آيا تنگدستي مانع عقد ازدواج است؟ (2)

صورت سومي كه فقهاي بزرگوار نيز به آن پرداخته و به استناد ادله موجود، حكم آن را بيان كرده‏اند، جايي است كه پس از ازدواج، شوهر دچار تنگدستي و فقر شود و نتواند نفقه همسر خود را بپردازد. آيا در اين صورت، زن حق فسخ عقد ازدواج را دارد و مي‏تواند به صرف اراده و خواست خويش، خود را از قيد زندگي با مردي كه توان تأمين مخارج عادي وي را ندارد، آزاد سازد؟
پنجشنبه، 5 فروردين 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
آيا تنگدستي مانع عقد ازدواج است؟ (2)
آيا تنگدستي مانع عقد ازدواج است؟ (2)
آيا تنگدستي مانع عقد ازدواج است؟ (2)

نویسنده : سيدضياء مرتضوى




صورت سوم: پيدايش تنگدستي پس از ازدواج

صورت سومي كه فقهاي بزرگوار نيز به آن پرداخته و به استناد ادله موجود، حكم آن را بيان كرده‏اند، جايي است كه پس از ازدواج، شوهر دچار تنگدستي و فقر شود و نتواند نفقه همسر خود را بپردازد. آيا در اين صورت، زن حق فسخ عقد ازدواج را دارد و مي‏تواند به صرف اراده و خواست خويش، خود را از قيد زندگي با مردي كه توان تأمين مخارج عادي وي را ندارد، آزاد سازد؟
طبعا آن دسته از فقيهاني كه در دو صورت نخست، چنين حقي را براي زن قائل نبودند، در اين صورت، به طريق اَوْلي، چنين سلطه‏اي را براي وي نپذيرفته و نمي‏پذيرند، چرا كه عقد در شرايطي واقع شده كه مشكلي از ناحيه شوهر وجود نداشته و به مقتضاي ادله‏اي كه در آن صورت، دليل اين گروه بود، از جمله آيه مورد بحث، و نيز برخي ادله ديگر، در اينجا نيز فقر پس از عقد قطعيت و لزوم آن را از ميان نمي‏برد. همانند برخي عيوب در زن يا شوهر كه اگر از پيش عقد وجود داشته، و پس از عقد براي طرف ديگر معلوم شود، حق فسخ عقد را ايجاد مي‏كند ولي همان عيوب اگر پس از عقد روي دهد، چنين حقي را براي شخص، چه زن و چه شوهر، به وجود نمي‏آورد.
با اين حال برخي فقها، در اين صورت نيز چنين حقي را براي زن قائل شده‏اند كه در شرايطي كه شوهر توان خرجي وي را ندارد، بتواند عقد نكاح را به‏هم بزند؛ البته برخي كه در اقليت قرار دارند، اين حق را مستقيما مربوط به زن دانسته‏اند و برخي آن را در اختيار حاكم شرع قرار داده‏اند كه به ناچار زن تنها با مراجعه به محكمه مي‏تواند درخواست فسخ بدهد.23
براي هر يك از گفته‏هاي يادشده نيز مستنداتي از آيات و روايات بيان شده است. گفته نخست كه بيشتر فقها آن را برگزيده‏اند از جمله مستند به آيه مورد بحث، «ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه‏ من فضله» و نيز آيه «و ان كان ذو عسرة فنظرة الي ميسرة»24 است كه طلبكاران را موظف مي‏كند، در صورت تنگدستي بدهكار، به او مهلت بدهند. و نيز به روايتي كه كمي پيش از اميرالمؤمنين(علیه السّلام) بازگو شد، طبعا اگر زن چنين حقي داشت، حضرت به او خاطرنشان مي‏كرد كه چنين حقي را دارد و مي‏تواند از آن استفاده كند. كساني چون «ابن‏جنيد» كه حق فسخ را براي زن قائل شده‏اند از جمله به اين آيه استناد جسته‏اند كه قرآن كريم شوهران را مكلف مي‏كند يا همسر خود را به گونه «معروف» و شايسته نگه دارند و يا به نيكي آزاد سازند: «فامساكٌ بِمَعْروفٍ اَوْ تسريحٌ بِاحسانٍ».25 گفته‏اند، نگه‏داشتن زن بدون پرداخت هزينه وي، خلاف وظيفه رفتار مطابق «معروف» است. و نيز به اين دليل كه الزام زن به ادامه زندگي در چنين وضعي، مايه ضرر و حرج بر وي است و اين امري پذيرفته شده در شريعت نيست.
