انتظار باستاني
نويسنده:محسن قنبريان
من ايراني ام؛از ماد تا پارس، تا کوروش ذوالقرنين تا ... من ايراني ام و اکنون مسلمان و منتظر!راستش انصاف نيست که موعود را فقط مطلوب تاريخي خود و قوم متمدن و باستاني ام معرفي کنم، زيرا قامت او فراتر از هر قوم و تمدني است؛ گر چه از هر قوم و تمدني در او ارث و اثري است. اما مي خواهم ادعا کنم سهم من در انتظار او بيشتر است؛ سهم ايران، پارس، کشور شيران! زرتشتي که بودم! در متون مقدسم از جمله مي خواندم: «... در آن هنگام که مردگان باز برخيزند و زندگان را بي مرگي آيد او [يعني سوشيانت] بيايد و جهان را به خواست خويش نو کند».(1) در متون زرتشتي از سه نجات دهنده سخن بود: اولي «هوشيدر»، دومي «هوشيدر ماه» و سومي «سوشيانت» که او منجي اصلي است.
درباره نقش قومم در ظهور او مي خواندم: «پس باشد که ازآناني باشيم که جهان را نوراني کنيم اي مزدا! و شما اي آهوره هاي ديگر که حمايت و راستي را بياوريم وقتي که انديشه ها آن جا يکي شوند.(2) روز شکست يزد گرد از خليفه غاصب! در جنگ قادسيه پس از درگذشت «رستم فرخزاد» سردارنامي ايران،هنگامي که شکست نيروهاي ايراني حتمي شد و يزدگرد با کسان خود آماده فرارمي شد،به هنگام خروج از کاخ پرشکوه خود در مداين ايوان مجلل آن را مورد خطاب قرار داد و گفت: «هان اي ايوان! درود من برتو باد. من هم اکنون از تو روي بر مي تابم تا آنگاه که با يکي از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور او فرا نرسيده است به سوي تو برگردم». برايم معما شد! يزدگرد کسي بود که منتظر منجي براي براندازي اش بودم تا تعاليم زرتشت را درست اجرا کند و امت او را از ظلم و بيداد نجات دهد؛ اما او خود از خليفه عرب پناه به منجي مي برد! مسلمان که شدم! از رئيس مذهب حق پاسخم را يافتم. سليمان ديلمي مي گفت: هنگامي که به خدمت امام صادق (ع) رسيده، قضيه را تعريف کرده است و گفته مقصود يزدگرد از جمله «يکي از فرزندان خود» کيست؟ امام فرموده: «او مهدي موعود(ع) و قائم آل محمد (ص) است که به فرمان خداوند در آخرالزمان ظهور مي کند و ششمين فرزند من و فرزند دختر يزدگرد است، پس يزدگرد نيز پدر اوست».(3) مشخص بود يزد گرد از بزرگان دينش ردّ او را گرفته بود. آن روز با موعودي که روحش آسماني است و بي هيچ نژادي اما همه پاکان در جسم و خونش نشاني دارند آشنا شدم. روح او محمّدي است اما جسمي که اين روح عرشي را زميني کرد هم از شرق در خود دارد و هم از غرب، هم ازايران و هم از روم. اسلام را خليفه غاصي به قوم من عرضه کرد اما قوم من زود سرچشمه اسلام اصيل را از قرائت عربي آن شناخت.
