آسیب شناسی شخصیت و محبوبیت زن (11)
ابزارهاي کارآمد زن در تحکيم شخصيت و ازدياد محبوبيت در نظام خانواده
راز تفاوت ساختار جسمي و رواني زن و مرد
از همين رو اگر هر کدام از زن و شوهر رفتار و اعمال خود را در زندگي بر اساس ساختار وجود، ويژگي ها و وظايف تکويني (خلفت) و تشريعي (دستورهاي الهي و ديني) خويش تنظيم نمايند و جايگاه و منزلت خود را شناخته و از آن تجاوز نکنند، زندگي آنان سرشار از صلح، صفا و همسر دوستي خواهد بود.
بر اين اساس خداوند حکيم زن را به جاذبه ها و ويژگي هاي خاصي مجهز نمود که از يک سو مرد خود را نيازمند به آنها ديده و به سمت زن گرايش مي يابد و از سوي ديگر زن در پرتو آن خصوصيت ها نزد همسرخود از محبوبيت و جايگاه ويژه اي برخوردار مي شود.
پس تنها راه استحکام و افزايش محبوب و معشوق بودن زن نزد همسر آن است که اعمال، رفتار و گفتارش هماهنگ با فطرت، طبيعت و ساختمان وجوديش باشد و به کج راهه و انحراف کشيده نشود و کارايي آن محبوبيت تکويني و ابزارهاي خدادادي را که به منظور نفوذ معنوي در قلب همسر و جذب او به طرف خويش، به زن عطا شده از بين نبرد، بلکه در تقويت و استمرار آنها بکوشد.
چه بسيار زناني که با معرفت و آگاهي از تأثير جاذبه هاي روحي، عاطفي و جسمي خويش در دل و روح مردان، از اين موقعيت ويژه در بالا بردن ارزش خود و حفظ و افزايش محبوبيت خويش نزد همسرانشان و در نتيجه رسيدن به خواسته هاي معقول و مشروع خود بهترين استفاده را مي برند و آن گونه که بايد، حيات خانوادگي خود و همسرانشان را به سوي حق و حقيقت به حرکت درمي آورند.
در مقابل، برخي از زنان با سوءاستفاده از آن جاذبه هاي زنانه و نعمت هاي الهي و رعايت نکردن عفاف و حجاب عفيفانه ي اسلامي، خلع سلاح شده و تأثير جاذبه هاي خود را به تدريج نزد همسر حال يا آينده خويش از دست مي دهند؛ در نتيجه شخصيت و محبوبيت آنها متزلزل خواهد گشت و با انبوهي از حسرت در دنيا و آخرت دست به گريبان مي شوند. استاد فرزانه شهيد مطهري در اين باره چه زيبا فرموده است:
استاد بزرگ، شهيد مطهري در اين باره مي فرمايد:
حيا و عفاف و ستر و پوشش تدبيري است که خود زن با يک نوع الهام براي گران بها کردن خود و حفظ موقعيت خود در برابر مرد به کار برده است. زن با هوش فطري و با يک حس مخصوص به خود دريافته است که از لحاظ جسمي نمي تواند با مرد برابري کند و اگر بخواهد در ميدان زندگي با مرد پنجه نرم کند از عهده ي زور و بازوي مرد بر نمي آيد و از طرف ديگر نقطه ضعف مرد را در همان نيازي يافته است که خلقت در وجود مرد نهاده است، که او را مظهر عشق و طلب و زن را مظهر معشوقيت و مطلوبيت قرار داده است... وقتي که زن مقام و موقع خود را در برابر مرد يافت و نقطه ي ضعف مرد را در برابر خود دانست، همان طور که متوسل به زيور و خودآرايي و تجمّل شد که از آن راه، قلب مرد را تصاحب کند، متوسل به دور نگهداشتن خود از دسترس مرد نيز شد، دانست که نبايد خود را رايگان کند، بلکه بايست آتش عشق و طلب او را تيز کند و در نتيجه مقام و موقع خود را بالا برد. (1)
در اين جا، به توفيق الهي آن ابزارها و جاذبه هاي زنانه را که در تحکيم شخصيت و افزايش محبوبيت او در نظام خانواده نقش به سزايي دارد ذکر کرده و به تحليل و بررسي هر کدام در باره ي زنان عفيف و با حجاب و زنان بي حجاب و بدحجاب مي پردازيم.
براي تبيين اين مطلب مهم به ذکر مقدمه اي ـ شامل يک اصل رواني و دو فرع مربوط به آن ـ اشاره مي کنيم، اصل رواني و طبيعي اين است:
زن مظهر محبوب بودن و مرد مظهر محب بودن
و اين تدبير حکيمانه خداوند است که در پرتو ايجاد تفاوت هاي رواني و جسمي در زن و مرد تحقق يافته است؛ زن را در بُعد روحي و رواني از عفت و حياي زياد و احساسات پاک و عواطف سرشار برخوردار کرده و در جنبه ي جسمي او را لطافت و زيبايي بخشيده و از جهت صدا و لحن، آهنگي ظريف و شيوا به او ارزاني داشته و از رهگذر اين امور مرد را مجذوب زن نموده است.
از آن طرف مرد را در بُعد روحي از قوه ي انديشه و تدبير نظري ـ جداي از عقل عملي و عبادي که مشترک است ـ بيشتر و از حيث جسماني خشن تر و قويتر و در صدا و سخن لحني ضخيم و بم برخوردار کرده است؛ بنابراين مرد در ميدان جاذبه ي اخلاقي، عاطفي و جسمي زن قرار گرفته و طبيعتاً به سوي او جذب مي شود و در نتيجه زن محبوب و دلدار بوده و مرد هم محب و دلداده است.
از جمله فايده هاي چنين جذب و انجذاب و عشق و عاشقي ميان مرد و زن، ايجاد وحدت و زندگي مشترک، حفظ و استحکام نظام خانواده، تأمين آرامش زوج ها در کنار هم در اثر مکمل يکديگر بودن در زندگي، رسيدن به کمال و هدف زندگي و آفرينش و نيز توليد و تربيت فرزندان صالح و سالم است. از سوي ديگر اين تدبير حکيمانه الهي به فرموده استاد فرزانه، شهيد مطهري:
بهترين ضامن حيثيت و احترام زن و جبران کننده ضعف جسماني او در برابر نيرومندي جسماني مرد و هم بهتري عامل حفظ تعادل و توازن در زندگي مشترک آنهاست. (2)
اين اصل رواني در زن و مردـ محبوب بودن زن و عاشق بودن مردـ فروعاتي دارد که دو مورد را بيان مي کنيم:
نياز زن به محبوب شدن و نياز مرد به عاشق بودن
در پرتو اين نياز دوسويه، زن و مرد به هم گرايش پيدا کرده نسبت به يکديگر و پيوند خانوادگي و تداوم آن علاقمند مي شوند و بدين ترتيب زمينه ي نيل به اهداف ارزشمند ازدواج فراهم مي گردد. به قول ويل دورانت: «زن وقتي زنده است که معشوق باشد و توجه کردن به او مايه ي حيات اوست». (3)
البته محبت زن و مرد دوسويه است و هر دو به مهر و محبت نيازمندند، اما آن چه مورد بحث است آن است که زن به مقتضاي طبيعتش دوست دارد در قلب يک مرد جا گرفته و او را براي هميشه نزد خود نگاهدارد، لذا گفته شده هيچ لذتي براي زن بالاتر از اين نيست که هميشه در کنار مرد مورد علاقه اش به سر برد و خوشبختي خود را در اين مي داند.
