آرامش در طوفان
آرامش اكسير نجات و هماي سعادت حيات انسان است كه درخواستههاي اولياء الهي جلوه خاص يافته است. در زيارت «امين اللّه» كه در شمار زيارتهاي معتبره است، چنين ميخوانيم:
اَللّهُمَّ فَاجْعَلْ نَفْسي مطمئنّةً بِقَدَرِك راضيَةً بِقَضائِكَ2:
بارالها جانم را به تقديرت آرامش بخش و به حكم و قضايت مرا خشنود گردان.
حضرت ابراهيم عليهالسلام كه خود در اوج بندگي و آرامش قرار دارد، در خصوص چگونگي احياء مردگان، اطمينان و دل آرامي جان را خواستار است و در پاسخ خداوند كه ميفرمايد: «اَوَلَمْ تُؤْمِنْ». آيا ايمان نياوردهاي؟ اظهار ميدارد:
« بَلي وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قلبي»3
« ايمان دارم و لكن دوستدار آن هستم كه قلب من به آن آرامش يابد.»
حادثه كربلا پايگاه نفوس مطمئنّهاي است كه آرامش و اطمينان را تجلّي داده و جلوههاي زيباي آن مشعلي از معرفت فراراه برافروخته است. چنانكه در روايات تفسيري سوره فجر « نفس مطمئنّه » را بر امام حسين عليهالسلام تطبيق كرده و يادآور شده است:
اِقْرَأُوا سورةَ الْفَجْر في فَرائضِكُمُ وَ نوافِلِكُمْ فَاِنَّها سورةُ الحسين بن علي عليهماالسلام.
سوره والفجر را در نمازهاي واجب و مستحب خود بخوانيد كه سوره فجر، سوره حسين ابن علي عليهماالسلام است.4
عاشقان و دوستداران نهضت حسيني با شناخت موجبات اين اطمينان ميتوانند انگيزهها را در خويش تقويت نموده و خود را هر چه بيشتر به ساحل اين « اقيانوس آرام » نزديكتر سازند بويژه آنكه پوينده اين راه خود را با الگوهاي عملي و اسوههاي قرآني مواجه ميبيند كه ميتواند عزم او را دو چندان كند براي شناخت اين انگيزهها و عوامل مناسب است كه علل اضطراب آفرين را دريافت و سپس تجسّم عيني و عملي آرامش را در نهضت كربلا مورد مطالعه قرار داد كه در اين زمينه ميتوان به چند عامل اشاره نمود.
عوامل اضطراب
1- هراس از مرگ
نشان مرد مؤمن با تو گويم
كه چون مرگش رسد خندان بميرد
كه موارد ذيل نمونههايي از آن ميباشد: امام جواد عليهالسلام حالات سيّدالشهداء را از امام زينالعابدين عليهالسلام اين چنين بيان ميدارد كه: چون كارزار به سختي انجاميد به امام حسين نگاه كردند ديدند كه برخلاف آنان مشاهده ميشود
«لاَنَّهُم كُلَّما اشْتَدَّ الاَمْرُ تَغَيَّرتْ اَلْوانُهُم، وارْتَعَدَت فَرائِضُهُمْ وَ وَجِلَت قُلوبُهُم وكان الحُسينُ عليهالسلام و بعضُ من معه من خَصائِصِه تَشْرُقُ اَلْوانُهم وتَهْدِئُ جوارحُهُم وتَسْكُنُ نُفُوسُهُم»:
زيرا به هر مقدار كه كار جنگ سختتر ميشد، رنگهاي آنان تغيير مييافت و اعضاي بدنشان مضطرب و دلهاشان ترسان ميشد اما بر عكس آنها امام حسين عليهالسلام و بعضي از اصحاب آن حضرت رنگ صورتشان درخشان و اعضايشان آرام و دلهاشان اطمينان مييافت.
در اين زمان بود كه به يكديگر ميگفتند:
« اُنْظُروا لايُبالي بِالْمَوْتِ »5
نگاه كنيد؛ از مرگ باك و هراسي به دل نداريد.