اميرمؤمنان(ع) در روز جمعه اي بر منبر خطبه اي خواند که اشعث بن قيس کندي منافق، از ما ايرانيان گله کرد، از جلو افتادن ما در تبعيت از علي (ع). اما در حالي که خشمگين شده بود، فرمود: «امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است؟! آن شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مي کنند لکن ايرانيان روزهاي گرم به خاطر خدا فعاليت مي کنند و آن گاه از من مي خواهند که آن ها را از خود دور کنم تا از ستمکاران باشم. قسم به خدايي که دانه را شکافت و گياه را روياند و آدمي را آفريد،از رسول خدا شنيدم که فرمود:«هم چنان که در ابتدا شما (اعراب) ايرانيان را به خاطر اسلام با شمشير خواهيد زد در آينده ايرانيان شما را با شمشير به خاطراسلام خواهند زد.(4) بي علت نبود که در شمال کشورم، علي (ع) و حسن و حسين اش را «رشت» يعني «فرزانه و دانشمند» مي خواندند و نام شهر و ديار خود را آن نهادند و در جنوب کشورم... من تأويل سومين آيه جمعه بودم؛ «و آخرين منهم لمّا يلحقوا بهم؛ گروه ديگري که هنوز به مسلمانان صدر اسلام ملحق نشده اند». چون وقتي از پيامبرسؤال کردند اينها کيانند؟ او در پاسخ دست مبارک را بر شانه سلمان فارسي گذاشت و قوم مرا معرفي کرد.(5)
من تأويل آيات 198و199 سوره شعرا بودم.اين آيات به من فهماند چرا آن پيامبر يگانه در قوم من برگزيده نشد و درعرب جاهلي مبعوث گرديد:«اگر ما آن قرآن را بر بعضي از عجم نازل مي کرديم و او آن را براي اعراب مي خواند به آن ايمان نمي آوردند».امام صادق (ع) فرمود: «اگر قرآن بر عجم و غير عرب نازل مي شد عرب به آن ايمان نمي آورد ولي قرآن بر عرب نازل شد و ايرانيان به آن ايمان آوردند و اين ارزش و فضيلتي براي آنان است».(5 )
وقتي عليه اسلام اموي شوريدم!وقتي امويان اسلام پاک پيامبر پاکي ها را آلوده جاهليت عربي کردند و نظام طبقاتي عرب-عجم را گستراندند در بين همه اقوام تازه مسلمان، فقط قوم من بود که بر آن ها شوريد. مي داني با چه عنواني بيعت کرديم؟ «الرضا من آل محمد (ص)» يعني خليفه اي که مورد رضايت اهل بيت پيامبر باشد. اين گونه تأويل آيه 132 سوره نساء شدم که: «اي مردم اگر خدا بخواهد شما را از ميان مي برد و افراد ديگري را به جاي شما مي آورد». اين جا هم پيامبر دست بر شانه هاي سلمان زد و فرمود: «آن ديگران قوم و هموطنان سلمان هستند».(6)
باورکن تأويل آيه 89 سوره انعام هم من بودم:«آن ها کساني هستند که کتاب و حکم و نبوت به آنان داديم و اگر نسبت به آن کفر ورزند کسان ديگري را نگاهبان آن مي سازيم که نسبت به آن کافرنيستند».امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تأويل آيه 47 سوره محمد را هم قوم من معرفي کردند:«هر گاه سرپيچي کنيد، خداوند گروه ديگري را به جاي شما مي آورد. پس آن ها مانند شما نخواهند بود».(7)
اگرهوس زرتشتي گري و باستاني گرايي بود فرصت خوبي بود که با براندازي اموي ها صيغه را به نام ايران باستان بخوانم اما قوم من مهر اهل بيت (ع) را از صميم جان مي داشت از اين رو حتي شورش هاي پراکنده ارتدادي (مثل حرم دين و المقنع و استايس و...)را خود سرکوب مي کرد.(8 )حمزه پسرآذرک وقتي عليه عباسيان خروج کرد، خارجي اش ناميدند اما چه پرشکوه است وقتي مي بينيم از 26 فرقه خوارج فقط فرقه اوست که حبّ علي (ع) دارد. ... اما حيف که قيام عليه اموي با نام خليفه مورد رضايت اهل بيت (ع) را عباسيان غاصب به تاراج بردند و قرائتي ديگر از اسلام غيراصيل را گستراندند. اما تأسفم را اين اخبارو پيش گويي ها التيام مي داد: «مردمي ازمشرق زمين (ايران) نهضتي به پا مي دارند که با آن نهضت زمينه برپايي حکومت جهاني حضرت مهدي (ع) را به وجود مي آورند».(9)پرچم هاي سياهي از خراسان بيرون مي آيد که هيچ چيز نمي تواند جلو آن ها را بگيرد تا اين که در بيت المقدس نصب مي شود.با پرچم انتظار او، عليه مغولان شوريدم!