كساني كه حاكم شرع را عهده‏دار رسيدگي و فسخ عقد شمرده‏اند، به دو روايتي استدلال كرده‏اند كه يكي از امام باقر(علیه السّلام) و ديگري از امام صادق(علیه السّلام) با سندي معتبر روايت شده است كه اگر شوهر به وظايف خود در مقابل همسرش عمل نكند، يعني پوشاك و خوراك وي را تأمين نكند، در يكي آمده كه امام ميان آن دو جدايي مي‏افكند و در ديگري آمده كه ميان آن دو جدايي افكنده مي‏شود كه طبعا به وسيله امام و حاكم شرع خواهد بود.26 البته ممكن است كسي اطلاق اين دو روايت را نپذيرد و آن را محدود به جايي بكند كه شوهر علي‏رغم توان، از پرداخت نفقه خودداري مي‏كند. برخي نيز چون شهيد ثاني ظاهرا توقف كرده و بدون انتخاب نظري خاص به بازگويي ادله اكتفا كرده و از آن گذشته‏اند.27
به نظر مي‏رسد با توجه به مجموع ادله، به ويژه ضرري كه به هر حال متوجه زن مي‏باشد، هر چند شوهر تقصيري نكرده باشد، اما زن را نمي‏توان ملزم ساخت كه علي‏رغم خواست خويش، از حقوق خود صرف نظر كند و به شرايط يادشده در هر حال تن داده مجبور باشد با تنگدستي شوهر بسازد و هيچ راه چاره‏اي براي وي نباشد. ادله نفي ضرر و حرج، چنان كه اشاره شد حاكم و مقدّم بر ديگر ادله است و اينكه بگوييم به هر حال زن نفقه خود را طلبكار است و به عنوان دَيْن بر عهده شوهر باقي مي‏ماند و لذا ضرر موضوعا منتفي است، چنان كه صاحب جواهر فرموده است،28 حتي اگر ضرر را منتفي بدانيم اما روشن است اگر زن نيز فقير باشد، «حرج» و دشواري در فرض ناداري زن باقي است، علاوه كه ضرر نيز منتفي نيست. افزون اينكه صرف تنگدست بودن شوهر، رفتار وي در شوهرداري را از غير «معروف» بودن كه صاحب جواهر فرموده، بيرون نمي‏برد. عرف نيز مي‏گويد شوهري كه نمي‏تواند خرجي همسر خود را بدهد لااقل او را ملزم به ادامه زندگي با وي نكند و آن را به اختيار همسرش بگذارد. در واقع خرجي ندادن ـ هر چند به عذر تنگدستي باشد ـ همراه با الزام زن به ادامه زندگي با وي، رفتاري غير «معروف» است كه قرآن از آن نهي كرده است.
از سوي ديگر قابل پذيرش نيست كه زن به صرف مواجه شدن با تنگدستي شوهر و ناتواني وي در پرداخت نفقه، حق داشته باشد مستقيما عقد ازدواج را كه چه بسا اينك سال‏ها از آن گذشته و بر اساس آن در كنار هم زندگي كرده‏اند، به‏هم بزند و شخصا آن را فسخ كند. اين نه با مقتضاي ادله موجود همخواني دارد و نه به مصلحت زن و زندگي وي و نظام اجتماعي است. زندگي مشترك زناشويي كه هم‏اتاق بودن در دوران دانشجويي و طلبگي نيست تا هر يك به راحتي بتواند با يك تصميم از ديگري جدا شود و جاي ديگر مأوا گزيند. از اين‏رو همان گونه كه در روايت امام باقر(علیه السّلام) و امام صادق(علیه السّلام) آمده است و از نظر سند نيز مشكل ندارند و به اصطلاح فقهي داراي سند «صحيح» مي‏باشند، زن تنها با مراجعه به حاكم شرع و ارائه دادخواست مي‏تواند به عذر يادشده از همسر خود جدا شود. طبعا حاكم شرع نيز جوانب مسئله را ملاحظه خواهد كرد كه اين تصميمي آني و شرايطي زودگذر و قابل تحمل نباشد و چه بسا بتواند راه مناسب‏تري را پيش پاي وي بگذارد. اين امر، هم مانع بسياري تصميم‏هاي آني و نسنجيده مي‏شود و هم زن را از برخي آفات و تبعات جدايي خودسرانه مصون مي‏دارد. روايت يادشده از اميرالمؤمنين(علیه السّلام) در رسيدگي به شكايت زن نيز مؤيد همين گفته است و در صورت تغاير با دو روايت يادشده، با عنايت به ضعف سند، قهرا اين دو روايت ترجيح خواهد داشت.
البته اينكه حاكم شرع، مستقيما اقدام به فسخ عقد مي‏كند و از اين طريق زن از شوهر جدا مي‏شود، يا در قالب «طلاق» و قهرا احكام آن، ميان زن و شوهر جدايي مي‏افكند، پرسشي است مستقل كه نيازمند تأملي بيشتر است. سخن فقيهان در سه صورت مورد بحث، در باره حق «فسخ» زن و عدم حق فسخ است و نه حق درخواست طلاق. دو روايت يادشده نيز تصريح به طلاق نكرده است و از واژه «تفريق» استفاده كرده كه در اينجا به معناي جدايي افكندن ميان زن و شوهر است و لذا مي‏توان گفت ظاهر اين دو روايت نيز همان فسخ و عدم نياز به طلاق است. كما اينكه اگر لازم باشد جدايي ميان زن و شوهر توسط حاكم شرع انجام شود، در موارد مشابه، نخست شوهر ملزم به طلاق دادن زن مي‏شود و اگر سرپيچي كرد، حاكم خود، از طرف وي طلاق مي‏دهد، در حالي كه ظاهر اين دو روايت اقدام يكباره امام و حاكم شرع است و اين نشانه فسخ است و نه طلاق. با اين همه اگر كسي قائل به لزوم اجراي طلاق توسط حاكم شرع شود، نتيجه اين خواهد شد كه زن مستحق مهريه خود ـ كامل يا نصف ـ خواهد بود ولي در صورت فسخ نه. آن دو روايت نيز هر چند تصريح به طلاق ندارد، ولي منافاتي با آن ندارد، و مي‏توان گفت فقط اصل جدايي افكندن ميان زن و شوهر تنگدست را بيان كرده است و نه شيوه آن را. در سخنان فقها تا آنجا كه ملاحظه شد، چيزي در اين خصوص بيان نشده است.
