آزادى انسان از ديدگاه قرآن (2)

انسان اگر چه فطرتا موجودى اجتماعى است, ولى چه بسا قادر نباشد در هر شرايطى براساس اين ويژگى فطرى خود عمل كند و در صورت مساعد نبودن شرايط, ممكن است تمام سختى هاى يك زندگى فردى در كوه و جنگل را بپذيرد. انسان براى تحقق زندگى اجتماعى, كه خواسته اى فطرى است, به دو پيش شرط مهم نياز دارد: اول اين كه از برخى آزادىهاى خود چشم پوشى كند و در قبال به دست
پنجشنبه، 29 بهمن 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آزادى انسان از ديدگاه قرآن (2)
آزادى انسان از ديدگاه قرآن (2)
آزادى انسان از ديدگاه قرآن (2)






3. آزادى, اساس تشكيل اجتماع

انسان اگر چه فطرتا موجودى اجتماعى است, ولى چه بسا قادر نباشد در هر شرايطى براساس اين ويژگى فطرى خود عمل كند و در صورت مساعد نبودن شرايط, ممكن است تمام سختى هاى يك زندگى فردى در كوه و جنگل را بپذيرد.
انسان براى تحقق زندگى اجتماعى, كه خواسته اى فطرى است, به دو پيش شرط مهم نياز دارد: اول اين كه از برخى آزادىهاى خود چشم پوشى كند و در قبال به دست آوردن برخى امتيازات و امكانات از آنها بگذرد; دوم اين كه بعضى از آزادىهاى خود را تضمين شده ببيند به گونه اى كه هيچ مرجعى متعرض آنها نشود. دسته اول آزادىهايى هستند كه به سبب ضرورت هاى اجتماعى و رعايت قوانين و احترام به حقوق ديگران و... محدود مى شوند و انسان براى فوايد بى شمارى كه زندگى اجتماعى براى او در پى دارد به محدود شدن اين دسته از آزادىهايش رضايت مى دهد. آزادىهاى دسته دوم آزادىهايى هستند كه بدون آنها زندگى انسان ممكن نيست, زيرا هويت انسان دچار خدشه مى شود و ماهيت خدادادى بشر و اصول حاكم بر خلقت انسان از بين مى رود. حال برخى از اين اصول حاكم برخلقت انسان را كه مستلزم آزادى و اختيار او و پيش شرط تشكيل اجتماعات بشرى به شمار مى رود مورد تجزيه و تحليل قرار مى دهيم.
جوهره ماهيت انسان, نگرش و جهان بينى و تفكر و اعتقادات اوست كه در عقل خدا دادىاش ريشه دارد. در ميان جهان بينى و نگرش ها و مجموع اعتقادات انسان, دين و مذهب از برجستگى ويژه اى برخوردار است و شايد هم مهم ترين موضوع در زندگى انسان باشد. از آن جايى كه انسان هويت و شخصيت مستقل خود را در نگرش ها و اعتقاداتش مى بيند بايد بتواند آزادانه اين اعتقادات را كسب كند و حتى ابراز نمايد. اگر چه نگرش و اعتقاد, امرى تحميلى نيست و نمى توان در حقيقت كسى را براعتقادى مجبور ساخت, اما به ظاهر مجبور ساختن انسان ها بر اعتقادى نيز عملى ناپسند و ناقض آزادى انسان به شمار مى رود; بنابراين اولين اصل از اصول حاكم برخلقت كه مبناى تشكيل اجتماع به شمار مى رود و قرآن كريم به آن اشاره كرده آزادى دين و مذهب و اعتقاد است. دين اسلام كامل ترين و آخرين دين الهى است و قرآن, كتاب اين دين است. در اين كتاب بزرگ, خداوند به پيامبرش فرموده كه مردم در پذيرش دين اسلام كاملا آزادند و هيچ اكراه و اجبارى ندارند35; به عبارت ديگر, مردم در انتخاب گمراهى و شقاوت يا سعادت و تعالى كاملا آزادند و هيچ كس حق ندارد آنان را بر انتخاب يكى از دو راه مجبور نمايد. مهم ترين دليل آن اين است كه دين مجموعه اى از معارف علمى و تقيدات عملى است كه اعتقادات فرد را شكل مى دهد و ايمان و اعتقاد از امور قلبى است كه اكراه و اجبار در آن راه ندارد. همان گونه كه نمى توان هيچ مسلمان معتقدى را به كفر مجبور ساخت اگر چه با زور و اجبار ظاهرا كفر ورزد, همان طور هيچ غيرمسلمانى را نمى توان به ايمان و اعتقاد مجبور كرد اگر چه به ظاهر و با ارعاب و ترس به ايمان و اعتقاد اقرار زبانى كند.36 اسلام و قرآن كريم از مجبور ساختن افراد به اقرار ظاهرى به اسلام منع كرده اند.