اختلاف طبيعي زن و مرد در عشق و محبت ابتدايي
اما اگر علاقه و عشق زن، سازگار با طبيعت و ساختار وجوديش باشد و در بردارنده ي عکس العمل مثبت و پاسخ گوي محبت مرد گردد، در اين صورت چنين محبتي هميشگي و پايدار است، مگر آن که عشق و دلدادگي مرد دروغين و برخاسته از شهوت و خودخواهي بوده و يا علاقه اش به زن بنا به علت هايي، کاهش و يا زايل گردد که در اين صورت محبت زن نسبت به شوهر نيز از بين خواهد رفت.
بر اين اساس خواستگاري نيز بايد از ناحيه ي مرد باشد، زيرا خواستگاري از طرف زن بر خلاف طبيعت، محبوبيت و حرمت اوست. همان گونه که ارتباطات دوستانه با وعده ي ازدواج از ناحيه مرد نيز اين چنين است، بلکه به مراتب ضربات کوبنده ي آن بر شخصيت و مقام معشوقيت زن بيشتر است و غالباً چنين وعده هايي نيز چيزي جز فريب و اغفال دختران نيست و منجر به باختن زن و از دست دادن سرمايه دوشيزگي است و چه بسا سرآغاز انحرافات و آلودگي هاي بيشتر مي گردد.
استاد شهيد مطهري مي فرمايد:
خلاف حيثيت و احترام زن است که به دنبال مرد بدود، براي مرد قابل تحمل است که از زني خواستگاري کند و جواب رد بشنود، اما براي زن که مي خواهد محبوب باشد و از قلب مرد سردرآورد، تا بر سراسر وجود او حکومت کند قابل تحمل و موافق غريزه نيست که مردي را به همسري خود دعوت کند و احياناً جواب رد بشنود و سراغ ديگري برود. (4)
خلاصه آن که پاسخ گويي زن امتيازي است براي او و خواستگاري مرد تکليفي است بر عهده او و اين ويژگي ها از تدابير حکيمانه ي خالق هستي مي باشد که به صورت طبيعي در نهاد هر کدام به وديعت گذاشته شده و هر گونه تخطي و سرپيچي از آن آسيبي خواهد بود بر شخصيت زن و زندگي مشترک خانوادگي؛ هم چنان که در دين اسلام اين وظيفه طبيعي حفظ شده و دستورهايي را براي زن و مرد در هنگام خواستگاري مقرر نموده که توجه و عمل به آنها از علت هاي ريشه اي ازدواج موفق و استواري پايه هاي نظام خانواده است؛ از جمله اهتمام شديد به معيارهاي اصلي در انتخاب همسر به هنگام خواستگاري که عبارتند از: اصالت خانوادگي، ايمان، تقوا، عفت، اخلاق و صفات حميده و پسنديده ي انساني و الهي.
با توجه به مطالب بالا که به عنوان مقدمه بود، به ذکر اصل مطلب يعني توانايي ها و مکانيسم هاي نفوذ و جذب از جانب زن مي پردازيم و آن گاه به علل ناکارآمدي و عدم موفقيت تلاش هاي زنان غير عفيف و بدحجاب در فرايند نفوذ در قلب و دل مرد در زندگي مشترک اشاره خواهيم کرد:
آزادانديشي در انتخاب همسر
در اين صورت آن خواسته رواني و طبيعي زن که خواهان همسري است که او را به خاطر ارزش وجوديش و منزلت ويژه اش در آفرينش و زندگي بخواهد نه به جهت ارضاي حس خودخواهي و غريزه شهواني خويش که عشق مجازي و کاذب است، تحقق پيدا خواهد کرد، چرا که تنها مردان با فضيلت اند که به نقش فراجنسي و جاذبه هاي ظاهري زن پي برده او او را در افقي بالاتر از ارزش هاي مادي و جسمي فناپذير مي نگرند و لذا رفتاري متناسب با شخصيت واقعي زن پيشه مي کنند و با اخلاقي کريمانه با آنان برخورد مي کنند.
اما مردان ديگر و افراد ناآگاه، همان گونه که از عظمت وجودي خود بي خبرند، از نقش مهم و حياتي زن و شخصيت ذاتي او نيز غافل بوده و وظيفه ي زن را تنها خدمت کردن در خانه، تأمين نياز غريزي مرد و به دنيا آوردن فرزند مي پندارند؛ از همين رو برخوردشان با همسر همانند برخورد با اشياء است نه افراد، اينان مصداق بارز انسان هاي لئيم و پست در فرمايش پيامبر اکرم (ص) هستند که فرمود:
ما اَکرمَ النّساءَ إلاّ کريمٌ و لا أهانَهُنّ إلاّ لئيم؛ کسي جز مرد بزرگوار به زنان اکرام و احترام نکرد و کسي غير از خودپرست فرومايه به آنان اهانت ننمود. (5)
شيوه ي گزينش عاشق راستين
اول اصالت خانوادگي: پدر و مادر مؤمن و با فضيلت و متعهد نقش بسيار والايي در سازندگي فرزندان خويش دارند. آنها معمولاً پرورش يافته انسان هاي فاضل و اهل معرفت اند، در نتيجه از چنين افرادي مي توان پرورش فرزندان صالح را انتظار داشت، بر خلاف افرادي که از اين گونه فضايل، اصالت و ريشه برخوردار نيستند و معمولاً فرزنداني همانند خود فاقد شرافت و فضيلت بار مي آوردند. به تعبير شاعر نکته سنج و تيزبين:
تو اول بگو با کيان زيستي
پس آنگه بگويم که تو کيستي
دوم شخصيت فکري، ايماني و اخلاقي مرد: توجه به اين که خواستگار، گذشته از اصالت خانوادگي، از شخصيت فکري سالم و اخلاق انساني و ايماني برخوردار باشد و به فضايل و ارزش هاي انساني و الهي اهتمام ورزد بسيار ضروري و حياتي است چون تنها در صورت سلامت فکري و اخلاقي و معنوي است که در ادعاي محبت و عشق صادق مي باشد.
در غير اين صورت او در بُعد شخصيت اخلاقي و انديشه اي بيمار و مريض دل است و همسر را براي اهداف نفساني خويش مي خواهد نه براي خود زن و ارزش هاي او؛ آن چه او را مجذوب نموده ظاهر فناپذير و جمال صورت است نه باطن ماندگار و جمال سيرت؛ شهوت و خودخواهي است نه انسانيت و شخصيت زن. در اين صورت او فاقد عشق و علاقه ي راستين و در اظهار محبت به زن فاقد صداقت خواهد بود و نمي تواند همسر شايسته اي براي او، و پدر و مربي دل سوزي براي فرزندان آينده اش باشد.
اما راه تشخيص شخصيت خواستگار چيست؟ براي تشخيص هويت مرد کافي است که از او پرسش هاي اصولي بشود که اصولاً پرسش، کليد شناخت شخصيت افراد است؛ زيرا در پاسخ به سؤال، ميزان رشد فکري و اخلاقي و آن چه در دل و درون است آشکار مي شود. برخي از پرسش ها از اين قبيل است: هدف شما از ازدواج و زندگي مشترک چيست؟ دوست داريد همسر آينده ي شما چگونه و داراي چه ويژگي هايي باشد؟ واز او چه انتظارهايي داريد؟ چه کتاب هايي و در چه موضوعاتي مطالعه کرده و مي کنيد، گذشته ي خود را چطور گذرانده ايد؟ همت و اراده و هدف شما در باره آينده چيست؟ و دوستان شما از چه صنف افرادي هستند و... .