وقتي مغولان وحشي کشورم را پاره پاره کردند پرچم انتظار امام غايب بود که آن را نگاهباني کرد نه درفش کاوياني و... نهضت سربداران از اسلام و ايران و فرهنگم پاسباني کرد و... آن چه سربدارم مي کرد وعده هايي مبارک بود که بر قومم داده بودند و اين که ياران او از اين سرزمين چنين اند. دو نمونه را برايت مي خوانم: «شبي که مرا در معراج به آسمان ها بردند نگاهم به جايگاهي از زمين جبل (ايران) افتاد که سرخ رنگ و زمين آن از زعفران نيکوتر و بوي آن از مشک خوشبوتر بود. از جبرئيل پرسيدم که اين چه سرزميني است؟ جواب داد: اين جايگاه شيعيان تو و شيعيان پسرعمت علي بن ابيطالب است و به صورت شهري است که آن را قم مي نامند».(10) براي او - قائم آل محمد(ص)- در«طالقان» گنج هايي ذخيره است که نه طلاست و نه نقره بلکه گروهي هستند از سواران شجاع و نيرومند که به ساز و برگ کامل جنگي مجهزند و مرداني هستند نشانه دار با اسم و رسم معروف و مشهور و نام آور».(11)
ايراني ام درآستانه ظهور! گرد و غباري برپا شده، گويي سواري مي رسد امروز جهان در آستانه ظهور اوست و قوم من تحقق وعده هاي الهي را بيشتر درباره خود مي بيند. امام صادق (ع) وعده داده بود، روزي شهر قوم بر ساير شهرها حجت مي شود و اهل آن حجت بر همه خلايق مي شوند. فرموده بود، اين وعده در زمان غيبت امام غائب انجام شده، تا ظهور او باقي خواهد بود. علم دين از اين شهر به مشرق و مغرب عالم پراکنده مي شود.(12 )امام کاظم (ع) فرمود: «از اين شهر مردي قيام مي کند که مردم را به حق دعوت مي کند. پس جوان مرداني شجاع چون پاره هاي آهن دعوت او را پاسخ مي دهند و اطاعتش مي کنند. تهديدها و تندبادها متزلزلشان نمي کند و ترس به دل راه نمي دهند و از ستيز خسته نمي شوند و در ميدان هاي جنگ ترس و گريز ندارند. بر خدا توکل مي کنند و سعادت و رستگاري و عاقبت از آن پرهيزکاران است»._ اصلاً قم را به اين خاطر قم ناميدند چون اهلش قيام کننده براي حضرت حجت و حاميان اويند.(13 )و...
گفتم سهم من بيشتر است. تصحيح مي کنم: منّتش بر من بيشتراست.
درباره نقش قومم در ظهور او مي خواندم: «پس باشد که ازآناني باشيم که جهان را نوراني کنيم اي مزدا! و شما اي آهوره هاي ديگر که حمايت و راستي را بياوريم وقتي که انديشه ها آن جا يکي شوند.(2) روز شکست يزد گرد از خليفه غاصب! در جنگ قادسيه پس از درگذشت «رستم فرخزاد» سردارنامي ايران،هنگامي که شکست نيروهاي ايراني حتمي شد و يزدگرد با کسان خود آماده فرارمي شد،به هنگام خروج از کاخ پرشکوه خود در مداين ايوان مجلل آن را مورد خطاب قرار داد و گفت: «هان اي ايوان! درود من برتو باد. من هم اکنون از تو روي بر مي تابم تا آنگاه که با يکي از فرزندان خود که هنوز زمان ظهور او فرا نرسيده است به سوي تو برگردم». برايم معما شد! يزدگرد کسي بود که منتظر منجي براي براندازي اش بودم تا تعاليم زرتشت را درست اجرا کند و امت او را از ظلم و بيداد نجات دهد؛ اما او خود از خليفه عرب پناه به منجي مي برد! مسلمان که شدم! از رئيس مذهب حق پاسخم را يافتم. سليمان ديلمي مي گفت: هنگامي که به خدمت امام صادق (ع) رسيده، قضيه را تعريف کرده است و گفته مقصود يزدگرد از جمله «يکي از فرزندان خود» کيست؟ امام فرموده: «او مهدي موعود(ع) و قائم آل محمد (ص) است که به فرمان خداوند در آخرالزمان ظهور مي کند و ششمين فرزند من و فرزند دختر يزدگرد است، پس يزدگرد نيز پدر اوست».(3) مشخص بود يزد گرد از بزرگان دينش ردّ او را گرفته بود. آن روز با موعودي که روحش آسماني است و بي هيچ نژادي اما همه پاکان در جسم و خونش نشاني دارند آشنا شدم. روح او محمّدي است اما جسمي که اين روح عرشي را زميني کرد هم از شرق در خود دارد و هم از غرب، هم ازايران و هم از روم. اسلام را خليفه غاصي به قوم من عرضه کرد اما قوم من زود سرچشمه اسلام اصيل را از قرائت عربي آن شناخت.