علامه طباطبايى معتقد است اگر آيه ((لااكراه فى الدين)) يك قضيه اخبارى باشد از آن يك حكم دينى به دست مىآيد و آن اين است كه در دين و اعتقاد هيچ اكراه و اجبارى نيست و اگر يك قضيه انشايى باشد و براى تشريع و قانون گذارى ذكر شده باشد ـ كه اين گونه است ـ بدين معناست كه ديگران را از روى كراهت به ايمان و اعتقاد وادار نكنيد و اين نهى متكى به يك حقيقت تكوينى است و آن حقيقت, اين است كه اكراه و اجبار فقط در افعال بدنى و ظاهرى موثر است و نه در اعتقادات قلبى,37 اگر چه در حوزه افعال بدنى و ظاهرى نيز اكراه و اجبار امرى مذموم و ناپسند است. علت اين حكم خداوند در آيه مذكور كه امور اعتقادى و دينى اكراه و اجبار نمى پذيرد, در جمله بعدش بيان شده است و شايد بتوان منع اكراه را به امور ظاهرى و بدنى نيز تعميم داد ((قد تبين الرشد من الغى)). بر اساس اين عبارت شريف, چون راه از بيراهه, حق از باطل و راه سعادت از شقاوت به سبب علايم و دلايل و استدلال ها روشن گرديد, هر كس هر كدام را خواست بر مى گزيند و دليلى بر اكره و اجبار وجود ندارد.38 اگر انسان در انتخاب مهم ترين امر زندگى اش يعنى دين و مذهب و راه سعادت و شقاوت آزاد باشد به طريق اولى در گزينش ساير نگرش ها و اعتقاداتش در جامعه آزاد خواهد بود و هيچ كس نمى تواند او را به اعتقادى وادار سازد. اگر انسان به هر دليلى نمى توانست در اجتماع, نگرش ها و اعتقادات خود را آزادانه كسب و انتخاب كند, زندگى اجتماعى براى او بسيار گران مىآمد. اين آزادى اساسى انسان در آيات ديگرى از قرآن نيز مورد توجه قرار گرفته است.39 در يكى از آنها خداوند تعالى به پيامبر بزرگ اسلام خطاب مى كند كه آيا تو مى خواهى مردم را با اجبار و اكراه به ايمان وادارى, شايسته نيست تو مردم را به ايمان مجبور كنى, اگر چه چنين قدرتى نيز ندارى. خداوند در اين آيه مى گويد: ايمان مورد نظر ما ايمانى است كه ناشى از اختيار و انتخاب خود مردم باشد و اكراه آنها بر ايمان, گذشته از اين كه امر ناپسندى است با تكليف انسان نيز منافات دارد.40
شرايط مطلوبى كه قرآن در اين مورد تصوير مى كند مربوط به حضرت نوح (علیه السلام) است كه پس از ارائه استدلال هاى لازم و معجزات كافى خطاب به مردم فرمود: شما به حقيقت اقرار نمى كنيد و ايمان نمىآوريد, آيا ما شما را بر چيزى مجبور كنيم كه ناخوش مى انگاريد41; شما مى خواهيد من شما را بر معرفت و شناختى كه از آن كراهت داريد مجبورتان كنم, ولى اين مقدور نيست; من بايد شما را با بينه و دليل راهنمايى كنم تا خود راه درست را انتخاب كنيد, ولى حق ندارم شما را به آن مجبور كنم, زيرا در دين خدا اجبار نيست.42
علامه طباطبايى بر اين امر تإكيد دارد اين آيه از ميان آياتى كه اجبار و اكراه را در دين نفى مى كنند بر اين موضوع نيز دلالت دارد كه مسإله نفى اكراه و اجبار در دين از قديمى ترين اديان يعنى شريعت نوح وجود داشته و تا به امروز نيز وجود دارد, بدون آن كه نسخى در آن راه يافته باشد.43 در مقابل اين شرايط مطلوب كه مورد تإييد قرآن است شرايط نامطلوبى نيز در قرآن مورد بحث قرار گرفته و نفى و طرد شده است و آن مربوط به فرعون است. هنگامى كه جادو گران و اطرافيان فرعون به خداى موسى ايمان آوردند و به فرعون گفتند به پروردگار جهانيان ايمان آورديم, فرعون بر آشفت كه آيا قبل از اين كه به شما اجازه دهم به او ايمان آورديد,44 يعنى فرعون تصور مى كرد ايمان و اعتقاد مردم نيز در دست اوست, سپس در صدد تهديد و خشونت برآمد, زيرا تصور مى كرد با ارعاب و خشونت مى تواند نگرش و اعتقاد مردم را تغيير دهد و آنان را به سوى خود متمايل سازد.
