ابتلائات الهی به منزلۀ روش تربیتی
ما پیش از این که به زمین خاکی پا گذاریم ، در بهشت عافیت و نعمت ، غرق نور و سرور ، از هم آغوشی معشوق ازلی کامیاب بودیم . اما چرا «حسن ازل ز تجلی دم زد» و انسان ها به این روز سیاه افتادند ؟ روزگاری که زحمت و محنت آن ، ما را فرا گرفته و تیرهای رنج و بلا در کمال قدر و قضا نشسته است . چه شد که در این « دامگه حادثه » افتادیم و « در سلسله موی دوست » که « حلقه دام بلاست» گرفتار شدیم ؟ عبدالله فضل هاشمی از امام صادق (علیه السلام) پرسید چرا ارواح از آن مکان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به این بدن های تنگ خاکی آمد .امام صادق (علیه السلام) در پاسخ این پرسش فرمودند : « چون خدای تبارک و تعالی می دانست اگر ارواح در آن موقعیت والا و مرتبه بلند ، به حال خود رها شوند بیشترشان به ادعای ربوبیت گردن می کشند » [1]
در عالم سرار نور حضور خدای تبارک و تعالی روح انسان به علت قرب و تمام نمایی که نسبت به جمال و جلال حق تعالی داشت ، در صورت غفلت از حقیقت خود به عجب و خودپنداری می رسید . هم از این رو پروردگار حکیم از سر لطف و رحمت این سقف مینا را نگارگری کرد و بساط بلاخیز دنیا را گستراند و « مرغ باغ ملکوت » را چند روزی به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بنی آدم در این سرای پندار و فریب بروید و بمیرد و حقارت و ذلت خود را دریابد و بفهمد که هیچ نیست تا از عجب و استکبار پاک شود و دریابد که هر چه هست برای اوست .
به همین خاطر مهربانی طبیبانه ی محبوب در کتاب تقدیر بنی آدم سفر به این جهان تاریک و روشن را نوشت تا در این جا شوکران ناکامی را بنوشد و خسته و شکسته به معراج عبودیت راه یابد .
بنابر این ، بلا و ابتلا برجسته ترین ویژگی زندگی دنیاست که بستر مناسبی برای پیراستگی از رذایل و آراستگی به فضایل را پدید آورده است . از این منظر زندگی مادی به عنوان عرصه ای برای تزکیه اخلاقی و تعالی معنوی معنی دار شده و تمام رنج ها و بلا های آن ارزشمند ، رشد دهنده و نجات بخش می شود . با این رویکرد مساله اتبلائات الهی که معمولا در مباحث کلامی و ذیل عنوان عدل الهی به میان آمده ، به صورت مساله ای تربیتی طرح می گردد.
البته این موضوع به طور حاشیه ای در کتب اخلاقی به ویژه کتاب هایی که با حال و هوای عرفانی نگارش شده اند [2] ، مطرح بوده است ، ولی عنوان مستقلی برای آن قرار داده نمی شد و در ذیل عنوان صبر به صورت یکی از اقسام آن که صبر بر بلاست از ابتلائات و آزمون های الهی برای خالص شدن و درک کرامات سخنی به میان آمده است . [3] در کتب روایی و تفسیر هم به فراخور حال مطالبی در این باب آمده اما به هر روی هیچ گاه یک مساله ی مستقل اخلاقی و تربیتی نبوده است . ابتلا به عنوان یک روش تربیتی بر مبنایی استوار است یعنی یک ویژگی انسان که روش ابتلا در رابطه با آن ویژگی تعریف شده و به کار می آید
مفهوم شناسی ابتلا
« ابتلا» از ریشه « بلو » معمولا به معنای اختبار و امتحان بیان شده است .[4] اما معجم مقیاییس اللغة دو ریشه با دو معنا برای آن ذکر کرده ؛ یکم « بلو» به معنای فرسودگی و دگرگونی، دوم « بلی» به معنای اختیار و امتحان .[5] نویسنده ی التحقیق فی کلمات القرآن الکریم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را این طور تعریف می کند : « ایجاد دگرگونی برای به دست آوردن نتیجۀ مورد نظر» [6]سپس توضیح می دهد که امتحان ، اختبار ، ابتلا ، تجربه ، تبیین ، اعلام و تعریف همگی معانی مجازی یا از لوازم این اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد، هستند. و در همه آنها این اصل یعنی « تحویل و تحصیل نتیجه » مورد توجه است . معمولا واژه « ابتلا» بر وزن « افتعال » به معنای ثلاثی مجردش به کار میرود.
