اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري
چه کسي به شيپور جنگ دميد؟
چرا کسي از شعله ور شدن زبانه هاي آتش ودود جلوگيري نکرد؟
چرا پس از وضو گرفتن رزمندگان اسلام در کارون، کبوتر صلح بر گنبد مسجد جامع خرمشهر نشست؟
چه کسي در برابر جاري شدن خون هزاران سينه سرخ مسئول است؟
چه کسي، چرا... .
اين ها و صدها پرسش ديگري از اين نوع، پرسش آناني است که دفاع مقدس را از زوايه پنجره خاکي جزئي نگر مي نگرند و با دست گرفتن چرتکه عقل دکارتي، پيروزي ها و شکست ها را تفسيير مي کنند؛ آناني که مرز شعورشان، محدود به خط کشي مرزها و سانت کردن نقشه هاست، آناني که با خاکي شدن بال جنگنده ها و به اهتزاز درآمدن پرچم ها بربالاي پاسگاه ها، هشت سال دفاع مقدس ما را تحليل مي کنند و گمان مي کنند قضيه خميني و يارانش، قصه نبردي بر سر آب و خاک بود و بس.
قصه خميني(ره) و يارانش، قصه اي ساده بود؛ به سادگي قصه اي که مادران در پانزدهم خرداد براي کودکان در گهواره خود نقل مي کردند. دنيا ناگزير بود تا شمشيرش را از نيام بيرون آورد و امام و يارانش هم راهي جز بوسه زدن بر لب تيغ هاي برهنه را نداشتند؛ چرا که امام به همه دنيا «نه» گفته بود؛ به دنيايي که فراعنه نوينش، دعوي خدايي داشتند، دنيايي که هامان هايش، برج هاي بلند شرک بنا کرده بودند، به دنيايي که نمرودهايش مغرورانه بر بلنداي برج هاي خود ساخته، توحيد و يکتا پرستي را نشانه مي رفتند، امام و يارانش به همه «نه» گفته بودند.
امام و يارانش نه تنها به آنان «نه» گفته بودند، بلکه سخني را هم بر زبان آورده بودند، همه دنيا را مخاطب کلام انبياي الهي قرار داده بودند، همه را به توحيد و «عدالت» فرا خوانده بودند و اين «نه»، حادثه اي در پيش داشت!
امام و يارانش، «از عبور ممنوع» دنيا و دنيا طلبان گذشته بودند و بايد جريمه مي شدند، حتي اگر بر مي گشتند، تا کسي جرئت نکند «تابو» شکني را باب کند، آمريکا را شيطان بزرگ بخواند، آمريکا را بدتر از شوروي و انگليس را پليدتر از هر دو بنامد، اسرائيل را غده سرطاني معرفي کند، «سرمايه سالاران را زالو صفت»، «متحجرين را احمق». دنيا اگر از هابيل مي گذشت، از يحيي (عليه السلام)مي گذشت، دنيا اگر از حسين (عليه السلام) و يارانش مي گذشت، بايد از خميني و يارانش هم مي گذشت.
دنيايي که به سراغ همه انبيا و اوليا رفته بود، دنيايي که به سراغ حسين (عليه السلام) و يارانش رفته بود، اين بار به سراغ حسين (عليه السلام) و يارانش آمده بود. همه آمده بودند درست مثل کربلا، حتي آنان که نمي دانستند در خيمه گاه خميني (ره) چه کساني حضور دارند و همه طبل ها را به صدا در آورده اند، درست مثل کربلا، تا کسي صداي خميني و يارانش را نشنود و همه هر چه در دست داشتند، به سوي خميني و يارانش پرتاب کردند، درست مثل عاشورا، درست مثل روزي که يکي آب بر خيمه ها مي بست، يکي دامان خود را پر از سنگ مي کرد، يکي ... .
هر که هر جا بود، با هر چه داشت، به سراغ خميني(ره) و يارانش آمده بود. فاصله خانه تا جبهه، يکي با زبانش نيش مي زد يکي با قلمش نيشتر و چون ياران خميني در جبهه سختي با آستين عرق از پيشاني پاک مي کردند و به آسماني مي نگريستند، در آسمان هم همه بودند: آواکس آمريکايي، ميراژ فرانسوي، ميگ روسي، به جرم «نه» گفتن.
