طراوت انتظار
جمعه ها
بي حوصله،کلافه ،پکر،مثل جمعه ها
دلواپس«هنوز»و«اگر»مثل جمعه ها
پايان هفت مرتبه از خود گذشتم
پايان هفت بار سفرمثل جمعه ها
من ابتدا و آخر دلتنگي ام هنوز
مثل غروب،مثل سحر،مثل جمعه ها
آري منم که حال مرا صرف مي کند
بغض،انتظار،ديده تر،مثل جمعه ها
پيش از کدام شنبه تو از راه مي رسي؟
پيش ازکدام شنبه ؟ مگر مثل جمعه ها
تقويم هاي خط زده را دوره مي کني
پشت چراغ هاي خطر مثل جمعه ها ...
روزي تو در رديف خودت تازه مي شوي
ازبند هرچه قافيه...درجمله اي رها
فروردين
بفرماييد فروردين شود اسفندهاي ما
نه برلب،بلکه دردل گل کند لبخندهاي ما
بفرماييد هرچيزي همان باشد که مي خواهد
همان؛ يعني نه مانند من و مانندهاي ما
بفرماييد تا اين بي چراتر کارعالم،عشق
رها باشد ازين چون و چرا وچندهاي ما
به بالايت قسم سرو وصنوبر با تومي بالند
بيا تا راست باشد عاقبت سوگندهاي ما!
نمي دانم کجايي يا که اي آن قدرمي دانم
که مي آيي که بگشايي گره از بندهاي ما
بفرماييد فردا زودتر فردا شود،امروز
همين حالا بيايد وعده آينده هاي ما
به جاي تو....
من زنده مانده ام که بميرم براي تو؟
يا مرده ام که زنده بمانم به پاي تو؟
اصلاً خبرندارم از بودن خودم
يا ازنبودني که شده از براي تو
راهم بده به هر چه وهرجاکه جاي توست
برسرزمين گم شده و ناکجاي تو
دارم نشان دور تو را حدس مي زنم
از اين صداي هرشبي گريه هاي تو
از اين صدا که نيمه شبان مي رسد به گوش
با لهجه اي به رنگ غم آشناي تو
دارم ازين صداي پر از درد مي رسم
کم کم به سمت وسوي تو و ردپاي تو
بگذار بي مضايقه پيدا کنم تو را
بگذار سر درآورم از غصه هاي تو
گريه نکن که چشم اميد خدا تويي
بگذارآه!گريه کنم من به جاي تو...
بوي عصر ظهور
آن که شور حماسه در سر داشت، اينک از راه دور مي آيد
عزم پولاد گونه آن مرد،از بلنداي طور مي آيد
زخم ها،زخم هاي بيداري،دست ها،دست هاي راز و نياز
بوي خون،بوي سبزي قرآن،بوي عصر ظهور مي آيد
فصل،فصل نجيب آلاله، روز،روز وداع از خانه
هم نشيني ز خيل سرداران، عاشقانه ز دور مي آيد
خاطرات خوش شب و سنگر،هم نشين با کميل و عاشورا
شورشب هاي در کمين بودن،بوي شهدي ز هور مي آيد
آه اي هم نشين اين محفل!هم نشينانتان کجا رفتند؟
ازگلوي پرندگان سبز،بوي شعر شعورمي آيد.
بوي عطر نجيب آلاله،بوي سيب وشهادت وقرآن
بوي پرواز،بوي عاشورا،بوي عصرظهورمي آيد
/خ