دومين اصلى كه اساس تشكيل جوامع بشرى به شمار مى رود اين است كه هر كس آزاد باشد به هر ميزان سعى و تلاش كند و هر انسانى وارث نتيجه تلاش و كوشش خود باشد. اين اصل از سويى مستلزم وجود آزادى در جامعه است و از سوى ديگر هر گونه اكراه و اجبار را نفى مى كند و مسووليت انسان را در قبال سرنوشتش به رسميت مى شناسد. همان طور كه عده اى از افراد تلاش مى كنند گروهى نيز ممكن است تلاش نكنند و حتى باز دارنده باشند. اگر در جامعه بشرى آزادى وجود نداشته باشد, نه سعى و كوشش تلاشگران مى تواند معنايى داشته باشد و نه مى توان افراد بى تلاش و بازدارنده را مقصر دانست, زيرا هر كدام از اينها با سلب مسووليت از خود, قيد و بندهاى اجتماعى و جبرهاى روزگار را موثر خواهند دانست و عملا تكليف را از خود ساقط خواهند كرد, در حالى كه قرآن كريم بر مسووليت و تكاليف انسان تإكيد دارد و تصريح مى كند كه هر انسانى در گرو اعمال نيك و بد خويش است.45 بر اساس آيات شريفه قرآن, هيچ كس مسووليت و بار عملكرد منفى ديگرى را حمل نمى كند و به سبب گناه ديگرى مواخذه نمى شود و انسان بر هيچ چيز مالكيت ندارد جز سعى و تلاشى كه انجام داده است و نتايج آن را خواهد ديد.46
انسان تا آزاد نباشد مكلف و پاسخ گو نيست, به اندازه اى كه صاحب آزادى و اختيار است به همان اندزه پاسخ گو و مسوول است. ازآن جايى كه قرآن كريم انسان را مطلقا در مقابل تمام اعمالش مسوول و پاسخ گو شمرده است و او را فقط وارث سعى و تلاش خودش مى داند, لاجرم بايد آزاد و مختار باشد تا اولا, بتواند سعى و تلاش مورد نظر خود را انجام دهد و ثانيا, مسووليت و تبعات تمام اعمالش را بپذيرد. تصور شكل گيرى اجتماع بشرى در يك شرايط فرضى كه ما انسان را وارث تلاش و كوشش خويش نمى كرديم و بارگناه و نتيجه عملكرد ديگران را به گردن او مى انداختيم يا نتيجه سعى و تلاش او را به پاى ديگرى مى گذاشتيم غيرممكن به نظر مى رسد و چه بسا انسان راضى مى شد على رغم فطرت خود به زندگى فردى تن دهد, ولى چنين شرايط ناعادلانه و منافى با هويت و ماهيت خود را نپذيرد.
