ارزش خلوت
قبل از این که بتوانیم در مورد خلوت صحبت کنیم، باید بتوانیم به درکی از مفهوم این واژه برسیم. بیایید به راهنمایی های دو منبع الهام بخشی رجوع کنیم که شاید همکاری شان با هم عجیب باشد: ریموند کتلیج و مایکل آروین.
کتلیج یک قاضی محترم است که در دادگاه استیناف حوزه ی ششم ایالات متحده خدمت می کند و اروین یک افسر سابق ارتش است که در دو کشور عراق و افغانستان خدمت کرده است. آنها برای اولین بار در سال ۲۰۰۹ یکدیگر را ملاقات کردند؛ زمانی که اروین در آن آربور مستقر شد تا مدرک کارشناسی ارشدش را بگیرد. با وجود این که کتلیج و اروین از لحاظ سنی و تجربه ی زندگی تفاوت زیادی با هم داشتند، خیل زود متوجه علاقه ی مشترکشان به موضوع خلوت شدند، معلوم شد کتلیج برای نوشتن نظریه های حقوقی دقیق اش به مدت زیادی تنها بودن و غرق شدن در افکارش نیاز دارد و این کار را پشت میز چوبی ای از جنس چوب کاج انجام می دهد؛ میز قدیمی ای که توی انباری ست و در آن خبری از اتصال اینترنت نیست. خودش می گوید: «انگار وقتی اونجا کار می کنم به حافظه ام بیست تا اضافه میشه!» اروین هم زمانی که از جنگ برگشت، شروع کرد به دویدن در کنار مزارع ذرت در میشیگان تا بتواند با احساسات دشوار ناشی از جنگ کنار بیاید. او به شوخی می گوید: «هر چی باشه دویدن از روان درمانی ارزون تره!»
قبل از این که بتوانیم در مورد خلوت صحبت کنیم، باید بتوانیم به درکی از مفهوم این واژه برسیم. بیایید به راهنمایی های دو منبع الهام بخشی رجوع کنیم که شاید همکاری شان با هم عجیب باشد: ریموند کتلیج و مایکل آروین.
کتلیج یک قاضی محترم است که در دادگاه استیناف حوزه ی ششم ایالات متحده خدمت می کند و اروین یک افسر سابق ارتش است که در دو کشور عراق و افغانستان خدمت کرده است. آنها برای اولین بار در سال ۲۰۰۹ یکدیگر را ملاقات کردند؛ زمانی که اروین در آن آربور مستقر شد تا مدرک کارشناسی ارشدش را بگیرد. با وجود این که کتلیج و اروین از لحاظ سنی و تجربه ی زندگی تفاوت زیادی با هم داشتند، خیل زود متوجه علاقه ی مشترکشان به موضوع خلوت شدند، معلوم شد کتلیج برای نوشتن نظریه های حقوقی دقیق اش به مدت زیادی تنها بودن و غرق شدن در افکارش نیاز دارد و این کار را پشت میز چوبی ای از جنس چوب کاج انجام می دهد؛ میز قدیمی ای که توی انباری ست و در آن خبری از اتصال اینترنت نیست. خودش می گوید: «انگار وقتی اونجا کار می کنم به حافظه ام بیست تا اضافه میشه!» اروین هم زمانی که از جنگ برگشت، شروع کرد به دویدن در کنار مزارع ذرت در میشیگان تا بتواند با احساسات دشوار ناشی از جنگ کنار بیاید. او به شوخی می گوید: «هر چی باشه دویدن از روان درمانی ارزون تره!»
