حاج سید احمد خمینی
تهیه کننده : محمود کریمی
منبع : راسخون
منبع : راسخون
سید احمد خمینی 24 اسفند 1324 متولد شد و 26 اسفند 1373 به دیار یار شتافت. چنان سریع و پرشتاب به پدر پیوست که معلوم بود، همان چند سال فراق پدر، با او چه کرده است! پس از پدر هرجا میرفت، عطر و بوی خمینی از او به مشام میرسید و گاه که عرصه خیلی بر او تنگ میشد، فارغ از روال رسمی مجالس سخن و دیدار، آهی میکشید و غمگینانه میگفت: دلم برای او خیلی تنگ شده است و چه زیبا گفت، همسر فاضلهاش که او همچون ماه به دور خورشید در گردش و طواف بود؛ صادق، صمیمی، مخلص، وفادار و امام که به سختی درباره افراد شهادت میداد و فارغ از رابطه پدر و فرزندی در پیامی درباره وی، چنین شهادت داد: «اینجانب در پیشگاه مقدس حق، شهادت میدهم که احمد از اول انقلاب تاکنون و از پیش از انقلاب، در زمانی که وارد این نحو مسائل سیاسی شده است، از او رفتار یا گفتاری که برخلاف ایده انقلاب اسلامی ایران باشد، ندیدم و در تمام مراحل از انقلاب پشتیبانی کرده و در مرحله پیروزی شکوهمند انقلاب، معین و کمککار من بوده است و خود نیز میگفت، از زمانی که خود را شناخته، لحظهای از خدمت به آرمانهای امام سر باز نزده است.
در ماجرای تبعید امام(ره) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام جز خدا همراهی نداشت، این او بود که در آن بیابان غربت و درد، پروانهوار به دور شمع امام(ره) میچرخید و سرانجام همو بود که با تیزبینی خاص خویش، مهاجرت به فرانسه را به امام(ه) پیشنهاد کرد و امام(ه) هم پذیرفت.
همسر او میگوید، در دوران تبعید امام(ره) وقتی احمد برای درس به بیرون میرفت، هیچگاه امید بازگشت او به خانه را نداشته است، زیرا هر لحظه احتمال دستگیریاش را میداد.
خود او میگفت: به جای اینکه به درس و مباحث علمی برسم، ترجیح میدهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنجهای امام باشم.
همو بود که پس از درگذشت برادر مجتهدش، مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی در آن شرایط سخت نجف، بار سنگینی را به دوش کشید تا ضربه و فشار کمتری به امام(ه) و اصحاب او وارد آید.
این اواخر به روستایی در حواشی قم رفت و در خانهای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(ه) گذری کرد، چه از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او میخواست از همین اوقات، بهترین آمادگیها را برای دیدار یار فراهم کند.
از او که حقیقتا «آقازاده» و «امامزاده» بود، ماترک و ارثی باقی نماند و این از وصیتنامه او روشن است و البته از پدری همچون امام(ه)، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوختهای فراهم نیاورد.
به وصیتنامهاش بنگرید که سرفرازانه در بندی از آن مینویسد: من شخصا در هیچ بانک و مؤسسه یا شرکتی و از این قبیل، وجهی (مالی) ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریههای مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقرا شود.
آقای طاهری خرمآبادی نقل میکرد که زمانی پس از رحلت حاجاحمدآقا، خدمت آیتالله وحید خراسانی رسیدم و دیدم بسیار متأثر است. از ایشان علت را که پرسیدم، گفت: احمدآقا کمی پیش از رحلتش اینجا بود. از ایشان پرسیدم در این مدت خواب امام(ره) را ندیدهای، که گفت، بله، یک بار در خواب، امام(ه) را دیدم و از او پرسیدم، آخرت چگونه است، فرموده بودند: احمد، من گذشتم، ولی بسیار سخت بود. وی میگفت: پدرم در خواب دستش را تکان داد و گفت: احمد: حتی اگر دستت را مثل من اینطوری حرکت بدهی، این تکان دست در اینجا همراه توست و باید برای آن پاسخی داشته باشی! او میگفت: وقتی از امام(ه) پرسیدم چه باید کرد، سه بار به من فرمودند: احمد خوب شو، خوب شو، خوب شو و او که خوب بود، تصمیم گرفت، خوبتر شود و خوبتر برود و خوبتر محشور شود.
او در همان خانه کاهگلی قم، تا پاسی از شب به عبادت میگذرانید و به عاقبت کار اندیشید و عجب اینکه به درستی گفته بود، من سه ماه بیشتر در این دنیا مهمان شما نیستم. این اواخر از همه اطرافیان، بی هیچ سابقهای حلالیت میطلبید و همه در شگفت از این رفتاری که برای آنان ابهام داشت و عجیبتر از وصیت فرزندان امام، یکی وصیت حاجآقامصطفی به پدر است و دیگری وصیت حاجاحمدآقا به مادرش و چه رازی در این ارتحال زودهنگام دو برادر است، خدا میداند و بس!
حالا به شکل دقیق تر به زندگی این یار همیشه همراه امام می پردازیم.
حاج سيد احمد در سالهاي تبعيد حضرت امام وظيفه سنگين ارتباط بين مردم و امام را برقرار مي کرد. اخبار داخل کشور را به حضرت امام و اطلاعيه ها و پيامهاي حضرت امام را به انقلابيون منتقل مي کرد. حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد هاشمي مي گويد « هرگونه اطلاعيه و يا پيام که در خارج از کشور به مناسبتهاي خاصي از حضرت امام صادر مي شد، در تکثير و توزيع بين نيروهاي انقلابي، نقش فرزند گرانقدرشان تعيين کننده بود. به ياد دارم در آن زمان خانه محقري را در يکي از محله هاي دور افتاده قم تهيه کرده بودند و با امکانات بسيار کم به تکثير و توزيع بيانيه هاي حضرت امام اقدام مي نمودند. طبيعتاً در آن شرايط با توجه به حساسيت ساواک و شاه اين کار بسيار خطرناک بود ولي در عين حال بدون هيچ گونه ترس و واهمه اي، شخص ايشان مسئوليت اين وظيفه را به دوش داشتند».