با ملاحظه ی کاربرد واژه ی ابتلا معلوم می شود که تعریف التحقیق دقیق تر است . زیرا برای تحول و رشد انسان در مراحل نباتی و حیوانی نیز این واژه ی ابتلا و مشتقات آن به کار رفته است « خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاجٍ نَبتَلیة » انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم و دگرگون نمودیم [تا به این صورت درآمد] (دهر / 2) انسان ها در دگرگونی ها و تغییرات آزموده می شوند و آنچه در درون پنهان دارند برای خودشان و دیگران آشکار می گردد .
در اصطلاح قرآنی ابتلا عبارت است از دگرگونی و تحول شرایط بندگان به اراده ی خدای تعالی، و نتیجه ی مورد نظر کشف استعداد عبودیت و تقویت و ارتقای عبد در مسیر بندگی است. در این روند است که جوهره ی پنهان مردم آشکار می گردد و نیکوکاران شناخته شده و پلیدی بدسیرتان فاش می گردد .
مفهوم ابتلا در اصطلاح عرفانی نیز همین است چنان که صاحب اللمع می نویسد : « بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است بواسطه ابتلا کردن آن را به ابتلائات از تعذیب و رنج و مشقت ...[7] مراد از بلا امتحان دوستان ( خداست ) به انواع بلاها که هر چند بلا بر بنده قوت پیدا کند قربت زیاده شود و بلا لباس اولیا است ... [8]
ابتلا با چند مفهوم هم ردیف و نزدیک است نخستین مفهوم مترادف آن که در قرآن کریم هم ذکر شده، فتنه است که معنای دقیق آن عبارت است از آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است . دوم اختبار یعنی به دست آوردن آگاهی کامل . سوم امتحان به معنای رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتیجه.[9]
مفاهیم دیگری نیز به عنوان مصادیق ابتلا و فتنه درمتون دینی آمده که قابل توجه اند نظیر : مصیبت ، ضراء ، بأساء ، فقر ، مرض ، غم ، حزن و ...
در خصوص مصیبت باید توجه داشت که از اصابه در اصل برای تیر اندازی گرفته شده است و به معنای برخورد واقعه ی خیر یا شر به کار می رود.[10] ضراء متضاد نعمت و گشایش به معنای تنگی و سختی است .[11] و بَأساء از بُؤسُ به معنای شدت و ناخوشایندی به کار می رود [12].
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان یا امتحان، مفهوم ترک یا رها کردن قرار دارد . زیرا در قرآن می خوانیم : « اَحَسِبَ النّاسُ اَن یُترَکُوا اَن یَقوُلوا آمَنّا وَ هُم لایَفتَنُون » آیا مردم گمان کرده اند که رها می شدند با این که بگویند ایمان آوردیم و آزموده نمیشوند ( عنکبوت / 2 )
از مجموع این مباحث به دست می آید که در این دنیا انسان ها به ویژه مومنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمون های الهی مبتلا می شوند و این روشی است که خداند برای پرورش انسانها در کار آورده، تا استعداد فطری شان شکوفا گردد.
استعداد عبودیت مبنا روش تربیتی ابتلا
اگر ابتلا را به منزلۀ روشی تربیتی تلقی کنیم نیازمند تبیین مبنا و روش آن هستیم . زیرا معمولاً روش های تربیتی بر پایۀ یک ویژگی از انسان به عنوان مبنا و ضرورتی که از آن نتیجه می شود استوار است و بدین سان روش تربیتی تبیین و توجیه می شود.مبنای این روش استعداد عبودیت در انسان هاست که به توضیح و بررسی آن می پردازیم. درون انسان گنجینه های نهفته و اندوخته های پنهانی است که از آنها بی خبر بوده و نیازمند هدایتگری است تا او را در بهرمندی از توانایی هایش یاری کند. خدای تعالی آدمی را به نیکوترین صورت و بهترین استعداد ها آفرید [13] و انسان ها همانند معادن طلا و نقره اند [14] که عطایا و هدایای گران بهایی از دست آفرینش گرفته و در این میان عبودیت خاص ترین و خالص ترین بهره ای است که به انسان ارزانی شده است.