کمی بعد از ملاقات اولیه، کتلیج و اروین تصمیم گرفتند با هم کتابی با موضوع خلوت بنویسند. هفت سال طول کشید اما تلاش هایشان در سال ۲۰۱۷ به چاپ کتاب "اول راهنمای خودت باش" منجر شد. این کتاب به طور خلاصه، با منطق قوی ای نوشته شده که از یک قاضی فدرال و افسر سابق نظامی انتظار می رود. آنها در این کتاب استدلالشان را برای اهمیت تنها بودن با افکار خود مطرح می کنند. با این حال قبل از طرح دعوی، نویسندگان با چیزی شروع می کنند که قطعا یکی از ارزشمندترین نظرات آنهاست: تعریف دقیقی از خلوت. خیلی ها به اشتباه این کلمه را معادل جداسازی فیزیکی می دانند؛ یعنی شاید لازم باشد تا مایل ها دورتر از انسان های دیگر پیاده روی کنید و به کلبه ای متروکه برسید. این تعریف ناقصی از جداسازی مطرح میکند که شاید اجرا کردن اش به صورت متناوب و دوره ای برای خیلی ها ممکن نباشد. اما کتلیج و اروین توضیح میدهند که خلوت در واقع به اتفاقی مربوط است که در ذهن شما می افتد، نه در محیط اطرافتان. بر این اساس، آن ها توضیح می دهند که این حالتی ست که ذهن شما را از گرفتن داده های ورودی از ذهن دیگران آزاد و رها می کند. شما می توانید در یک کافی شاپ شلوغ یا حتی در واگن مترو از خلوت تان لذت ببرید؟
اگر اجازه ی ورود افکار دیگران را به ذهنتان بدهید، خلوت می تواند در آرام ترین مکانها هم از بین برود. علاوه بر گفت وگوی مستقیم با افراد دیگر، این اطلاعات ورودی میتوانند شکل های دیگری هم داشته باشند؛ خواندن کتاب، گوش کردن پادکست تماشای تلویزیون یا انجام هر فعالیتی که ممکن است توجه شما را به صفحه نمایش یک دستگاه هوشمند جلب کند. خلوت شما را وادار می کند که از واکنش نشان دادن به اطلاعات ایجاد شده توسط دیگران عبور کنید و به جای آن فقط روی افکار و تجربیات خودتان تمرکز کنید؛ حالا هر جا که هستید.
چرا خلوت ارزشمند است؟
کتلیج و اروین، مزایای بسیاری را به تفصیل شرح می دهند، که البته بیشتر این مزایا به بینش و تعادل عاطفی ناشی از خود اندیشی بی شتاب مربوط می شوند.
البته اروین و کتلیح اولین صاحب نظرانی نیستند که اهمیت خلوت را درک را کرده اند. مزایای آن حداقل از سال های اولیه ی عصر روشنگری مورد بررسی قرار گرفته است. بلز پاسکال در اواخر قرن هفدهم چنین نوشت : «همه ی مشکلات بشریت، از ناتوانی انسان در آرام نشستن به تنهایی در یک اتاق سرچشمه می گیرد. نیم قرن بعد، بنجامین فرانکلین در سوی دیگر اقیانوس در دفتر یادداشت اش به این موضوع پرداخت: « چیزهای خوب زیادی در مورد اهمیت تنهایی خوانده ام. (من "خلوت" را شفای ذهنی می دانم که به شدت بیمار و مشغول است. )
دانشگاه دیر متوجه اهمیت تنهایی شد. در سال ۱۹۸۸، یک روان پزشک انگلیسی برجسته به اسم آنتونی استور با نوشتن کتابی به اسم "خلوت، بازگشتی به خود " این کمبود را تا حدی جبران کرد. همان طور که استور هم اشاره کرده بود، در دهه ی ۱۹۸۰ روانکاوی بیش از حد درگیر اهمیت روابط میان فردی شده و آن را به عنوان مهم ترین منبع شادی و سعادت انسانی معرفی می کرد. اما نتیجه ی تحقیق استور روی تاریخ، از این فرضیه حمایت نمی کرد. او در سال ۱۹۸۸ کتاب خود را با نقل قول زیر از ادوارد گیبن آغاز کرد: « گفت وگو درک و فهم را قوی می کند اما خلوت مکتب نبوغ است.»
و بعد جسورانه می نویسد: «بی شک گیبن درست می گوید. »
ادوارد گیبن در انزوا زندگی می کرد، اما نه تنها کارهای بسیار تأثیرگذاری انجام داد، بلکه خیلی هم خوشحال به نظر می رسید. استور اشاره می کند که نیاز به صرف زمان زیادی تنهایی در میان بیشتر نویسندگان، شاعران، و آهنگسازان رایج بوده. او دکارت، نیوتن، جان لاک، پاسکال، اسپینوزا، کانت، لایبنیتس، شوپنهاور، نیچه، کی یرکگور ویتگنشتاین را به عنوان مردانی معرفی کرد که هرگز خانواده ای نداشته با روابط شخصی نزدیک را تجربه نکرده اند اما زندگی الهام بخشی داشته اند، نتیجه گیری استور این است که نباید فکر کنیم تعامل صمیمانه تنها راه ناگزیر جهت تعالی انسان است. خلوت هم می تواند به همان اندازه برای شادی و بهره وری مهم باشد .
