این سوال نخ نما چیزی نیست که امروزه به ذهن شبهه اندازان افتاده باشد بلکه در برخی منابع کهن حتی از ائمه (علیهم السلام) پرسیده شده و آن بزرگوران نیز پاسخ داده اند تا جائیکه شخص صدوق(ره) در علل الشرایع بابی را به این موضوع اختصاص داده است.(2) لذا با اندک فحصی در منابع دلیل آن قابل دسترسی است.
فدک پله ای برای باز پس گیری خلافت
غور در منابع حاکی از آن است که حتی اقدامات حضرت زهرا (سلام الله علیها) برای بازپس گیری فدک تنها به خاطر فدک نبود بلکه فدک نقطه شروع بود برای باز پس گیری خلافت. این امر بر پیروان سقیفه نیز مغفول نمانده است. ابن ابی الحدید در این باره می نویسند«از ابن فارقی مدرس بغداد پرسیدم آیا فاطمه(سلام الله علیها) راست می گفت. ابن فارقی پاسخ داد، آری. پرسیدم پس چرا ابوبکر فدک را به او نداد؟ گفت اگر چنین می کرد فردا خلافت را برای شوهرش ادعا می کرد و ابوبکر نمی توانست سخنش را نپذیرد چرا که درباره فدک حرف او را بدون شاهد پذیرفته بود» ابن ابی الحدید ادامه می دهد اگر چه ابن فارقی به شوخی این سخن را گفت اما حرفش صحیح بود.(3)موید این مطلب تقاضای مهدی عباسی خلیفه زمان امام موسی کاظم(علیه السلام) از ایشان است. روزی که امام نزد وی بود او حدود فدک را پرسید تا به ایشان واگذارد. امام پاسخ داد: « حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ وَ حَدٌّ مِنْهَا عَرِیشُ مِصْرَ وَ حَدٌّ مِنْهَا سِیفُ الْبَحْرِ وَ حَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ فَقَالَلَهُ کُلُّ هَذَا قَالَ نَعَمْ یَا أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ هَذَا کُلُّهُ» حدی ازآن کوه احد است، حد دیگرش عریش مصر، حد دیگر سیف بحر و حد دیگرش دومه الجندل. مهدی گفت: همه این ها؟! امام فرمود بله. با شنیدن این سخن مهدی عباسی شگفت زده شده و دانست که منظور حضرت کل خلافت است نه مزرعه ای در حجاز به نام فدک. بنابراین از گفته خود پشیمان شد.(4)
پاسخ ائمه علیهم السلام به این پرسش:
حضرت علی (علیه السلام) در نامه ای عثمان بن حنیف می فرماید:«آری آنچه آسمان به آن سایه انداخته، تنها فدک در دست ما قرار داشت. گروهی از اینکه در دست ما قرار داشته باشد بخل ورزیده و ما هم با سخاومتندی از آن دست بر داشتیم.»(5) در علل شرایع در همین باب روایتی نقل شده که از خود حضرت علی علیه السلام در دوران خلافتش این سوال را پرسیدند و حضرت پاسخ دادند: ما اهل بیت حقمان را از کسی که به ما ظلم کرده نمی ستانیم. چرا که ما اولیای مومنان هستیم، همانا برای آنان حکم می کنیم و حقوق آنان را از کسی که نسبت به آن ها ظلم کرده می ستانیم اما برای خودمان چنین کاری نمی کنیم..(6)دقت در روایت فوق بی تفاوتی اهل بیت(علیهم السلام) به دنیا را نشان می دهد. اگر مال خودشان غصب شود صبر می کنند اما اگر حق مردم ضایع شود و شرایط ایجاب کند اقدام می کنند. همان طور که پیامبر (صلی الله علیه و آله) حتی پیش از پیامبری در جریان حلف الفضول هنگامیکه حق ناشناسی در مکه ضایع شد، گروه تشیکل داده و برای احقاق حق مظلومان اقدام کردند ولو اینکه ظالم از بستگان و هم شهریان خودشان باشند؛ اما در مورد منزل خود که پس از هجرت تصاحب شد اقدامی نکردند. اگر چه این زمین توسط عقیل مصادره و فروخته شده بود اما پیامبر(صلی الله علیه و آله) شرعا و عرفا می تواستند نسبت به باز پس گیری زمین از مالک وقت آن اقدام کنند زیرا خریدار قطعا به تصرف عدوانی بودن آن خانه اشراف داشته است.