عبودیت به معنای مملوکیت موجودات عاقل است [15] هم از این رو قرآن کریم می فرماید : « اِن کلُّ مَن فِی السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ اَتی الرَّحمنَ عَبداً » هیچ موجود عاقلی در آسمان ها و زمین نیست مگر این که با عبودیت و بنده وار به محضر خدای مهربان آمده. ( مریم / 93 ) بنابراین عبودیت پروردگار تنها برای آفریدگان شعورمند، مثل انسان ها و فرشتگان امکان دارد.
اوج کمال عبودیت آن گاه است که بنده با تمام وجود، مملوکیت خود را در برابر پروردگار یکتا درک کند و بفهمد که غیر از او مالک و صاحب اختیاری ندارد و همه ی عالم ملک او و زیرفرمان نافذ حق تعالی است . در آیه شریف « وَ لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم ... » بی تردید و با تاکید، به فرزندان آدم کرامت ورزیدیم ( اسراء / 70 ) کرامتی که خدای تعالی به آدمی عنایت فرمود همین قوه عقل و فهم است که او را از سایر موجودات برتر نشانده[16] و فرصت بندگی و درک مملوکیت در پیشگاه پادشاه آفرینش و سلطان سریر هستی را به انسان می دهد.
عبودیت به این معناست که عبد تعلقات خود را وانهد و آزاد و سبک بار همه چیز حتی هستی خود را ملک خدای مالک و متعال بداند و تا اوج بی کران الاهیت پرگشاید و معراج را تجربه کند. از این رو به اصطلاح عارفان عبودیت « موافقت امر و اراده حق تعالی و خروج از اختیار است و نهایت عبودیت ، حریت است . » [17] امام صادق (ع) در حدیث عنوان بصری می فرمایند : « عبد در آنچه خداوند به او سپرده برای خودش مالکیت نمی بیند زیرا بدرستی که بندگان ملکی ندارند و دارایی را برای خدا می دانند و آنجا که او امر کند قرار می دهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همه ی همتشان انجام دستورات و پرهیز از منهیات خدای تعالی است[18].
این استعدادی است که در قرآن کریم به صورت اعتراف به ربوبیت خداوند[19] و پیمان بر خود داری از بندگی و فرمانبری غیر حق تعالی[20] معرفی شده است .
اصل ضرورت عبودیت
از این مبنای متین یک اصل اساسی بر می آید یعنی یک باید و ضرورت کلی که لزوم عمل به روش ابتلا را تبیین می کند. اصل روش ابتلا ضرورت عبودیت و لزوم شکوفایی این استعداد الاهی است.هدف از خلقت انسان رسیدن به مقام عبودیت است[21] و فلسفه آفرینش و زندگی انسان غیر از این نیست . قرآن کریم که انبیا را الگو برای بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفی کرده است.[22]
بویژه در مورد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که از ایشان بارها با عبارت «عبده» یاد کرده و اضافه شدن کلمۀ عبد به ضمیر «ه» که در قرآن فقط برای وجود مقدس خاتم الانبیا (صلی الله علیه و آله) بکار رفته، نکته ای عرفانی است که اهل نظر به آن توجه دارند.[23]
پیام بنیادین همه ی انبیا این بوده است که «یا قوم اعبدوالله»[24] یعنی الله را بپرستید. از اینجا معلوم می شود که فلسفهی بعثت انبیا کشف و رشد خردها و شکوفایی استعداد عبودیت بوده است «وَ لَقَد بَعَثنا فِی کُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ» بدرستی که در هر امتی پیامبری برگزیدیم تا خدا را بندگی کنید. (نحل / 36) و این اولین بایدی است که همۀ بایدها و نبایدهای دین به آن باز می گردد و برای تحقق آن است. کشف و شکوفا سازی استعداد عبودیت بهترین آیین زیستن را برای مردم عملی میسازد و حیات طیبه را تحقق میبخشد .
