اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري

اين ها و صدها پرسش ديگري از اين نوع، پرسش آناني است که دفاع مقدس را از زوايه پنجره خاکي جزئي نگر مي نگرند و با دست گرفتن چرتکه عقل دکارتي، پيروزي ها و شکست ها را تفسيير مي کنند؛ آناني که مرز شعورشان، محدود به خط کشي مرزها و سانت کردن نقشه هاست، آناني که با خاکي شدن بال جنگنده ها و به اهتزاز درآمدن پرچم ها بربالاي پاسگاه ها، هشت سال دفاع مقدس ما را تحليل مي کنند و گمان مي کنند قضيه خميني و يارانش، قصه نبردي بر سر آب و خاک بود و بس
دوشنبه، 24 اسفند 1388
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري
اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري
اثبات حقانيت نظام مقادس در برابر تجاوزگري





چه کسي به شيپور جنگ دميد؟
چرا کسي از شعله ور شدن زبانه هاي آتش ودود جلوگيري نکرد؟
چرا پس از وضو گرفتن رزمندگان اسلام در کارون، کبوتر صلح بر گنبد مسجد جامع خرمشهر نشست؟
چه کسي در برابر جاري شدن خون هزاران سينه سرخ مسئول است؟
چه کسي، چرا... .
اين ها و صدها پرسش ديگري از اين نوع، پرسش آناني است که دفاع مقدس را از زوايه پنجره خاکي جزئي نگر مي نگرند و با دست گرفتن چرتکه عقل دکارتي، پيروزي ها و شکست ها را تفسيير مي کنند؛ آناني که مرز شعورشان، محدود به خط کشي مرزها و سانت کردن نقشه هاست، آناني که با خاکي شدن بال جنگنده ها و به اهتزاز درآمدن پرچم ها بربالاي پاسگاه ها، هشت سال دفاع مقدس ما را تحليل مي کنند و گمان مي کنند قضيه خميني و يارانش، قصه نبردي بر سر آب و خاک بود و بس.
قصه خميني(ره) و يارانش، قصه اي ساده بود؛ به سادگي قصه اي که مادران در پانزدهم خرداد براي کودکان در گهواره خود نقل مي کردند. دنيا ناگزير بود تا شمشيرش را از نيام بيرون آورد و امام و يارانش هم راهي جز بوسه زدن بر لب تيغ هاي برهنه را نداشتند؛ چرا که امام به همه دنيا «نه» گفته بود؛ به دنيايي که فراعنه نوينش، دعوي خدايي داشتند، دنيايي که هامان هايش، برج هاي بلند شرک بنا کرده بودند، به دنيايي که نمرودهايش مغرورانه بر بلنداي برج هاي خود ساخته، توحيد و يکتا پرستي را نشانه مي رفتند، امام و يارانش به همه «نه» گفته بودند.
امام و يارانش نه تنها به آنان «نه» گفته بودند، بلکه سخني را هم بر زبان آورده بودند، همه دنيا را مخاطب کلام انبياي الهي قرار داده بودند، همه را به توحيد و «عدالت» فرا خوانده بودند و اين «نه»، حادثه اي در پيش داشت!
امام و يارانش، «از عبور ممنوع» دنيا و دنيا طلبان گذشته بودند و بايد جريمه مي شدند، حتي اگر بر مي گشتند، تا کسي جرئت نکند «تابو» شکني را باب کند، آمريکا را شيطان بزرگ بخواند، آمريکا را بدتر از شوروي و انگليس را پليدتر از هر دو بنامد، اسرائيل را غده سرطاني معرفي کند، «سرمايه سالاران را زالو صفت»، «متحجرين را احمق». دنيا اگر از هابيل مي گذشت، از يحيي (عليه السلام)مي گذشت، دنيا اگر از حسين (عليه السلام) و يارانش مي گذشت، بايد از خميني و يارانش هم مي گذشت.
دنيايي که به سراغ همه انبيا و اوليا رفته بود، دنيايي که به سراغ حسين (عليه السلام) و يارانش رفته بود، اين بار به سراغ حسين (عليه السلام) و يارانش آمده بود. همه آمده بودند درست مثل کربلا، حتي آنان که نمي دانستند در خيمه گاه خميني (ره) چه کساني حضور دارند و همه طبل ها را به صدا در آورده اند، درست مثل کربلا، تا کسي صداي خميني و يارانش را نشنود و همه هر چه در دست داشتند، به سوي خميني و يارانش پرتاب کردند، درست مثل عاشورا، درست مثل روزي که يکي آب بر خيمه ها مي بست، يکي دامان خود را پر از سنگ مي کرد، يکي ... .