در يكي از اشعار منسوب به سيدالشهداء آمده است كه فرمود:
وَ اِنْ يَكُنِ الاَبْدانُ لِلْمَوتِ اُنْشِئَتْ فَقَتْلُ امْرِئٍ بِالسَّيفِ في اللّهِ اَفْضَلُ6
يعني: اگر بدنها براي مردن آفريده شدهاند پس چه بهتر كه مرد در راه خدا كشته شود
و فرمود:
« الموت خيرٌ مِنْ رُكوبِ العارِ»7:
مرگ بهتر است از اينكه فرد به ذلّت گرفتار شود،
و كمال شوق خويش را به مرگ بسان اشتياق يعقوب به گمشده خويش حضرت يوسف قلمداد ميكند و ميفرمايد:
«وَ ما اَوْلَهَني اِلي اَسْلافي اِشْتياقَ يَعْقُوبٍ بِيُوسُفٍ»8
و مُردن را براي خويش مايه سعادت و نيكبختي ميبيند و اعلام ميدارد كه: «لا اري الموتَ الاّ سَعادة»9 و اين شوق را حضرت در موقع خداحافظي با هر يك از يارانش اظهار ميكرد به هنگامي كه آنان بر حضرتش سلام ميدادند حضرت ميفرمود:
وَ عَلَيْكَ السَّلامُ وَنَحْنُ خَلْفَكَ
بر تو سلام باد و ما پس از تو خواهيم آمد.10
سپس حضرت اين آيه شريفه را قرائت مينمودند كه:
«... فَمنهم مَنْ قَضي نَحْبَه وَمنْهُم مَنْ يَنْتَظِرْ ...»
كساني جام مرگ را نوشيدند و كساني ديگر به انتظار رسيدن آن ميباشند.11
چنانكه در آغاز رويارويي با حرّ نيز فرمود:
«اَفَبِالْموتِ تُخوِّفُني»
آيا مرا از مرگ ميترساني؟
سَأُمضي و ما بِالْمَوتِ عارٌ علي الفَتي اذا ما نَوي حقّا وجاهَدَ مُسْلِما12
راه خويش را ادامه ميدهم و مرگ بر جوانمرد ننگ نيست در صورتي كه نيّت او حق باشد و در حالي كه مسلمان است، جهاد كند.
در حالات آن بزرگوار پس از شهادت عزيزانش ميخوانيم:
« ما رايتُ مَكثورا قطُّ قَد قُتِلَ وَلدُه واهلُ بَيته وصَحبُه اَرْبَطُ جأشا ولاامضي جنانا منه»13:
فردي را نديدم كه فرزند و اهلبيت و يارانش كشته شده باشند امّا همانند حسين عليهالسلام از قوت قلب و آرامش روح برخوردار باشد.