جمعي را به تيرک ها بستند و تانک ها به صف، در فاصله اي نزديک، پيشاني شان را نشان رفتند، جمعي را دست بسته کنار هم در حفره ها خواباندند و زنده زنده خاک بر رويشان بستند. جمعي را زنده تا گردن در خاک کردند، درست کنار لانه مورچه ها و موريانه هاي بزرگ، جمعي را بدن هايشان را با مواد شيميايي شست و شو دادند تا صداي ترکيدن تاول ها بر روي صورت چشمانشان را بشنوند و... .
همه را کشتند، کنار هم، در آغوش هم، به جرم «نه» گفتن به دنيا، به جرم لبيک گفتن به حسين (عليه السلام)زمان، به جرم وضو گرفتن، به جرم نمازخواندن، به جرم تکبير گفتن، اسب ها را نعل تازه کردند، هنوز هم صداي خردشدن استخوان هاي ياران خميني زير شني تانک ها به گوش مي رسد.
رويارويي اجتناب ناپذير بود، همان گونه که يک صدو بيست و چهار هزار پيامبر و ائمه معصوم(عليه السلام)، در برابر طاغوت هاي زمان خويش، امتداد نقطه آغاز، نقطه تقابل هابيل و قابيل نقطه تقابل عبوديت موحدانه در برابر عبادت مشرکانه بود. بايد اين رويارويي تکرار مي شد؛ رويارويي از جنس کربلا، آن هم درست قبل از تقابل پاياني مهدي آل محمد(عجل الله تعالي الفرجه الشريف) با سفياني، تا سره از ناسره جدا گردد و يارانش، ياران واقعي مهدي آل محمد (عجل الله تعالي الفرجه الشريف)، از مدعيان عافيت طلب و دروغين جا گردند تا هر کسي لاف انتظار نزند. بايد کسي از دل تاريخ مي آمد؛ کسي که اگر ديروز بود، امروز شهداي کربلا 73 نفر بودند، کسي که تقدير چنين بود که امروز زاده شود. درست در زماني که فرعون ها و هامان ها و قارون ها و سامري هاي نوين، دعوي خدايي مي کردند، تقدير چنين بود که کسي که جوهره نترسيدن از غير خدا، در رگ هايشان موج مي زد، مردم را به قله کمال نترسيدن از مرگ بنشاند، از دل تاريخ بيايد، کسي که در انتخاب به مرزي از يقين رسيده بود که هنگام وداع با عالم خاک، با دلي آرام و قلبي مطمئن، به لقاي معبودش بشتابد و چنان به جايگاه شهيدان و بسيجيان نزد معبود آگاهي داشته باشد که از خدايش بخواهد که او را با آنان محشور کند.
بايد کسي مي آمد و جنگي رخ مي داد، تا بر همه ثابت شود، عاشورا، تنها عاشوراي سوگ نيت، عاشوراي حماسه و پيام هم هست.
بايد کسي از کربلا مي آمد و فرياد مي زد؛ کربلا افسانه نبود و عاشوراييان اسطوره نبودند و عاشورا جاري در همه عصرهاست. بايد شيرزني به همسر مي گفت: برخيز که خميني تنهاست.
بايد مادري خود فانوسقه جوانش را مي بست و براي آخرين بار فرزندش را با نگاه تا خم کوچه دنبال مي کرد. بايد پدري خود به درون قبر مي رفت و پس از بوسيدن صورت جوانش، دست ها را به آسمان بلند مي کرد و فرياد مي زد: «الهي تقبل هذا القربان».
بايد نوجواني مرگ را شيرين تر از عسل مي خواند. بايد جواني تشنه از خط آتش مي گذشت، قمقمه يارانش را پر از آب مي کرد و بي آنکه لب به آب بزند، در بازگشت، با خون سيراب مي شد.
بايد عاشورا تکرار مي شد. عباس (عليه السلام)، اکبر(عليه السلام)و قاسم (عليه السلام) و زينب(عليها السلام) و ام وهب و حبيب بن مظاهر و... تکرار مي شدند تا حجتي براي من و تو که کربلا افسانه نبود و مي شود آن را تکثير کرد.