نادیده گرفتن این حقیقت بسیار دشوار است که کل فهرست زندگی قابل توجه استور، ومثال های تاریخی، فقط روی مردان تمرکز دارد. همان طور که ویرجینیا وولف در بیانیه ی فمینیستی خود در سال ۱۹۲۹، در کتابش به نام "اتاقی از آن خود" عنوان کرد که این عدم تعادل نباید تعجب برانگیز باشد. وولف هم مثل استور معتقد است که خلوت یک پیش نیاز برای تفکر خلاقانه و بدیع است اما او اضافه می کند که زنان به طور سیستماتیک از اتاق و فضای شخصی به معنای واقعی و به معنای مجازی کلمه محروم شده اند؛ در حالی که این موضوع بستری برای پیشرفت آنهاست، در واقع از دید وولف، "خلوت" یک سرگرمی خوشایند نیست، بلکه نوعی رهایی از سرکوب شناختی ناشی از عدم وجود آن است.
در زمان وولف، زنان توسط جامعه ی مرد سالار از این رهایی محروم شده بودند. و در زمان ما این سرکوب خودخواسته و به طور فزاینده ای با اولویت دادن به غرق شدن در صفحات مجازی روی می دهد. این موضوعی ست که توسط یک منتقد اجتماعی کانادایی به اسم مایکل هریس در کتاب منتشر شده اش در سال ۲۰۱۷ به اسم "خلوت" مورد توجه قرار گرفته است. هریس نگران است که فناوری های جدید به ایجاد فرهنگی کمک کنند که وقت تنها ماندن با افکار شخصی را از بین می برد و خاطرنشان می کند که (( مورد حمله قرار گرفتن این منبع، بسیار با اهمیت است.))
البته اروین و کتلیح اولین صاحب نظرانی نیستند که اهمیت خلوت را درک را کرده اند. مزایای آن حداقل از سال های اولیه ی عصر روشنگری مورد بررسی قرار گرفته است. بلز پاسکال در اواخر قرن هفدهم چنین نوشت : «همه ی مشکلات بشریت، از ناتوانی انسان در آرام نشستن به تنهایی در یک اتاق سرچشمه می گیرد. نیم قرن بعد، بنجامین فرانکلین در سوی دیگر اقیانوس در دفتر یادداشت اش به این موضوع پرداخت: « چیزهای خوب زیادی در مورد اهمیت تنهایی خوانده ام. (من "خلوت" را شفای ذهنی می دانم که به شدت بیمار و مشغول است. )
دانشگاه دیر متوجه اهمیت تنهایی شد. در سال ۱۹۸۸، یک روان پزشک انگلیسی برجسته به اسم آنتونی استور با نوشتن کتابی به اسم "خلوت، بازگشتی به خود " این کمبود را تا حدی جبران کرد. همان طور که استور هم اشاره کرده بود، در دهه ی ۱۹۸۰ روانکاوی بیش از حد درگیر اهمیت روابط میان فردی شده و آن را به عنوان مهم ترین منبع شادی و سعادت انسانی معرفی می کرد. اما نتیجه ی تحقیق استور روی تاریخ، از این فرضیه حمایت نمی کرد. او در سال ۱۹۸۸ کتاب خود را با نقل قول زیر از ادوارد گیبن آغاز کرد: « گفت وگو درک و فهم را قوی می کند اما خلوت مکتب نبوغ است.»
