وصيت توحيدي امام علي عليه السلام
پس از آنکه به سر مبارک مولي الموحدين ضربت وارد شد، وصيتي فرمودند که صرفا براي امام حسن و امام حسين (عليهما السلام) نبوده، متوجه همه مسلمين است، در بعضي از فرازهاي وصيت آمده است: به شما و به کساني که کتاب من به آنها مي رسد وصيت مي کنم. «وصيتي لکم أن لاتشرکوا بالله شيئا» (1) چيزي را شريک خداوند قرار ندهيد و کاري که براي خداوند است به غير خدا نسبت ندهيد، که اين شرک است.
مشرکان کار خدا را به غير خدا نسبت مي دادند. نه اينکه بخشي را براي خدا و قسمتي را براي غير خدا انجام بدهند؛ زيرا اين رفتار، شرک معهود نيست بلکه ريا است. معمولاً مشرکان کاري که بايد به خدا نسبت داد، به غير خدا نسبت مي دادند. به جاي اينکه خدا را عبادت کنند، بتها را عبادت مي کردند؛ مثلا به عنوان شرک در پرستش معتقد بودند: يک مبدأ، جهان را آفريده که او خداوند است و مبدأ ديگر جهان را اداره مي کند.
وصيت توحيدي آن است که کار را نه به خودت واگذار کن و نه به غيرخودت. کار را تنها از آن خدا بدان و بدان که تنها او عالم را تدبير مي کند. هيچ نعمتي بالاتر از نعمت توحيد نيست و هيچ گناهي هم بدتر از شرک نخواهد بود «إن الشرک لظلم عظيم». حال آيا رواست که انسان در تمام حالات هستي در کنار سفره ي خداي واحد بنشيند و غير خدا را به عنوان رب، مبدأ اثر بداند؟ اين شرک، رسوايي در جهان را به دنبال خواهد داشت.
حضرت در ادامه وصيت مي فرمايد: «فلاتضيعوا سنته» بعد از توحيد، رسالت پيامبر را حفظ کنيد و به وحي و نبوت پيامبر احترام بگذاريد. اخلاق و آداب پيامبر را محترم بشماريد. آنچه از پيامبر نقل شده گرامي بداريد سنت و دين او را ضايع نکنيد.
بعد از آنکه راجع به اصل توحيد و نبوت و دين خدا سفارش کرد، آنگاه تاکيد فرمود: «أقيموا هذين العمودين و أوقدوا هذين المصباحين». اين دو ستون را بپا داريد: يکي توحيد، ديگري نبوت. اين دو را هميشه روشن نگاه داريد و کاري نکنيد که خاموش بشود.
بعد فرمود: «أنا بالأمس صاحبکم و اليوم عبره لکم و غدا مفارقکم». من ديروز مصاحب شما و در بين شما بودم و شما هم با من بوديد؛ اما امروز براي شما عبرت هستم. مرا ببينيد تا بيابيد که قدرت و سلامت و ثروت پايدار نيست وکسي در جهان براي ابد نمي ماند. مرگ چيزي است که من سالها به انتظار او بودم «تالله لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه»(2) من به مرگ بيشتر از طفل شيرخوار به پستان مادرش علاقه مندم.»
مشرکان کار خدا را به غير خدا نسبت مي دادند. نه اينکه بخشي را براي خدا و قسمتي را براي غير خدا انجام بدهند؛ زيرا اين رفتار، شرک معهود نيست بلکه ريا است. معمولاً مشرکان کاري که بايد به خدا نسبت داد، به غير خدا نسبت مي دادند. به جاي اينکه خدا را عبادت کنند، بتها را عبادت مي کردند؛ مثلا به عنوان شرک در پرستش معتقد بودند: يک مبدأ، جهان را آفريده که او خداوند است و مبدأ ديگر جهان را اداره مي کند.
وصيت توحيدي آن است که کار را نه به خودت واگذار کن و نه به غيرخودت. کار را تنها از آن خدا بدان و بدان که تنها او عالم را تدبير مي کند. هيچ نعمتي بالاتر از نعمت توحيد نيست و هيچ گناهي هم بدتر از شرک نخواهد بود «إن الشرک لظلم عظيم». حال آيا رواست که انسان در تمام حالات هستي در کنار سفره ي خداي واحد بنشيند و غير خدا را به عنوان رب، مبدأ اثر بداند؟ اين شرک، رسوايي در جهان را به دنبال خواهد داشت.
حضرت در ادامه وصيت مي فرمايد: «فلاتضيعوا سنته» بعد از توحيد، رسالت پيامبر را حفظ کنيد و به وحي و نبوت پيامبر احترام بگذاريد. اخلاق و آداب پيامبر را محترم بشماريد. آنچه از پيامبر نقل شده گرامي بداريد سنت و دين او را ضايع نکنيد.
بعد از آنکه راجع به اصل توحيد و نبوت و دين خدا سفارش کرد، آنگاه تاکيد فرمود: «أقيموا هذين العمودين و أوقدوا هذين المصباحين». اين دو ستون را بپا داريد: يکي توحيد، ديگري نبوت. اين دو را هميشه روشن نگاه داريد و کاري نکنيد که خاموش بشود.
بعد فرمود: «أنا بالأمس صاحبکم و اليوم عبره لکم و غدا مفارقکم». من ديروز مصاحب شما و در بين شما بودم و شما هم با من بوديد؛ اما امروز براي شما عبرت هستم. مرا ببينيد تا بيابيد که قدرت و سلامت و ثروت پايدار نيست وکسي در جهان براي ابد نمي ماند. مرگ چيزي است که من سالها به انتظار او بودم «تالله لابن أبي طالب آنس بالموت من الطفل بثدي أمه»(2) من به مرگ بيشتر از طفل شيرخوار به پستان مادرش علاقه مندم.»
پي نوشت ها:
1- نهج البلاغه، نامه 23.
2- نهج البلاغه، خطبه 5.