آنچه توانست به انقلاب اسلامي ما، مصونيت لازم را ببخشد، برکات و آثار مثبت جنگ تحميلي بود که خداوند در سايه رهبري حکيمانه و خردمندانه امام(ره) به مردم ايران ارزاني داشت و در حقيقت، هشت سال جنگ، حق بيمه اي بود که بايد پرداخت مي شد تا انقلاب اسلامي، در مسير اسلام ناب محمدي، پايدار بماند و الحق، خون بهاي تمامي شهداي جنگ تحميلي، تداوم و استمرار حرکت اصيل انقلاب اسلامي بود، چنان که امام (ره) درباره جنگ فرمود:
هر روز، ما در جنگ برکتي داشته ايم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ صادر نموديم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموديم، ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهان خواران کنار زديم، ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختيم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستيم، ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محکم کرديم، ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يکايک مردمان بارور کرديم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه، نشان داديم که عليه تمامي قدرت ها و ابرقدرت ها، ساليان سال مي توان مبارزه کرد و از همه اين ها مهم تر، استمرار روح اسلام انقلابي، در پرتو جنگ تحقق يافت.(3)
جمهوري اسلامي ايران، ناخودآگاه به جنگي تمام عيار فرا خوانده شد که بر اساس پيش بيني کارشناسان نظامي و سياسي، توان مقابله ايران، سه روز بود، اما پس از هشت سال دفاع دليرانه رزمندگان، نه تنها دشمن نتوانست يک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگي و عجز قرار گرفت و همگان به عظمت، پايداري و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اعتراف نمودند. امام راحل (ره) در اين باره فرموده است: «ما در جنگ، ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محکم کرديم».
تحقيقاً اگر آمريکا طي هشت سال، اقتدار ملت ما را نديده بود، در سال 2003م.به جاي حمله به عراق، ايران را مورد حمله قرار مي داد، اما آنچه همواره موجب انصراف دشمن از حمله شد، تثبيت اقتدار جمهوري اسلامي ايران در دوران دفاع مقدس بوده است.(4)
خلاقيت هاي بي شمار در زمينه تدارک تجهيزات جنگي و لجستيکي-مانند ايجاد پل هاي خيبر و اروند رود-نقش ويژه اي در پيروزي عمليات ها ايفا نمود.(5)
نويسنده:محمد علي بهشتي
کربلا و امام حسين(عليه السلام)و وجه حماسي اين گفتمان که با اقتضائات جنگ سازگار بود، نمادهاي الگويي دفاع مقدس ما بودند. تا پيش از اين، عاشورا در فرهنگ مردمي ما زنده بود، ولي معناي آن، تا حد يک مراسم پيش تر نمي رفت. مهم ترين دليل اين بود که اغلب مردم براي عاشورا جز تصورات و اشعاري که بود، چيز ديگر در برابر خود نمي ديدند که بتواند درک قوي تري از عاشورا داشته باشند. آنها فرصتي نداشتند که خود را جاي ياران اماماشان قرار دهند. همه مدعي بودند و «مرد از نامرد را نمي شد تشخيص داد»، تا اينک جنگ شد. شيپور جنگ که نواخته شد، هر چند صداي ناخوشايندش باعث جراحات و خرابي ها شد، اما سوي زيبايش آن بود که «عاشورا براي مردم بارها تکرار شد».
جنگ ما از نظر مادي، بلکه معنوي، ابهت غرب را شکست. اگر جنگ تحميلي نبود، پيام امام (ره) به گورباچف معنا نداشت.
بارها براي خنثي کردن يک نارنجک، رزمنده اي به سرعت خود را روي آن مي انداخت و با تکه تکه شدن خود، مانع از برخورد ترکش ها به ديگران مي شد يا بسيار پيش مي آمد که رزمنده اي روي سيم خاردارمي خوابيد و مي پذيرفت تا تيغ هاي برنده به بدنش فرو رود، اما ديگر رزمندگان بتوانند بدون آسيب از ميدان موانع بگذرند.
/س
چرا کسي از شعله ور شدن زبانه هاي آتش ودود جلوگيري نکرد؟
چرا پس از وضو گرفتن رزمندگان اسلام در کارون، کبوتر صلح بر گنبد مسجد جامع خرمشهر نشست؟
چه کسي در برابر جاري شدن خون هزاران سينه سرخ مسئول است؟
چه کسي، چرا... .
