الف) اسماء الهی
یکی از معارفی که در مورد خداوند متعال مورد بررسی قرار میگیرد این است که ذات الهی دارای صفات و اسماء مختلفی میباشد که در قرآن کریم و دعاها به آن اذعان شده است. در سوره مبارکه اعراف آیۀ 180 آمده است: «وَ لِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ فَادْعُوهُ بِهَا» و فقط برای خداوند اسماء نیکویی وجود دارد پس او را به آن نامها بخوانید. در دعای کمیل نیز امیرالمومنین علی علیهالسلام فرموده است: «وَ بِأَسْمَائِکَ الَّتِی مَلَأَتْ أَرْکَانَ کُلِّ شَیْ» و تو را به واسطه اسمائت که همه ارکان عالم را پر کرده است میخوانم. در دعای جوشن کبیر نیز برای خداوند هزار اسم آمده است.با قرار دادن این عبارات متوجه خواهیم شد که خداوند در عالم وجود، اسمائی دارید که مومنین باید او را با این اسماء بخوانند تا خداوند آنان را اجابت نماید. برای مثال انسان گناهکار برای آنکه خداوند او را ببخشد لازم است به اسم «عفو» الهی پناه ببرد. به بیان دیگر خداوند متعال با اسماء خود بر بندگان تجلی و ظهور مینماید و حاجات و خواستههای آنان را برطرف میکند.
از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل شده است: «للهِ تَبَارَکَ وَ تَعالی تِسعَةٌ وَ تِسعینَ إِسماً مَن دَعا اللهُ بِهَا أستَجابَ لَهُ و مَن أَحصاها دَخَلَ الجَنَّةَ» برای خداوند تبارک و تعالی نود و نه اسم وجود دارد، هر کس خداوند را با آن اسماء بخواند دعایش مستجاب میگردد و هر کس آنها را بشمارد وارد بهشت میشود. (تفسیر نور الثقلین، ج3، ص373)
ب) معنای تربیت
تربیت در لغت به معنای پروردن و ادب و اخلاق را به کسی آموختن میباشد. «لغتنامه معین» و مفردات نیز در معنای «رب» گفته است: در اصل به معنای تربیت است و آن تغییر در شیء به صورتی است که از حالی به حال دیگر تبدیل گردد تا به نهایت رشد خود برسد و سپس گفته است که ربّ به معنای اسم فاعل و تربیت کننده است و فقط خداوند متعال است که میتوان او را ربّ و مربی نامید زیرا مصلحت موجودات را میداند. (مفردات ص 336)بنابراین خداوند متعال مربی مومنین میباشد و با اسماء خود مومنین را به سوی کمالات معنوی و روحی سیر میدهد؛ برای فهم صحیح این حقیقت لازم است معنای خلافت الهی که انسان برای آن خلق شده است را مورد بررسی قرار بدهیم.
ج) خلافت الهی
خداوند در سورۀ مبارکۀ بقره آیه 30 به خلافت انسان اشاره فرموده است: «وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلَائِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً.» و زمانی که پروردگارت به ملائکه فرمود: من میخواهم در زمین خلیفهای قرار بدهم.خلیفه به معنی جانشین میباشد و در معنای اصطلاحی به این معناست که انسان جانشین خداوند و آینه تمام نمای مستخلف خود یعنی ذات الهی باشد؛ به بیان دیگر تمام ویژگیهایی که مستخلف _کسی که جانشین او شده است_ را داشته باشد.
علامه طباطبایی«ره» در توضیح معنای خلیفه چنین فرموده است: «مقام خلافت تحقق نمی یابد جز اینکه خلیفه در تمامی شئون وجودی خود نمایشگر مستخلف باشد و خدای متعال که مستخلف این خلیفه است دارای تمامی اسماء حسنی و صفات علیای جمال و جلال است و منزه از هر عیب و نقص میباشد و در فعلش منزه از هر شر و فساد است. (تفسیر المیزان، ج 1، ذیل آیات 30_34)
در ادامه این آیات خداوند متعال به اسمائی که در وجود انسان قرار داده است اشاره فرموده است. «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ کُلَّها ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَی الْمَلائِکَةِ فَقالَ أَنْبِئُونی بِأَسْماءِ هؤُلاءِ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ.» و خدا همه اسماء را به آدم یاد داد، آن گاه حقایق آن اسماء را در نظر فرشتگان پدید آورد و فرمود: اسماء اینان را بیان کنید اگر شما در دعوی خود صادقید. این آیه در پاسخ سوال ملائکه به خلافت انسان _ چرا کسی را جانشین قرار میدهی که در زمین فساد کند_ میباشد که خداوند فرموده است من در وجود انسانها اسماء خود را قرار دادهام و انسانی با این ویژگیها و صفات الهی قرار است که جانشین من گردد.
اکنون این سوال پیش میآید که چرا ما این خلافت و جانشینی را در وجود خود احساس نمیکنیم؟ اگر ما خلق شدهایم که آینه تمامنما صفات و اسماء الهی گردیم؛ پس چرا این ویژگی اساسی و مهم را در خود نمییابیم؟
جواب این سوال را باید در بیانات اهل فلسفه جست و جو نمود. صاحب نظران علوم معقول در مبحث حرکت قائل هستند که رشد و نمو در عالم ماده از قوه به فعل میباشد؛ به بیان دیگر تمام عالم ماده استعداد رشد و نمو و رسیدن به کمالاتی که خداوند متعال برای آنان قرار داده است را دارند و اگر شرایط لازم برای رشدشان ایجاد گردد استعدادات خود که در وجودشان هست را به عرصۀ ظهور میرسانند. برای مثال دانه سیب زمانی که در دل زمین کاشته میشود استعداد سبز شدن و رشد نمودن و میوه دادن را دارد اما به شرطی که شرایط رشد و نمو او اعم از خاک مناسب، اکسیژن، آب و امثال ذلک آماده باشد.