ديگر اينكه آيه شريفه «و ان كان ذوعسرة فنظرة الي ميسرة» كه فقهاي گروه نخست در الزام زن به ادامه زندگي با چنين شوهري به آن استناد كرده‏اند، دلالتي بر اين بحث ندارد. آيه در باره بدهكاراني است كه اينك، يعني در موعد پرداخت بدهي، توان اداي آن را ندارند. به آنان بايد مهلت داد تا با رفع فقر، دين خود را بپردازند. از همين‏رو زن نيز، نسبت به بدهي‏هاي گذشته شوهر خود از جمله مهر و نفقه كه اينك توان پرداخت آنها را ندارد، بايد صبر كند؛ اما اينكه لازم باشد پيشاپيش نسبت به بدهي‏هايي كه در ادامه نيز به تدريج تحقق خواهد يافت منتظر بماند تا طلبكار شود و از آن پس نيز منتظر بماند تا شوهر پس از رفع فقر ادا كند، آيه شريفه چنين اطلاق و عموميتي ندارد و چنين موردي را در بر نمي‏گيرد. اين درست همانند آن مي‏ماند كه كسي بگويد در قرارداد اجاره كه به عنوان مثال براي پنج سال و به صورت نقد تنظيم شده ولي مستأجر اينك توان پرداخت بهاي اجاره را ندارد، موجر بايد به حكم آيه يادشده، همچنان خود را يا ملك خود را بر اساس قرارداد اجاره در اختيار مستأجر بگذارد و اينك از گرفتن بهاي اجاره صرف نظر كند و منتظر رفع فقر مستأجر بماند. به نظر مي‏رسد كسي چنين سخني را نپذيرد و چنين برداشتي از آيه شريفه را به صواب نداند.
در باره صورت‏هاي سه گانه يادشده، چنان كه نخست اشاره شد، مباحث تفصيلي بيشتري وجود دارد كه چاره‏اي جز فرو گذاشتن آنها نيست. علاقه‏مندان به آن بايد به منابع آن، از جمله، كتاب‏هاي فقهي استدلالي كه بخشي از آنها در اينجا نيز نام برده شده مراجعه كنند.

آيا تنگدستي مانع عقد ازدواج است؟ (2)

روايات:

چنان كه اشاره شد، به خاطر گستردگي مطالبي كه در شرح آيه نخست از سه آيه مورد بحث، آمد، پيش از پرداختن به دو آيه بعدي، گزيده‏اي از رواياتي كه در تبيين و تأكيد نكات گذشته در آيه و مسائل پيرامون آن مفيد و برخي نيز راهگشاست بازگو مي‏كنيم. گستردگي روايات مربوط به ازدواج، از جمله مسائلي كه طي سه قسمت بحث، آمد مناسب مي‏نمود نمونه‏هاي بيشتري بازگو شود.
1ـ امام باقر(علیه السّلام) اين سخن را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل مي‏كند:
«ما بُنِيَ بناءٌ في الاسلام احبُّ الي اللّه‏ِ عزَّ و جلَّ مِنَ التزويجِ؛29
در اسلام، هيچ بنايي در پيشگاه خداوند محبوب‏تر از ازدواج بر پا نشد.»
2ـ باز امام باقر(علیه السّلام) از پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل كرده است:
«ما يَمْنَعُ المؤمنَ أن يَتَّخذَ أهلاً لعلَّ اللّه‏َ يرزقه نَسِمَةً تُثَّقِّلُ الارضَ ب•••» «لا اله الا اللّه‏؛30
چه چيز مانع مؤمن است كه همسري بگيرد بدان اميد كه خداوند انساني را روزي او كند كه زمين را با (شعار) «لا اله الا اللّه‏» سنگين و پر بار سازد!»
3ـ امام صادق(علیه السّلام) اين گلايه در قالب سؤال را از حضرت يوسف(علیه السّلام) نقل مي‏كند كه وقتي برادرش را ديد گفت: اي برادرم! چگونه (علي‏رغم فراق من) توانستي پس از من با زنان ازدواج كني؟!
« لمّا لقي يوسفُ(علیه السّلام) اخاه قال: يا اخي! كيفَ استطعتَ ان تزوّج النساء بعدي؟!»
برادر يوسف پاسخ داد: پدرم به من فرمان داد؛ گفت: اگر توانستي فرزنداني داشته باشي كه (گرده) زمين را با تسبيح (الهي) سنگين كنند، (اين كار را) بكن؛
انَّ ربّي اَمَرَني، قال: ان استطعتَ اَن تكون لكَ ذريّةٌ تثقِّل الارضَ بالتسبيح فافْعل.»31
دو روايت يادشده، در ارزشگذاري ازدواج به موضوع فرزند يا فرزندان صالح توجه مي‏دهد كه حاصل يك ازدواج سالم‏اند و چه بسا يك ازدواج و يك فرزند كه در پي آن مي‏آيد، منشأ تحولات گسترده‏اي به نفع توحيد و در جهت گسترش حق و عدالت و خداخواهي باشد. و با اين حساب جايي براي گلايه احتمالي جناب يوسف(علیه السّلام) باقي نمي‏ماند كه برادرش چگونه در غم فراق او تن به ازدواج داده است.
4ـ باز اين سخن را امام صادق(علیه السّلام) از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل مي‏فرمايد:
«مَنْ تَزَوَّجَ أَحْرَزَ نصفَ دينه؛32
كسي كه ازدواج كند نصف دين خود را نگهداري كرده است.»
5ـ امام صادق(علیه السّلام) در مقايسه ميان ارزش اعمال كسي كه ازدواج كرده و كسي كه مجرد است فرمود:
«ركعتان يُصَلِّيهما التزوّجُ افضلُ من سبعين ركعةً يصلّيها اَعْزَبُ؛33
دو ركعت نمازي را كه شخص همسردار مي‏خواند، برتر از هفتاد ركعتي است كه نمازگزار بي‏همسر مي‏خواند.»