اين ها و صدها پرسش ديگري از اين نوع، پرسش آناني است که دفاع مقدس را از زوايه پنجره خاکي جزئي نگر مي نگرند و با دست گرفتن چرتکه عقل دکارتي، پيروزي ها و شکست ها را تفسيير مي کنند؛ آناني که مرز شعورشان، محدود به خط کشي مرزها و سانت کردن نقشه هاست، آناني که با خاکي شدن بال جنگنده ها و به اهتزاز درآمدن پرچم ها بربالاي پاسگاه ها، هشت سال دفاع مقدس ما را تحليل مي کنند و گمان مي کنند قضيه خميني و يارانش، قصه نبردي بر سر آب و خاک بود و بس.
قصه خميني(ره) و يارانش، قصه اي ساده بود؛ به سادگي قصه اي که مادران در پانزدهم خرداد براي کودکان در گهواره خود نقل مي کردند. دنيا ناگزير بود تا شمشيرش را از نيام بيرون آورد و امام و يارانش هم راهي جز بوسه زدن بر لب تيغ هاي برهنه را نداشتند؛ چرا که امام به همه دنيا «نه» گفته بود؛ به دنيايي که فراعنه نوينش، دعوي خدايي داشتند، دنيايي که هامان هايش، برج هاي بلند شرک بنا کرده بودند، به دنيايي که نمرودهايش مغرورانه بر بلنداي برج هاي خود ساخته، توحيد و يکتا پرستي را نشانه مي رفتند، امام و يارانش به همه «نه» گفته بودند.
امام و يارانش نه تنها به آنان «نه» گفته بودند، بلکه سخني را هم بر زبان آورده بودند، همه دنيا را مخاطب کلام انبياي الهي قرار داده بودند، همه را به توحيد و «عدالت» فرا خوانده بودند و اين «نه»، حادثه اي در پيش داشت!
امام و يارانش، «از عبور ممنوع» دنيا و دنيا طلبان گذشته بودند و بايد جريمه مي شدند، حتي اگر بر مي گشتند، تا کسي جرئت نکند «تابو» شکني را باب کند، آمريکا را شيطان بزرگ بخواند، آمريکا را بدتر از شوروي و انگليس را پليدتر از هر دو بنامد، اسرائيل را غده سرطاني معرفي کند، «سرمايه سالاران را زالو صفت»، «متحجرين را احمق». دنيا اگر از هابيل مي گذشت، از يحيي (عليه السلام)مي گذشت، دنيا اگر از حسين (عليه السلام) و يارانش مي گذشت، بايد از خميني و يارانش هم مي گذشت.
دنيايي که به سراغ همه انبيا و اوليا رفته بود، دنيايي که به سراغ حسين (عليه السلام) و يارانش رفته بود، اين بار به سراغ حسين (عليه السلام) و يارانش آمده بود. همه آمده بودند درست مثل کربلا، حتي آنان که نمي دانستند در خيمه گاه خميني (ره) چه کساني حضور دارند و همه طبل ها را به صدا در آورده اند، درست مثل کربلا، تا کسي صداي خميني و يارانش را نشنود و همه هر چه در دست داشتند، به سوي خميني و يارانش پرتاب کردند، درست مثل عاشورا، درست مثل روزي که يکي آب بر خيمه ها مي بست، يکي دامان خود را پر از سنگ مي کرد، يکي ... .
هر که هر جا بود، با هر چه داشت، به سراغ خميني(ره) و يارانش آمده بود. فاصله خانه تا جبهه، يکي با زبانش نيش مي زد يکي با قلمش نيشتر و چون ياران خميني در جبهه سختي با آستين عرق از پيشاني پاک مي کردند و به آسماني مي نگريستند، در آسمان هم همه بودند: آواکس آمريکايي، ميراژ فرانسوي، ميگ روسي، به جرم «نه» گفتن.
جمعي را به تيرک ها بستند و تانک ها به صف، در فاصله اي نزديک، پيشاني شان را نشان رفتند، جمعي را دست بسته کنار هم در حفره ها خواباندند و زنده زنده خاک بر رويشان بستند. جمعي را زنده تا گردن در خاک کردند، درست کنار لانه مورچه ها و موريانه هاي بزرگ، جمعي را بدن هايشان را با مواد شيميايي شست و شو دادند تا صداي ترکيدن تاول ها بر روي صورت چشمانشان را بشنوند و... .