در غیر این صورت بشر در دام اوهام و هوسها اسیر شده و در غفلت، به زندگی پست و حیات دنیا و زندگی طبیعی محض اکتفا میکند و در نهایت ناکام و پشیمان با قهر و غضب الهی مواجه خواهدشد .
روش ابتلا شکوفانندۀ عبودیت
خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از این که ما را در احسن تقویم آفرید، به این دنیای پر از رنج و گرفتاری اسفل السافلین فرستاد تا در گیرودار حادثهها و رنجها و خوشیها و فراز و فرودهای آن به ربوبیت حق تعالی و عبودیت خود در آستان کبریایی اش پی ببریم. و در مسیر عبودیت سیر کنیم. به همین علت فرمود: «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم یَضرَّعون» آنها را با رنجها و گرفتاریها روبرو کردیم تا تضرع کنند. (انعام / 42) «تضرع به معنای اظهار ذلت با طلب حاجت است»[25] به عبارت دیگر آشکار نمودن عبودیت است.همراه انبیا که برای هدایت و رشد مردم فرستاده می شدند همواره گرفتاریها یی به مردم می رسیده، تا تضرع کنند و به ساحت قدس ربوبی روی آورند «وَ ما اَرسَلنا فِی قَریَةِ مِن نَبِیَّ الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم یَتَضَّرعون» در هیچ سرزمین پیامبری نفرستادیم مگر این که اهل آن را به ناکامیها و گرفتاریها مبتلا ساختم شاید تضرع و اظهار بندگی کنند. (اعراف/ 94)
بنابر ظهور آیات قرآن یکی از استدلال های خداوند بر ربوبیت خود و عبودیت خلق، گرفتاریها ، گشایشها، ضررها و نفعهایی است که از طرف او به بندگان می رسد. «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا یَملِکُ لَکُم ضَرّا وَ لانَفعا ً» بگو ای پیامبر آیا غیر از پروردگار یکتا کسی را می پرستید که زیان و سود شما در اختیار او نیست. (مائده / 76)
«اَفتعَبدونَ مِن دونِ اللهِ مالایَنفَعکُم شَیئاً وَ لایَضُرُّکم» آیا غیر خدای یکتا همه چیزی که به شما سودی نمیرساند و زیانی ندارد، میپرستید ( انبیاء / 66 )
«وَ یعبدون مِن دونِ اللهِ مالا یَضُرُّکُم وَ لایَنفَعَکُم» غیر از خداوند یکتا کسی را که ضرر و نفعی به شما نمیرساند میپرستند. ( یونس / 18 ، نک . فرقان / 55 )
بلاها، گرفتاریها، نعمت ها و نقمت ها برای عقل و شعور انسان ها این حقیقت را معلوم می کند که اختیار همه چیز به دست دیگری است و مالک و صاحب اختیار واقعی اوست که همه چیز را به اراده خود تغییر داده و مردم را در شرایط گوناگون و دگرگون قرار می دهد . کسی که ثابت و تغییر ناپذیر است اما همه تحولات به اراده اوست .
پس خداوند خلق را به نیکی ها و نعمت ها و ناخوشی ها و نقمت ها مبتلا می کند تا به سوی او بازگردند و گوهر عبودیت را در خود کشف نموده و مورد بهره برداری قرار دهند .« وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَیئِاتِ لَعَلَّهُم یَرجِعون » آنها را با نیکی ها و تلخی ها مبتلا می کنیم تا به سوی ما باز گردند.( اعراف / 168 )
البته دگرگونی اوضاع و احوال و خوشی ها و ناخوشی ها نیمی از دایره ابتلا و آزمون الهی است و نیم دیگر تکالیفی است که در شریعت مشخص شده و فرد موظف است در این تحولات آن تکالیف را عمل کند و تنها در این صورت، از آزمون الهی دست در دست توفیق بیرون خواهد آمد .