هر که هر جا بود، با هر چه داشت، به سراغ خميني(ره) و يارانش آمده بود. فاصله خانه تا جبهه، يکي با زبانش نيش مي زد يکي با قلمش نيشتر و چون ياران خميني در جبهه سختي با آستين عرق از پيشاني پاک مي کردند و به آسماني مي نگريستند، در آسمان هم همه بودند: آواکس آمريکايي، ميراژ فرانسوي، ميگ روسي، به جرم «نه» گفتن.
جمعي را به تيرک ها بستند و تانک ها به صف، در فاصله اي نزديک، پيشاني شان را نشان رفتند، جمعي را دست بسته کنار هم در حفره ها خواباندند و زنده زنده خاک بر رويشان بستند. جمعي را زنده تا گردن در خاک کردند، درست کنار لانه مورچه ها و موريانه هاي بزرگ، جمعي را بدن هايشان را با مواد شيميايي شست و شو دادند تا صداي ترکيدن تاول ها بر روي صورت چشمانشان را بشنوند و... .
همه را کشتند، کنار هم، در آغوش هم، به جرم «نه» گفتن به دنيا، به جرم لبيک گفتن به حسين (عليه السلام)زمان، به جرم وضو گرفتن، به جرم نمازخواندن، به جرم تکبير گفتن، اسب ها را نعل تازه کردند، هنوز هم صداي خردشدن استخوان هاي ياران خميني زير شني تانک ها به گوش مي رسد.
رويارويي اجتناب ناپذير بود، همان گونه که يک صدو بيست و چهار هزار پيامبر و ائمه معصوم(عليه السلام)، در برابر طاغوت هاي زمان خويش، امتداد نقطه آغاز، نقطه تقابل هابيل و قابيل نقطه تقابل عبوديت موحدانه در برابر عبادت مشرکانه بود. بايد اين رويارويي تکرار مي شد؛ رويارويي از جنس کربلا، آن هم درست قبل از تقابل پاياني مهدي آل محمد(عجل الله تعالي الفرجه الشريف) با سفياني، تا سره از ناسره جدا گردد و يارانش، ياران واقعي مهدي آل محمد (عجل الله تعالي الفرجه الشريف)، از مدعيان عافيت طلب و دروغين جا گردند تا هر کسي لاف انتظار نزند. بايد کسي از دل تاريخ مي آمد؛ کسي که اگر ديروز بود، امروز شهداي کربلا 73 نفر بودند، کسي که تقدير چنين بود که امروز زاده شود. درست در زماني که فرعون ها و هامان ها و قارون ها و سامري هاي نوين، دعوي خدايي مي کردند، تقدير چنين بود که کسي که جوهره نترسيدن از غير خدا، در رگ هايشان موج مي زد، مردم را به قله کمال نترسيدن از مرگ بنشاند، از دل تاريخ بيايد، کسي که در انتخاب به مرزي از يقين رسيده بود که هنگام وداع با عالم خاک، با دلي آرام و قلبي مطمئن، به لقاي معبودش بشتابد و چنان به جايگاه شهيدان و بسيجيان نزد معبود آگاهي داشته باشد که از خدايش بخواهد که او را با آنان محشور کند.
بايد کسي مي آمد و جنگي رخ مي داد، تا بر همه ثابت شود، عاشورا، تنها عاشوراي سوگ نيت، عاشوراي حماسه و پيام هم هست.
بايد کسي از کربلا مي آمد و فرياد مي زد؛ کربلا افسانه نبود و عاشوراييان اسطوره نبودند و عاشورا جاري در همه عصرهاست. بايد شيرزني به همسر مي گفت: برخيز که خميني تنهاست.
بايد مادري خود فانوسقه جوانش را مي بست و براي آخرين بار فرزندش را با نگاه تا خم کوچه دنبال مي کرد. بايد پدري خود به درون قبر مي رفت و پس از بوسيدن صورت جوانش، دست ها را به آسمان بلند مي کرد و فرياد مي زد: «الهي تقبل هذا القربان».
بايد نوجواني مرگ را شيرين تر از عسل مي خواند. بايد جواني تشنه از خط آتش مي گذشت، قمقمه يارانش را پر از آب مي کرد و بي آنکه لب به آب بزند، در بازگشت، با خون سيراب مي شد.
بايد عاشورا تکرار مي شد. عباس (عليه السلام)، اکبر(عليه السلام)و قاسم (عليه السلام) و زينب(عليها السلام) و ام وهب و حبيب بن مظاهر و... تکرار مي شدند تا حجتي براي من و تو که کربلا افسانه نبود و مي شود آن را تکثير کرد.