بنابراین چنین به نظر می رسد که حتی منظور حضرت زهرا (سلام الله علیها) از تلاش برای استرداد فدک، خود فدک نبود بلکه فدک مقدمه ای برای استرداد خلافت بود. در زمان حضرت (علیه السلام) مسئله بالاتر یعنی خلافت محقق شده بود دیگر برگرداندن فدک وجهی نداشت زیرا چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
مناسب نبودن شرایط زمان خلافت حضرت علی(علیه السلام)
حضرت علی(علیه السلام) در طول بیست و پنج سال خلفا، هیچ گاه مهر تایید بر خلافت خلفای ثلاثه نزد اما این بدان معنا نبود که شرایط برای مخالفت با تمام کارهای اشتباه آنان فراهم باشد. یکی از دلایلی که حضرت علی (علیه السلام) پس از رحلت پیامبر(صلی الله علیه و آله) برای گرفتن حق خود دست به اقدام نظامی نزد، وجود باند طلقا یعنی ابوسفیان و دار و دسته اش بود که سعی بر بازگرداندن اسلام به جاهلیت را داشتند. این خطر همچنان در زمان خلافت حضرت بود.معاویه در شام قدرت گرفت به گونه ای خطرش اسلام را تهدید می کرد. بنابراین حضرت به ملاحظه این مشکل اگر چه مهر تایید بر امضای خلافت خلفای سه گانه نزد و در شورای خلیفه دوم، پشنهاد عبدالرحمن بن عوف مبنی بر عمل سه سیره شیخین را رد کرد و خلافت را به عثمان واگذار کرد اما برای حفظ مصحلت جامعه اسلامی به مخالفت با تمام مشکلاتی که آن ها ایجاد کردند نیز بر نیامد. این مصلحت در زمان خلافت حضرت نیز همچنان پابرجا بود.
یاران حضرت در زمان خلافت که در رکاب ایشان با معاویه می جنگیدند همه مانند مالک و عمار و محمد بن ابوبکر نبودند که حضرت را خلیفه بلافصل پیامبر(صلی الله علیه و آله) بدانند بلکه در دعوای بین حضرت و معاویه، علی را بر معاویه ترجیج داده بودند اما اگر بحث بین حضرت علی(علیه السلام) و خلیفه اول و دوم پیش می آمد معلوم نبود باز حضرت را ترجیح دهند. مؤید این مطلب حضور عبیدالله بن عمر در جنگ صفین به حمایت از معاویه است او وقتی به میدان آمد سپاه حضرت علی (علیه السلام) شعار می دادند«أنت الخبیث ابن الطیب» نیز به سپاه حضرت علی(علیه السلام) به سپاه شام فخر می فروختند که طیب بن طیب(محمد بن ابوبکر) در جناح ماست.(10) با این توضیح اکثر سپاهیان کوفه در زمان حضرت علی(علیه السلام) هم خلیفه اول و هم خلیفه دوم را طیب خطاب می کردند. آیا ممکن است در این شرایط به مبارزه به تمام عمکرد آنان پرداخت. اگر حضرت علی(علیه السلام) چنین کاری می کردند سپاهش به طرف معاویه گرایش پیدا کرده یا لااقل از جنگ کناره می گرفتند و این به مصلحت نبود لذا حضرت با تمام انحرافات پیش آمده توسط خلفا مبارزه نکرد بلکه فقط خلافت آنان را تأیید نکرد.
در چنین شرایط استرداد فدک به اهل بیت(علیهم السلام) امکان نداشت، وقتی مسئله ای مانند نماز تروایح چنین حساسیتی ایجاد کند بالتبع باز گرداندن فدک چندین برابر حساسیت ایجاد خواهد کرد؛ زیرا فدک حق شخصی بود و دشمنان می توانستند از آن به عنوان حربه ای استفاده کرده و حضرت را دنیا طلب معرفی کنند که تا به خلافت رسید به دنبال برگرداندن فدک و احقاق حقی بر آمد که تصور می کرد متعلق به خودش است و از موقعیت خود سوء استفاده کرد.