علامه طباطبایی استدلال فرموده اند که امتحان بدون برنامه عملی صورت نمی گیرد و در آیه شریفه « و اذ ابتلی ابراهیم ربه بکلمات » ( بقره / 124 ) منظور از کلمات اوامر تشریعی خداوند و تکالیفی است که حضرت ابراهیم (علیه السلام) باید به آنها عمل می کرد. [26]
« نوع انسان به صورتی است که هدایتش پایان نمی پذیرد مگر با سلسله ای از کارهای اختیاری که از اعتقادات نظری و عملی برمی آید . و به ناچار باید تحت قوانین درست یا نادرستی زندگی کند هم از این رو آفریننده ی انسان مجموعه ای از اوامر و نواهی و حوادثی شخصی واجتماعی برای او رقم زده است تا با برخورد این دو، استعداد انسان شکوفا گردد و به خوشبختی یا بدبختی برسد و آنچه در نهان وجودش دارد آشکار گردد . به این جهت بر این حوادث و تشریع نام محنت و بلا و مانند این ها را نهاده اند.» [27]
با این شرح معلوم می شود که « امتحان و ابتلا سنت الهی است که بر سنت هدایت عامه ی الهی مبتنی و متکی است . » [28] یعنی خداوند متعال برای هدایت بندگان به سر منزل کمال که همان نهایت عبودیت است شرایط مختلفی در زندگی پیش می آورد و برای هر کدام حکمی قرار داده تا بندگان را بیازماید و آنها با تفکر در خویش و فهم این معنا که بر سود زیان خود تسطی ندارند، به صاحب اختیار و مدبری فراتر از خود پیبرده و عبودیت خود را در یابند.
شرایط ابتلا
خداوند حکیم برای ابتلا و آزمودن مردم معیارهایی دارد و با ملاحظه ی شرایط هر کس او را مبتلا ساخته ، میآزماید.[29] اکنون با توجه به آموزههای کلام الله برخی از این شرایط را برمیشماریم1- درجۀ ایمان
خداوند مومنان را به حسب ایمانشان می آزماید و به ابتلائات دچار می سازد . امام صادق (علیه السلام) فرمودند : «اِنَّماالمُومِنُ بِمَنزِلَةِ کَفَّةِ المیزانِ کُلَّما زِیدَ فِی ایمانِه زِیدَ فی بَلائهِ » [30] مومن مانند کفه ی ترازوست که هر چه ایمانش افزیش یابد [برای حفظ تعادل] بلا و گرفتاریش بیشتر می شود .در حدیث دیگری از امام باقر (علیه السلام) می خوانیم : « اِنَّما یَبتَلی المُومِنُ فِی الدُّنیا عَلی قَدر دینِه ، اَو قال عَلی حَسَب دِینِه »[31] همانا مومن به اندازه دینش یا بنابر دینش گرفتار و آزموده می شود .
بر همین اساس معلوم می شود که چرا فرموده اند انبیا بیش از همه مبتلا می شوند و پس از آنها جانشینان و پیروانشان و سپس به ترتیب کسانی که نزد خدا مقامی ارجمند تر دارند . چنان که در فرمایش امام صادق (علیه السلام) می بینیم : « اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبیاءُ ، ثُمَّ الذَّینَ یَلونَهم ثُمَّ الاّ مثلَ فاَلامثلَ » [32]
2 – عمل
ایمان اعتقادی است که به عمل می انجامد [33] به همین علت یکی دیگر از معیارها و شرایط ابتلا، اعمال نیک مومنان است . و هر مومنی که بیشتر نیکوکار تر باشد، بیشتر دچار گرفتاری می شود .امام صادق (علیه السلام) فرمودند: از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) سوال شد در دنیا چه کسانی سخت تر گرفتار می شوند . فرمود : پیامبران و سپس جانشینان آنها به ترتیب و بعد مومن به اندازه ی ایمان و کارهای نیکش . پس هر کس ایمان صحیح و اعمال نیکو داشته باشد شدیدتر مبتلا می شود و آن که ایمان سست تر و اعمال ضعیف تر داشته باشد کمتر آزموده می گردد .[34]