اگر در پاسخ به اين نوع سؤال ها از تکامل، اهداف والاي ازدواج، شخصيت حقيقي زن، کتاب هاي مذهبي و اخلاق و انسان ساز، همت هاي بلند، هم نشيني با افراد فاضل و ارزش مند و... سخن به ميان آورد و در پاسخ ها صداقت داشت، مي توان فهميد که او محب و دلداده ي راستين زن و شخصيت اوست نه عاشق شهوت پرستي خود و وصال جسماني زن؛ هم چنان که رفتار حرکات و سکنات خواستگار نيز، علاوه بر گفتار او، بيانگر شخصيت واقعي اوست و نشانه و معيار تشخيص اخلاق و کردار او. البته در کنار اين روش هاي شناخت، تحقيقات محلي و خويشاوندي و استمداد از خداوند تبارک و تعالي بسيار لازم و ضروري است.
نکته ي مهم ديگر آن است که پيمودن اين راه و شناخت و گزينش عاشق واقعي و با صداقت در صورتي ممکن خواهد بود که زن نيز به عنوان محبوب، از روشن بيني و نگرش واقع بينانه برخوردار باشد و اين تنها در سايه ي تقوا، عفت وحيا که حجاب کامل و پوشش اسلامي جلوه اي از آن است، ميسر خواهد بود، زيرا فقط در اين حال، اسير هوي و هوس نبوده و آزادانه خواهد انديشيد و از رهنمودهاي عقل حق بين و سليم خود و ديگران، و راهنمايي هاي وحي و دين سود مي برد و در انتخاب همسر محب براي خود و گزينش پدر شايسته براي فرزندان آينده موفق خواهد بود.
استاد مطهري مي نويسد:
عفت فراوان زن خادم مقاصد تولد است، زيرا امتناع محجوبانه ي او کمکي به انتخاب جنس است؛ عفت، زنان را توانا مي سازد که با جست و جوي بيشتر عاشق خود را يعني کسي که افتخار پدري فرزندان او را خواهد داشت، برگزيند. (6)
قرآن کريم تقوا را به عنوان فضيلت روح و دستگيره ي مهم براي تشخيص حق و باطل، خوب و بد در امور زندگي از جمله ازدواج معرفي کرده و مي فرمايد:
«يا أيُّها الّذينَ آمنوا إن تتّقوا اللهَ يَجعل لکُم فُرقاناً و يُکفّر عَنکُم سَيّئاتِکُم و يَغفر لکُم واللهُ ذُو الفضل العظيم»؛ اي کساني که ايمان آورده ايد، اگر تقواي الهي پيشه کنيدـ و خود را از نافرماني خداوند نگاه داريدـ براي شما مايه ي تميز [ميان حق و باطل] قرار مي دهد و بدي هايتان را از شما مي زدايد و شما را مي آمرزد و خداوند صاحب فزوني و بخشش بزرگ است. (7)
اين آيه کريمه بيان کننده ي وجود ارتباط ميان تقوا و عمل به دستورهاي الهي با روشن بيني و حق نگري است؛ توضيح اين که: در برابر ديدگان حق نگر عقل، مانع هايي هم چون هوي و هوس و گناهان و رذايل اخلاقي همانند بغض، کينه، حسد، حرص، طمع، شهوت پرستي، خودخواهي و نظاير اينها قرار گرفته است که جلوي ديد اين چراغ دروني را گرفته و مانع آزادانديشي، عاقبت نگري و برخورد و تماس انسان با حقايق و عامل خودفريبي مي شود؛ تقوا که عامل مانع زدايي و منشأ عفت، حيا، وقار، متانت و ساير فضائل اخلاقي است، اين مانع ها را کنار زده و چراغ عقل را پرفروغ مي کند و انسان را با حقايق زندگي آشنا مي سازد.
اثر ديگر تقوا، بر اساس اين آيه، آن است که خداوند تمام گناهان گذشته را بخشيده، آثار آن را زايل مي نمايد و پاداش هاي فراوان ديگري از روي لطف و مهرباني اعطا مي فرمايد.
خودآرايي و خودنمايي هاي ساده لوحانه
قرآن کريم نه تنها امر به پوشش کامل و حجاب عفيفانه فرموده، بلکه از صحبت کردن زنان با ناز و عشوه و تحريک آميز نيز نهي نموده تا مبادا بيماردلان در آنها طمع کنند:
«فَلا تَخضَعنَ بِالقولِ فَيَطمعَ الّذي في قلبِهِ مَرضٌ و قُلن قولاً معروفاً»: با نرمي و هوس انگيز سخن نگوييد که بيماردل [در شما] طمع کند و به شيوه اي پسنديده که در نظر عقل و وحي به رسميت شناخته شده سخن گوييد. (8)
طبق آيه کريمه، خودآرايي و نمايان کردن گردن، سينه، موها و...، سخن گفتن با ناز و کرشمه و خلاصه هر عملي که هوس انگيز و تحريک کننده ي غريزه ي حيواني در مردان بشود حرام است و زناني که اين رفتارهاي منافي عفت را مرتکب مي شوند و را دهن کجي و بي اعتنايي به وحي الهي، در صدد به دست آوردن همسر، محب و دلداده ي خود هستند، بيماردلاني اند که دلهاي مردان هم سنخ و هم انديشه ي خود را ربوده و جذب خود مي کنند؛ از همين رو محبت و علاقه آنها نمي تواند بر پايه ي انسانيت و عقلانيت باشد در نتيجه در ازدواج شکست مي خورند.
ازدواج سالم و موفق، پيوندي است که براساس جذب و گرايش انساني و عشق راستين و همسر خواهي صورت بگيرد، نه بر پايه ي تمايلات شهواني و عشق دروغين.
چه فرق بسياري است بين آن که پيوندي که به خاطر شخصيت زن و سجاياي نيک اخلاقي و عواطف پاک انساني او شکل بگيرد، با پيوندي که به جهت خودبيني و شهوت طلبي مرد تحقق يابد؛ پيوند و عشقي که بر مبناي فطرت و عقل سليم و فضائل انساني باشد، رمز ماندگاري و استحکام بنيان خانواده و پايه تربيت فرزندان راست کردار و صالح است، اما عشق کاذب و برخاسته از شهوت و خويشتن پرستي، به تدريج و در سايه ي چند بار وصال و ارضاي غريزه از بين مي رود و هرگز نمي تواند مبناي زندگي سالم و بستر فرزندان شايسته باشد.
اساساً محبت زيربناي ارتباط هاي زوجين است، اگر زيربنا سست و زوال پذير باشد؛ يعني محبت و عشق، نفساني و غريزي باشد، روبنا که همان ارتباط هاي زن و شوهر مي باشد نيز نفساني و غيرانساني و بر مبناي خودخواهي و خودپرستي خواهد بود. اگر برخي از مردان در خانه منش استبدادي و خوي تحقيرآميز دارند، به همين جهت است.
بنابراين زناني که از راه نادرست خودنمايي، در صدد به دست آوردن قلب همسر مورد نظر و دلخواه خود هستند، بايد بدانند در درجه ي اول خود را فريب داده و شخصيت، آينده و نسل خود را تباه مي سازند. به همين دليل در فرهنگ آسماني، انسان هايي که ديگران را با مکر و حيله فريب مي دهند، قبل از هر چيز خود را مکر کرده و گمراه مي کنند، زيرا تصميم هاي ناروا و رفتارهاي فريبنده، بر خلاف سرشت و روح آنهاست؛ از اين رو ابتدا انديشه و خرد خود را اسير هوس نموده و وجدان پاک خود را فريب مي دهند و فطرت و انسانيت خويش را فداي شهوت مي کنند؛ در نتيجه در درون خود به انواع زشتي ها و پلشتي هاي بدبو و متعفن آلوده گشته و آن گاه آن بوي تعفن به ديگران هم سرايت کرده گمراهشان مي کند؛ قرآن به عنوان يک اصل و قانون کلي مي فرمايد:
«إن احسَنتُم أحسنتُم لأنفُسِکم و إن أسأتم فلها»؛ اگر نيکويي کنيد به خود نيکويي کرده ايد و اگر بدي کنيد بر خود بدي کرده ايد. (9)
و در آيه ي ديگر مي فرمايد:
«و ما يَخدَعون إلاّ أنفُسهُم و ما يَشعُرون»؛ آنان فريب نمي دهند مگر خويشتن را و لکن خود نمي فهمند. (10)
علاوه بر اين، غالباً پس از ازدواج هاي اين گونه، مردان جوان خود را فريب خورده دانسته، در صدد انتقام جويي و رفتارهاي خشونت آميز و آمرانه برمي آيند تا به گمان خود، خويشتن را تسکين و آرامش دهند و اين بدان جهت است که عاشق و دلداده در محبت و عشق، موجوديت و جان محبوب خود را نثار معشوق خويش مي کند، آن گاه هيجان عشق با روشن شدن ناشايستگي محبوب فروکش کرده و کم کم به کينه و دشمني مبدل مي گردد، چرا که خود را بازنده اي احساس مي کند که فريب ظاهر آراسته شده و نمايش جاذبه هاي زنانه را خورده است.