اسناد سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاهنشاهي نشان ميدهد که تلاشهاي بي وقفه سيد احمد در ايران و برقراري حلقه ارتباطي ميان رهبري نهضت و انقلابيون، ساواک را بر آن داشت تا براي تخريب چهره وي اقدام به پخش شايعاتي مبني بر ارتباط امام خميني و پسرانش با مقامات دولتي رژيم شاهنشاهي کنند تا ذهنيت مبارزان نسبت به اين خانواده مشوش شود.
او در روزهای اوج گیری انقلاب و بعد از شهادت حاج آقا مصطفی رحمه الله همیشه همراه و مددکار امام راحل بود و پس از پیروزی انقلاب و سال های دفاع مقدس، نیز نقش یک رابط موفق را بین فرماندهان جبهه های جنگ و امام عزیز بر عهده داشت.
در سالهاي تبعيد حضرت امام، حاج سيد احمد نقش مهمي در صيانت از دفتر حضرت امام به عهده داشتند و به امور رسيدگي مي کردند. حضرت امام در نامه مورخ 6/8/1349 ش مي نويسند « اما راجع به شهريه که نوشته ايد زياد شود، از جهاتي صلاح نيست. اولاً به طوري که اخيراً مشاهد است معلوم نيست وجوه به اينجانب برسد دست و دسته هاي مختلفي شايد در کار باشد که نگذارند برسد. بنابراين زياد نمودن صحيح نيست و ثانياً ممکن است بخواهيد زياد کنيد صداها بيشتر شود و دستگاه را به هر نحو است وادار به مخالفت با اصل کنند بنابراين احتياط در اين است که عجالتاً همين نحو که هست باشد عجله نکنيد تا ببينم چه مي شود. راجع به بيروني من نمي توانم هر روز دخالتي کنم. شما خودتان هر نحو صلاح مي دانيد عمل کنيد و خيلي مقيد نباشيد. آمدن و رفتن اصحاب يا اشخاص مهم نيست در هر صورت هر طور صـلاح مي دانيد ممکن است با حضرت آقاي سلطاني هم در اين امور مشورت کنيد هر طور صلاح است عمل کنيد»
از ديگر اقدامات سيد احمد سرکشي به خانوادههاي زندانيان سياسي و ديدار از تبعيديهاي نهضت امام خميني بود. نزديکان وي تصريح ميکنند که وي رسيدگي به خانوادههاي زندانيان را با دقت زياد انجام ميداد.
پس از ارتحال اندوهبار حضرت امام به عضويت مجلس خبرگان رهبري و نمايندگي مقام معظم رهبري در شوراي عالي امنيت ملي کشور برگزيده شد و توليت « موسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني » را برعهده گرفت و بسياري از کتابها و نوشتارهاي امام را به زيبايي منتشر نمود و همزمان به تحصيل فلسفه اسلامي پرداخت.
در اين سالها حاج سيد احمد منصب دولتي نپذيرفت. حجت الاسلام والمسلمين محمد شريعتـــــي مي گويد « ازخود حاج احمد آقا و بعضي از دوستان شنيدم که بعد از رحلت حضرت امام مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي و حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني رياست محترم جمهوري، همواره به مرحوم حاج احمد آقا اصرار داشتند که ايشان به مجلس شوراي اسلامي بروند و رياست مجلس شوراي اسلامي را به عهده بگيرند ولي ايشان به هيچ عنوان قبول نکردند و اين عليرغم آن بود که ايشان شايستگيهاي فراواني براي احراز پستهاي مختلف داشت».
در ادامه هم گفتگویی منتشر نشده از سید احمد خمینی را بخوانید تا با خودش، امام و انقلاب بیشتر آشنا شوید:
*سوال: جناب حجتاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی در آستانه یازدهمین سالگرد دفاع مقدس قرار گرفتهایم خواهشمند است بفرمایید كه جنابعالی چگونه از شروع تجاوز وحشیانه دشمن به میهن عزیزمان باخبر شدید و در آن هنگام در مورد سرنوشت جنگ و پایان آن چه احساسی داشتید؟
* حاج احمد:بسمالله الرحمن الرحیم ، بهطور كلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود یعنی همان زمانی كه امام در پاریس تشریف داشتند یكی از مسائلی كه پیشبینی میشد این بود كه اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید میكند. ما معتقد بودیم كه منافقین و چپیها در داخل مسائلی بوجود میآورند چون از اینجا (ایران) هم فردی كه نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد. وی از ایادی شاه بود كه بعد هم معلوم شد كه عضو سازمان «سیا» میباشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی یك شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من كاری داشتید تماس بگیرید و آن شماره متعلق به تلفنی بود كه در اطاقی پهلوی اطاق بختیار بود.