اميرمؤمنان(ع) در روز جمعه اي بر منبر خطبه اي خواند که اشعث بن قيس کندي منافق، از ما ايرانيان گله کرد، از جلو افتادن ما در تبعيت از علي (ع). اما در حالي که خشمگين شده بود، فرمود: «امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است؟! آن شکم گنده ها خودشان روزها در بستر نرم استراحت مي کنند لکن ايرانيان روزهاي گرم به خاطر خدا فعاليت مي کنند و آن گاه از من مي خواهند که آن ها را از خود دور کنم تا از ستمکاران باشم. قسم به خدايي که دانه را شکافت و گياه را روياند و آدمي را آفريد،از رسول خدا شنيدم که فرمود:«هم چنان که در ابتدا شما (اعراب) ايرانيان را به خاطر اسلام با شمشير خواهيد زد در آينده ايرانيان شما را با شمشير به خاطراسلام خواهند زد.(4) بي علت نبود که در شمال کشورم، علي (ع) و حسن و حسين اش را «رشت» يعني «فرزانه و دانشمند» مي خواندند و نام شهر و ديار خود را آن نهادند و در جنوب کشورم... من تأويل سومين آيه جمعه بودم؛ «و آخرين منهم لمّا يلحقوا بهم؛ گروه ديگري که هنوز به مسلمانان صدر اسلام ملحق نشده اند». چون وقتي از پيامبرسؤال کردند اينها کيانند؟ او در پاسخ دست مبارک را بر شانه سلمان فارسي گذاشت و قوم مرا معرفي کرد.(5)
من تأويل آيات 198و199 سوره شعرا بودم.اين آيات به من فهماند چرا آن پيامبر يگانه در قوم من برگزيده نشد و درعرب جاهلي مبعوث گرديد:«اگر ما آن قرآن را بر بعضي از عجم نازل مي کرديم و او آن را براي اعراب مي خواند به آن ايمان نمي آوردند».امام صادق (ع) فرمود: «اگر قرآن بر عجم و غير عرب نازل مي شد عرب به آن ايمان نمي آورد ولي قرآن بر عرب نازل شد و ايرانيان به آن ايمان آوردند و اين ارزش و فضيلتي براي آنان است».(5 )
وقتي عليه اسلام اموي شوريدم!وقتي امويان اسلام پاک پيامبر پاکي ها را آلوده جاهليت عربي کردند و نظام طبقاتي عرب-عجم را گستراندند در بين همه اقوام تازه مسلمان، فقط قوم من بود که بر آن ها شوريد. مي داني با چه عنواني بيعت کرديم؟ «الرضا من آل محمد (ص)» يعني خليفه اي که مورد رضايت اهل بيت پيامبر باشد. اين گونه تأويل آيه 132 سوره نساء شدم که: «اي مردم اگر خدا بخواهد شما را از ميان مي برد و افراد ديگري را به جاي شما مي آورد». اين جا هم پيامبر دست بر شانه هاي سلمان زد و فرمود: «آن ديگران قوم و هموطنان سلمان هستند».(6)
باورکن تأويل آيه 89 سوره انعام هم من بودم:«آن ها کساني هستند که کتاب و حکم و نبوت به آنان داديم و اگر نسبت به آن کفر ورزند کسان ديگري را نگاهبان آن مي سازيم که نسبت به آن کافرنيستند».امام باقر (ع) و امام صادق (ع) تأويل آيه 47 سوره محمد را هم قوم من معرفي کردند:«هر گاه سرپيچي کنيد، خداوند گروه ديگري را به جاي شما مي آورد. پس آن ها مانند شما نخواهند بود».(7)
اگرهوس زرتشتي گري و باستاني گرايي بود فرصت خوبي بود که با براندازي اموي ها صيغه را به نام ايران باستان بخوانم اما قوم من مهر اهل بيت (ع) را از صميم جان مي داشت از اين رو حتي شورش هاي پراکنده ارتدادي (مثل حرم دين و المقنع و استايس و...)را خود سرکوب مي کرد.