قرآن کريم براي کساني که نياز به ازدواج و همسر دارند، اما شرايط و اسباب آن فراهم نيست، چه به خاطر مشکلات مالي و اقتصادي و چه نبود خواستگار شايسته براي دختر و نبود زن مورد پسند براي پسر و همانند اينها، از يک سو به همه ي مسلمانان به ويژه خويشاوندان، نزديکان و همسايگان خطاب مي کند که وسيله ي ازدواج مردان و زنان بي همسر را فراهم کنيد.
اگر با همه تلاش ها، شرايط و موقعيت ازدواج آماده نشد يا ديگران در اين راستا به وظيفه ي خود عمل نکردند، بايد افراد بي هسر راه عفت و تقوا را پيشه کنند. در اين مدت مراقب باشند که در پيشگاه خداي حاضر و ناظر، به اعمال ناشايست از قبيل خودنمايي يا آلودگي هاي جنسي تن در ندهند، تا خداوند توانا با کرم و بخشش خود آنان را بي نياز نموده و موانع ازدواج آنان را برطرف و وسايل تشکيل زندگي مشترک را مهيا نمايد؛ چنان که مي فرمايد:
«و أنکِحوا اَلأيامي مِنکُم والصّالحينَ مِن عِبادِکُم و إمائِکُم إن يَکونوا قُقراءَ يُغنِهمُ اللهُ مِن فضلِهِ واللهُ واسعٌ عليمٌ وليَستَعفِفِ الّذين لا يَجدونَ نِکاحاً حتي يُغنِيهُمُ اللهُ مِن فضلهِ»؛ عزب هايتان ـ مردان بي زن و زنان بي شوهرـ را و شايستگان از بندگان و کنيزان خود را همسر دهيد، اگر تنگ دست باشند خداوند آنان را از بخشش خويش بي نياز مي گرداند و خدا فراخي بخش و داناست. و آنان که [وسيله ي] زناشويي نيابند بايد خويشتن داري و پاک دامني پيش گيرند تا خداوند از لطف و بخشش خود بي نيازشان گرداند. (11)
و از سوي ديگر، الگوهاي والا و راستين عفاف و پاک دامني همانند حضرت يوسف عليه السلام و حضرت مريم عليه السلام را براي آنان که در جست و جوي خوش بختي و سعادت اند، ذکر مي فرمايد.
بر همين اساس در آيات و روايات دستور توکل به خداي مهربان و دعا و درخواست فراهم نمودن وسايل و شرايط ازدواج با همسر شايسته را بيان مي نمايد. به خصوص سفارش به خواندن دو رکعت نماز و حمد و سپاس زياد خداي سبحان و صلوات بر پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام و آن گاه دعا و درخواست لطف و فضل الهي شده است؛ در اين صورت خداوند او را به آن چه خير و صلاح اوست بي نياز مي کند، (12) هر چند به تأخير ازدواج و القاي بيشتر محبتش در قلب او و اعطاي صفات پسنديده و کمالات از حمله صبر و استقامت و رضا و تسليم و در نتيجه رشد و صلابت روحي و معنوي باشد.
بنابراين وعده ي حتمي الهي بر آن است که افراد محروم از ازدواج، به هر دليلي که باشد، مشمول فضل و کرم واسعه ي الهي شده و مشکلاتشان برطرف و نيازهايشان برآورده خواهد شد و وعده ي خداوند تخلف پذير نيست:
«إنّ اللهَ لا يُخلِفُ الميعاد»، (13) هيچ کس هم از او راستگوتر و صادق تر در سخن نيست: «و مَن أصدقُ مِن اللهِ قيلاً». (14)
بنابراين فقر و تنگدستي خود يا خواستگار نبايد بهانه اي براي ترک ازدواج باشد، چرا که وعده خداوند بر اين است که شما ازدواج کنيد تا به فضل خود شما را بي نياز و فقرتان را برطرف نمايم. در غير اين صورت سوءظن به خداي سبحان برده است و متأسفانه بعضي بر خلاق آيه فوق، اول گشايش و رفع فقر را طلب مي کنند تا سپس ازدواج نمايند. البته حرکت و تلاش و کوشش مردان جوان براي تأمين خانواده خويش و داشتن يک زندگي آبرومندانه ضروري است و نبايد از آن غفلت ورزيد.
عاطفه و محبت به همسر
لذا مردان از جهت عواطف انساني در مقايسه با زنان ضعيف اند و خود را نيازمند عواطف پاک و محبت هاي خالصانه همسران خويش مي دانند؛ هر مردي دوست دارد همسرش لطيف الطبع و با عاطفه بوده، با مهر و محبت خويش به زندگي او حرارت و صفا بخشيده و غبار ملالت و خستگي روان را از صفحه ي دل بزدايد و با افکار و انديشه هاي صحيح و واقع بينانه، او را در زندگي به سوي رستگاري و سعادت ياري نمايد.
جاذبه ي نيرومند عاطفي زنان از بهترين ابزارها و سازوکارها براي انعطاف بخشيدن به دلهاي همسرانشان و سيطره يافتن بر قلب آنهاست که تأثير و غلبه ي آن نسبت به ابزار خشونت، تندي و توانمندي مردان قابل مقايسه نيست.
همان گونه که استفاده از مکانيسم ها و ترفندهايي مانند اعمال خشونت، توسل به زور و اخلاق تند و سخت و غيره براي تسليم نمودن شوهر، خلاف روحيه ي زنان و مخالف انتطار مردان است، از اين رو چنين رفتارهايي نمي تواند دل مرد را تسخير نموده، از اين رو به خواسته هاي معقول خود برسد، بلکه از محبوبيتش کاسته شده و چه بسا آن را از دست مي دهد و زندگي خود را به مخاطره مي اندازد، چرا که استفاده از چنين وسيله ها و ابزارهايي باعث تخريب روحيه ي انعطاف پذيري مرد در برابر عواطف زنانه مي گردد و مرد را وادار به مقابله و تحقير زن مي کند و ثمره و نتيجه ي آن چيزي جز ايجاد فاصله و شکاف ميان زن و شوهر نخواهد بود و مرد را عاصي تر و گستاخ تر خواهد ساخت.
بنابراين در پرتو عطوفت و محبت زن و برآورده شدن نيازهاي عاطفي مرد از اين رهگذر، محبوبيت زن حفظ و حتي افزايش مي يابد؛ همان گونه که محبت به زن و تأمين خواسته هاي عاطفي او در حفظ و سلامت روحيه ي زن و نشاط، شادابي، دلگرمي، حرارت بخشيدن به خانه و محبت به فرزندان نقش به سزايي دارد.