چه کسي به شيپور جنگ دميد؟ چرا؟

اين پرسش و صدها پرسش از اين نوع، قصه کساني است که دنبال پاسخي مي گردند از جنس خاک که تنها در قالب مرزهاي خاکي و خرد خاکي مي گنجد، نه پرسش «فهميده هاي» خميني که خميني را خوب فهميده اند و قصه آنان، قصه کساني است که با عقل نوري و با انگشت نوراني خميني ، نردبان نامرئي بين زمين و آسمان را در جبهه کشف مي کردند و سير عروج در آخر زمان را براي آيندگان ترسيم مي کردند.(1)

صيانت از اسلام، تکليفي الهي

يک مسلمان، اداي تکليفي مثل جهاد را که خداوند برايش مقرر کرده، واجب مي داند و بدين منظور، حاضر است از همه چيز خود بگذرد. مردم ما و رزمندگان شرکت در جنگ را يک تکليف شرعي ملي و انقلابي مي دانستند و با امام رهبرشان هم صدابودند که: ما هدفمان اين است که تکليفمان را عمل کنيم. تکليف ما اين است که از اسلام و ثغور آن صيانت کنيم، تکليف ما اين است که ريشه درخت انقلاب را با خون خود آبياري کنيم. اگر کشته شويم يا بکشيم، به تکليف عمل کرده ايم. اين انگيزه قومي - مذهبي، نيرويي بود که ملت ما را به عرصه مصاف با دشمنانش مي کشاند. (2)
آنچه توانست به انقلاب اسلامي ما، مصونيت لازم را ببخشد، برکات و آثار مثبت جنگ تحميلي بود که خداوند در سايه رهبري حکيمانه و خردمندانه امام(ره) به مردم ايران ارزاني داشت و در حقيقت، هشت سال جنگ، حق بيمه اي بود که بايد پرداخت مي شد تا انقلاب اسلامي، در مسير اسلام ناب محمدي، پايدار بماند و الحق، خون بهاي تمامي شهداي جنگ تحميلي، تداوم و استمرار حرکت اصيل انقلاب اسلامي بود، چنان که امام (ره) درباره جنگ فرمود:
هر روز، ما در جنگ برکتي داشته ايم که در همه صحنه ها از آن بهره جسته ايم. ما انقلابمان را در جنگ صادر نموديم، ما مظلوميت خويش و ستم متجاوزان را در جنگ ثابت نموديم، ما در جنگ پرده از چهره تزوير جهان خواران کنار زديم، ما در جنگ دوستان و دشمنانمان را شناختيم، ما در جنگ ابهت دو ابرقدرت شرق و غرب را شکستيم، ما در جنگ ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محکم کرديم، ما در جنگ حس برادري و وطن دوستي را در نهاد يکايک مردمان بارور کرديم، ما در جنگ به مردم جهان و خصوصاً مردم منطقه، نشان داديم که عليه تمامي قدرت ها و ابرقدرت ها، ساليان سال مي توان مبارزه کرد و از همه اين ها مهم تر، استمرار روح اسلام انقلابي، در پرتو جنگ تحقق يافت.(3)
جمهوري اسلامي ايران، ناخودآگاه به جنگي تمام عيار فرا خوانده شد که بر اساس پيش بيني کارشناسان نظامي و سياسي، توان مقابله ايران، سه روز بود، اما پس از هشت سال دفاع دليرانه رزمندگان، نه تنها دشمن نتوانست يک وجب از خاک کشورمان را اشغال کند، بلکه در اوج درماندگي و عجز قرار گرفت و همگان به عظمت، پايداري و اقتدار جمهوري اسلامي ايران اعتراف نمودند. امام راحل (ره) در اين باره فرموده است: «ما در جنگ، ريشه هاي انقلاب پربار اسلامي مان را محکم کرديم».
تحقيقاً اگر آمريکا طي هشت سال، اقتدار ملت ما را نديده بود، در سال 2003م.به جاي حمله به عراق، ايران را مورد حمله قرار مي داد، اما آنچه همواره موجب انصراف دشمن از حمله شد، تثبيت اقتدار جمهوري اسلامي ايران در دوران دفاع مقدس بوده است.(4)