(8 )حمزه پسرآذرک وقتي عليه عباسيان خروج کرد، خارجي اش ناميدند اما چه پرشکوه است وقتي مي بينيم از 26 فرقه خوارج فقط فرقه اوست که حبّ علي (ع) دارد. ... اما حيف که قيام عليه اموي با نام خليفه مورد رضايت اهل بيت (ع) را عباسيان غاصب به تاراج بردند و قرائتي ديگر از اسلام غيراصيل را گستراندند. اما تأسفم را اين اخبارو پيش گويي ها التيام مي داد: «مردمي ازمشرق زمين (ايران) نهضتي به پا مي دارند که با آن نهضت زمينه برپايي حکومت جهاني حضرت مهدي (ع) را به وجود مي آورند».(9)پرچم هاي سياهي از خراسان بيرون مي آيد که هيچ چيز نمي تواند جلو آن ها را بگيرد تا اين که در بيت المقدس نصب مي شود.با پرچم انتظار او، عليه مغولان شوريدم!وقتي مغولان وحشي کشورم را پاره پاره کردند پرچم انتظار امام غايب بود که آن را نگاهباني کرد نه درفش کاوياني و... نهضت سربداران از اسلام و ايران و فرهنگم پاسباني کرد و... آن چه سربدارم مي کرد وعده هايي مبارک بود که بر قومم داده بودند و اين که ياران او از اين سرزمين چنين اند. دو نمونه را برايت مي خوانم: «شبي که مرا در معراج به آسمان ها بردند نگاهم به جايگاهي از زمين جبل (ايران) افتاد که سرخ رنگ و زمين آن از زعفران نيکوتر و بوي آن از مشک خوشبوتر بود. از جبرئيل پرسيدم که اين چه سرزميني است؟ جواب داد: اين جايگاه شيعيان تو و شيعيان پسرعمت علي بن ابيطالب است و به صورت شهري است که آن را قم مي نامند».(10) براي او - قائم آل محمد(ص)- در«طالقان» گنج هايي ذخيره است که نه طلاست و نه نقره بلکه گروهي هستند از سواران شجاع و نيرومند که به ساز و برگ کامل جنگي مجهزند و مرداني هستند نشانه دار با اسم و رسم معروف و مشهور و نام آور».(11)
ايراني ام درآستانه ظهور! گرد و غباري برپا شده، گويي سواري مي رسد امروز جهان در آستانه ظهور اوست و قوم من تحقق وعده هاي الهي را بيشتر درباره خود مي بيند. امام صادق (ع) وعده داده بود، روزي شهر قوم بر ساير شهرها حجت مي شود و اهل آن حجت بر همه خلايق مي شوند. فرموده بود، اين وعده در زمان غيبت امام غائب انجام شده، تا ظهور او باقي خواهد بود. علم دين از اين شهر به مشرق و مغرب عالم پراکنده مي شود.(12 )امام کاظم (ع) فرمود: «از اين شهر مردي قيام مي کند که مردم را به حق دعوت مي کند. پس جوان مرداني شجاع چون پاره هاي آهن دعوت او را پاسخ مي دهند و اطاعتش مي کنند. تهديدها و تندبادها متزلزلشان نمي کند و ترس به دل راه نمي دهند و از ستيز خسته نمي شوند و در ميدان هاي جنگ ترس و گريز ندارند. بر خدا توکل مي کنند و سعادت و رستگاري و عاقبت از آن پرهيزکاران است»._ اصلاً قم را به اين خاطر قم ناميدند چون اهلش قيام کننده براي حضرت حجت و حاميان اويند.(13 )و...
گفتم سهم من بيشتر است. تصحيح مي کنم: منّتش بر من بيشتراست.
پي نوشت ها:
1.علامه مجلسي در بحارالانوار، ج46، ص12 آورده: مادر بزرگوارامام سجاد (ع)_ حضرت شهربانو_ دختر يزدگرد آخرين پادشاه ساسانيان است.
2.شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج19، ص124.
3.تفسيرنورالثقلين، ج5، ص323.
4.ارديشت، ب11.
5.يسن 3، ب9.
6.تفسيرنور الثقلين، ج4، ص165.
7.تفسير الميزان، ج5، ص106.
8.مجمع البيان، ج9، ص108.
9.خدمات متقابل اسلام و ايران، شهيد مطهري، ص374.
10.سنن اين ماجه، ج2، ص24، به روايت از پيامبرخدا (ص).
11.کنزالعمال، ج14، ص261، به روايت از پيامبرخدا (ص).
12.بحارالانوار، ج57، ص207.
13.الحاوي للفتاوي، ج2، ص18.