این امر باعث می شد معاویه نیز بر موج این حساسیت سوار شده و آن را دستاویز قرار دهد و در جنگ با حضرت علی(علیه السلام) تقویت شود. عثمان فدک را به مروان بخشید اما از آنجا که مخالف دستور شیخین عمل نکرد حساسیتی ایجاد نکرد، عمر بن عبدالعزیز نیز که فدک را به فرزندان حضرت زهرا(سلام الله علیها) برگرداند چنین حساسیتی ایجاد نشد زیرا وی در این قضیه ذی نفع نبود بلکه می توانست با برگرداندن فدک به تحکیم پایه های خلافت خود نیز بپردازد.
سخن پایانی
بنابراین با مطرح کردن این شبهه، غبار نیرنگ بر داستان غم انگیز فدک قرار نمی گیرد بلکه با اندک مطالعه ای در منابع مختلف علت عدم استرداد آن در زمان خلافت حضرت علی(علیه السلام) به دست خواهد آمد که می توان در وجوه زیر خلاصه کرد:2. ائمه برای احقاق حقوق دنیایی مردم اقدام می کردند. حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) برای این مهم در جوانی پیمان حلف الفضول را امضا کرد اما با توج به کرم و سخاوتشان برای احقاق حق دنیوی خود چندان اهمیت نمی دادند.
3. حضرت زهرا (سلام الله علیها) نیز از ماجرای فدک به دنبال مسئله مهم تری بود که تنها حق شخصی نبود بلکه مسئله امامت و ولایت بود که در قرآن کامل از آن به عنوان کامل کننده کننده رسالت یاد شده است و خلافت نیز بخشی از این ولایت بود لذا تلاش برای پس گرفتن فدک مقدمه ای بود برای پس گرفتن اصل خلافت، وقتی خلافت برگشت نیازی به استرداد فدک نبود زیرا چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
4. برفرض که حضرت علی(علیه السلام) قصد باز پس گیری فدک را داشت اما همان طور که در زمان سه خلیفه شرایط ایجاب نمی کرد در زمان خلافت خود حضرت نیز مصالح دیگری مانع این باز پس گیری بود زیرا بسیاری از کسانی که به عنوان یاران حضرت علی(علیه السلام) به شمار می آمدند حضرت را بر معاویه ترجیح می دادند اما در مقایسه خلیفه اول و دوم معلوم نبود که چنین ارجحیت قائل باشند بلکه بجز عده معدودی شیخین را بر حضرت، ترجیج می دادند و بنابر همان گونه که شیخ طوسی فرموده امام از باب تقیه فدک را به اهلش برنگرداند.(12)
پینوشت:
1.حسینی جلالی، محمد باقر، فدک و العوالی او الحوایط السبعه فی الکتاب و السنه و التاریخ و الادب، مشهد، دبیرخانه کنگره میراث علمی و معنوی حضرت زهرا(سلام الله علیها)، 1426ق، همه تفاسیر شیعه را از ص141 به بعد مورد بررسی قرار داده است و نیز همه تفاسیر اهل سنت از صفحه 146 تا 149 مورد بررسی قرار داده است
2. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص154
3. ابن ابی الحدید، شرح نهجالبلاغه، ج۱۶، ص۲۸۴.
4. مرحوم کلینی، اصول کافی، ج1، ص543
5. نهج البلاغه، صبحی صالح، ص417نامه 45
6. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص154
7. جوهری بصری(323ق)، السقیفه و فدک، ص145؛ شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص154؛ ابن عقده کوفی(332ق)، فضائل امیرالمومنین، ص41
8. جوهری بصری(323ق)، السقیفه و فدک، ص145
9. شیخ صدوق، علل الشرایع، ج1، ص154
10. ابن مزاحم، وقعةصفین،ص:293
11. شیخ طوسی، تهذیب الاحکام، ج3، ص70
12. شیخ طوسی، تنزیه الانبیاء، دار الشریف الرضی، قم، 1377ش، ص 144.