همه را کشتند، کنار هم، در آغوش هم، به جرم «نه» گفتن به دنيا، به جرم لبيک گفتن به حسين (عليه السلام)زمان، به جرم وضو گرفتن، به جرم نمازخواندن، به جرم تکبير گفتن، اسب ها را نعل تازه کردند، هنوز هم صداي خردشدن استخوان هاي ياران خميني زير شني تانک ها به گوش مي رسد.
رويارويي اجتناب ناپذير بود، همان گونه که يک صدو بيست و چهار هزار پيامبر و ائمه معصوم(عليه السلام)، در برابر طاغوت هاي زمان خويش، امتداد نقطه آغاز، نقطه تقابل هابيل و قابيل نقطه تقابل عبوديت موحدانه در برابر عبادت مشرکانه بود. بايد اين رويارويي تکرار مي شد؛ رويارويي از جنس کربلا، آن هم درست قبل از تقابل پاياني مهدي آل محمد(عجل الله تعالي الفرجه الشريف) با سفياني، تا سره از ناسره جدا گردد و يارانش، ياران واقعي مهدي آل محمد (عجل الله تعالي الفرجه الشريف)، از مدعيان عافيت طلب و دروغين جا گردند تا هر کسي لاف انتظار نزند. بايد کسي از دل تاريخ مي آمد؛ کسي که اگر ديروز بود، امروز شهداي کربلا 73 نفر بودند، کسي که تقدير چنين بود که امروز زاده شود. درست در زماني که فرعون ها و هامان ها و قارون ها و سامري هاي نوين، دعوي خدايي مي کردند، تقدير چنين بود که کسي که جوهره نترسيدن از غير خدا، در رگ هايشان موج مي زد، مردم را به قله کمال نترسيدن از مرگ بنشاند، از دل تاريخ بيايد، کسي که در انتخاب به مرزي از يقين رسيده بود که هنگام وداع با عالم خاک، با دلي آرام و قلبي مطمئن، به لقاي معبودش بشتابد و چنان به جايگاه شهيدان و بسيجيان نزد معبود آگاهي داشته باشد که از خدايش بخواهد که او را با آنان محشور کند.
بايد کسي مي آمد و جنگي رخ مي داد، تا بر همه ثابت شود، عاشورا، تنها عاشوراي سوگ نيت، عاشوراي حماسه و پيام هم هست.
بايد کسي از کربلا مي آمد و فرياد مي زد؛ کربلا افسانه نبود و عاشوراييان اسطوره نبودند و عاشورا جاري در همه عصرهاست. بايد شيرزني به همسر مي گفت: برخيز که خميني تنهاست.
بايد مادري خود فانوسقه جوانش را مي بست و براي آخرين بار فرزندش را با نگاه تا خم کوچه دنبال مي کرد. بايد پدري خود به درون قبر مي رفت و پس از بوسيدن صورت جوانش، دست ها را به آسمان بلند مي کرد و فرياد مي زد: «الهي تقبل هذا القربان».
بايد نوجواني مرگ را شيرين تر از عسل مي خواند. بايد جواني تشنه از خط آتش مي گذشت، قمقمه يارانش را پر از آب مي کرد و بي آنکه لب به آب بزند، در بازگشت، با خون سيراب مي شد.
بايد عاشورا تکرار مي شد. عباس (عليه السلام)، اکبر(عليه السلام)و قاسم (عليه السلام) و زينب(عليها السلام) و ام وهب و حبيب بن مظاهر و... تکرار مي شدند تا حجتي براي من و تو که کربلا افسانه نبود و مي شود آن را تکثير کرد.