مسئلهای كه مطرح شد این بود كه امام حاضر نشدند با فرد مذكور ملاقات كنند. وی این مسئله را با یكسری از مسائل داخلی را به بنده گفت كه ما خودمان هم همانطور حدس میزدیم. ایشان میگفت در تركمن صحرایی درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای كردستان و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینكه این مسائل را حدس میزدیم احتمال هم میدادیم كه جنگی علیه انقلاب راه بیفتد. درست در بحران قضایای بعد از انقلاب بود كه جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشاتی از مدتی پیش از شروع جنگ رسیده بود كه عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینكه عراق به ایران تجاوز كرد و چند فرودگاه را بمباران كرد یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد مشترك به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم. ایشان هیچ عكسالعملی كه ناشی از دستپاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من گوش كردند. آن موقع به قدری ما درگیر بودیم كه فرصت زیادی نداشتیم چون نمیدانستیم كه جنگ، جنگ كوتاه است یا طولانی میشود. بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود كه یا این جنگ ظرف چند روز تمام میشود و یا یك جنگ طولانی و درازمدت میشود و این بستگی دارد و به وضع داخلی كشور ما. یعنی اگر ما كنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند كه قهراًً جنگ تمام شده است اما اگر برعكس باشد ما برای یك جنگ تمام عیار آماده شویم. چون ما میدانستیم كه آنها مجهز به چه سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم چون كسانی كه از این اوضاع مطلع بودند غالباً از كشور فرار كرد بودند و آن عدهای هم كه مانده بودند دلخوشی از ما نداشتند كه بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به ما بگویند.
*سوال : بدون تردید شما در طول دوران دفاع مقدس از همه كس به امام نزدیكتر بودید و از موضعگیریهای ایشان در مقاطع مختلف جنگ خاطرات بسیاری دارید. لطفاً خاطرهای را از آن دوران تعریف كنید؟
*حاج احمد: تلخترین خاطرهای كه به یاد دارم پذیرش قطعنامه، و شیرینترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است.
فتح خرمشهر زمانی اعلام شد كه ساعت حدوداً چهار بعدازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند. امام هر روز سه مرتبه و هر مرتبه حدوداً نیم ساعت قدم میزدند و رادیو هم در دستشان بود چون ما از قبل میدانستیم كه رزمندگان اسلام در حال انجام این كار هستند و درگیری هم از شب قبل شروع شده بود كه خیلی هم شدید بود.
امام در حال قدم زدن بودند كه گوینده رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام كرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبی به ایشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلی كه خیلی تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمیشد و از مسائلی هم كه شیرین بود خیلی خوشحال نمیشد .
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند كه ما باید تا كنار شطالعرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلاً با این كار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهید بدانید كه اگر این جنگ با این وضعی كه شما دارید ادامه یابد و شم موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما با این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم كه قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.
*سوال: به جرأت میتوان گفت از بزرگترین دستاوردهای دفاع مقدس، ارزشها روحیات و فرهنگ ارزشمند و گرانقدری است كه رزمندگان اسلام در صحنههای نبرد و میادین خون و شهادت به نمایش گذاشتند. از نگاه شما برای پاسداری از این ارزشها و بهرهگیری از آنها در مقابل با تهاجم فرهنگی استكبار باید چه تدابیری اتخاذ شود؟
*حاج احمد: مسئلهای كه به ذهن میرسد این است كه اگر جنگ نبود این خطری را كه دو یا سه سال پس از پایان جنگ ما با آن مواجه بودیم ممكن بود زودتر دچار شویم. یكی از اثرات بزرگ جنگ، تثبیت انقلاب بود یعنی در سایه جنگ بود كه انقلاب تثبیت شد و ضد انقلابها رانده شده و به دست نیروهای انقلاب از نظام كنار گذاشته شدند و روی هم رفته آنچه كه مهم است همان تثبیت انقلاب است. من نمیگویم كه اگر جنگ نبود انقلاب شكست میخورد اما اگر جنگ نبود بعد فرهنگی و مكتبی بودن انقلاب ما، در دنیا شناخته نمیشد و جنگ موجب شد كه اكثر خبرهای دنیا در هشت سال جنگ در مورد ایران از رسانههای گروهی پخش میشد. قدرت انقلاب، تفكر امام، برخورد انقلاب با ارزشهای ترسیم شده از سوی غرب و.... در لابلای جنگ به دنیا منتقل شد. وقتی اینطور شد، در تمام دنیا نیروهای اسلامی و هستههای مقاومت كه نقاط بسیار قوی ادامه جنگ بودند پدید آمد.
اگر شما میبینید كه در جریان سلمان رشدی، مسلمانان دنیا به خیابانها میریزند و فتوای امام چنان واكنشهایی بوجود میآورد، این آگاهی است كه در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آنها منتقل شده است. چون امام كه محور تمام اخبار بودند تفكرشان تفكر اسلامی بود. اسلام و دیدگاههای اسلامی امام به بهترین وجه در آن دوران برای تمام دنیا و مسلمانانی كه در اقصینقاط جهان هستند مخابره شد.
امروز شما میبینید كه انقلاب ما همان انقلاب است اما چون جنگ نیست و موضعگیریها، موضعگیریهای جنگی نیست رسانههای غربی حرفهای كمرنگ ما را پررنگ میكنند و اگر خدایی نكرده اشتباهی در صحبتی باشد آن را پررنگ میكنند و ما مورد خاصی نداریم كه خبرگزاریها بر سر آن رقابت كنند. مثل آسوشیتدپرس، رویتر و... لذا موضع ما در مقابل اسرائیل، ارتجاع منطقه و... نیز در میان خبرها و گزارشات بیان میشد. وقتی حرف امام منتقل میشود كه «آمریكا هیچ غلطی نمیتواند بكند» و «ما دندانهای آمریكا را در دهانش خرد میكنیم» و.... توسط خبرگزاریها منتقل و به وسیله رادیوها، تلویزیونها، مطبوعات و... بیان میشد و باعث میگردید كه مسلمانها خویشتن را بازیابند. این درست است كه حرف امام بود اما سیم ارتباطی حرف امام با تكتك مسلمانان دنیا، جنگ بود. وقتی ما یك موشك به عراق میزدیم در حقیقت این خط رابط با حاملی میشد برای انتقال افكار امام به جهان. وقتی بچههای ما با یك قایق به ناوهای غولپیكر حمله میكردند آنها میگفتند جنگهای امروز جنگ الكترونیك است و قایقی كه سه نفر در آن نشستهاند و یك «آر.پی.جی» بر دوش دارند به سمت یك ناو میرود و به آن حمله كرده و ضربه میزند هرچقدر هم كه این ضربه كوچك باشد یك حال خاصی پس از شنیدن این خبر در مسلمانان دنیا پدید میآید و این فكر منتقل میشود كه با دست خالی هم میتوان كارهایی كرد. این چیزها باعث شد كه انقلاب ما شكل بگیرد و حرفهای ما زده شود و آن چیزی كه امروز ما رویش حرف داریم این است كه ما بسیجی به دست آوردیم این ارزشها نباید خدشهدار شود. لذا باید سعی كنیم كه آنچه نظر بنیانگذار این انقلاب بوده در نظر داشته باشیم و به سمت اهداف امام برویم.