مثال دیگری که ما را به فهم این مطلب کمک مینماید نطفه میباشد؛ نطفه اگرچه در ابتدای پیدایش انسان نیست، اما در آن استعداد انسان شدن وجود دارد. اگر شرایطی که به انسان شدن نطفه کمک مینمایند موجود گردند به تدریج نطفه رشد خود را شروع کرده و بعد از 9 ماه به نوزاد تبدیل میگردد.
در مورد انسان نیز همین مسئله وجود دارد. تمام انسانها همه صفات الهی را به صورت بالقوه و استعداد در وجود خود دارند؛ یعنی همه انسانها بالقوه خلیفه خداوند روی زمین هستند و اسماء او را در وجود خود دارند، اما کسی که شرایط رشد و بالفعل شدن این اسماء و صفات را در خود آماده نماید، به خلافت حقیقی و واقعی خداوند متعال دست پیدا مینماید. برای مثال در وجود انسانی که غضب افراطی دارد، استعداد حلم و بردباری وجود دارد، اگر این انسان با خودسازی و مراقبت به سمت جهاد با غضب خود رفت، به تدریج صفت حلم در وجود او ظهور مینماید و جای غضب را میگیرد و اگر به دنبال تطهیر خود از غضب نرفت، غضب به شدت قوی و استعداد حلیم شدن در وجود او ضعیف میگردد. و قِس علی هذا
با مقدماتی که توضیح آن گذشت میتوان چنین نتیجهای گرفت که خداوند متعال در تربیت و هدایت خود با اسماء و صفات حسنی خود بر مومنینی که در ولایت او وارد شدهاند تجلی و ظهور مینماید و به تدریج اسمائی که در وجود آنان به صورت بالقوه قرار داده است را به عرصه ظهور و فعلیت میرساند. مربی عالم وجود، با صفات خود بر دل سالکینِ راه میتابد وبعد تطهیر دل آنان از ظلمات گناه و علائق، اسمائی که در ابتدا خلقت در وجود آنان قرار داده است را به عرصه وجود میآورد و در این مقام انسان به حقیقت خلیفه و جانشین خداوند میگردد و ملائکه و تمام موجودات به مقام و منزلت او غبطه خواهند خورد.
اگر مومنین به سوی مجاهدت و مراقبت از نفس خود قدم بر دارند و لوازم تربیت الهی و ولایت خداوند را رعایت نمایند، خواهند دید که خداوند نیز به مانند باغبانی که درختان خود را برای رشد هرس مینماید، وجود آنان را با تابش اسماء و صفات خود تربیت و هدایت میکند تا آنان به مقامی که برای آن آفریده شدهاند برسند. حضرت آیت الله شجاعی«ره» در مورد شرط ظهور و تجلی اسماء خداوند بر دل سالکین چنین فرموده است: «تجلیات اسماء و صفات حضرت حق در وجود انسان به تناسب کنار رفتن حجابهاست. با کنار رفتن حجابها از روح انسان، و به عبارتی، با پاک شدن قلب یا «دل» از آنچه بعدا عارض گشته، اسماء الهی و صفات او در روح، و به عبارتی، در قلب انسان تجلی میکند. با این بیان به این حقیقت هم متوجه شدیم که تجلیات اسماء و صفات حق در وجود سالکین الی الله یکسان نبوده و دارای مراتب خواهد بود کما اینکه این تجلیات در منازل سیر و مدارج سلوک نیز یکسان نخواهد بود». (مقالات، ج1، ص271)
رشد تدریجی
با مثالهایی که آورده شد متوجه گشتیم که رشد و تکامل و حرکت به سوی کمالات امری تدریجی و آهسته و بر روی اصول میباشد. اشتباه بزرگی که خیلی از سالکین دچار آن میگردند این است که گمان میکنند با شروع خودسازی باید به سرعت منازل سلوکی را طی نمایند و به لقاء حضرت حق نائل شوند. لکن باید بدانیم که رشد در سیر الی الله امری دفعی و ناگهانی نمیباشد به این صورت که امروز تصمیم به مجاهدت بگیرم و فردای آن روز به مقصود برسم!همین نکته سبب شده است که قرآن کریم مومنین راستین را به استقامت و صبوری در مسیر عبودیت دعوت نماید. در سورۀ مبارکه فصلت آیۀ 30 فرموده است: «إِنَّ الَّذینَ قالوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ استَقاموا تَتَنَزَّلُ عَلَیهِمُ المَلائِکَةُ» به یقین کسانی که گفتند: پروردگار ما خداوند یگانه است! سپس استقامت کردند، فرشتگان بر آنان نازل میشوند. سادهترین معنایی که میتوان از استقامت فهمید این است که باید در مسیر بندگی سالها مجاهدت نمود و این مطلب اشاره به این دارد که رشد و تکامل تدریجی است و دوای تحمل این تدریج و آهستگی فقط و فقط استقامت است.
در پایان این نوشته جملهای از اسوۀ عارفان مرحوم آیت الله سید علی قاضی«ره» در باب استقامت میآوریم تا یقین نماییم که سیر الی الله با استقامت حاصل میگردد. ایشان فرموده است: «استقامت بر وحدانیت خدا، اسم اعظم پروردگار است. آدمی در این استقامت باید طوری باشد که اگر دیگران خواستند دنیایش را از او بگیرند، خانهاش، پولش را، و... حتی خواستند او را بکشند، بگوید، بگوید، من خدایم را میخواستم». (عطش، ص143)