3 - یکی دیگر از شاخص های ایمان محبت الهی است
« وَالَّذینَ آمَنوا اَشدَُّ حُبََّا ً للهِ » کسانی که ایمان آوردند محبت بسیاری به خدا دارند . ( بقره / 165 ) پس خداوند آنها را به آزمون های دشواری می آزماید و عرصه هایی را که دیگران تاب ایستادگی و یارای مقاومت ندارند به آنها می سپارد « یا ایُّها الَذینَ آمَنوا مَن یَرتَدُّ مِنکُم عَن دینِه فَسَوفَ یَأتی اللهَ بِقَومٍ یُحِبُّهم وَ یُحِبَُّونَه ...یُجاهِدونَ فِی سَبیل اللهِ وَ لا یَخافونَ لومةُ لائمٍ » ای کسانی که ایمان آوردید، اگر کسی از شما از دینش روی گرداند پس خداوند گروهی را می آورد که دوستشان دارد و آنها هم دوستدار او هستند ... در راه خدا جهاد می کنند و از سرزنش ملامت کنندگان نمی هراسند . (مائده / 54 )
خداوند بنابر مقدار محبت الهی بندگان، آنها را به رزم و رنج می آزماید به این جهت امام باقر (علیه السلام) فرمودند : « ... یُبتَلی المَرؤُ عَلی قَدرِ حُبِّه » [35] این شرط یک پیوست دارد و آن حب اهل بیت است که « مَن احبِّکم فَقد اُحِبّ الله » [36] بر همین اساس امام باقر (ع) به کسی که به ایشان ابراز محبت کرد، فرمود:پس لباسی برای بلا بر تن کن به خدا قسم بلا به سوی ما و شیعیان ما از سیل به سرزمین کم ارتفاع شتابان تر است.[37]
4 –حب الهی مومنان
از آیه 54 سوره ی مائده دو معیار برای ابتلائات و گرفتاری های مومنان بر می آید یکی حب الهی مومنان « یُحِبّونَه » و دیگر محبت خداوند نسبت به آنها «یُحِبُّهُم» یعنی هر چه خداوند بنده ای را بیشتر دوست داشته باشد ، او را بیشتر به رنج های دنیا مبتلا می سازد تا گنج و گوهر عبودیت اش ناب تر و گرانبها تر شود .زیرا امام صادق (علیه السلام) فرمودند : «اِنَّ عَظیمَ الاَجرِ لَمَع عظیمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوما ً اِلاّ اَبتلاهُم»[38] همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بیشتر است و خداوند گروهی را دوست ندارد مگر اینکه آنها را به بلا گرفتار سازد . آن امام عزیز به سدیر فرمود : براستی هنگامی که خداوند بنده ای را دوست بدارد او را غرق بلا می کند و همانا ما و شما شیعیان ای سدیر با بلا شب را به صبح و روز را به شب می رسانیم.[39]
اما درباره ی اینکه خداوند چه کسانی را دوست دارد قرآن کریم ویژگی هایی را بیان فرموده است : ان الله یحبُّ المُحسِنین ( بقره / 195 و نک آل عمران / 134 و 148 و مائده / 13 و 93 )
ان الله یحبََّ التَّوابین و یُحبُّ المُتطهَرین ( بقره / 222 )
انَّ اللهَ یُحبُّ المُتَِقین ( آل عمران / 76 و توبه / 4 و 7 )
و اللهُ یُحِبُّ الصِابرین ( آل عمران / 146 )
انَِ اللهُ یِحبُّ المُتوکِلین ( آل عمران / 156 )
ان اللهُ یُحبُّ المُقسِطین ( مائده / 42 و حجرات / 9 و ممتحنه / 8 )
و اللهُ یُحبُّ المُطهَّرین ( توبه / 108 )
انَّ اللهُ یُحبُّ الذَّینَ یُقاتِلونَ فی سَبیله صَفَّا کانَّهم بُنیانٌ مَرصوصٌ ( صف / 4 )
با نگاهی به آیات بالا معلوم می شود که احسان و توبه و طهارت و تقوا و قسط و توکل و جهاد و صبر که همگی شاخص های عملی ایمان اند ، معیار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است .
بنابراین می توان گفت که چهارمین معیار یا شرط در شدت ابتلا مومن به همان معیار دوم که اعمال نیکو بوده باز می گردد.