*سوال: جنگ برای انقلاب و جمهوری اسلامی از یك سو و جبهه استكبار و ایادی منطقهای آن از سوی دیگر چه نتایج و تبعات سویی را به همراه داشته است؟
*حاج احمد: جنگ نه از نظر مادی بلكه از نظر معنوی ابهت غرب را شكست جنگ اگر نبود پیام امام به گورپاچف معنا نداشت و جنگ موجب شد كه این برداشت كه با فرهنگ غرب و آن چیزی كه به عنوان اسوه و اساس حركتهای مادی یعنی دیدگاههاست و با آنها نمیتوان جنگید جنگ ما این تصور را باطل كرد والا ما میدانیم كه اگر آمریكا بخواهد ما را نابود كند او خیلی اسلحه دارد و ما نداریم اما اینكه ملتی به خاطر اینكه اسلحه ندارد چیزی نگوید را در دنیال باطل كرد.
*سوال: در شرایط بمباران و موشكباران و.... حضرت امام در ارتباط با خانواده در آن شرایط چه برخوردی داشتند؟
* حاج احمد:وقتی جنگ شروع شد مدتی طول كشید تا كار به بمباران شهرها كشید. در ابتدای جنگ ستاد مشترك كسی آمد كه مربوط به تیم مهندسی بود و یك مكان ضد بمب و مستحكم برای امام درست كرد اما حضرت امام فرمودند من به اینجا نمیروم و هرچه هم كه من گفتم حداقل شما بیایید و اطاق مذكور را ببنید ایشان فرمودند من از همین بیرون كه آنجا را دیدهام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی كه تهران زیر موشكباران دشمن قرار گرفت در اطاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد میكردند.
وقتی هم كه من خیلی اصرار كردم ایشان قسم خوردند كه من این كار را نخواهم كرد و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست. ایشان میگفت اگر بمبی به خانه من بخورد و پاسدارهای اطراف منزل كشته شوند و من در اطاق ضد بمب زنده بمانم دیگر من به درد رهبری نمیخورم. من زمانی میتوانم مردم را رهبری كنم كه زندگی من مثل آنها باشد و همه در كنار همدیگر باشیم. از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم كه سالها پیش وقتی مأمورین ساواك به خانه م ریختند كه امام را بگیرند مادر من در حیاط ایستاده بود كه من از خانه بیرون دویدم و ایشان به من گفت «پدرت را بردند اگر میخواهد او را ببینی زودتر برو» كلاً مادرم و خواهرانم اهل این حرفها نیستند و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود. نكته دیگر این است كه امام اصلاً مایل نبودند كه یك چنین صحبتهایی در آن زمان بشود.
یك نكتهای به خاطرم آمد كه برایتان نقل كنم. یك روز كه تهران شدیداً زیر بمباران و موشكباران بود مادرم وارد اطاق شدند و دیدند كه یك پتویی كج افتاده است با نهایت خونسردی مرا صدا زدند كه بیا و سرپتو را بگیر تا آن را درست كنیم و امام از این حرف خندهاش گرفت.
سئوال- كدامیك از رفتارهای ویژه حضرت امام میتواند به عنوان یك الگوی خاص مورد استفاده جوانهای مذهبی واقع شود؟
- به نظر من مهمترین خصلت امام دو چیز بود یكی صداقت و دیگری صمیمیت، یعنی امام هرگز این گونه نبود كه یك جایی حرفی بزند و جای دیگر همان حرفش را عوض كند. رفتار امام در بیرون از خانه و درون خانه یكی بود و فقط در خانه كمی رسمیت ایشان كم رنگ میشد. بارها شده بود كه من وقتی وارد خانه میشدم میدیدم كه ایشان مشغول بازی با كودكان هستند و با مردم هم خیلی صمیمی و صادق بودند. حتی تا وقتی كه مادرم سر سفره نمیآمد امكان نداشت كه ایشان غذا بخورند.
*سوال: نظر امام در مورد نیروهای مسلح چه بود؟
*حاج احمد:امام در نیروهای رزمنده از همه بیشتر به بسیجیها نظر داشت چون در میان آنها از پیرمردهایی با موهای سپید گرفته تا نوجوانان پرشور حضور داشتند و سرباز واقعی امام بودند. اینها آدمهایی بودند كه از جان و مالشان گذشتند به دنبال دستور امام وارد مبارزهای شدید شدند. از سپاهیها هم به عنوان بچههای انقلاب نام میبرد و خیلی به آنها علاقه داشت. و در مورد ارتش هم همه میدانیم كه ایشان از اول مدافع این برادرها بودند. حتی زمانی كه صحبتهایی در مورد انحلال ارتش بود ایشان شدیداً مخالف بودند.
درود و رحمت خدا بر او و پدر و برادر و مادرش باد که تا عالم و آدم است، از خاندان خمینی، جز به عظمت و اخلاص و پاکی و نیکی یاد نخواهد شد.