6ـ در همين راستا است كه اين سخن از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل شده است بيشتر ساكنان جهنم، افراد بي‏همسر هستند:
«اكثرُ اهلِ النار العُزّاب؛34
بيشتر اهل آتش بي‏همسران هستند.»
اهتمام به امر ازدواج و دعوت جوانان به اينكه حتي‏الامكان خود را در سايه امن خانواده قرار دهند، در روايات متعددي آمده است. در عمل نيز آن بزرگواران به وُسْع خويش كمك مي‏كرده‏اند جوانان ازدواج كنند. نمونه آن روايت بعدي است كه امام(علیه السّلام) پس از تأكيد بر تشكيل خانواده و ارزش ايماني آن، به شخص كمك مالي كردند تا وي بتواند ازدواج كند.
7ـ امام صادق(علیه السّلام) نقل مي‏كند مردي پيش پدرم(علیه السّلام) آمد؛ از او پرسيد: آيا همسري داري؟ گفت: نه. پدرم گفت:
«ما اُحِبُّ أَنَّ لي الدنيا و ما فيها و اِنّي بِتُّ ليلةً و ليستْ لي زوجةٌ؛
خوش ندارم كه همه دنيا و سرمايه‏هاي آن را داشته باشم ولي يك شب را بدون داشتن همسر به سر برم.»
آن گاه افزود:
«دو ركعت نمازي را كه مرد متأهل مي‏خواند، برتر از كار مرد بي‏همسري است كه شبش را شب زنده مي‏دارد و روزش را روزه مي‏گيرد؛
الركعتانِ يصلّيها رجلٌ متزوّجٌ افضلُ مِنْ رجلٍ اَعْزَب يقومُ ليلَه و يصوم نهارَه.»
آن گاه هفت دينار به آن مرد پرداخت كرد و فرمود: «با اين پول ازدواج كن.»
و سپس اين سخن را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل كرد:
«إتَّخِذُوا الأهلَ فانّه أرزقُ لكم؛35
همسر بگيريد، كه (ازدواج) براي شما روزي‏آورتر است.»
8ـ محمد بن‏جعفر، به نقل از پدرش، امام صادق(علیه السّلام)، اين سخن را از پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نقل مي‏كند:
«مَن تَرَكَ التزويجَ مخافةَ العَيْلةِ فقد ساء ظنُّه باللّه‏ عزّ و جلّ؛ ان اللّه‏ عزّ و جلّ يقول: اِنْ يكونوا فقراء يغنهم اللّه‏ من فضله؛36
كسي كه ازدواج را به خاطر ترس از تنگدستي و عيالواري، رها كند، به خداي عز و جل بدگمان شده است؛ خداوند عز و جل مي‏فرمايد: اگر هم فقير باشند خداوند آنان را از فضلش بي‏نياز مي‏كند.»
9ـ نيز امام صادق اين قضيه را از دوره پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو مي‏فرمايد كه جواني از انصار پيش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و از نيازمندي خود شكوه كرد. پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ازدواج كن.
جوان (رفت و گويا پيش خودش گفت) من خجالت مي‏كشم كه بار ديگر پيش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) برگردم (و شكوه نيازمندي كنم. در همين ميانه) مردي از انصار به او رسيد و گفت: من دختر زيبايي دارم. و آن را به همسري جوان در آورد. امام صادق(علیه السّلام) افزود: خداوند نيز بر او گشايش فراهم ساخت و روزي‏اش وسعت يافت، و لذا (پس از چندي) جوان پيش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و وي را (از كار خود) باخبر ساخت. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز فرمود:
اي گروه جوانان، بر شما باد كه ازدواج كنيد؛
أتي رسولَ اللّه‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم) شابٌّ من الانصار فشكا اليه الحاجةَ، فقال له: تزوَّجْ. فقال الشابُّ: انّي لأستحيي أن أعود الي رسول اللّه‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فلحقه رجلٌ من الأنصار فقال: انَّ لي بنتا وسيمةً. فَزَوَّجها اياه. قال: فَوَسَّعَ اللّه‏ عليه، فأتي الشابُّ النبيَّ(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فأخبره، فقال رسول اللّه‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم): يا مَعْشَر الشباب عليكم بالباء.»37
به نظر مي‏رسد فرازي از روايت در نقل راويان و يا نسخه‏برداري افتاده است. چرا كه به گمان قوي اين جريان، همان جريان مردي است كه در روايت بعد نيز آمده و در ميان مردم مشهور بوده است. اين جوان سه بار پيش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و گلايه از نيازمندي خود كرد و هر بار پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به او دستور ازدواج مي‏داد. لذا پس از بار سوم كه از حضور پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگشت، پيش خود يا ديگري گفت كه خجالت مي‏كشم دوباره، نيازمندي خود را پيش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو كنم تا كمكي به من كند. ظاهرا موضوع رفت و برگشت مكرر جوان نيز در روايت وجود داشته است، كه احتمالاً در نسخه‏برداري، به خاطر شباهت جملات، گرفتار جاافتادگي شده است. برخي نيز اين احتمال را داده‏اند كه در نقل روايت پس و پيشي افتاده است و در اصل چنين بوده: فقال له: تزوَّجْ فلحقه رجلٌ من الانصار فقال له الشابُّ: اني لاستحيي أن أعودَ الي رسول اللّه‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فقال: ان لي بنتا وسيمة ... كه بنا بر اين احتمال، جوان جمله «خجالت مي‏كشم» را پس از آنكه مرد انصاري را ديد، براي وي گفت. از اين‏رو انصاري پيشنهاد ازدواج با دخترش را داد.
