مسئوليت به عهدهى چه كسى است
بيشتر افراد ازدواج مىكنند، تشكيل خانواده مىدهند، قادرند به طور متقابل به يكديگر عشق بورزند و در افكار يكديگر سهيم باشند. ازدواج موفق به زوجهايى نياز دارد كه حامى يكديگر بوده و در عين حال احترام متقابل را نيز حفظ كنند و سعى كنند در كارها با يكديگر مشاركت داشته باشند. همسران بايد در تلاش باشند كه يكديگر را كامل كنند، نه اين كه روى اختلاف سليقهها تكيه كنند و به مخالفت با هم بپردازند. در واقع صميميت و اعتقاد متقابل در ازدواج، در صورتى حاصل مىشود كه زوجها با هم تفاهم داشته باشند و در صدد غلبه بر يكديگر نباشند، به عبارت ديگر مىتوان گفت ازدواجى موفق است كه در آن، زوجها بتوانند آزادىهاى خود را حفظ كنند و هرگز اجبارى از طرف مقابل بر آنها تحميل نگردد.
دو روان شناس به نامهاى ملوين سيلورمن (1) و سوزان ولان (2) در كتاب خود به نام «چگونه بدون احساس گناه، فرزندان خود را تربيت كنيم» مىنويسند: اگر چه ما به موضوع آزادىهاى يكسان در خانواده معتقديم ولى عملا ديده مىشود كه فرزندان در زندگى، پذيراى سلسله مراتب و مسئوليتهايى مىباشند و اين تفكر نشانگر نقش مستحكم والدين و اختيارات واقعى آنها در زندگى خانوادگى است. بيشتر كودكان، در مقابل تحكم والدين، پا فشارى مىكنند اما اگر والدين عادلانه رفتار كنند، فرزندان نيز احترام آنها را حفظ خواهند كرد.
والدين و فرزندان در ساختار اختيارات خانواده، نقش يكسانى ندارند و هرگز هم نبايد چنين تصورى داشت. فرزندان در خانواده، داراى حقوق يكسانى هستند و همچنين آنها خواستار دستيابى به عشق، علاقه و احترام والدينند و دوست دارند كه نيازهاى اساسى آنها برآورده شود، اما بايد به خاطر داشت كه اين نيازها، هرگز نشانگر برابرى والدين و فرزندان در تصميم گيرىها و اهداف مهم زندگى نمىباشد.
با اين عمل، والدين، حس امنيت و آرامش را براى فرزندان به ارمغان مىآورند و كودكان مىتوانند در امور مهم زندگى به آنها تكيه كنند. براى حفظ سلامت روحى و روانى فرزندان و امنيت اجتماعى آنها، والدين بايد مسئوليتهاى مهم زندگى را به عهده بگيرند. وقتى كه اين موضوع از جانب پدر و مادر و فرزندان پذيرفته شود، اعتماد و همكارى در زندگى شكل مىگيرد. از طرفى اگر به هر دليلى، والدين از انجام اين نقش مهم سرباز زنند، تضاد و كشمكش، عدم امنيت و مشكلات روحى، زندگى فرزندان و والدينشان را در بر مىگيرد.
در امر بزرگ كردن فرزندان و يا به زبان ديگر، اجتماعى پرورش دادن آنها، والدين بايد مهارتها و دانش زيادى را به آنان بياموزند. اين آموزشها شامل مسئوليتپذيرى، احترام به قوانين اجتماع، برنامهريزى و تفكر در امور زندگى، احترام و توجه به ديگران و تلاش براى دستيابى به اهداف بزرگ است. فراگيرى اين رفتارهاى درست، نياز به آموزش كودكان در طول سالهاى زندگى آنان دارد و والدين در اين ميان بايد با توجه و مهربانى، مقررات و محدوديتها را براى فرزندان بازگو كنند و عشق و نظم و انضباط را به آنان بياموزند. والدين در امر تربيت فرزندان نقش معلم، راهنما و حتى رئيس را به عهده دارند و هرگز نمىتوان اين دو گروه را دوست يكديگر خطاب كرد و چنين ابراز داشت كه والدين دوست فرزندان هستند زيرا در دوران كودكى، بچهها، بيشتر از اين كه به دوست نيازمند باشند به پدر و مادرى عاقل و منطقى نياز دارند.