منابع تحقیق :
سایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
معروف ياران
شيعه آنلاين
bultannews.com
hawzah.net
askquran.ir
در ماجرای تبعید امام(ره) از نجف به بصره به قصد کویت، در آن بیابان خشک و برهوت که امام جز خدا همراهی نداشت، این او بود که در آن بیابان غربت و درد، پروانهوار به دور شمع امام(ره) میچرخید و سرانجام همو بود که با تیزبینی خاص خویش، مهاجرت به فرانسه را به امام(ه) پیشنهاد کرد و امام(ه) هم پذیرفت.
همسر او میگوید، در دوران تبعید امام(ره) وقتی احمد برای درس به بیرون میرفت، هیچگاه امید بازگشت او به خانه را نداشته است، زیرا هر لحظه احتمال دستگیریاش را میداد.
خود او میگفت: به جای اینکه به درس و مباحث علمی برسم، ترجیح میدهم خود را قربانی انقلاب، امام و مردم کنم و سپر دردها و رنجهای امام باشم.
همو بود که پس از درگذشت برادر مجتهدش، مرحوم حاجآقا مصطفی خمینی در آن شرایط سخت نجف، بار سنگینی را به دوش کشید تا ضربه و فشار کمتری به امام(ه) و اصحاب او وارد آید.
این اواخر به روستایی در حواشی قم رفت و در خانهای کاهگلی، سه ماه را با کتاب «اربعین» امام(ه) گذری کرد، چه از عارفی شنیده بود که چند ماه بیشتر به پایان عمرش باقی نمانده است و او میخواست از همین اوقات، بهترین آمادگیها را برای دیدار یار فراهم کند.
از او که حقیقتا «آقازاده» و «امامزاده» بود، ماترک و ارثی باقی نماند و این از وصیتنامه او روشن است و البته از پدری همچون امام(ه)، عجیب نیست که چنین فرزندی را در زهد و سادگی تربیت کند که مثل خود او دار و ندارش را به پای مردم و نهضت و کشور بریزد و هیچ اندوختهای فراهم نیاورد.
به وصیتنامهاش بنگرید که سرفرازانه در بندی از آن مینویسد: من شخصا در هیچ بانک و مؤسسه یا شرکتی و از این قبیل، وجهی (مالی) ندارم و اگر مختصر پولی در بانک تعاون اسلامی دارم، شهریههای مراجع بزرگوار قم است که باید صرف فقرا شود.
آقای طاهری خرمآبادی نقل میکرد که زمانی پس از رحلت حاجاحمدآقا، خدمت آیتالله وحید خراسانی رسیدم و دیدم بسیار متأثر است. از ایشان علت را که پرسیدم، گفت: احمدآقا کمی پیش از رحلتش اینجا بود. از ایشان پرسیدم در این مدت خواب امام(ره) را ندیدهای، که گفت، بله، یک بار در خواب، امام(ه) را دیدم و از او پرسیدم، آخرت چگونه است، فرموده بودند: احمد، من گذشتم، ولی بسیار سخت بود. وی میگفت: پدرم در خواب دستش را تکان داد و گفت: احمد: حتی اگر دستت را مثل من اینطوری حرکت بدهی، این تکان دست در اینجا همراه توست و باید برای آن پاسخی داشته باشی! او میگفت: وقتی از امام(ه) پرسیدم چه باید کرد، سه بار به من فرمودند: احمد خوب شو، خوب شو، خوب شو و او که خوب بود، تصمیم گرفت، خوبتر شود و خوبتر برود و خوبتر محشور شود.
او در همان خانه کاهگلی قم، تا پاسی از شب به عبادت میگذرانید و به عاقبت کار اندیشید و عجب اینکه به درستی گفته بود، من سه ماه بیشتر در این دنیا مهمان شما نیستم. این اواخر از همه اطرافیان، بی هیچ سابقهای حلالیت میطلبید و همه در شگفت از این رفتاری که برای آنان ابهام داشت و عجیبتر از وصیت فرزندان امام، یکی وصیت حاجآقامصطفی به پدر است و دیگری وصیت حاجاحمدآقا به مادرش و چه رازی در این ارتحال زودهنگام دو برادر است، خدا میداند و بس!
حالا به شکل دقیق تر به زندگی این یار همیشه همراه امام می پردازیم.
ولادت
دوران تحصیل
علاقه به تحصیل
نامه یک جانباز
آینده نگری
احمد وقف انقلاب
مشاور امام رحمه الله
دو پیشنهاد مهم
احمد در آغوش یار
حفاظت از امام
پرستاری و مراقبت از پدر
زهد
نامی گمنام
مظلومیت
فعالیت های سیاسی
حاج سيد احمد در سالهاي تبعيد حضرت امام وظيفه سنگين ارتباط بين مردم و امام را برقرار مي کرد. اخبار داخل کشور را به حضرت امام و اطلاعيه ها و پيامهاي حضرت امام را به انقلابيون منتقل مي کرد. حجت الاسلام والمسلمين سيد محمد هاشمي مي گويد « هرگونه اطلاعيه و يا پيام که در خارج از کشور به مناسبتهاي خاصي از حضرت امام صادر مي شد، در تکثير و توزيع بين نيروهاي انقلابي، نقش فرزند گرانقدرشان تعيين کننده بود. به ياد دارم در آن زمان خانه محقري را در يکي از محله هاي دور افتاده قم تهيه کرده بودند و با امکانات بسيار کم به تکثير و توزيع بيانيه هاي حضرت امام اقدام مي نمودند. طبيعتاً در آن شرايط با توجه به حساسيت ساواک و شاه اين کار بسيار خطرناک بود ولي در عين حال بدون هيچ گونه ترس و واهمه اي، شخص ايشان مسئوليت اين وظيفه را به دوش داشتند».