10ـ اسحاق بن‏عمّار كه از ياران امام صادق(علیه السّلام) است گفته به حضرت گفتم آيا اين حديثي را كه مردم نقل مي‏كنند درست است كه مردي پيش پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و از نيازمندي خويش شكوه كرد، پيامبر دستور داد ازدواج كند و او اطاعت كرد. دوباره پيش پيامبر شكوه از تنگدستي كرد و پيامبر نيز به او دستور ازدواج داد تا اينكه سه بار اين دستور را داد؟
امام صادق(علیه السّلام) فرمود: اين حديث درست است. سپس خود افزود: رزق و روزي همراه زنان و خانواده است؛
قلت لابي‏عبداللّه‏(علیه السّلام): الحديثُ الذي يروونه الناسُ حقٌّ انّ رجلاً أتي النبي(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فشكا اليه الحاجةَ فأمره بالتزويج فَفَعَلَ، ثم أتاه فشكا اليه الحاجة فأمره بالتزويج حتي أمره ثلاثَ مرّاتٍ، فقال ابوعبداللّه‏(علیه السّلام): هو حقٌّ. ثم قال: الرزقُ مع النساءِ و العيالِ.»38 11ـ در كتاب فقه‏الرضا كه منسوب به امام رضا(علیه السّلام) است آمده است:
«اگر مردي كه دين و اخلاق او را مي‏پسندي به خواستگاري (دخترت) آمد، او را همسر ده، و ناداري و تنگدستي وي مانع تو نشود؛ خداي تعالي فرموده است: «و اگر از هم جدا شوند خداوند هر يك را از گشايش و فضل خود بي‏نياز خواهد كرد» و فرموده است: «اگر تنگدست باشند خداوند از فضل خودش آنان را بي‏نياز مي‏كند و خداوند وسعت‏دهنده داناست؛
اِنْ خَطَبَ اليك رجلٌ رضيتَ دينَه و خُلْقَه فزوِّجْه، و لايمنعك فقرُه و فاقتُه، قال اللّه‏ تعالي: «و ان يتفرّقا يغن اللّه‏ كلاً من سعته»، و قال: «ان يكونوا فقراء يغنهم اللّه‏ من فضله و اللّه‏ واسع عليم.»39
چنان كه ملاحظه مي‏شود، در اين روايت، هر دو آيه سوره نساء و سوره نور كه شرح تفصيلي آن را در قسمت قبل آورديم، يكجا آمده است تا دليل آن باشد كه خداوند چه در ازدواج و چه در طلاق، از فضل خودش با تنگدستان رفتار خواهد كرد؛ نه چنين است كه همواره ازدواج مايه فقر بيشتر و تنگناي مالي باشد و نه چنين است كه زن و شوهر وقتي در شرايط واقعي جدايي قرار گرفته‏اند، اين جدايي مايه فقر و نيازمندي گردد. اين شاهدي بر شرح و برداشتي بود كه پيشتر از آيه شريفه مورد بحث ارائه شد.
12ـ امام صادق(علیه السّلام) اين سخن را از اميرالمؤمنين علي(علیه السّلام) نقل كرده است:
«افضلُ الشفاعات ان تَشْفَعَ بينَ اثنينٍ في نكاحٍ حتي يجمعَ اللّه‏ بينهما؛40
بهترين واسطه‏گري‏ها اين است كه در باره ازدواج، ميان دو نفر پادرمياني كني تا (وقتي كه) خداوند ميان آن دو را جمع كند (و ازدواج صورت گيرد.)»
13ـ باز امام صادق(علیه السّلام) فرمود:
«هر كس فرد مجردي را همسر دهد، از كساني خواهد بود كه خداوند روز قيامت به او نگاه (رحمت و عنايت) خواهد كرد؛
من زوّج اعزبا (اعزب خ ل) كان ممن ينظر اللّه‏ اليه يوم القيامة.»41
14ـ پيامبر اكرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) طي سخني فرمودند:
«و مَنْ عَمِلَ في تزويجٍ بين مؤمِنَيْنِ حتي يجمع بينهما زوَّجَهُ اللّه‏ُ عزّ و جلّ ألفَ امرأة من الحور العين كلّ امرأة في قصر من درٍّ و ياقوت و كان له بكلّ خُطْوةٍ خَطاها أو بكلّ كلمةٍ تكلّم بها في ذلك عَمَلُ سنةٍ قيامَ ليلها و صيامَ نهارها، و من عَمِلَ في فرقة بين أمرأة و زوجها كان عليه غضبُ اللّه‏ و لَعْنَتُهُ في الدنيا و الاخرة و كان حقا علي اللّه‏ أن يرضخه بألف صخرة من نارٍ، و مَنْ مشي في فساد ما بينهما و لم يفرق كان في سخط اللّه‏ عزّ و جلّ و لَعْنَتِهِ في الدنيا و الاخرة و حرّم اللّه‏ عليه النظر الي وجهه؛42
كسي كه براي ازدواج دو مسلمان تلاش كند تا ميان آن دو را جمع كند، خداي عز و جل هزار زن از حوريان بهشتي را كه هر يك در كاخي از درّ و ياقوتند به همسري او در خواهد آورد و با هر قدمي كه برمي‏دارد يا با هر كلمه‏اي كه در باره آن بر زبان مي‏آورد، پاداش يك سال شب‏زنده‏داري و روزه‏داري خواهد داشت و كسي كه در جدايي ميان زن و شوهري كار كند، در دنيا و آخرت غضب و نفرين خداوند بر او خواهد بود و سزاوار خداوند است كه او را با هزار سنگ آتشين در هم شكند، و كسي كه براي خراب كردن رابطه زن و شوهر قدم بردارد ولي جدايي نيفتد، در دنيا و آخرت گرفتار خشم و نفرين خداوند خواهد بود و خداوند، نگاه به خود را بر وي حرام خواهد ساخت.»