اطاعت پذيري و احترام به همسر
«الرّجالُ قَوّامون علي النّساءِ بما فضّل اللهُ بَعضَهُم علي بعضٍ»؛ مردان بر زنان کارگزاران و سرپرستانند از آن روي که خدا برخي از ايشان ـ مردان ـ را بر برخي ـ زنان ـ فزوني و برتري داده است. (15)
از آن جا که قوام زندگي به تدبير عقلاني و قوت جسماني بستگي دارد و مردان نسبت به همسران خود از عقل تدبيري و قوت بدني بيشتري برخوردارند؛ از اين رو مديريت و سرپرستي زنان و اعضاي خانواده بر دوش مردان است که البته اين سِمت تنها يک مسئوليت اجرايي است نه فضيلت معنوي، زيرا مرد بايد خانواده اش را بر اساس دستورهاي و قوانين اسلام اداره کند نه بر مبناي خودخواهي و مردسالاري.
بر اين اساس هر يک از زوجين از اين که بر طبق روحيه ي طبيعي و فطري خود زندگي کنند، احساس لذت و شادماني مي کنند و اين حالت رواني باعث مي شود که به همديگر احساس نياز شديد کرده و اتحاد و همدلي که جان مايه ي زندگي خانوادگي است محکم تر شود؛ هم چنان که آن ويژگي رواني زن موجب مي گردد تا در پرتو اطاعت معقول از همسر خويش و احترام و ارادت به او، در قلب مرد نفوذ کرده و نزد او منزلت و جايگاه ويژه اي پيدا کند و به اين وسيله محبوبيت خويش را نزد همسر پا برجا و استوار نمايد، چه اين که احترام مرد به زن و توجه به نيازها و خواسته هاي معقول و مشروع او در افزايش علاقه ي زن به او و دلدادن به زندگي بسيار مهم و اساسي است.
آرايش براي همسر
به عبارت ديگر خالق هستي به منظور حفظ و استحکام بنيان خانواده، طبيعت زن را علاقه مند به زيور آلات و آراستن خويشتن قرارداد تا در پرتو آن، عشق و دلدادگي همسرش را بيشتر کرده و محبوبيتش نزد او هميشگي باشد و در نتيجه مرد نسبت به خانواده و تعهدهايش وفادار بماند. از طرف ديگر زن را به سلاح عفاف و حيا مجهز نمود تا تعديل و کنترل کننده ي خصلت زينت خواهي و خودنمايي او باشد.
بديهي است اگر اين عفت و حياي زن نابود يا کاسته شود، در خودآرايي و جلوه گري راه افراط و زياده روي را خواهد پيمود و اين عمل به خارج از خانه و ايجاد تحريک جنسي در جامعه کشيده خواهد شد، که از عواقب خطرناک آن انحطاط و سقوط مقام معشوق و محبوب بودن زن و فروريختن بنيان خانواده يا ايجاد اختلاف و شکاف ميان آنها مي باشد.
تأکيد اسلام به زيباسازي زن و شوهر براي يکديگر به ويژه خودآرايي زن در محيط خانواده و قرار دادن ثواب و پاداش و فضيلت هاي زياد براي آن، مبتني بر اين نياز زن و مرد است تا در پرتو تأمين درست آن، از تعدي، انحراف، بيراهه رفتن و خودنمايي در جامعه جلوگيري شود.
زيبايي و جمال ظاهري
زن با جمال ظاهري خود قلب همسر خويش را تسخير و محبوبيت خود را استمرار مي بخشد، مشروط بر اين که اين زيبايي ظاهري با زشتي باطني از بين نرود و تحت الشعاع آن قرار نگيرد؛ همان گونه که زيبايي و جمال همسر نيز زماني براي زن جاذبه دارد که به زشتي سيرت و اخلاق ناپسند گرفتار نباشد.
بنابراين جمال باطني و ملکات فاضله ي اخلاقي، پايه و اساس جاذبيت زيبايي ظاهري و صوري است. زيبايي ظاهري زن بدون تقوا، عفت و حجب و حياي او جاذبه نخواهد داشت، مگر براي چشم هاي ناپاک و دل هاي بيمار، آن هم به صورت موقت و گذرا؛ از اين رو قرآن کريم عبد مؤمن و کنيز مؤمنه را بهتر از هر مرد و زن بي ايماني دانسته، هر چند جمال و زيبايي آنها باعث اعجاب و شگفتي گردد. (16) روشن است که ايمان قوي، زينت روح و اساس زيبايي هاي باطني است.
بالزاک مي گويد: «زيباي زن فقط به چشم لذت مي بخشد» (17) در حالي که زيبايي معنوي و روحي و رفتاري زن به عقل و چشم، هر دو لذت مي دهد. سعدي نيز در باره ي زيبايي ظاهري و معنوي سخن نيکويي دارد:
صورت زيباي ظاهر هيچ نيست
اي برادر سيرت زيبا بيار
آدمي را عقل بايد در بدن
ورنه جان در کالبد دارد حمار
دير و زود اين شکل و شخص نازنين
خاک خواهد گشتن و خاکش غبار
غريزه ي جنسي و شهوت
بدون شک اين وصال و لذت جنسي علاوه بر از بين بردن شکاف ها و فاصله اي ناشي از اختلاف هاي زن و شوهر و نزديک ساختن آنها به همديگر، در استحکام و تقويت محبوبيت زن و در نتيجه بنيان خانواده و بهره مند شدن از برکات آن، نقش مؤثري دارد، چرا که خداوند سرشت زن را محبوب قرار داده و براي حفظ و ريشه دار کردن اين موقعيت والا، او را در برابر غريزه ي جنسي مقاوم تر از مرد و گوهر عفت و حياي او را چندين برابر مرد قرار داد، تا به دنبال وصال همسرش نباشد و در نتيجه محبوبيت و شخصيتش کاهش نيابد، بلکه اين شوهر باشد که به خاطر ضعف مقاومت در برابر غريزه به دنبال وصال همسرش باشد و او را به آستان همسرش کشانده و اظهار عشق و نياز به وصال او کند.
از طرفي مرد براي رسيدن به وصال و کام جويي جنسي از همسر، نيازمند جلب رضايت اوست که مبتني بر احترام به شخصيت و حقوق وي و نثار مهر و محبت راستين است.
اين موقعيت هاي ويژه، فرصت هاي طلايي براي زن است تا پايه هاي محبوبيت و دلبر بودن خود را نزد همسرش مستحکم و تقويت کند، مشروط بر اين که فضاي جامعه از خودنمايي و عشوه گري زنان و روابط دوستانه و نامشروع زنان و مردان، پاک و مبرا باشد و يا شوهر از ايمان و تقواي والا و کنترل چشم در برابر نامحرمان برخوردار باشد و شرف و انسانيت خويش را قرباني حيوانيت و شهوت خويش نکند، بلکه به مقتضاي ايمان و تقوايش، دل را تنها در گرو زن خويش قرار دهد.
عفاف و جمال باطني
عفت و فضائل اخلاقي زن بهترين ابزاري است که در سايه ي آن مي تواند قلب همسر خود را براي هميشه تسخير کرده و بر آن حکومت کند، چه اين که عفت و حياـ که حجاب و پوشش کامل اسلامي جلوه اي از آن مي باشدـ و ساير صفات و ارزش هاي نيک، زيبايي هاي روحي و معنوي هستند که جهان را زيبا و حقايق را آن چنان که هست به انسان نشان مي دهند و سيماي آدمي را درخشان، با نشاط و جذاب و سيرت را نوراني و لطيف و روابط را سالم و انساني و گوارا مي سازند.