اسناد سازمان اطلاعات و امنيت رژيم شاهنشاهي نشان ميدهد که تلاشهاي بي وقفه سيد احمد در ايران و برقراري حلقه ارتباطي ميان رهبري نهضت و انقلابيون، ساواک را بر آن داشت تا براي تخريب چهره وي اقدام به پخش شايعاتي مبني بر ارتباط امام خميني و پسرانش با مقامات دولتي رژيم شاهنشاهي کنند تا ذهنيت مبارزان نسبت به اين خانواده مشوش شود.
او در روزهای اوج گیری انقلاب و بعد از شهادت حاج آقا مصطفی رحمه الله همیشه همراه و مددکار امام راحل بود و پس از پیروزی انقلاب و سال های دفاع مقدس، نیز نقش یک رابط موفق را بین فرماندهان جبهه های جنگ و امام عزیز بر عهده داشت.
در سالهاي تبعيد حضرت امام، حاج سيد احمد نقش مهمي در صيانت از دفتر حضرت امام به عهده داشتند و به امور رسيدگي مي کردند. حضرت امام در نامه مورخ 6/8/1349 ش مي نويسند « اما راجع به شهريه که نوشته ايد زياد شود، از جهاتي صلاح نيست. اولاً به طوري که اخيراً مشاهد است معلوم نيست وجوه به اينجانب برسد دست و دسته هاي مختلفي شايد در کار باشد که نگذارند برسد. بنابراين زياد نمودن صحيح نيست و ثانياً ممکن است بخواهيد زياد کنيد صداها بيشتر شود و دستگاه را به هر نحو است وادار به مخالفت با اصل کنند بنابراين احتياط در اين است که عجالتاً همين نحو که هست باشد عجله نکنيد تا ببينم چه مي شود. راجع به بيروني من نمي توانم هر روز دخالتي کنم. شما خودتان هر نحو صلاح مي دانيد عمل کنيد و خيلي مقيد نباشيد. آمدن و رفتن اصحاب يا اشخاص مهم نيست در هر صورت هر طور صـلاح مي دانيد ممکن است با حضرت آقاي سلطاني هم در اين امور مشورت کنيد هر طور صلاح است عمل کنيد»
از ديگر اقدامات سيد احمد سرکشي به خانوادههاي زندانيان سياسي و ديدار از تبعيديهاي نهضت امام خميني بود. نزديکان وي تصريح ميکنند که وي رسيدگي به خانوادههاي زندانيان را با دقت زياد انجام ميداد.
تثبیت انقلاب
پس از ارتحال اندوهبار حضرت امام به عضويت مجلس خبرگان رهبري و نمايندگي مقام معظم رهبري در شوراي عالي امنيت ملي کشور برگزيده شد و توليت « موسسه نشر و تنظيم آثار امام خميني » را برعهده گرفت و بسياري از کتابها و نوشتارهاي امام را به زيبايي منتشر نمود و همزمان به تحصيل فلسفه اسلامي پرداخت.
در اين سالها حاج سيد احمد منصب دولتي نپذيرفت. حجت الاسلام والمسلمين محمد شريعتـــــي مي گويد « ازخود حاج احمد آقا و بعضي از دوستان شنيدم که بعد از رحلت حضرت امام مقام معظم رهبري، حضرت آيت الله خامنه اي و حضرت آيت الله هاشمي رفسنجاني رياست محترم جمهوري، همواره به مرحوم حاج احمد آقا اصرار داشتند که ايشان به مجلس شوراي اسلامي بروند و رياست مجلس شوراي اسلامي را به عهده بگيرند ولي ايشان به هيچ عنوان قبول نکردند و اين عليرغم آن بود که ايشان شايستگيهاي فراواني براي احراز پستهاي مختلف داشت».
خدمت به خلق
غروب مهر
در ادامه هم گفتگویی منتشر نشده از سید احمد خمینی را بخوانید تا با خودش، امام و انقلاب بیشتر آشنا شوید:
*سوال: جناب حجتاسلام والمسلمین حاج سیداحمد خمینی در آستانه یازدهمین سالگرد دفاع مقدس قرار گرفتهایم خواهشمند است بفرمایید كه جنابعالی چگونه از شروع تجاوز وحشیانه دشمن به میهن عزیزمان باخبر شدید و در آن هنگام در مورد سرنوشت جنگ و پایان آن چه احساسی داشتید؟
* حاج احمد:بسمالله الرحمن الرحیم ، بهطور كلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود یعنی همان زمانی كه امام در پاریس تشریف داشتند یكی از مسائلی كه پیشبینی میشد این بود كه اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید میكند. ما معتقد بودیم كه منافقین و چپیها در داخل مسائلی بوجود میآورند چون از اینجا (ایران) هم فردی كه نامش را دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد. وی از ایادی شاه بود كه بعد هم معلوم شد كه عضو سازمان «سیا» میباشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی یك شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من كاری داشتید تماس بگیرید و آن شماره متعلق به تلفنی بود كه در اطاقی پهلوی اطاق بختیار بود.
مسئلهای كه مطرح شد این بود كه امام حاضر نشدند با فرد مذكور ملاقات كنند. وی این مسئله را با یكسری از مسائل داخلی را به بنده گفت كه ما خودمان هم همانطور حدس میزدیم. ایشان میگفت در تركمن صحرایی درگیری هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای كردستان و حتی در جنوب جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینكه این مسائل را حدس میزدیم احتمال هم میدادیم كه جنگی علیه انقلاب راه بیفتد. درست در بحران قضایای بعد از انقلاب بود كه جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشاتی از مدتی پیش از شروع جنگ رسیده بود كه عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینكه عراق به ایران تجاوز كرد و چند فرودگاه را بمباران كرد یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد مشترك به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم. ایشان هیچ عكسالعملی كه ناشی از دستپاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من گوش كردند. آن موقع به قدری ما درگیر بودیم كه فرصت زیادی نداشتیم چون نمیدانستیم كه جنگ، جنگ كوتاه است یا طولانی میشود. بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود كه یا این جنگ ظرف چند روز تمام میشود و یا یك جنگ طولانی و درازمدت میشود و این بستگی دارد و به وضع داخلی كشور ما. یعنی اگر ما كنترلمان بر اوضاع بد باشد و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند كه قهراًً جنگ تمام شده است اما اگر برعكس باشد ما برای یك جنگ تمام عیار آماده شویم. چون ما میدانستیم كه آنها مجهز به چه سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم چون كسانی كه از این اوضاع مطلع بودند غالباً از كشور فرار كرد بودند و آن عدهای هم كه مانده بودند دلخوشی از ما نداشتند كه بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به ما بگویند.