5-اخلاص
آخرین معیاری که می توان در این جا برشمرد اخلاص است . به ویژه در ابتلای مومنان به جهل و دشمنی کافران قرآن کریم می فرماید : « فاَدعوه مُخلِصینَ لَه الدّینَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمینَ قُل اِنّی نُهیتُ اَن اَعبُدَ الذّینَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ ... » پس او را خالصانه بخوانید . همه ستایش ها برای او است . بگو با تاکید که من از بندگی هر کس که غیر خداوند یکتا که می خوانید ، باز داشته شده ام ( غافر / 65 و 66 )« فَادعوا اللهَ مُخلِصینَ لهَ الدّینَ وَ لَو کَره الکافرِون » پس با اخلاص خدای یگانه را بخوانید اگر چه کافران نپسندند . ( غافر / 14 ) از این آیات بر می آید که در آزمون مواجهه با کافران معیار اخلاص تعیین کننده است .
ابی بصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت کرده است که : « انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً فی الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما یَنزِلُ مِن السَّما ءِ تُحفَة الی الاَرض الاّ صَرَفَها عَنهُم اِلی غَیرُ هُم وَ لا بَلیةً الاّ صَرَّفها اِلَیهِم » [40]
همانا خدای عز و جل بندگانی دارد از بندگان خالصش که عطیه ای از آسمان به زمین نمی آید مگر این که از آنها برگردانده می شود و بلایی نازل نمی شود مگر این که به سوی آنها می رود .
در تبیین موارد گفته شده و این که چرا این ها شرایط ابتلای بندگان است، می توان گفت : این پنج عامل، تعیین کننده ی توانایی های مومن اند که هر چه این معیارها بالاتر باشد مومن آمادگی بیشتری برای تحمل بلاها دارد و می تواند ایمان خود را حفظ کند و از مسیر حق خارج نشود بلکه درگیر و دار حادثه ها و ابتلاها عبودیتش شکوفاتر و بارورتر گردد. بنابراین در گرفتاری نباید از سلک عبودیت خارج شده و در توانایی های خود برای گذر از این گردنه ها ی آزمون تردید روا داشت .
پینوشتها
[1] - « ان اللَه تبارک و تعالی علم ان الارواح فی شرفها و علوها متی ترکت علی حالها نزع اکثرها الی دعوی الربوبیة دونه عز و جل » میران الحکمه مجلد پنجم باب « روح » حدیث 7494 .
[2] - عبدالرزاق کاشانی ، شرح منازل السائرین الطبعة الاولی 1415 بیروت : « دار المجتبی ص 117 و 118 و فیض کاشانی ، الحقایق فی محاسن الاخلاق الطبعة النانیة 1499 بیروت : دارالکتاب العربی ص 142 و 144 و نیز غزالی احیاءالعلوم رکن چهارم (منجیات ) باب صبر. .
[3] - سید صادق گوهرین ، شرح اصطلاحات تصوف ج 1 چاپ دوم 1376 انتشارات زوار ص 328 و 332سید جعفر سجادی ، فرهنگ معا رف اسلامی ج 1 چاپ شوم 1373 انتشارات کومش ص 436 و 438 .
[4] - ابن منظور ، لسان العرب المحیط . المجلد الاول بیروت دار الجمیل و دار لسان العرب 1408 ه . ق . ص 264 همچنین الشیخ فخرالدین الطریحی ، مجمع البحرین الجزء الاول ، مکتب نشر الثقا فة الاسلامیة 1367 ه . ش . الطبعة الثانیة ص 247 .
[5] - ابی الحسین احمد بن فارس بن زکریا ، معجم مقاییس اللغة ، المجلد الاول ناشر : مکتب الاعلام الاسلامی 1404 ه . ق ص 292 .
[6] - حسن المصطفوی ، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم ، المجلد الاول ، موسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامی ، الطبعة الاولی 1416 ه . ق ص 335 .
[7] - لمع ص 353 به نقل از سید جعفر سجادی ، ص 436 .
[8] - لمع ص 503 به نقل از پیشین .
[9] - التحقیق ج 9 ص 23 .
[10] -الراغب الاصفهانی ، المفردات الفاظ القرآن ، الطبعة الاولی 1412 بیروت : دار القلم ص 495 .
[11]- همان ص 504 .
[12] - همان ص 153 .