شکوفايي و توانمندي در کشور

از جمله تحولاتي که در جنگ طولاني هشت ساله رخ داد، بروز خلاقيت ها، نوآوري ها و اعمال بديعي بود که در ابعاد مختلف صورت گرفت، از ابتکار عمل هاي زيرکانه رهبر فقيد انقلاب اسلامي در مسائل و تصميمات راهبردي جنگ گرفته تا ابتکارات و نوآوري هاي نيروهاي بي ادعا و خالص بسيجي در مورد حرکت هوشيارانه شرکت دادن نيروهاي مردمي در جنگ. به ياد داريم که اين امر با مخالفت ليبرال ها و جناح بني صدر معزول روبه رو گرديد. آنها معتقد بودند که جنگ را تنها بايد به ارتش واگذار کرد، ولي حضرت امام (ره) به دليل آگاهي عميقي که از اهداف بنيادي دشمن، مبني بر براندازي نظام و انقلاب داشتند، راه چاره و رفع توطئه را در اين مي ديدند که ملت همانند قيام پيروزمندانه در مقابل رژيم ستم شاهي، در جنگ نيز يکپارچه به مقابله برخيزند. اين راهبرد، البته تأثيري عميق و شگرف بر روند پيروزي هاي جبهه حق گذاشت و بدين ترتيب بود که راه بروز خلاقيت ها و ابتکارات از سوي نهادهاي رسمي و غيررسمي مربوط به جنگ هموار گرديد.
خلاقيت هاي بي شمار در زمينه تدارک تجهيزات جنگي و لجستيکي-مانند ايجاد پل هاي خيبر و اروند رود-نقش ويژه اي در پيروزي عمليات ها ايفا نمود.(5)

دستاوردهاي دفاع مقدس

بهره گيري فوق العاده از نمادهاي شيعي
نويسنده:محمد علي بهشتي
کربلا و امام حسين(عليه السلام)و وجه حماسي اين گفتمان که با اقتضائات جنگ سازگار بود، نمادهاي الگويي دفاع مقدس ما بودند. تا پيش از اين، عاشورا در فرهنگ مردمي ما زنده بود، ولي معناي آن، تا حد يک مراسم پيش تر نمي رفت. مهم ترين دليل اين بود که اغلب مردم براي عاشورا جز تصورات و اشعاري که بود، چيز ديگر در برابر خود نمي ديدند که بتواند درک قوي تري از عاشورا داشته باشند. آنها فرصتي نداشتند که خود را جاي ياران اماماشان قرار دهند. همه مدعي بودند و «مرد از نامرد را نمي شد تشخيص داد»، تا اينک جنگ شد. شيپور جنگ که نواخته شد، هر چند صداي ناخوشايندش باعث جراحات و خرابي ها شد، اما سوي زيبايش آن بود که «عاشورا براي مردم بارها تکرار شد».

تثبيت انقلاب

يکي از آثار بزرگ جنگ تحميلي تثبيت انقلاب بود؛ يعني در سايه جنگ بود که انقلاب تثبيت شد و ضد انقلاب ها رانده و به دست نيروهاي انقلاب، از نظام کنار گذاشته شدند. اگر جنگ نبود، بعد فرهنگي و مکتبي انقلاب در دنيا شناخته نمي شد. جنگ موجب شد که اکثر خبرهاي دنيا درباره ايران در اين مدت هشت سال دفاع مقدس، از رسانه هاي گروهي پخش شود. قدرت انقلاب، تفکر امام خميني(ره)، برخورد انقلاب با ارزش هاي ترسيم شده از سوي غرب و...، در لابه لاي جنگ در دنيا منتقل شد. وقتي اين اتفاق افتاد، در تمام دنيا، نيروهاي اسلامي و هسته هاي مقاومت که نقاط بسيار قوي ادامه جنگ بودند، پديد آمد.
جنگ ما از نظر مادي، بلکه معنوي، ابهت غرب را شکست. اگر جنگ تحميلي نبود، پيام امام (ره) به گورباچف معنا نداشت.