سومين اصلى كه از مشخصه هاى بارز يك اجتماع انسانى به شمار مى رود, امكان طرح ديدگاه ها و نگرش هاى مختلف و گزينش بهترين آنها از سوى افراد جامعه است. اگر چه اين اصل همانند دو اصل يادشده در شكل گيرى اجتماع بشرى ملموس و عام نيست, اما از جهت ارزش و فضيلت بر دو اصل مذكور برترى دارد, زيرا به مهم ترين ويژگى ماهوى انسان كه او را از ساير موجودات خلقت متمايز مى كند باز مى گردد و آن تفكر و انديشه انسان است. تجلى اين اصل درهر جامعه اى از رشد انسانى و تكامل مردم آن جامعه حكايت دارد و مبين قرار گرفتن دانش و عقلانيت به جاى احساسات و تعصبات كور و ملاك هاى قومى و قبيله اى و حزبى و طبقاتى و... در آن جامعه است. به هر حال خداوند به آن دسته از بندگانش بشارت داده است كه نگرش ها و اقوال گوناگون را گوش مى دهند و مى شناسند و بهترين آن را برمى گزينند و به آن عمل مى كنند.47 تحقق اين آيه شريفه در هر جامعه اى به پيش زمينه هايى نياز دارد: اول اين كه آزادى و امكان طرح نگرش ها و اقوال مختلف در جامعه وجود داشته باشد; دوم اين كه آزادى و امكان گزينش يكى از آنها ـ كه به نظر هر كسى بهترين است ـ براى افراد جامعه موجود باشد; سوم اين كه مردم از دام تعصبات و تعلقات و دايره هاى تنگ نگرش هاى سابق خود رها شده باشند تا بتوانند ارزش و ماهيت ساير ديدگاه ها و نگرش ها را بشناسند; به عبارت ديگر, اولا, از چارچوب فكرى خود پا فراترنهند; ثانيا, بتوانند در چارچوب فكرى ديگران و اقوالى كه مطرح شده پانهند و اين خود مستلزم طى مراحل و مراتب معرفتى و تعميق شناخت و رشد انسانى است; چهارم اين كه جامعه به حدى از رشد و تكامل رسيده باشد كه در آن جامعه, اقوال و نگرش هايى كه مورد استقبال قرار نمى گيرند كناره بروند و خود را با زور يا هر وسيله ديگرى به مردم تحميل نكنند.
مفاد آيه به انسان هايى اشاره دارد كه طالب حق و در پى رشد هستند, از اين رو خداوند با احترام از آنان ياد كرده است; از نظر دستور زبان عربى مقتضاى جمله ايجاب مى كرد كلمه ((عبادى)) (بندگانم) نيايد, ولى خداوند اين واژه را آورد تا به اين بندگانش احترام گذارد.48 چون تحقق اين آيه با توجه به پيش زمينه هايى كه بر شمرديم مستلزم سطح بالايى از رشد و معرفت براى انسان هاى مصداق اين آيه بود, خداوند فقط به احترام اين بندگان اكتفا نكرده و تصريح فرموده اينان كسانى هستند كه خداوند هدايتشان كرده و اينان صاحبان خردند. علامه طباطبايى معتقد است اين ويژگى انسان ـ كه آمادگى پيروى از بهترين قول و نگرش را داشته باشد ـ خود هدايتى الهى است و عبارت است از طلب حق و آمادگى كامل براى پيروى از آن, هر جا كه يافت شود; اين هدايتى اجمالى است. در مورد تصريح آيه كه اين افراد را خردمندان خوانده نيز علامه طباطبايى معتقد است از اين جمله استفاده مى شود كه عقل همان نيرويى است كه انسان با آن راه خود و صواب را مى يابد.49
در بحث ((آزادى, اساس تشكيل اجتماع)) سه اصل را مبنا و اساس براى شكل گيرى اجتماعات بشرى ذكر كرديم كه ريشه در آزادى و اختيار انسان دارند و به تبيين آيات دلالت كننده بر آنها پرداختيم, اگر چه اساس تشكيل اجتماعات بشرى را منحصرا در اين سه اصل محدود نمى كنيم. چكيده بحث اين بود اگر ما در يك شرايط فرضى به انسان ها مى گفتيم آيا حاضريد در اجتماعى زندگى كنيد كه آزادانه نتوانيد جهان بينى و نگرش و مذهب مورد نظر خود را برگزينيد يا نتوانيد براى سعادت دنيوى و اخروى خود تلاش كنيد و نتيجه تلاش شما به حساب ديگرى گذاشته شود و پيامدهاى منفى و هزينه سستى و گناه ديگرى را شما بپردازيد يا در آن جامعه امكان مطرح شدن نگرش ها و اقوال مختلف و گزينش بهترين آنها وجود نداشته باشد, به احتمال قوى پاسخ منفى مى دادند.