*سوال : بدون تردید شما در طول دوران دفاع مقدس از همه كس به امام نزدیكتر بودید و از موضعگیریهای ایشان در مقاطع مختلف جنگ خاطرات بسیاری دارید. لطفاً خاطرهای را از آن دوران تعریف كنید؟
*حاج احمد: تلخترین خاطرهای كه به یاد دارم پذیرش قطعنامه، و شیرینترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است.
فتح خرمشهر زمانی اعلام شد كه ساعت حدوداً چهار بعدازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند. امام هر روز سه مرتبه و هر مرتبه حدوداً نیم ساعت قدم میزدند و رادیو هم در دستشان بود چون ما از قبل میدانستیم كه رزمندگان اسلام در حال انجام این كار هستند و درگیری هم از شب قبل شروع شده بود كه خیلی هم شدید بود.
امام در حال قدم زدن بودند كه گوینده رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام كرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبی به ایشان دست داد. البته در مجموع امام از مسائلی كه خیلی تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمیشد و از مسائلی هم كه شیرین بود خیلی خوشحال نمیشد .
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند كه بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند كه ما باید تا كنار شطالعرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم. امام اصلاً با این كار موافق نبودند و میگفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهید بدانید كه اگر این جنگ با این وضعی كه شما دارید ادامه یابد و شم موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی نیست و ما با این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم كه قضیه فتح خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.
*سوال: به جرأت میتوان گفت از بزرگترین دستاوردهای دفاع مقدس، ارزشها روحیات و فرهنگ ارزشمند و گرانقدری است كه رزمندگان اسلام در صحنههای نبرد و میادین خون و شهادت به نمایش گذاشتند. از نگاه شما برای پاسداری از این ارزشها و بهرهگیری از آنها در مقابل با تهاجم فرهنگی استكبار باید چه تدابیری اتخاذ شود؟
*حاج احمد: مسئلهای كه به ذهن میرسد این است كه اگر جنگ نبود این خطری را كه دو یا سه سال پس از پایان جنگ ما با آن مواجه بودیم ممكن بود زودتر دچار شویم. یكی از اثرات بزرگ جنگ، تثبیت انقلاب بود یعنی در سایه جنگ بود كه انقلاب تثبیت شد و ضد انقلابها رانده شده و به دست نیروهای انقلاب از نظام كنار گذاشته شدند و روی هم رفته آنچه كه مهم است همان تثبیت انقلاب است. من نمیگویم كه اگر جنگ نبود انقلاب شكست میخورد اما اگر جنگ نبود بعد فرهنگی و مكتبی بودن انقلاب ما، در دنیا شناخته نمیشد و جنگ موجب شد كه اكثر خبرهای دنیا در هشت سال جنگ در مورد ایران از رسانههای گروهی پخش میشد. قدرت انقلاب، تفكر امام، برخورد انقلاب با ارزشهای ترسیم شده از سوی غرب و.... در لابلای جنگ به دنیا منتقل شد. وقتی اینطور شد، در تمام دنیا نیروهای اسلامی و هستههای مقاومت كه نقاط بسیار قوی ادامه جنگ بودند پدید آمد.
اگر شما میبینید كه در جریان سلمان رشدی، مسلمانان دنیا به خیابانها میریزند و فتوای امام چنان واكنشهایی بوجود میآورد، این آگاهی است كه در خلال هشت سال جنگ توسط دشمنان ما به آنها منتقل شده است. چون امام كه محور تمام اخبار بودند تفكرشان تفكر اسلامی بود. اسلام و دیدگاههای اسلامی امام به بهترین وجه در آن دوران برای تمام دنیا و مسلمانانی كه در اقصینقاط جهان هستند مخابره شد.
امروز شما میبینید كه انقلاب ما همان انقلاب است اما چون جنگ نیست و موضعگیریها، موضعگیریهای جنگی نیست رسانههای غربی حرفهای كمرنگ ما را پررنگ میكنند و اگر خدایی نكرده اشتباهی در صحبتی باشد آن را پررنگ میكنند و ما مورد خاصی نداریم كه خبرگزاریها بر سر آن رقابت كنند. مثل آسوشیتدپرس، رویتر و... لذا موضع ما در مقابل اسرائیل، ارتجاع منطقه و... نیز در میان خبرها و گزارشات بیان میشد. وقتی حرف امام منتقل میشود كه «آمریكا هیچ غلطی نمیتواند بكند» و «ما دندانهای آمریكا را در دهانش خرد میكنیم» و.... توسط خبرگزاریها منتقل و به وسیله رادیوها، تلویزیونها، مطبوعات و... بیان میشد و باعث میگردید كه مسلمانها خویشتن را بازیابند. این درست است كه حرف امام بود اما سیم ارتباطی حرف امام با تكتك مسلمانان دنیا، جنگ بود. وقتی ما یك موشك به عراق میزدیم در حقیقت این خط رابط با حاملی میشد برای انتقال افكار امام به جهان. وقتی بچههای ما با یك قایق به ناوهای غولپیكر حمله میكردند آنها میگفتند جنگهای امروز جنگ الكترونیك است و قایقی كه سه نفر در آن نشستهاند و یك «آر.پی.جی» بر دوش دارند به سمت یك ناو میرود و به آن حمله كرده و ضربه میزند هرچقدر هم كه این ضربه كوچك باشد یك حال خاصی پس از شنیدن این خبر در مسلمانان دنیا پدید میآید و این فكر منتقل میشود كه با دست خالی هم میتوان كارهایی كرد. این چیزها باعث شد كه انقلاب ما شكل بگیرد و حرفهای ما زده شود و آن چیزی كه امروز ما رویش حرف داریم این است كه ما بسیجی به دست آوردیم این ارزشها نباید خدشهدار شود. لذا باید سعی كنیم كه آنچه نظر بنیانگذار این انقلاب بوده در نظر داشته باشیم و به سمت اهداف امام برویم.