از سوي ديگر در ازدواج، علي‏رغم اينكه توصيه شده است زن و مردي كه قصد ازدواج با هم را دارند، همديگر را ببينند، به ويژه مرد كه براي ازدواج خود، بهايي نيز مي‏پردازد، اما تأكيد شده است كه نبايد تنها ملاك پسنديدن، زيبايي شخص باشد. دينداري و زيبايي اخلاقي و رفتاري، ملاك برتري است كه بايد در كنار پسنديدن ظاهر شخص، مورد اهتمام قرار گيرد. اگر تنها به ملاك زيبايي ظاهري يا ثروتمندي زن باشد، نوعا به هدف خود نخواهد رسيد. روايت بعدي در توجه دادن به همين امر بسيار مهم در ازدواج است.
15ـ امام باقر(علیه السّلام) اين سخن را از رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) بازگو فرموده است:
«كسي كه فقط براي زيبايي زني با وي ازدواج كند، آنچه را دوست دارد، در وي نخواهد ديد، و كسي كه با زن، فقط به خاطر مالش ازدواج كند، خداوند او را به حال خود وا خواهد گذاشت، پس بر شما باد به (ازدواج با) زن ديندار؛
مَنْ تزوَّجَ امرأةً لا يَتَزَوَّجُها اِلاّ لجمالها لم ير فيها ما يُحبُّ و من تزوّجها لمالِها لا يتزوّجها الاّ له وَكَلَه اللّه‏ اليه، فعليكم بذات الدين.»43
تأخير در ازدواج به ويژه دختران موضوعي است كه در روايات از آن نكوهش شده و تأكيد گشته آنان وقتي به سن مناسب شوهر كردن رسيدند مصلحتشان در ازدواج كردن است. از جمله آنها روايت بعدي است كه به همين امر توجه داده است.
16ـ امام صادق(علیه السّلام) با اشاره به اينكه خداي عزّ و جلّ هر چه را مورد نياز بشر بوده است به پيامبرش(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آموخته است و چيزي را فروگذار نكرده است، يك مورد از اين آموزه‏ها را اين موضوع مي‏شمارد كه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) روزي بر فراز منبر رفت و پس از حمد و ستايش خداوند فرمود:
«اي مردم، جبرئيل از پيش خداي لطيف و آگاه، پيش من آمد و گفت: دختران باكره به منزله ميوه بر درختند كه وقتي ميوه‏ها برسد و چيده نشود، آفتاب آنها را خراب مي‏كند و بادها پخش مي‏كنند؛ همچنين دختران وقتي (به بلوغ جنسي برسند و) آنچه را زنان درك مي‏كنند، درك كنند، براي آنها دوايي جز شوهر كردن نيست و گرنه اطميناني به اينكه دچار فساد نشوند نيست، زيرا آنان بشرند.»
مردي به قصد سؤال بلند شد و گفت: اي رسول خدا، چه كسي را به همسري خود در آوريم؟ فرمود: همسان‏ها. گفت: اي رسول خدا، چه كساني همسان (ما) هستند؟ فرمود: مسلمانان، همسان و كفو يكديگرند؛
ايها الناس، اِنَّ جبرائيل أتاني عن اللطيف الخبير فقال: انَّ الابكارَ بمنزلةِ الثمر علي الشجر اذا اَدْرَكَ ثمارُها فلم يُجْتَنَ أفْسدته الشمسُ و نثرته الرياح و كذلك الأبكار اذا ادركن ما يدرك النساء فليس لهنَّ دواءٌ الا البُعُولَة و الاّ لم يُؤْمَنْ عليهنّ الفسادُ، لأنهنّ بشر. قال: فقام اليه رجل فقال: يا رسول اللّه‏ فمن نزوّج؟ فقال: الأكفّاء، فقال: يا رسول اللّه‏، و من الأكفّاء؟ فقال: المؤمنون بعضهم اكفّاء بعض.»44
17ـ يكي از دوستان امام باقر(علیه السّلام) به نام علي بن‏اسباط در باره وضع دختران خود به امام(علیه السّلام) نامه‏اي نوشت و توضيح داد كه كسي هم‏شأن خود را براي شوهر دادن دخترانش نمي‏يابد. امام باقر(علیه السّلام) در پاسخ به وي نوشتند: آنچه را در باره وضع دخترانت و اينكه كسي را همانند خود نمي‏يابي، بازگو كردي، متوجه شدم. در اين موضوع تأمل و تأخير نكن ـ خداوند تو را رحمت كند ـ كه رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: وقتي كسي براي خواستگاري سراغ شما آمد كه از اخلاق و ايمان وي راضي هستيد، او را همسر دهيد كه «اگر نكنيد، فتنه‏اي در زمين و فسادي بزرگ خواهد بود.»؛
فهمتُ ما ذكرت من امر بناتك و انّك لا تجد احدا مثلك؛ فلا تنظر في ذلك رحمك اللّه‏، فان رسول اللّه‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم) قال: اذا جائكم مَنْ تَرْضَوْنَ خُلقه و دينَه فزوِّجوه الاّ تَفْعَلُوهُ تَكُنْ فِتنةٌ في الارضِ و فسادٌ كبير.»45
18ـ باز امام صادق(علیه السّلام) جرياني را مربوط به جد بزرگوارش امام سجاد(علیه السّلام) نقل مي‏كند كه حضرت با كنيزي ازدواج كرد. اين خبر به عبدالملك بن‏مروان (كه خليفه وقت بود) رسيد. در اين باره (به عنوان اعتراض) نامه‏اي به حضرت(علیه السّلام) نوشت كه تو شوهر كنيزان شده‏اي؟ علي بن‏الحسين در پاسخ وي نوشت:
«ان اللّه‏ رفع بالاسلام الخسيسةَ و أتمّ به الناقصةَ و أكرم به مِنَ اللؤم، فلا لؤم علي مسلمٍ؛ انّما اللؤم لؤم الجاهلية. ان رسول‏اللّه‏(صلّی الله علیه و آله و سلّم) اَنْكَحَ عبده و نَكَحَ امته ...؛46
خداوند با اسلام پايين را بالا آورد و با آن ناقص را كامل كرد و با آن از پستي و فرومايگي به كرامت و بزرگواري در آورد، پس هيچ فرومايگي و پستي‏اي بر مسلماني نيست. فرومايگي، فرومايگي جاهليت است. رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نيز غلامش را همسر داد و با كنيز خود ازدواج كرد.»