4. آزادى انسان از تعلقات درونى

عامل مهمى كه اراده و اختيار انسان را تحت انقياد خود در مىآورد و آزادى او را محدود مى سازد تعلقات درونى و وابستگى هاى روحى انسان است. انسان بايد حتى از خود نيز آزاد باشد(الف) تا بتواند بدون هيچ گونه مانعى روح اراده و استعدادهاى خود در همه زمان ها و مكان ها به پرواز در آورد و در راه رشد و تكامل و تعالى به جايى رسد ((كه به جز خدا نبيند)). آزادى انسان از تعلقات و وابستگى هاى درونى امرى نيست كه فقط به تكامل شخص بينجامد, بلكه اثرهاى عميق تر و فراگيرتر آن در جامعه پديدار مى شود. جوامع بشرى انسان هاى بزرگى به ياد دارد كه به سبب رهايى از قفس تنگ تعلقات درونى و پيدا كردن نگرشى فراتر از خود و امور محدود در عرصه هاى سياسى و اجتماعى و اقتصادى و علمى و... منشإ تحولات بزرگ و اساسى گرديده اند. در مقياسى كوچك تر مى توان گفت در دنياى امروز ملتى كه فلسفه كار جمعى را نداند و اصول كار جمعى را فرا نگيرد و منافع جمعى را بر منافع فردى ترجيح ندهد همواره در بدبختى و عقب ماندگى خود غوطه ور خواهد ماند. درك فلسفه كار جمعى, فراگيرى اصول كار جمعى و ترجيح منافع جمع برمنافع خود, افق ديد و نگرشى وسيع مى طلبد كه ريشه آن تا حدى در رهايى از قفس تنگ تعلقات و خود خواهى هاى درونى است و اين رهايى نياز به معرفت دارد و از راه خودسازى به دست مىآيد. قرآن كريم به برخى از تعلقات درونى انسان كه او را زمين گير مى كند و از تكامل و تعالى و سعادت باز مى دارد اشاره مى كند50 و به مسلمانان هشدار مى دهد مبادا اين وابستگى ها كه يكى از آنها ((حب)) و دوست داشتن فرزند, عشيره, زن, اموال, تجارت, شغل و... است شما را از حق باز دارد, زيرا در راه تكامل انسان بايد تمام اين وابستگى ها از بين برود. 51
فلسفه بعثت و يكى از اهداف پيامبران الهى برداشتن موانع و زنجيرهايى بود كه مانع سعادت و تكامل و تعالى انسان است.52 انسان بايد خود نيز تلاش كند تا از يوغ هرگونه اسارت آزاد گردد. آزاد بودن از هر گونه قيد و بند از نظر قرآن يك ارزش محسوب مى شود. قرآن كريم به همسر عمران اشاره مى كند كه طفل موجود در رحم خود را نذر كرد از هر قيد و بندى آزاد باشد و فقط به عبادت خداوند بپردازد.53 اين آيات اهميت و ضرورت رهايى انسان از هرگونه قيد و بند درونى و بيرونى را به روشنى نشان مى دهند.
نكته مهمى كه مطرح مى شود اين است كه آثار و نتايج و پيامدهاى آزادى از قيد و بند درونى به حوزه سياست و اجتماع مربوط مى شود. درست است كه آزادى از تعلقات درونى موجب تكامل و تعالى و سعادت انسان مى گردد, اما اين تكامل و تعالى و سعادت در بستر اجتماعى و شرايطى كه فرد در آن زندگى مى كند انجام مى پذيرد. به ندرت مى توان بعدى از تكامل و تعالى انسان را پيدا كرد كه كاملا فردى باشد و هيچ ارتباطى با محيط پيرامون و اجتماع نداشته باشد. آيه اول كه افراد را از تعلقات و وابستگى هاى درونى به زن و فرزند و مال و تجارت و... بر حذر مى دارد و او را به گزينش راه حق فرا مى خواند مربوط به جهاد است كه يك عمل سياسى و ضرورت اجتماعى براى دفاع از كيان جامعه است.