و بعد جسورانه می نویسد: «بی شک گیبن درست می گوید. »
ادوارد گیبن در انزوا زندگی می کرد، اما نه تنها کارهای بسیار تأثیرگذاری انجام داد، بلکه خیلی هم خوشحال به نظر می رسید. استور اشاره می کند که نیاز به صرف زمان زیادی تنهایی در میان بیشتر نویسندگان، شاعران، و آهنگسازان رایج بوده. او دکارت، نیوتن، جان لاک، پاسکال، اسپینوزا، کانت، لایبنیتس، شوپنهاور، نیچه، کی یرکگور ویتگنشتاین را به عنوان مردانی معرفی کرد که هرگز خانواده ای نداشته با روابط شخصی نزدیک را تجربه نکرده اند اما زندگی الهام بخشی داشته اند، نتیجه گیری استور این است که نباید فکر کنیم تعامل صمیمانه تنها راه ناگزیر جهت تعالی انسان است. خلوت هم می تواند به همان اندازه برای شادی و بهره وری مهم باشد .
نادیده گرفتن این حقیقت بسیار دشوار است که کل فهرست زندگی قابل توجه استور، ومثال های تاریخی، فقط روی مردان تمرکز دارد. همان طور که ویرجینیا وولف در بیانیه ی فمینیستی خود در سال ۱۹۲۹، در کتابش به نام "اتاقی از آن خود" عنوان کرد که این عدم تعادل نباید تعجب برانگیز باشد. وولف هم مثل استور معتقد است که خلوت یک پیش نیاز برای تفکر خلاقانه و بدیع است اما او اضافه می کند که زنان به طور سیستماتیک از اتاق و فضای شخصی به معنای واقعی و به معنای مجازی کلمه محروم شده اند؛ در حالی که این موضوع بستری برای پیشرفت آنهاست، در واقع از دید وولف، "خلوت" یک سرگرمی خوشایند نیست، بلکه نوعی رهایی از سرکوب شناختی ناشی از عدم وجود آن است.
در زمان وولف، زنان توسط جامعه ی مرد سالار از این رهایی محروم شده بودند. و در زمان ما این سرکوب خودخواسته و به طور فزاینده ای با اولویت دادن به غرق شدن در صفحات مجازی روی می دهد. این موضوعی ست که توسط یک منتقد اجتماعی کانادایی به اسم مایکل هریس در کتاب منتشر شده اش در سال ۲۰۱۷ به اسم "خلوت" مورد توجه قرار گرفته است. هریس نگران است که فناوری های جدید به ایجاد فرهنگی کمک کنند که وقت تنها ماندن با افکار شخصی را از بین می برد و خاطرنشان می کند که (( مورد حمله قرار گرفتن این منبع، بسیار با اهمیت است.))
او بعد از بررسی آثار مرتبط با این موضوع، به سه مزیت حیاتی خلوت اشاره می کند: «ایده های جدید، درک خویشتن، نزدیکی به دیگران.»
در حال حاضر دو مزیت اول این فهرست را بررسی کرده ایم اما سومی تا حدی غیر منتظره است، در نتیجه ارزش بررسی را دارد؛ به خصوص وقتی می خواهیم نیروی خلوت و مزایای مرتبط ماندن را بررسی کنیم. هریس ادعا می کند که شاید برخلاف تصور ما توانایی تنها بودن اصلا به معنای پس زدن پیوندهای نزدیک نیست»
و برعکس می تواند آنها را محکم تر کند. او همچنین استدلال می کند که تجربه ی تنهایی در کمال آرامش باعث می شود حس قدردانی نسبت به روابط میان فردی ای که به وجود می آید، افزایش پیدا کند. هریس اولین کسی نیست که به این ارتباط توجه و آن را ثبت کرده است.
می سارتن- شاعر و نویسنده - در دفتر یادداشت روزانه اش در سال ۱۹۷۲ عجیب بودن این مسئله این طور می نویسد:
از برای اولین بار بعد از چند هفته تنها هستم تا بتوانم دوباره زندگی واقعی ام را از سربگیرم. عجیب است که دوستان یا حتی عشق آتشین - هیچ کدام - زندگی واقعی من نیستند، مگر این که زمانی برای تنهایی و بررسی و مرور اتفاق هایی که افتاده پیدا شود این زندگی بدون وقفه های نیروبخش جنون آمیز، بی روح خواهد ماند... و من تنها زمانی می توانم طعم واقعی آن را بچشم که تنها باش…)
وندل بری این نکته را مختصر و مفیدتر در نوشته اش بیان می کند: (وارد خلوت می شویم و در آن، حس تنهایی را هم از دست می دهیم)