هر زن و مردي به طور فطري خواهان زينت هاي باطني است و کساني را که آراسته به آنها باشند، دوست مي دارد و از ابتذال، بي عفتي و رذايل اخلاقي متنفر است، لذا برترين جاذبه ها و زيبايي ها براي زن، جمال روحي و عفاف و وقار و حجاب اوست که شالوده ي عشق راستين بوده و قلب مرد را تسخير و مجذوب جمال ملکوتي خويش مي سازد و او را به سوي خود و خواسته هاي معقول و مشروع خويش مي کشاند و به تکريم و احترام در برابر خود وامي دارد. به قول ويکتور هوگو:
اصولاً زن عفيف، زيبا و دل پسند است؛ وجاهت توأم با وقار و عفت، به زن قدرتي مي دهد که قوي ترين مردان را ياراي مقاومت در برابر او نيست، بلکه آنها را به خضوع و تعظيم در مقابل خويش وادار مي سازد. (18)
بنابراين، جاذبه صفات و اخلاق زيبا، پرجاذبه ترين سلاح هاست که اولاً قلب هاي زنده و پويا را شکار کرده و روابط را در خانواده و جامعه سالم مي گرداند و افراد و فرزندان در سايه ي آن تربيت مي شوند؛ به همين جهت زيربناي عشق و محبت واقعي ميان زن و شوهرـ که همانا جمال باطني است ـ از مهم ترين عوامل استحکام بنيان خانواده و بهترين وسيله براي تربيت نسل خردورز و با عاطفه است.
زيبايي هاي باطني هم چنين، زشتي ظاهر و صورت را تحت الشعاع قرار ميدهد و يا آن را پوشانده و جبران مي کند، اما زيبايي هاي ظاهري هيچ گاه نمي توانند زشتي باطني را پنهان سازند، بلکه با سيرت قبيح و صفات ناستوده، جاذبه ي جمال صورت را تحت تأثير قرار مي دهد و آن را ناکارآمد کرده و به زشتي و تنفر تبديل مي کند، لذا جوانان با فضيلت، از ازدواج با زنان زيباروي خودنما و بي بندوبار دوري جسته و آنان را فاقد جمال روحي، عفت و منزلت حقيقي مي دانند.
افزون بر اين که زيبايي ظاهري و بدني ماندگار نبوده و با حادثه اي از ميان مي رود و با مرگ هم با خاک يکسان مي شود و به قول شاعر:
به مالت نبال که به شبي بسته است
به حُسنت نناز که به تبي بسته است
اما جمال روحي فناپذير نيست و نه تنها حيات طيبه انساني در دنيا بر اساس آن به دست مي آيد، بلکه در آخرت و بززخ تنها سرمايه ي عظيمي است که نجات بخش انسان مي شود:
«يَومَ لا يَنفعُ مالٌ و بَنون إلاّ مَن أتي اللهَ بقلبٍ سليم»؛ روزي که ـ آخرت ـ مال و فرزندان سودمند به حال انسان نيست مگر کسي که با قلب سالم و پاک ـ از رذايل و آلودگي هاـ به پيشگاه خداوند بيايد. (19)
به خاطر برتري جمال سيرت است که حضرت اميرمؤمنان علي (ع) مي فرمايند:
زِينهُ البواطنَ أجملُ مِن زينهِ الظواهر؛ زينت باطن ها از زينت و آرايش ظاهر زيباتر است. (20)
رابطه ي عشق با زيبايي
هر چه روح زيباتر گردد پرجاذبه تر و محبوب تر خواهد بود و لذت و شيريني انس با او نيز بيشتر خواهد گشت؛ به همين دليل لذت و آرامشي که مرد در کنار همسر عفيف و زيبا روح دارد، به مراتب از لذت و آرامشي که فردي در کنار همسر زيبارو اما بي تقوا و غير محجبه دارد، بيشتر است، بلکه اصولاً قابل مقايسه با يکديگر نيست. اين سخن در باره ي مردها نيز صادق است.
راز محبوبيت در اجتماع
«إنّ الّذينَ آمنوا و عَملُوا الصّالِحات سَيجعَلُ لَهُمُ الرّحمنُ وُدّاً»؛ به درستي کساني که ايمان آورده و عمل نيک انجام دادند، خداوند بخشايشگر براي آنان محبوبيت و دوستي قرار مي دهد. (21)
تحقق اين وعده ي تخلف ناپذير الهي به دو صورت انجام مي شود:
1ـ از طريق اثر ذاتي و طبيعي ايمان و عمل صالح: بازتاب ايمان و اعتقاد راستين به خداوند، قيامت و ديگر معتقدات اسلامي در روح و فکر آدمي، به صورت فضايل والاي اخلاقي و اعمال شايسته انساني تجلي و بروز مي کند که به دليل جاذبه و کشش معنوي آنها، در قلب ها جاگرفته و محبوب دلها، به ويژه همسر خواهد شد، زيرا انسان بر اساس فطرت زيبادوستي ـ همان گونه که زيبايي هاي طبيعي و مادي را دوست دارد و به سمت آنها جذب مي شودـ نسبت به زيبايي هاي معنوي و اخلاقي نيز علاقه فراوان نشان داده و انسان زيباسيرت را از عمق جان و دل دوست مي دارد و به سوي او گرايش مي يابد.
2ـ از راه مقلب القلوب بودن خداوند: ذات مقدس اله، خالق و پرورش دهنده و قدرت بي کران است و زمام دل هاي همه به دست او مي باشد، عده اي را به خاطر تقوا، عفت، پاکي، صداقت و ساير صفات و رفتارهاي خداپسندانه، به اوج عزت و محبوبيت در اجتماع رسانده و قلب همگان را متوجه آنها مي سازد و بعضي را هم به دليل بي تقوايي، بي عفتي و ديگر رذيلت هاي اخلاقي به پايين ترين و بدترين درجه ي انحطاط و مبغوض بودن که نتيجه ي مستقيم روحيات و اعمال پليد خودشان است مي کشاند.
چنان که در طول حيات بشر، اين موضوع دائماً تحقق پيدا کرده و ادامه خواهد داشت. قرآن کريم به هر دو گروه اشاره کرده و سرانجامشان را نمايانده است. بنابراين کليد عزت و محبوبيت در دست مقلب القلوب است؛ هم چنان که کليد ذلت و خواري در يد قدرت او مي باشد.
خداوند عزيز و جميل، منبع و سرچشمه ي پايان ناپذير عزت و قدرت و کانون بي نهايت محبوبيت است. ارتباط با او رمز رسيدن به عزت و محبوبيت راستين است؛ اگر انسان در سايه ي ايمان و تقواي الهي و اخلاق و رفتار انساني به او نزديک شود از عزت، عظمت و محبوبيت والا و حقيقي برخوردار مي گردد. پس هر جا عزت و محبوبيتي هست، پرتوي از عظمت و محبوبيت بي نظير اوست. اين وعده ي الهي در آيات ديگر هم آمده است:
«مَن کانَ يُريدُ العِزّه فَلِلهِ العِزّهُ جميعاً»؛ کسي که خواهان عزت است [بداند که] همه عزت ها از آن خداوند است [پس بايد از او بخواهد]. (22)
«و لِلهِ العِزّهُ و لِرَسولِهِ و لِلمؤمنين»؛ عزت مخصوص خداوند و رسول او و مؤمنان است. (23)
بر اساس مفاد اين دو آيه، همه عزت هاي واقعي تنها از آن خداوند است و کسي که عزت و محبوبيت واقي مي خواهد فقط بايد از راه نزديکي و تقرب به او يعني ايمان راستين به دست بياورد؛ ايماني که اخلاق و رفتار او را الهي و انساني کند و زندگي او بر محور دستورهاي اسلام باشد، نه بر مبناي خودخواهي و خودبيني؛ چنان که قرآن کريم به کساني که خواستار رضايت و خشنودي مردم اند نه خداوند و پيامبر، تا بدين وسيله محبوبيت مردمي و جايگاه اجتماعي پيدا کنند مي فرمايد:
«واللهُ و رسولُهُ أحقُّ أن يُرضوهُ إن کانوا مؤمنين»؛ سزاوارتر آن است که رضايت و خشنودي خداوند را به دست آورند، اگر مؤمن هستند. (24)
طبق اين آيه، ايمان حقيقي اقتضا مي کند که انسان در زندگي، تنها خشنودي خداوند و پيامبرش را به دست آورد، از اين رو تنها کساني در ادعاي ايمان داشتن و مسلمان بودن صادق اند که در همه ي اعمال و گفتار، رضايت و خواسته خدا جل جلاله را در نظر بگيرند نه خشنودي و خواست مردم و پسند جامعه را، که اولي نشانه ي حريت و آزادگي و دومي علامت اسارت و خودباختگي است.