19ـ ابوحمزه ثمالي موضوع ازدواج جويبر كه غلامي سياه و فقير و بدقيافه بود را ضمن جرياني كه شاهدش بوده است نقل مي‏كند. وي مي‏گويد: پيش امام باقر(علیه السّلام) بودم كه مردي (كه بعدا معلوم مي‏شود نام وي منجح بن‏رياح است) اجازه ورود خواست و حضرت اجازه داد و وي وارد شد و سلام كرد. امام باقر(علیه السّلام) خوشامد گفت و او را نزديك خود نشاند و از كارش پرسيد. مرد گفت: فدايت شوم، من از فلان دختر فلاني كه يكي از دوستان شماست، خواستگاري كردم اما مرا رد كرد و از من دوري نمود و به خاطر زشتي چهره و نيازمندي و غريب بودنم، مرا خوار و حقير شمرد. از اين بابت احساس سرشكستگي و خواري زيادي كردم و دلم به خاطرش شكست به گونه‏اي كه آن موقع احساس مرگ كردم.
امام باقر(علیه السّلام) فرمود: به عنوان فرستاده من پيش وي برو و به او بگو كه محمد بن‏علي بن‏الحسين بن‏علي بن‏ابي‏طالب(علیه السّلام) مي‏گويد: دخترت، فلاني را به همسري منجح بن‏رياح، دوست و پيرو من، در آور و او را رد نكن.
ابوحمزه گفته است: مرد خوشحال و باشتاب با پيغام امام باقر(علیه السّلام) جست و رفت. وقتي از ديده پنهان شد امام(علیه السّلام) فرمود:
مردي از اهل يمامه بود به نام «جويبر»؛ به دنبال اسلام پيش رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) آمد و مسلمان شد و مسلمان خوبي نيز شد. او مردي كوتاه‏قد، زشت‏چهره، نيازمند و برهنه و از زشت‏رويان سياه‏پوست بود، اما رسول خدا(صلّی الله علیه و آله و سلّم) به خاطر غربت و (بي‏چيزي) و برهنگي‏اش او را همراه خود ساخت و در حمايت خود قرار داد و غذاي او را در حدّ يك من خرما پرداخت مي‏كرد و دو قواره لباس به او پوشاند و به او دستور داد خادم مسجد (پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم)) باشد و در شب چراغ آن را روشن كند. تا اينكه مدتي كه خدا مي‏خواست گذشت و غريبان نيازمندي كه اسلام مي‏آوردند در مدينه زياد شدند و مسجد گنجايش آنان را نداشت ...
پس حضرت جريان را تا آنجا بازگو مي‏كند كه روزي پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) نگاه مهربانش به جويبر افتاد و به او توصيه ازدواج كرد و جويبر با اشاره به وضع مالي و جايگاه اجتماعي خود عذر آورد كه كسي حاضر به ازدواج با وي نيست. آن گاه پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) در پاسخ فرمود:
«اي جويبر، خداوند به واسطه اسلام كسي را كه در جاهليت، شريف و باشخصيت بود پايين آورد و با اسلام هر كس را در جاهليت پايين بود، شرافت بخشيد و با اسلام هر كس در جاهليت خوار بود عزيز كرد و با اسلام نخوت و تكبر جاهليت و فخرفروشي به خويشان و بالا بودن نسب را از ميان برد. لذا مردم امروز همه‏اشان، سفيد و سياه و قرشيّ و عربي و عجمي از نسل آدمند و آدم را خداوند از گِلي آفريد و محبوب‏ترين مردم پيش خداي عز و جل در روز قيامت، مطيع‏ترين و باتقواترين آنان است. و اي جويبر، امروز من براي هيچ يك از مسلمانان بر تو فضل و برتري سراغ ندارم مگر براي كسي كه از تو بيشتر تقوا و اطاعت خداوند را داشته باشد؛
يا جويبر، انّ اللّه‏ قد وَضَعَ بالاسلام مَنْ كان في الجاهلية شريفا و شَرَّفَ بالاسلامِ مَن كان فِي الجاهلية وضيعا و اَعَزَّ بالاسلام مَن كانَ في الجاهلية ذليلاً و أذْهَب بالاسلام ما كانَ من نِخْوةِ الجاهلية و تفاخرها بعشائرهم و باسقِ أنسابها، فالناسُ اليوم كلُّهم، أبيضهم و أسودهم و قرشيّهم و عربيّهم و عجميّهم من آدم و انّ آدم خَلَقَهُ اللّه‏ُ من طينٍ و انّ احبَّ الناسِ الي اللّه‏ عزّ و جلّ يومَ القيامة أطوعُهم له و أتقاهم و ما أعْلمُ يا جويبر لاِءحدٍ مِن المسلمينَ عليك اليومَ فضلاً الاّ لِمَنْ كان أتقي للّه‏ منك و أطوع.»