وظيفهى ما به عنوان پدر و مادر، تأمين نيازهاى اوليهى كودكان، حمايت و آموزش صحيح آنان است. همهى كودكان به والدين خود وابسته هستند؛ گر چه ممكن است اين نياز عاطفى و روانى خود را به زبان نياورند. در دوران كودكى، فرزندان بايد از حمايت و سرپرستى والدين برخوردار گردند، آنها نياز دارند كه پدر و مادر، غذا، پوشاك و مسكن آنان را تهيه كنند و اگر والدين در بر طرف كردن اين نيازهاى ابتدايى غفلت كنند، كودكان به سوى انجام جرايم و مصرف مواد مخدر كشيده مىشوند و متأسفانه در منجلاب فساد و گمراهى غرق مىگردند.
حمايت و نگهدارى از فرزندان، از وظايف اوليهى والدين است. اگر چه در جامعهى كنونى، بسيارى از مراكز سرپرستى، اين نقش را به عهده گرفتهاند، اما هرگز چنين مراكزى، نمىتوانند نقش دلسوزانهاى را كه والدين در قبال فرزندان ايفا مىكنند، داشته باشند. ما به عنوان والدين، بايد به فرزندان مهارتها و وظايف زندگى واقعى را بياموزيم. مدارس، در مورد آموزش اين مهارتها مىتوانند به والدين يارى برسانند اما هرگز قادر نيستند كه همچون والدين، در پيشرفت رفتارهاى عاطفى و اخلاقى فرزندان مؤثر واقع شوند. در جامعهى كنونى، هنوز هم، اين والدين هستند كه نقش اوليه را در آموزش فرزندان به عهده دارند و هميشه و همه جا مىتوانند به عنوان معلمانى دلسوز، براى كودكانشان، مثمرثمر باشند.
بايد به خاطر داشت كه نقش آموزش والدين، هرگز بيانگر اين مطلب نيست كه فرزندان فاقد آزادى و حق انتخاب هستند، بلكه پدر يا مادر بايد با توجه به سن و بلوغ فكرى فرزند، آزادىهايى را در اختيار او قرار دهد و به گونهاى عمل كند كه با علايق دلبندش، همخوانى داشته باشد. كنترل اعمال فرزندان و يا كناره گيرى از اين عمل، هيچ يك به معنى انجام صحيح نقش پدر و مادرى افرادى نمىباشد. اگر والدين به اين دو عمل بپردازند يعنى كنترل بيش از حد روى فرزندان داشته و يا از انجام اين عمل سرباز زنند، در واقع با اين كار، ارتباط خود را با فرزندشان سرد و بىروح كردهاند.
والدين مستبد، همواره خواستار حرف شنوى فرزندان از دستورات آنها هستند و هيچ گاه بر طبق علاقهى كودك خود عمل نمىكنند و در حقيقت وظيفهى خود را به عنوان پدر يا مادر به درستى انجام نمىدهند. چنين والدينى، معمولا براى غلبه بر ضعفها و حقارتهاى خود، به امر و نهى فرزند مىپردازند و رفتارى پر از خشونت را در قبال او به اجرا در مىآورند. اما والدين داراى اعتماد به نفس، هميشه رفع نيازها و رفاه فرزند خود را در ذهن مىپرورانند و به گونهاى با فرزند خود رفتار مىكنند كه برايش سودمند و مفيد باشد.
والدينى كه از شيوهى مقصر دانستن كودك استفاده مىكنند، ممكن است ناخودآگاه دست به انجام اين عمل زنند، حتى اين افراد ممكن است خود در كودكى با چنين شيوهاى مواجه بودهاند و اين عمل، امرى عادى بر آنها تلقى گردد. هميشه بايد به خاطر داشت كه اگر كودكان مورد انتقاد قرار گيرند و به خاطر انجام اعمال نادرست مقصر شناخته شوند احساس شرمندگى خواهند كرد و اين عمل سبب كاهش اعتماد به نفس آنها شده و ارتباط عاطفى آنان و والدين را خدشهدار خواهد ساخت. به همين جهت پدران و مادران بايد بدون اين كه فرزندان را مقصر بدانند و يا مورد انتقاد قرار دهند، خواستههاى خود را به طور مستقيم براى فرزندان مطرح سازند و با توجه به رفتار آنها، كودكان را تشويق يا تنبيه نمايند.