افرادي که در پي رضا و خشنودي پروردگار خود باشند خداوند آنها را به راه هاي سلامتي در ابعاد گوناگون حيات مادي و معنوي هدايت مي نمايد و از تاريکي هاي جهالت و رذيلت و معصيت خارج نموده و به سوي عالم نور و روشنايي معرفت و فضيلت و اطاعت و صراط مستقيم هدايت مي نمايد:
«يَهدي بِهِ اللهُ مَن اتّبعَ رِضوانَهُ سُبُلَ السّلام و يُخرجُهُم مِن الظُّلُمات إلي النّور بِإذنِهِ و يَهديهِم إلي صراطٍ مُستقيمٍ».(25)
کما اين که به او عزت و محبوبيت حقيقي مي بخشد، چرا که اگر خداوند و پيامبر از کسي راضي شوند، رضايت مردم حق جو نيز به دست مي آيد و نزد آنان عزيز و محبوب مي گرد، زيرا زمام امور همه ي مخلوقات عالم و دل هاي همگان تنها به دست خداوند بوده و او مقلب القلوب است و هر که را بخواهد مبغوض يا محبوب مي کند؛ خشم را به خشنودي، کينه را به محبت و بالعکس تبديل مي کند.
البته همه ي اينها براساس حکمت بالغه او انجام مي گيرد؛ انساني را به خاطر بندگي خالصانه عزيز و محبوب مي گرداند و ديگري را به دليل سرکشي و عصيان، خوار و مبغوض مي نمايد؛ بنابراين بايد خداي رحمان را از خود راضي نمود تا رحمت، محبت و لطف ويژه او شامل شود؛ در اين صورت آدمي نه فقط محبوب انسان، بلکه همه ي اهل آسمان و زمين خواهد شد، يعني محبوبيتش به وسعت همه آفرينش خواهد بود. (26)
بنابراين، راه رسيدن به عزت و محبوبيت واقعي، آراستن روح به زينت ايمان و فضايل اخلاقي و مزين کردن جسم به زيور اعمال صالح و رفتارهاي انساني است؛ و همان گونه که تحقق عشق مجازي و شهواني و محبوبيت دروغين بدون زيبايي صورت و جاذبه ي ظاهري ممکن نيست، تحقق عشق حقيقي و محبوبيت راستين هم بدون جمال سيرت و جاذبه ي باطن امکان پذير نيست.
خلاصه جاذبه هاي ظاهري زمينه ساز جذب و انجذاب صوري و مصاحبت جسمي و تحقق شرايط توليد مثل است و روابط بين زن و شوهر را محدود به روابط غريزي و نفساني مي کند، اما جاذبه ي باطني زمينه ساز جذب و انجذاب قلبي و وحدت روحي و فکري است و روابط فيمابين را فراتر از روابط جنسي و حيواني کرده و فضاي خانواده را سرشار از عواطف عالي و اخلاق و رفتار انساني مي کند و بستر مناسبي براي رشد و تربيت صحيح نسل فراهم مي نمايد.
بر اين اساس زن، تنها در سايه ي جاذبه عفت، حيا، پاکي، تقوا، رعايت پوشش و رفتار عفيفانه مي تواند به محبوبيت و معشوق بودن حقيقي نزد مردم و همسر خود دست يابد و اگر همسري ندارد خداوند، متعال محب و عاشق راستين براي او فراهم مي کند تا با آرامش و امنيت کامل، زندگي پاک و گوارايي را براي رسيدن به ثمرهاي پربار نظام خانواده، طي نمايد.
پيامبر اکرم (ص) مي فرمايند:
إنّ اللهَ يَقُولُ کُلّ يومٍ: أنا ربُّکُمُ العَزيزِ فَمن أرادَ عزٌّ الدّارينِ فَليُطعِ العزيز؛
خداوند هر روز مي فرمايد: من پروردگار عزيز و نفوذ ناپذيرم، پس هر کس عزت دنيا و آخرت را مي خواهد، بايد خداي عزيز و مقتدر را اطاعت کند. (27)
نتيجه آن که: هيچ کس، به ويژه زنان و دختران جوان، طعم عزت و محبت و محبوبيت حقيقي را نخواهد چشيد، مگر در سايه ي اطاعت از دستورهاي خدا مخصوصاً در مورد حجاب اسلامي و اخلاق جنسي؛ اين وعده الهي است و هيچ کسي از او راستگوتر و صادق تر نيست.
درسي که قرآن و يوسف به جوانان آموخت
اما در اين ميان، همسر عزير مصر عليرغم برخورداري از زيبايي زياد، از همه بيشتر شيفته او شده بود، اين علاقه به تدريج به صورت عشق آتشين و سپس به شکل دلباختگي و علاقه ي جنسي درآمد. اين موضوع با وجود زندگاني کامل اشرافي بانوي کاخ و محروميت از لذت فرزند و بي بندوباري شديد حاکم بر دربار و فقدان ايمان و تقوا، و... دست به دست هم داده و دام بزرگي سر راه يوسف پاکدامن گسترانيد، بدون آن که عاقبت انديشي نموده و در باره ي رسوايي هايي که غالباً به دنبال آن به بار خواهد آمد، بينديشد؛ از اين رو يوسف، آن مجسمه ي تقوا و پاکي در بوته ي امتحان سختي قرار گرفت.
روزي يوسف متوجه شد وضع کاخ و رفتار همسر عزيز تغيير کرده و او با خودآرايي و آراستگي تمام و وسايل تحريم، به خودنمايي و عشوه گري که اعمال ضد اخلاقي و انساني است پرداخته و در صدد ربودن دل ملکوتي و فريب و اغفال اوست. سپس متوجه شد دربهاي کاخ به دستور وي بسته و به يوسف گفت: بشتاب به سوي آن چه براي تو مهيا شده است. (28)
اما يوسف کسي بود که در زمان توقف چند ساله ي خود در کاخ عزيز مصر هيچ گاه از حد و مرز تقوا و عفت تجاوز نکرده و حتي آلوده به يک نگاه خائنانه و هوس آلود به همسر عزيز نيز نگشته بود و زندگي اشرافي و سرشار از ناز و نعمت قصر هم نتوانسته بود ذره اي در روح با صفا و زيباي او اثر بگذارد، لذا او که جز به جميل بي نهايت و معشوق بي نظير دل نبسته و همواره مفتخر به اطاعت حق تعالي و انجام وظيفه ي الهي و انساني خود بوده و در همه ي فراز و نشيب هاي زندگي پروردگار عالم را شاهد و ناظر اعمال خود مي ديد، در اين صحنه بسيار مهيج و هوس انگيز، خود را به دامن لطف الهي انداخته و به او پناه برد و از پذيرش خواسته پليد آن زن هوس ران سرباز زد؛ همانند کودکي که به هنگام خطر سراسيمه به طرف پدر يا مادر رفته و خود را به دامن آنها مي اندازد و از آسيب رهيده مي شود.