چه کسي به شيپور جنگ دميد؟ چرا؟
صيانت از اسلام، تکليفي الهي
آنچه توانست به انقلاب اسلامي ما، مصونيت لازم را ببخشد، برکات و آثار مثبت جنگ تحميلي بود که خداوند در سايه رهبري حکيمانه و خردمندانه امام(ره) به مردم ايران ارزاني داشت و در حقيقت، هشت سال جنگ، حق بيمه اي بود که بايد پرداخت مي شد تا انقلاب اسلامي، در مسير اسلام ناب محمدي، پايدار بماند و الحق، خون بهاي تمامي شهداي جنگ تحميلي، تداوم و استمرار حرکت اصيل انقلاب اسلامي بود، چنان که امام (ره) درباره جنگ فرمود:
هر روز، ما در جنگ برکتي داشته ايم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ صادر نموديم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموديم، ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهان خواران کنار زديم، ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختيم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستيم، ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محکم کرديم، ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يکايک مردمان بارور کرديم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه، نشان داديم که عليه تمامي قدرت ها و ابرقدرت ها، ساليان سال مي توان مبارزه کرد و از همه اين ها مهم تر، استمرار روح اسلام انقلابي، در پرتو جنگ تحقق يافت.(3)
جمهوري اسلامي ايران، ناخودآگاه به جنگي تمام عيار فرا خوانده شد که بر اساس پيش بيني کارشناسان نظامي و سياسي، توان مقابله ايران، سه روز بود، اما پس از هشت سال دفاع دليرانه رزمندگان، نه تنها دشمن نتوانست يک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگي و عجز قرار گرفت و همگان به عظمت، پايداري و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اعتراف نمودند. امام راحل (ره) در اين باره فرموده است: «ما در جنگ، ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محکم کرديم».
تحقيقاً اگر آمريکا طي هشت سال، اقتدار ملت ما را نديده بود، در سال 2003م.به جاي حمله به عراق، ايران را مورد حمله قرار مي داد، اما آنچه همواره موجب انصراف دشمن از حمله شد، تثبيت اقتدار جمهوري اسلامي ايران در دوران دفاع مقدس بوده است.(4)
شکوفايي و توانمندي در کشور
خلاقيت هاي بي شمار در زمينه تدارک تجهيزات جنگي و لجستيکي-مانند ايجاد پل هاي خيبر و اروند رود-نقش ويژه اي در پيروزي عمليات ها ايفا نمود.(5)
دستاوردهاي دفاع مقدس
نويسنده:محمد علي بهشتي
کربلا و امام حسين(عليه السلام)و وجه حماسي اين گفتمان که با اقتضائات جنگ سازگار بود، نمادهاي الگويي دفاع مقدس ما بودند. تا پيش از اين، عاشورا در فرهنگ مردمي ما زنده بود، ولي معناي آن، تا حد يک مراسم پيش تر نمي رفت. مهم ترين دليل اين بود که اغلب مردم براي عاشورا جز تصورات و اشعاري که بود، چيز ديگر در برابر خود نمي ديدند که بتواند درک قوي تري از عاشورا داشته باشند. آنها فرصتي نداشتند که خود را جاي ياران اماماشان قرار دهند. همه مدعي بودند و «مرد از نامرد را نمي شد تشخيص داد»، تا اينک جنگ شد. شيپور جنگ که نواخته شد، هر چند صداي ناخوشايندش باعث جراحات و خرابي ها شد، اما سوي زيبايش آن بود که «عاشورا براي مردم بارها تکرار شد».
تثبيت انقلاب
جنگ ما از نظر مادي، بلکه معنوي، ابهت غرب را شکست. اگر جنگ تحميلي نبود، پيام امام (ره) به گورباچف معنا نداشت.
آشکار شدن جوهره ملت
فرهنگ سازي
بارها براي خنثي کردن يک نارنجک، رزمنده اي به سرعت خود را روي آن مي انداخت و با تکه تکه شدن خود، مانع از برخورد ترکش ها به ديگران مي شد يا بسيار پيش مي آمد که رزمنده اي روي سيم خاردارمي خوابيد و مي پذيرفت تا تيغ هاي برنده به بدنش فرو رود، اما ديگر رزمندگان بتوانند بدون آسيب از ميدان موانع بگذرند.
خود اتکايي و شکوفايي
انسان سازي
پي نوشت :
1-به قلم حسن ابراهيم زاده، ماهنامه امتداد، ش26 و 27.
2-آشنايي با دفاع مقدس، ص 228.
3-صحيفه نور، ج21، ص 94.
4-آشنايي با دفاع مقدس، ص 324.
5-همان،صص282و283.
/س