حفظ قدرت و اختيار والدين، در زندگى خانوادگى امرى ضرورى است
محدودهى آزادىهاى خانوادگى
دو روان شناس به نامهاى ملوين سيلورمن (1) و سوزان ولان (2) در كتاب خود به نام «چگونه بدون احساس گناه، فرزندان خود را تربيت كنيم» مىنويسند: اگر چه ما به موضوع آزادىهاى يكسان در خانواده معتقديم ولى عملا ديده مىشود كه فرزندان در زندگى، پذيراى سلسله مراتب و مسئوليتهايى مىباشند و اين تفكر نشانگر نقش مستحكم والدين و اختيارات واقعى آنها در زندگى خانوادگى است. بيشتر كودكان، در مقابل تحكم والدين، پا فشارى مىكنند اما اگر والدين عادلانه رفتار كنند، فرزندان نيز احترام آنها را حفظ خواهند كرد.
والدين و فرزندان در ساختار اختيارات خانواده، نقش يكسانى ندارند و هرگز هم نبايد چنين تصورى داشت. فرزندان در خانواده، داراى حقوق يكسانى هستند و همچنين آنها خواستار دستيابى به عشق، علاقه و احترام والدينند و دوست دارند كه نيازهاى اساسى آنها برآورده شود، اما بايد به خاطر داشت كه اين نيازها، هرگز نشانگر برابرى والدين و فرزندان در تصميم گيرىها و اهداف مهم زندگى نمىباشد.
چرا والدين بايد مسئوليت را به عهده بگيرند
با اين عمل، والدين، حس امنيت و آرامش را براى فرزندان به ارمغان مىآورند و كودكان مىتوانند در امور مهم زندگى به آنها تكيه كنند. براى حفظ سلامت روحى و روانى فرزندان و امنيت اجتماعى آنها، والدين بايد مسئوليتهاى مهم زندگى را به عهده بگيرند. وقتى كه اين موضوع از جانب پدر و مادر و فرزندان پذيرفته شود، اعتماد و همكارى در زندگى شكل مىگيرد. از طرفى اگر به هر دليلى، والدين از انجام اين نقش مهم سرباز زنند، تضاد و كشمكش، عدم امنيت و مشكلات روحى، زندگى فرزندان و والدينشان را در بر مىگيرد.
از كودكان بايد به اندازهى خودشان توقع داشت
در امر بزرگ كردن فرزندان و يا به زبان ديگر، اجتماعى پرورش دادن آنها، والدين بايد مهارتها و دانش زيادى را به آنان بياموزند. اين آموزشها شامل مسئوليتپذيرى، احترام به قوانين اجتماع، برنامهريزى و تفكر در امور زندگى، احترام و توجه به ديگران و تلاش براى دستيابى به اهداف بزرگ است. فراگيرى اين رفتارهاى درست، نياز به آموزش كودكان در طول سالهاى زندگى آنان دارد و والدين در اين ميان بايد با توجه و مهربانى، مقررات و محدوديتها را براى فرزندان بازگو كنند و عشق و نظم و انضباط را به آنان بياموزند. والدين در امر تربيت فرزندان نقش معلم، راهنما و حتى رئيس را به عهده دارند و هرگز نمىتوان اين دو گروه را دوست يكديگر خطاب كرد و چنين ابراز داشت كه والدين دوست فرزندان هستند زيرا در دوران كودكى، بچهها، بيشتر از اين كه به دوست نيازمند باشند به پدر و مادرى عاقل و منطقى نياز دارند.
مقررات، محدوديتها، حمايت از فرزندان
وظيفهى ما به عنوان پدر و مادر، تأمين نيازهاى اوليهى كودكان، حمايت و آموزش صحيح آنان است. همهى كودكان به والدين خود وابسته هستند؛ گر چه ممكن است اين نياز عاطفى و روانى خود را به زبان نياورند. در دوران كودكى، فرزندان بايد از حمايت و سرپرستى والدين برخوردار گردند، آنها نياز دارند كه پدر و مادر، غذا، پوشاك و مسكن آنان را تهيه كنند و اگر والدين در بر طرف كردن اين نيازهاى ابتدايى غفلت كنند، كودكان به سوى انجام جرايم و مصرف مواد مخدر كشيده مىشوند و متأسفانه در منجلاب فساد و گمراهى غرق مىگردند.