آرامش ياران امام
بر فرس تندرو هر كه تو را ديد گفت
برگ گل سرخ را باد كجا ميبرد
و همين شكوه و عظمت را در سخنان اباالفضل(ع) ميبينيم زماني كه ابيعبداللّه عليهالسلام در جمع اصحاب خويش سخنراني نمود و آنان را دستور به ترك ديار كربلا داد، اوّلين فردي كه سخن آغاز كرد و آمادگي خويش را جهت مردن اعلام داشت آن بزرگوار بود كه فرمود: آيا براي اين برويم كه بعد از تو زندگي كنيم خدا آن روز را نياورد.16 و در همين جمع الهي بود كه ديگر اصحاب امام حسين عليهالسلام لب به سخن گشودند و حماسه دلانگيز و شنيدني را در تاريخ جاودانه كردند. «مسلم بنعوسجه» اظهار داشت: به خدا سوگند كه من در مقام ياري تو به مرتبهاي ميباشم كه اگر بدانم كشته ميشوم و آنگاه مرا زنده كنند و بكشند و بسوزانند و خاكستر مرا بر باد دهند و اين مرگ و حيات تا هفتاد مرتبه تكرار شود، هرگز از تو جدا نخواهم شد تا آنگاه كه در حضورت مرگ را ملاقات كنم و به دنبال او زهير ابن قين برخاست و گفت بخدا سوگند كه من دوست دارم هزار مرتبه كشته شوم آنگاه زنده گردم و سپس كشته شوم اما در عوض جان تو و جوانان از خاندانت محفوظ بماند.17
حال بايد ديد علّت و فلسفه اين آرامش و نهراسيدن از مرگ چيست و چه عاملي اين اطمينان خاطر را فراهم ساخته است كه با توجّه به كلمات سيّدالشهداء و يارانش ميتوان به سه عامل اشاره كرد:
الف ـ اعتماد به جهان ديگر
ب ـ ديدن جايگاه خويش در بهشت
الف ـ دعا در جهت به دست آوردن يقين؛ چنانكه دردعاي ابي حمزه ثمالي از امام زينالعابدين عليهالسلام ميخوانيم: اللّهُمَّ انّي اَسْئلك ايمانا تُباشِرُ بِهِ قَلْبي وَيَقينا حَتّي اَعْلَمَ اَنَّهُ لَنْ يُصيبَني اِلاّ ما كَتَبْتَ لي: پروردگارا از تو درخواست ميكنم ايماني كه هميشه در قلبم برقرار باشد و يقيني تا بدانم كه به من جز آنچه قلم تقدير تو نگاشته، نخواهد رسيد و در فقره ديگر اظهار ميدارد: «اللّهم صلّ علي محمّد و آل وارْزُقني اليَقينَ وحُسنَ الظّنِ بك»20 خدايا؛ بر محمّد و آل محمّد درود فرست و به من يقين و گمان نيك به خودت را عطا كن.
ب ـ عبادت و عمل شايسته؛ چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: وَاعْبُدْ رَبّكَ حتّي يَاْتِيَك اليقين21 بندگي پروردگارت كن تا آن هنگام كه به تو يقين برسد.
ج ـ اعتماد به حقّانيت راه
2- خود باختگي در مقابل حوادث
الحُرّ حُرٌّ علي جيمع احواله اِنْ نابَتْهُ نائبةٌ صبر لها و ان تداكّت عليه المصائب لم تكسره22،
آزاد در همه حال آزاده است اگر مصيبتي به او برسد صبر ميكند و اگر سختيها به او هجوم آورد از پاي در نميآيد.
متانت و آرامش در مقابل بلا كه از نشانههاي مؤمن به شمار آماده است كه با تعبير « وَقورا عند الهزاهز »23 از آن ياد شده است.
در بلا هم ميچشم لذّات او
مات اويم مات اويم مات او
كربلا نمايش قدرتِ روح در كوران حوادث و نشانه آرامش در طوفان است آنها بدون اينكه مصائب آنان را در هم شكند همواره رضايت و تسليم خود را در مقابل فرمان الهي اظهار ميداشتند كه نمونه كامل آن را ـ در فرمايش امام حسين عليهالسلام ـ ميبينيم كه فرموده است:
« رضي اللّه رضانا اهل البيت نصبر علي بلائه ويوفّينا اجور الصّابرين»24:
آنچه مايه خشنودي خداوند باشد ما از آن خشنود هستيم بر بلاي او صبر ميكنيم و خداوند ما را اجر صابران خواهد داد.
و به پيروي از همين مكتب و مرام بود كه زينب كبري (سلام اللّه عليها) در جواب عبيداللّه زياد كه به طعنه گفت: نظرت درباره آنچه خدا با برادر و خاندانت انجام داد چيست؟ فرمود: « ما رأيت الاّ جميلاً »: جز زيبايي و جمال چيزي مشاهده ننمودم25 و در مجلس يزيد با آن همه شقاوت و سنگدلي كه از يزيد نسبت به ابيعبداللّه مشاهده نمود، صبر و پايداري خويش را با سپاس الهي اعلام كرد و فرمود:
«الحمدللّه الّذي ختم لاَوَّلِنا بالسّعادة وَلآخرنا بالشهادة والرّحمة»
سپاس خداي را كه آغاز كارمان را سعادتمند ساخت و عاقبت زندگيمان را با شهادت و رحمتش پايان داد.26
و اين همان درسي است كه خانوادههاي معظم شهداء در مقاطع مختلف انقلاب بويژه جنگ تحميلي به خوبي آموختند و قلب و دل خود را با يادآوري صبر و پايداري سيدالشهداء و خاندان او تسلّي بخشيدند.