رهايى از قيد و بند درونى, انسان را از تنگ نظرى و خودخواهى و افق هاى محدود رها مى سازد و نگرشى اجتماعى و ملى و جهانى به او مى بخشد و جامعه بشرى هر چه بيشتر داراى اين گونه افراد باشد در تمام عرصه هاى حيات خود پوياتر و موفق تر خواهد بود. قيد و بندهاى بيرون به شرايط سياسى ـ اجتماعى باز مى گردد و به دست افراد ديگر مثل حاكمان و صاحبان قدرت براى ديگران ايجاد مى شود كه فرعون نمونه اى از آن بود.
ذكر اين نكته ضرورى است كه افرادى كه براى ديگران به هر دليل قيد و بند سياسى و اجتماعى ايجاد مى كنند خود اسير تعلقات و قيد و بندهاى درونى خويشند. حب مال و مقام و رياست و قدرت و تكبر و خودخواهى و خود بزرگ بينى و ويژگى هايى از اين قبيل حكومت گران را مجبور مى كند آزادى مردم را محدود سازند.
اهميت و ضرورت ديگر آزاد شدن افراد ـ به خصوص صاحبان قدرت ـ از قيد و بندها و تعلقات درونى در اين جا آشكار مى شود, زيرا افراد كوته نظر و در بند تعلقات و وابستگى هاى درونى به هر ميزان در خانواده و نهادهاى اجتماعى و حكومت و قدرت سهيم گردند به همان ميزان فاجعه مىآفرينند و براى ديگران ايجاد مانع و مزاحمت مى كنند و هر چه وجود اين افراد در جامعه بيشتر باشد عوامل بدبختى و عقب ماندگى آن جامعه بيشتر است. تإكيد دين مقدس اسلام بر خود سازى و تهذيب نفس و سعه صدر و به فكر ديگران بودن و همه را ديدن و خود را نديدن و رهايى از قيد و بندها و تعلقات درونى مى تواند نظر به اين مهم باشد.

پی نوشت ها:

35. بقره (2) آيه 256.
36. ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج2, ص;631 سيدمحمدحسين طباطبايى, پيشين, ج2, ص 483.
37. سيدمحمد حسين طباطبايى, پيشين, ج2, ص 484.
38. همان.
39. يونس (10) آيه ;99 دهر (76) آيه 3.
40. ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج5, ص;206 محمدحسين طباطبايى, پيشين, ج10, ص320ـ321.
41. هود (11) آيه 28.
42. ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج5, ص ;235 محمدحسين طباطبايى, پيشين, ج10, ص320ـ321.
43. محمد حسين طباطبايى, پيشين, ج10, ص 320 ـ 321.
44. اعراف(7) آيه 121 ـ ;124 طه (20) آيه 70 ـ ;75 شعرا (26) آيه 45 ـ 51.
45. طور (52) آيه ;21 ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج9, ص ;251 محمد حسين طباطبايى, پيشين, ج 19, ص 13 ـ 22.
46. نجم (52) آيه 38 ـ ;40 نازعات (79) آيه ;35 زلزال (99) آيه ;8 آل عمران (3) آيه;30 فخر رازى, پيشين, ج29, ص 14 ـ 16 و ج 31, ص ;50 ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج9, ص 272 ـ 273 و ج 10, ص ;660 محمدحسين طباطبايى, پيشين, ج19, ص 88 ـ 91.
47. زمر (39) آيه 17 ـ 18.
48. سيدمحمدحسين طباطبايى, پيشين, ج17, ص 397 ـ 398.
49. همان.
50. توبه (9) آيه 23 ـ 24.
51. محمدحسين طباطبايى, پيشين, ج9, ص 313 ـ ;317 محمد رشيد رضا, پيشين, ج10, ص 224 ـ ;242 ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج5, ص 25 ـ 26.
52. اعراف (7) آيه ;157 محمد حسين طباطبايى, پيشين, ج8, ص 408.
53. آل عمران (3) آيه ;35 محمدحسين طباطبايى, پيشين, ج3, ص ;305 محمدرشيدرضا, پيشين, ج3, ص ;289 ابوعلى فضل بن حسن طبرسى, پيشين, ج2, ص 737.

* ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.