حمايت و نگهدارى از فرزندان، از وظايف اوليهى والدين است. اگر چه در جامعهى كنونى، بسيارى از مراكز سرپرستى، اين نقش را به عهده گرفتهاند، اما هرگز چنين مراكزى، نمىتوانند نقش دلسوزانهاى را كه والدين در قبال فرزندان ايفا مىكنند، داشته باشند. ما به عنوان والدين، بايد به فرزندان مهارتها و وظايف زندگى واقعى را بياموزيم. مدارس، در مورد آموزش اين مهارتها مىتوانند به والدين يارى برسانند اما هرگز قادر نيستند كه همچون والدين، در پيشرفت رفتارهاى عاطفى و اخلاقى فرزندان مؤثر واقع شوند. در جامعهى كنونى، هنوز هم، اين والدين هستند كه نقش اوليه را در آموزش فرزندان به عهده دارند و هميشه و همه جا مىتوانند به عنوان معلمانى دلسوز، براى كودكانشان، مثمرثمر باشند.
بايد به خاطر داشت كه نقش آموزش والدين، هرگز بيانگر اين مطلب نيست كه فرزندان فاقد آزادى و حق انتخاب هستند، بلكه پدر يا مادر بايد با توجه به سن و بلوغ فكرى فرزند، آزادىهايى را در اختيار او قرار دهد و به گونهاى عمل كند كه با علايق دلبندش، همخوانى داشته باشد. كنترل اعمال فرزندان و يا كناره گيرى از اين عمل، هيچ يك به معنى انجام صحيح نقش پدر و مادرى افرادى نمىباشد. اگر والدين به اين دو عمل بپردازند يعنى كنترل بيش از حد روى فرزندان داشته و يا از انجام اين عمل سرباز زنند، در واقع با اين كار، ارتباط خود را با فرزندشان سرد و بىروح كردهاند.
والدين خشن و مستبد
والدين مستبد، همواره خواستار حرف شنوى فرزندان از دستورات آنها هستند و هيچ گاه بر طبق علاقهى كودك خود عمل نمىكنند و در حقيقت وظيفهى خود را به عنوان پدر يا مادر به درستى انجام نمىدهند. چنين والدينى، معمولا براى غلبه بر ضعفها و حقارتهاى خود، به امر و نهى فرزند مىپردازند و رفتارى پر از خشونت را در قبال او به اجرا در مىآورند. اما والدين داراى اعتماد به نفس، هميشه رفع نيازها و رفاه فرزند خود را در ذهن مىپرورانند و به گونهاى با فرزند خود رفتار مىكنند كه برايش سودمند و مفيد باشد.
شيوهى مقصر دانستن كودك
والدينى كه از شيوهى مقصر دانستن كودك استفاده مىكنند، ممكن است ناخودآگاه دست به انجام اين عمل زنند، حتى اين افراد ممكن است خود در كودكى با چنين شيوهاى مواجه بودهاند و اين عمل، امرى عادى بر آنها تلقى گردد. هميشه بايد به خاطر داشت كه اگر كودكان مورد انتقاد قرار گيرند و به خاطر انجام اعمال نادرست مقصر شناخته شوند احساس شرمندگى خواهند كرد و اين عمل سبب كاهش اعتماد به نفس آنها شده و ارتباط عاطفى آنان و والدين را خدشهدار خواهد ساخت. به همين جهت پدران و مادران بايد بدون اين كه فرزندان را مقصر بدانند و يا مورد انتقاد قرار دهند، خواستههاى خود را به طور مستقيم براى فرزندان مطرح سازند و با توجه به رفتار آنها، كودكان را تشويق يا تنبيه نمايند.
استفاده از اختيارات و مسئوليتها
پی نوشت ها :
(1). Melvin Silverman
(2). Susan Wheelan