يوسف با آن روح بلند و همت عالي به اين حقيقت واقف و آگاه است که هر گونه گناه و انحرافي خيانتي است به ولي نعمت خود و ستم و ضربه اي است به شرافت نفس خويش، و محروميتي است از رستگاري و کمالات معنوي و بايد در چنين محيط سراسر هوس و وسوسه به يگانه سنگر محکم و مطمئن پناهنده شود. لذا در سايه ي ياد پروردگار و احساس حضور در پيشگاه او و ياد عظمت روح و شخصيت و استعدادها و نعمت هاي والاي الهي و توجه به آخرت و محکمه ي عدل قيامت که از برنامه هاي تهذيب نفس وي بود، به خداوند عليم و قدير پناه برد و از او استمداد طلبيد:
«مَعاذَ الله إنّهُ ربّي أحسنَ مثوايَ إنّهُ لا يُفلحُ الظّالمون»؛ پناه به خدا، او پروردگار و صاحب نعمت من است ـ چگونه نافرمانيش کنم که ـ جايگاه و منزلت مرا نيکو کرده و به راستي انسان هاي ستمکارـ که همواره به خود ستم و خيانت مي کنندـ رستگار نمي شوند. (29)
و بدين ترتيب از ديو نفس و شيطان درون رهايي يافت و براي آزادي و رهايي از شيطان بيرون ـ همسر عزيزـ نيز احساس کرد که بايد هر چه زودتر از اين فراموش خانه ايمان و لغزش گاه خطرناک دور شود و لذا به طرف درب خروجي فرار نمود و از آن مهلکه ي شرف و انسانيت نيز نجات يافت و توطئه ي آن زن خودنما و هوس باز نافرجام گشت.
اين گونه بود که يوسف با آن سيماي زيبا و ملکوتيش درس بزرگي به تمام انسان هاـ اعم از زن و مردـ در همه ي عصرها به ويژه جواناني که دوست دارند با پاکي و پاکدامني زندگي کنند، آموخت که چگونه مي توان حتي در لحظات بحراني و بدترين مناظر شهوت بر غريزه مسلط و نفس سرکش را مهار کرد و نقشه ي فريب کارانه افراد بوالهوس به ظاهر عاشق را خنثي نمود.
هم چنان که قرآن حکيم به همگان آموخت که عشق برخاسته از صورت و شهوت و بدتر از آن، عشق نامشروع هر کدام به فراخور تجاوز از حريم فطرت و طبيعت، داراي پي آمدهاي تلخ بوده و غالباً با شکست همراه است، گر چه چند صباحي يا ساعتي به ظاهر شيرين و لذت بخش باشد و به گفته ي جلال الدين رومي:
عشق هايي کز پي رنگي بود
عشق نبود عاقبت ننگي بود
از آموزه هاي ديگر قرآن با طرح داستان يوسف اين است که قلبِ آکنده از محبت و عشقِ حق تعالي و روح پرهيزگار، از نتايج و ميوه هاي فوق العاده عالي و لذت بخش آن بهره مي برد؛ نظير همان مواهب عظيمي که حضرت يوسف در دنيا و آخرت از آن بهره مند شد؛ چنان که مي فرمايد:
ما اين گونه تمام نيکوکاران ـ و عفيفان ـ را پاداش مي دهيم.(30)
لذا جوانان عفيفي که همانند يوسف از شهوت نامشروعِ مهيا شده، به خاطر خداوند چشم پوشي کردند، مثل ابن سيرين و غير او، پروردگار عالم به ميزان جمال و پاکي روحشان به آنان پاداش هاي بزرگ و مقامات معنوي از جمله علم تعبير خواب، عزت و محبوبيت عطا فرمود و اين سنت ثابت و هميشگي الهي است که به روي همگان بالخصوص جوانان پسر و دختر باز است.
اما دلي که از چنين محبتي تهي باشد و از مشاهده جمال آن محبوب محروم باشد گرفتار بيماري عشق حيواني و شهواني شده و در امواج وسوسه هاي شيطاني فرو مي رود و با غفلت از صورت آفرين و زيبابخش، در آستانه ي سقوط و رسوايي قرار خواهد گرفت:
«فَاعتَبِرُوا يا اُولُوالأبصار».(31)
اشک هاي محبت آميز
توسل به گريه يکي از مکانيسم ها و شيوه هاي جذب و نفوذ از جانب زن است که عواطف مرد را تحت تأثير قرار داده و احساسات او را در توجه به زن و خواسته هاي مشروع وي تحريک و تهيج مي کند و در درون مرد تلاطم و طوفان ايجاد مي نمايد؛ در نتيجه زن را زير چتر محبت بيشتر او قرار مي دهد.
صداي ظريف و لبخند مليح
تأثير و نفوذ صداي زيباي زن اگر توأم با ناز و کرشمه در برابر نامحرم باشد، به ويژه همراه با خنده و تبسم به روي بيگانه اي که از نبود يا کمبود عاطفه در خانواده يا اجتماع رنج مي برد، آن چنان اثرگذار است که طوفاني در دل اوـ مخصوصاً اگر جوان باشدـ ايجاد مي کند که اعتدال و آرامش او را بر هم مي زند و ذهن و انديشه ي او را تا مدت ها به زن معطوف مي کند و از امور حياتي و ضروري منحرف و به لذت هاي شهواني مشغول مي نمايد، در حالي که زنان، معمولاً به راحتي از کنار اين موضوع مي گذرند و رعايت احتياط و احساس مسئوليت در برابر مردها و جوانان و نوجوانان با آن ضعف غريزي و خلاً عاطفي نمي کنند.
تأثير جاذبه هاي فوق، همانند ساير جاذبه هاي خدادادي زن تا اندازه اي است که گاه باعث مي شود مردان بيمار دل و شهوت طلب را به طمع انداخته، امنيت زن را به خطر اندازند و يا در صدد اغفال زن برآمده عفت، حيثيت و آبروي او را لکه دار کنند. در اين باره، قرآن کريم، با نگاهي روان شناختي و جامع مي فرمايد:
«فَلا تَخضَعنَ بِالقولِ فَيَطمعَ الّذي في قلبِهِ مَرضٌ و قُلن قولاً معروفاً»؛ [با مردان] با نرمي و ناز و کرشمه سخن نگوييد که انسان بيماردل در شما طمع کند و سخن نيکو و شايسته اي که عقل و وحي آن را به رسميت شناخته بگوييد.(32)
پی نوشت ها :
1- مسئله حجاب، ص63-62.
2- نظام حقوق زن در اسلام، ص49.
3- ويل دورانت، لذات فلسفه، ص141.
4- نظام حقوق زن در اسلام، ص47، با تلخيص.
5- كنزالعمال، ج16،ص371.
6- نظام حقوق زن در اسلام، ص219.
7- انفال (8)آيه 29.
8- احزاب (23)آيه 32.
9- اسراء (17)آيه 7.
10- بقره (2)آيه 9.
11- نور (24)آيه 32-33.
12- ميزان الحكمه، ج10،ص80.
13- آل عمران (3)آيه 9.
14- نساء (4)آيه 122.
15- نساء (4)آيه 34.
16- ر.ك: بقره (2)آيه 221.
17- مقدمه اي بر روان شناسي زن، ص110.
18- سيماي زنان، ص57.
19- شعراء (26)آيه 89-88.
20- غررالحكم، ج1،ص387.
21- مريم (19)آيه 96.
22- فاطر (35)آيه 10.
23- منافقون (63)آيه 8.
24- توبه (9)آيه 62.
25- مائده (5)آيه 16.
26- تفسير نمونه، ج13،ص145.
27- ميزان الحكمه، ج6،ص290.
28- يوسف (12)آيه 23.
29- يوسف (12)آيه 23.
30- انعام (6)آيه 86.
31- حشر (59)آيه 2.
32- احزاب (33)آيه 32.