آشکار شدن جوهره ملت

دفاع مقدس، نمايشي از عظمت عزم و اراده ملتي بزرگ در برابر متجاوزان بود. در سايه جنگ، اهميت اسلام و مظلوميت مردم شناخته شد. ديدن رزمندگاني که سرشار از خوبي و پاکي بودند، مشاهده مردم از همه قشرها و همه سن ها در جبهه، مشخص شدن متجاوز بودن عراق و کشف رده هاي آشکار و پنهان حضور مستقيم امريکا، باعث شکل گيري هويت، غرور و عزت ملي شد و با اثبات حقانيت ايران در مقابل ديدگان مردم جهان، به آنها اثبات کرد که جمهوري اسلامي و ملت ايران، الگويي شايسته براي پيروزي هستند.

فرهنگ سازي

ايثار و فداکاري، به عنوان يکي از مبنايي ترين ارزش هاي بشري و انساني که در مورد وثوق و خواست تمام انسان هاست و در جامعه ايراني به دليل ظلم شاهي و فضاي کفرآلود حاکم تا حد زيادي محدود شده بود، به يک باره به اوج خود رسيد، به گونه اي که از خودگذشتگي تا حد ايثار جان که بالاترين سطح از ايثار براي انسان است، به امري عادي و معمولي تبديل شده و در ميان آحاد مردم به ويژه رزمندگان، گسترش پيدا کرده بود.
بارها براي خنثي کردن يک نارنجک، رزمنده اي به سرعت خود را روي آن مي انداخت و با تکه تکه شدن خود، مانع از برخورد ترکش ها به ديگران مي شد يا بسيار پيش مي آمد که رزمنده اي روي سيم خاردارمي خوابيد و مي پذيرفت تا تيغ هاي برنده به بدنش فرو رود، اما ديگر رزمندگان بتوانند بدون آسيب از ميدان موانع بگذرند.

خود اتکايي و شکوفايي

وقوع جنگ موجب شد که توجه به منابع غير نفتي و رهايي از وابستگي بر تک محصولي بودن نفت در کشور، به يک راهبرد جدي بدل گردد به ويژه بمباران مستمر مراکز نفتي و پالايشگاه ها، تسريع اين امر مهم تأکيد مي کرد. توجه به «صنعت»، «کشاورزي»، پرداختن به «توسعه روستايي»، کاهش واردات و آمادگي نيروهاي مسلح، از آثار دوران دفاع مقدس بود. افزايش توليدات متنوع داخلي، ساخت وسايل و تجهيزات پيچيده نظامي و غير نظامي در داخل کشور، دستيابي به ابتکار عمل خلاقيت هاي بي نظير در ساخت و ساز امکانات رزمي، ورود انقلاب به عرصه ساخت و ساز انرژي هسته اي، همه در پرتو هشت سال دفاع جانانه و مقدس امکان پذير شد.

انسان سازي

جنگ تحميلي به راستي «کارخانه انسان سازي» بود. در دوران دفاع مقدس، «شايسته سالاري» به معناي واقعي حاکميت داشت؛ مردان عمل، در خط مقدم مسئوليت ها و «جوانان» پيش قدم و اداره کننده بودند و هر کار ناممکن را ممکن ساختند. در سايه جنگ، فرماندهان عالي رتبه نظامي در حالي که کمترين سابقه اي در اين زمينه نداشتند، به مديران لايق، دلسوز و توانا براي اداره کشور تبديل شدند. کم نيستند مديران عالي رتبه کشور که آموخته ها و اندوخته هاي خود را مديون دفاع مقدس هستند. درمجموع، دفاع مقدس باعث شد ما خود را پيدا کنيم.

پي نوشت :

1-به قلم حسن ابراهيم زاده، ماهنامه امتداد، ش26 و 27.
2-آشنايي با دفاع مقدس، ص 228.
3-صحيفه نور، ج21، ص 94.
4-آشنايي با دفاع مقدس، ص 324.
5-همان،صص282و283.

منبع: نشريه اشارات، شماره124





ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.