در جامعه ایران، (خلاصه مقالات نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی، 21ــ20 دیماه 1385)، همان، صص
[16]ــ ژان زیگلر، غارت آفریقا یا استعمار دوباره، ترجمۀ عباس آگاهی، مشهد، آستان قدس رضوی، 1365، ص209
[17]ــ روزنامه کیهان، سهشنبه 19 بهمن 1372
[18]ــ حسن بنیایان، همان، ص15
[19]ــ محمدرضا مخبر، «نقش مهندسی فرهنگی در کاهش آسیبهای اجتماعی»، دو هفتهنامه مهندسی فرهنگی شورای عالی انقلاب فرهنگی، ش 5، (دیماه 1385)، ص3
[20]ــ حسین زمانی و وحیده تقیزاده، ضرورت طراحی نظام مهندسی فرهنگی جهت اعتلای نظام اسلامی (خلاصه مقالات نخستین همایش ملی مهندسی فرهنگی)، همان، ص72
[21]ــ محمدرضا مخبر، همان، ص3
[22]ــ گفتوگو با حجتالاسلام والمسلمین محمدیان، دوهفتهنامه مهندسی فرهنگی، ش5، (دیماه 1385)، ص8
برگرفته از : مجله زمانه شماره58
/س