3- غفلت از ياد خدا
نهضت كربلا ياد خدا را در متعاليترين مراتب خود متجلّي ساخته است. شبانگاه عاشورا پس از اينكه دشمن تصميم به جنگ گرفت، به برادرش عباس ميفرمايد اگر ميتواني جنگ را تا فردا تأخير انداز
« لعلّنا نُصلّي لِرَبّنا اللّيلةَ وندعُوهُ ونَسْتَغْفِرهُ فهو يعلم انّي كُنْتُ قدْ اُحِبُّ الصّلاة له و تلاوة كتابه و كثرة الدّعاء والاستغفار»30:
تا براي پروردگارمان نماز بگزاريم و دعا و استغفار نماييم و خدا ميداند كه من نماز و تلاوت قرآن و زيادي دعا و استغفار را دوست ميدارم،
و در صبح عاشورا و آغاز جنگ با دعا بسوي خدا نهايت توكّل و اعتماد خويش را به خداي متعال يادآور ميشود و ميفرمايد:
«اَللّهُمَّ اَنْتَ ثِقَتي في كُلّ امر وَرَجائي في كلّ شدّةٍ»31:
بارخدايا تو در همه كارها تكيهگاه من هستي و اميدم در همه سختيها به توست.
و در ظهر عاشورا با انجام آخرين نماز قيامتي از عظمت و جلال و شكوه را فراراه همه حماسهسازان تاريخ قرار ميدهد كه بدانيد؛ ميتوان در كوران حوادث و ناملايمات نيز به آرامش رسيد و با ياد خدا به ساحل جاودانگي رهنمون گشت و از آنجا به سوي بينهايتها پرواز كرد.
پي نوشت :
1 ـ والفجر/27 ـ 30.
2 ـ بحارالانوار، ج97، ص264.
3 ـ بقره/260.
4 ـ تفسير صافي، ج2، ص818 ذيل سوره «فجر».
5 ـ بحارالانوار، ج44، ص297.
6 ـ همان، ج45، ص49.
7 ـ همان.
8 ـ لهوف، ص52 و53.
9 ـ همان، ص69.
10 ـ بحارالانوار، ج45، ص31.
11 ـ احزاب/23.
12 ـ ارشاد، ص207 نقل از بحارالانوار، ج44، ص378.
13 ـ تاريخ طبري، ج4، ص245، «مؤسسة الاعلمي بيروت».
14 ـ لهوف، ص60، نقل از بحار، ج44، ص367.
15 ـ اثبات الهداة، ج5، ص204، ح61.
16 ـ بحارالانوار، ج44، ص393.
17 ـ تاريخ الطبري، ج4، ص318.
18 ـ بحارالانوار، ج44، ص297.
19 ـ همان.
20 ـ همان، ج95، ص93، مفاتيح الجنان دعاي ابيحمزه ثمالي.
21 ـ حجر/99.
22 ـ اصول كافي، عربي، ج2، ص89، باب الصبر، حديث 6.
23 ـ همان، ص47، خصال المؤمن.
24 ـ بحارالانوار، ج44، ص367.
25 ـ همان، ج45، ص116.
26 ـ همان، ص367.
27 ـ زُمَر/29.
28 ـ رعد/28.
29 ـ بحارالانوار، ج95، ص213، دعاي عرفه و مفاتيح الجنان.
30 ـ تاريخ طبري، ج4، ص316.
31 ـ همان، ص321.
/س