سپس دستور داد براي خواستگاري به خانه زياد بن‏لبيد كه از بزرگان قبيله‏اي از انصار بود برود و از طرف پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) درخواست كند كه وي دخترش «ذلفاء» را به همسري او در آورد.
امام باقر(علیه السّلام) در ادامه به تفصيل جريان زيباي خواستگاري جويبر و مخالفت اوليه زياد و مسائل پس از آن را بيان فرموده است كه به خاطر پرهيز از به درازا كشيدن بحث، از بازگويي آن خودداري مي‏كنيم.47
20ـ روزي هشام بن‏حكم كه از شاگردان برجسته امام صادق(علیه السّلام) بود به يكي از خوارج برخورد. خارجي پرسيد: اي هشام، در باره عجمي‏ها چه نظري داري؛ آيا رواست با عرب‏ها ازدواج كنند؟ هشام گفت: آري. خارجي گفت: پس عرب‏ها نيز مي‏توانند با قريشي‏ها ازدواج كنند؟ گفت: آري. خارجي پرسيد: پس قريشي‏ها مي‏توانند با بني‏هاشم ازدواج كنند؟
گفت: آري. او پرسيد: اين مطلب را از چه كسي گرفته‏اي؟ هشام گفت: از جعفر بن‏محمد شنيدم كه مي‏گويد آيا خون‏هاي شما برابري مي‏كند ولي امور جنسي‏تان نه؟! خارجي با شنيدن اين پاسخ، حركت كرد و پيش امام صادق(علیه السّلام) آمد و جريان گفتگوي خود با هشام را بازگو كرد و افزود كه هشام مي‏گويد اين مطلب را از تو شنيده است؟
حضرت فرمود: آري، من اين حرف را گفته‏ام. خارجي گفت: اگر چنين است پس من الان به خواستگاري دختر شما آمده‏ام! امام صادق(علیه السّلام) به او فرمود:
«تو از نظر خوني، حسب و نسب خويشاوندانت، «كفو» و همسان هستي (و از اين نظر اشكالي ندارد) ولي خداي عز و جل ما را از زكات كه چرك دست مردم است، نگه داشته است، لذا خوش نداريم كه در آنچه خداوند ما را به آن برتري و فضيلت داده است، كسي را شريك خود سازيم كه چنين فضيلتي را براي او قرار نداده است!؛
انك لكفوٌ في دمك و حسبك في قومك و لكن اللّه‏ عز و جل صانَنا عن الصدقة و هي اوساخ ايدي الناس فنكره أن نُشرِكَ فيما فَضَّلنا اللّه‏ُ به مَن لم يجعل اللّه‏ له مثل ما جعل اللّه‏ لنا.»
در واقع سخن اين فرد وابسته به خوارج برخاسته از فتاواي رايج ميان اهل سنت بود كه در كفو بودن علاوه بر اسلام و ايمان، مسائلي چون همساني در حسب و نسب را نيز شرط دانسته‏اند.
مرد خارجي با شنيدن اين پاسخ (روشن و دندان‏شكن) برخاست در حالي كه مي‏گفت: به خداي سوگند تا كنون مردي را مانند وي نديدم كه ـ به خدا سوگند ـ به زشت‏ترين وضع براي من، مرا رد كرد و حال آنكه در سخن دوست خودش (هشام) نيز بيرون نرفت.48

پي نوشت :

23 ـ نك: جواهرالكلام، ج30، ص105؛ الحدائق‏الناضرة، ج24، ص77؛ رياض‏المسائل، ج10، ص256؛ كشف‏اللثام، ج7، ص91.
24 ـ سوره بقره، آيه 280.
25 ـ همان، آيه 229.
26 ـ همان، ج15، ص223؛ «من كانت عنده امرأة فلم يكسها ما يواري عورتها، و يطعمها ما يقيم صلبها، كان حقّا علي الامام أن يفرّق بينهما.» و در روايت دوم، امام صادق(علیه السّلام) در باره آيه «و من قدر عليه رزقه فلينفق ممّا آتاه اللّه‏» (سوره طلاق، آيه 7) فرمود: «ان انفق عليها ما يقيم ظهرها مع كسوة و الاّ فرّق بينهما.»
27 ـ نك: مسائل‏الافهام، ج7، ص407.
28 ـ جواهرالكلام، ج30، ص106.
29و30- وسائل‏الشيعه، ج14، ص3.
31 ـ كافي، ج5، ص329.
32 ـ وسائل‏الشيعه، ج14، ص5.
33 ـ همان، ص6.
34 ـ همان، ص8.
35 ـ همان، ص7.
36 ـ همان، ص24.
37 ـ همان، ص25.
38 ـ همان، ص26.
39 ـ فقه‏الرضا، ص237.
40 ـ وسائل‏الشيعه، ج14، ص67.
41 ـ همان، ص6.
42 ـ همان، ص27.
43 ـ همان، ص31.
44 ـ كافي، ج5، ص337؛ وسائل‏الشيعه، ج14، ص39.
45 ـ وسائل‏الشيعه، ج14، ص51؛ قسمت پاياني سخن پيامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرازي از قرآن كريم است كه در سوره انفال، آيه 73 آمده است.
46 ـ وسائل‏الشيعه، ابواب مقدمات النكاح، باب 27، ح3.
47 ـ كافي، ج5، ص239 تا 343.
48 ـ همان، ص345.

ارسال مقاله توسط عضو محترم سایت با نام کاربری : sm1372




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.