[13] - لقد خلقنا الانسان فی احسن تقویم ( تین / 4 )
[14] - الناس معادن کمعادل الذهب و الفضة ( بحار ج 61 ص 106 )
[15] - علمه سید محمد حسین طباطبایی ، المیران فی تفسیر القرآن ، مجلد الاول بیروت موسسة الاعلمی للمطبوعات الطبعة الاولی 1417 ه- ق. ص27.
[16] - همان ج 13 ص 153 .
[17] - سید جعفر سجادی ، فرهنگ اصطلاحات و تعبیرات عرفانی چاپ پنجم انتشارات طهوری ص 575 .
[18] - « ... لا یَرَی العَبدَ لِنَفسِه فیما خَوَّ لَه اللهُ مِلکا ً لاَن العَبیدَ لا یَکونُ لَهُم مِلک یَرونَ المالَ مالَ اللهِ یَضعُونَه حَیث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا یُدَبِّر العَبدَ لِنَفسِهِ تَدبیراً وَ جُملَةٌ اشتِغالَه فیما اَمرَه تَعالی بِه وَ نَهاه عَنهُ» بحار الانوار ج 1 ص 224 .
[19] - وَ اِذ اَخذ رَبُّکَ مِن بَنی آدَم مِن ظُهورِهم ذُریَّتهم اَلَست بِرَّبکم قالوا بلی ... ( اعراف / 172 )
[20] - اَلَم اَعهَد اِلَیکُم یا بَنی آدمَ اَن لا تَعبُدوا الشَّیطانَ اِنَّه لَکُم عَدو مُبینٌ وَ ان اعبُدونی هذا صِراطَ مُستقیمٌ ( یس / 60 و 61 )
[21] - وما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون ( ذاریات / 56 )
[22] - مریم / 2 و 30 ص / 17 و 30 و 41 و 44 ، زخرف / 59 ، جن / 19 ، نساء / 172 ، اسراء / 3 ، کهف / 65 ، بقره / 23 .
[23] - عبدالله جواد آملی ، تفسیر موضوعی مجلد هشتم( سیره رسول اکرم در قرآن ) چاپ اول 1376 نشر اسراء ص 27 .
[24] - اعراف / 59 و 65 و 73 و 85 و هود / 50 و 61 و 84 و مومنون / 23 و عنکبوت / 36 .
[25]- کافی ج 2 ص 257 .
[26] - المیزان فی تفسیر القرآن المجلد الاول ص 268 .
[27] - همان المجلد الرابع ، ص 34 .
[28] - همان ، ص 37 .
[29] - وَ مِنَ النّاسِ مَن یَعبُد الله عَلی حَرفٍ فاَن اَصابَه خَیرٌ اطمَاَنَّ بِه وَ اَن اَصابَتهُ فِتنةٌ انقَلب عَلی وَجهَه خسِرَ الدُنیا وَ الاخِرةَ ( حج / 11 )
[30] - محمد باقر مجلسی بحار الانوار ج 67 ناشر : کتابفروشی اسلامیه چاپ سوم 1374 ص 210 حدیث 13
[31] - همان حدیث 12 .
[32] - کافی ج 2 ص 252 حدیث 1 .
[33] - المیزان فی تفسیر القرآن ج 15 ص 8 .
[34] - « سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءً فی الدُّنیا . فَقالَ النَبیّون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ یُبتلی المُومنُ بَعد عَلی قَدرِ ایمانَه وَ حُسنِ اَعمالَه فَمَن صَحَّ ایمانَه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤَه ُوَ مَن سَخُفَ ایمانَه وَ ضَعُفَ عَمَلَه قَلَّ بَلاؤه . » کافی ج 2 ص 252 حدیث 2 .
[35] - بحار الانوار ج 67 ص 236 .
[36] - زیارت جامعه کبیره .
[37] - « فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلبابا ًفَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَینا وَ اِلی شِیعَتنا مِن السِّیل فی الوادی » میزان الحکمه ج دوم باب المحبة (ع) حدیث 3216 .
[38] - کافی ج 2 ص 252 حدیث 3 .
[39] - « اِنَ اللهَ اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِیَّاکُم یا سَدیر لَنُصبِح بِه وَ نُمسِی » همام ص 253 حدیث 6.
[40] - کافی ج 2 ص 253 حدیث 5 .
منبع: سایت مرسلات