*سوال: جنگ برای انقلاب و جمهوری اسلامی از یك سو و جبهه استكبار و ایادی منطقهای آن از سوی دیگر چه نتایج و تبعات سویی را به همراه داشته است؟
*حاج احمد: جنگ نه از نظر مادی بلكه از نظر معنوی ابهت غرب را شكست جنگ اگر نبود پیام امام به گورپاچف معنا نداشت و جنگ موجب شد كه این برداشت كه با فرهنگ غرب و آن چیزی كه به عنوان اسوه و اساس حركتهای مادی یعنی دیدگاههاست و با آنها نمیتوان جنگید جنگ ما این تصور را باطل كرد والا ما میدانیم كه اگر آمریكا بخواهد ما را نابود كند او خیلی اسلحه دارد و ما نداریم اما اینكه ملتی به خاطر اینكه اسلحه ندارد چیزی نگوید را در دنیال باطل كرد.
*سوال: در شرایط بمباران و موشكباران و.... حضرت امام در ارتباط با خانواده در آن شرایط چه برخوردی داشتند؟
* حاج احمد:وقتی جنگ شروع شد مدتی طول كشید تا كار به بمباران شهرها كشید. در ابتدای جنگ ستاد مشترك كسی آمد كه مربوط به تیم مهندسی بود و یك مكان ضد بمب و مستحكم برای امام درست كرد اما حضرت امام فرمودند من به اینجا نمیروم و هرچه هم كه من گفتم حداقل شما بیایید و اطاق مذكور را ببنید ایشان فرمودند من از همین بیرون كه آنجا را دیدهام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی كه تهران زیر موشكباران دشمن قرار گرفت در اطاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد میكردند.
وقتی هم كه من خیلی اصرار كردم ایشان قسم خوردند كه من این كار را نخواهم كرد و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست. ایشان میگفت اگر بمبی به خانه من بخورد و پاسدارهای اطراف منزل كشته شوند و من در اطاق ضد بمب زنده بمانم دیگر من به درد رهبری نمیخورم. من زمانی میتوانم مردم را رهبری كنم كه زندگی من مثل آنها باشد و همه در كنار همدیگر باشیم. از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم كه سالها پیش وقتی مأمورین ساواك به خانه م ریختند كه امام را بگیرند مادر من در حیاط ایستاده بود كه من از خانه بیرون دویدم و ایشان به من گفت «پدرت را بردند اگر میخواهد او را ببینی زودتر برو» كلاً مادرم و خواهرانم اهل این حرفها نیستند و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود. نكته دیگر این است كه امام اصلاً مایل نبودند كه یك چنین صحبتهایی در آن زمان بشود.
یك نكتهای به خاطرم آمد كه برایتان نقل كنم. یك روز كه تهران شدیداً زیر بمباران و موشكباران بود مادرم وارد اطاق شدند و دیدند كه یك پتویی كج افتاده است با نهایت خونسردی مرا صدا زدند كه بیا و سرپتو را بگیر تا آن را درست كنیم و امام از این حرف خندهاش گرفت.
سئوال- كدامیك از رفتارهای ویژه حضرت امام میتواند به عنوان یك الگوی خاص مورد استفاده جوانهای مذهبی واقع شود؟
- به نظر من مهمترین خصلت امام دو چیز بود یكی صداقت و دیگری صمیمیت، یعنی امام هرگز این گونه نبود كه یك جایی حرفی بزند و جای دیگر همان حرفش را عوض كند. رفتار امام در بیرون از خانه و درون خانه یكی بود و فقط در خانه كمی رسمیت ایشان كم رنگ میشد. بارها شده بود كه من وقتی وارد خانه میشدم میدیدم كه ایشان مشغول بازی با كودكان هستند و با مردم هم خیلی صمیمی و صادق بودند. حتی تا وقتی كه مادرم سر سفره نمیآمد امكان نداشت كه ایشان غذا بخورند.
*سوال: نظر امام در مورد نیروهای مسلح چه بود؟
*حاج احمد:امام در نیروهای رزمنده از همه بیشتر به بسیجیها نظر داشت چون در میان آنها از پیرمردهایی با موهای سپید گرفته تا نوجوانان پرشور حضور داشتند و سرباز واقعی امام بودند. اینها آدمهایی بودند كه از جان و مالشان گذشتند به دنبال دستور امام وارد مبارزهای شدید شدند. از سپاهیها هم به عنوان بچههای انقلاب نام میبرد و خیلی به آنها علاقه داشت. و در مورد ارتش هم همه میدانیم كه ایشان از اول مدافع این برادرها بودند. حتی زمانی كه صحبتهایی در مورد انحلال ارتش بود ایشان شدیداً مخالف بودند.
درود و رحمت خدا بر او و پدر و برادر و مادرش باد که تا عالم و آدم است، از خاندان خمینی، جز به عظمت و اخلاص و پاکی و نیکی یاد نخواهد شد.
منابع تحقیق :
سایت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس
موسسه مطالعات تاريخ معاصر ايران
معروف ياران
شيعه آنلاين
bultannews.com
hawzah.net
askquran.ir