معمای توحيد زرتشتی (3)
2. آسيبهای خاص
1.2. عدم تعريف توحيد :
2.2. کاربرد نابجای اصطلاح ثنويت :
به هر حال، باور به اينکه دين زرتشت، ديني ثنوي بوده، بسيار سهلانگارانه است؛ زيرا اولاً: يکي از اساسيترين آموزههاي دين زرتشتي، نفي هرگونه ستايش اهريمن و ديوان است. بنابراين در محدودة «توحيد عبادي»، مطلقاً و ابداً نميتوان دين زرتشت را ثنوي دانست؛ و بسيار جالب توجه (و بلکه ماية عبرت) است که منابع فرقهشناسي کلاسيک، برخلاف منابع سهلانگار جديد، هيچگاه مجوس را با ثنويه به يک تراز برنياوردهاند.[49] ثانياً: اهريمن به معناي واقعي کلمه، خدا و خالق نيست. گرچه آوردهاند که او در ازل، براي رويارويي با جهان روشناييها، ديوان و شرور بيشماري را پديدار ميسازد، اما قادر به آفرينش کالبد مادي براي آنان نيست؛ بلکه ظهور آن در گيتي با رخنه در کالبدهاي مادي ممکن است. از همينرو، نصوص زرتشتي تصريح کردهاند که اهريمن، هستي گيتياي ندارد.[50] در نتيجه، ميتوان با قاطعيت گفت که انتساب دين زرتشت به ثنويت، ناشي از سهلانگاري تاريخي پژوهندگانِ چند سدة اخير بوده است که قضاوت بر ظاهر کردهاند.
3.2. استناد نادرست به هات 30 :
چيزي بهتر از مطالعة خود هات 30، اثباتکنندة مدعای فوق نيست. برای سهولت، با تکيه بر واژههای کليدی اين هات و بدون درگير شدن در دشواریهای ترجمههای اين و آن، جانماية هات مذکور نقل میشود:
زرتشت، نخست، خواستاران و جويندگان و نيز دانايان را نويد میدهد که از دو چيز (دو نهاد يا دو پديدار بزرگ) سخن خواهد گفت (هات30: 1)؛ سپس، با لحنی هشدارآميز ، از مخاطبانش میخواهد تا در برابر رويدادی بزرگ، ميان دو راه، يکی را گزينش کنند (هات30: 2). با اين مقدمات، او از دو گوهر يا دو مينوی آغازين سخن میگويد که يکی بد و ديگری نيک است؛ و ميافزايد که از ميان آن دو، نيکوکارانْ نيک را و زيانکارانْ بد را برمیگزينند. (هات30: 3). آنگاه، هنجار هستی (زندگی و نازندگی) را تا فرجام آن، بر پاية روياروييِ آن دو مينو برمیشمارد که بدترين منش و بهترين منش را به پيروان خود ارزانی خواهند داشت (هات30: 4). سپس، بار ديگر، بر گزينش ميان آن دو مينو تأکيد کرده (هات30: 5)، میافزايد که ديوگُزينان به سبب چيرگیِ فريب و همراهی با خشم، از گزينش درست بازمیمانند (هات30: 6). آنگاه، از يک طرف، کسانی که نيکی را برمیگزينند، مژده میدهد که به سربلندی نايل خواهند شد (هات30: 7) و از طرف ديگر، گناهکاران را به عذاب و کيفر انذار میدهد (هات30: 8). در ادامه، آرزو میکند که از آنِ خدای خود باشيم و در زمرة کسانی قرار بگيريم که با خردمندی، به جهانْ جانی تازه میبخشند (هات30: 9) و سپس، هنگامی را گوشزد میکند که در آن بدی شکست خورده و نيکان به خوشی و بهشت رهنمون خواهند شد (هات30: 10). در پايان اين هات، زرتشت، بار ديگر تأکيد میکند که آموزشهای دروغين، جهان را به تباهی میکشاند؛ در حالی که با گرويدن به آموزشهای خداوندی، بهروزی در پيش رو خواهد بود (هات30: 11).
آنچه در فوق نقل شد، وجه مشترک بيشتر ترجمههاي گوناگونی است که از کل اين هات وجود دارد؛ و البته که حتی با يک «نيمگاه» میتوان به روشنی ديد که هدف و دلمشغولی آن، بيش و پيش از هر چيزی، موضوع «گزينش ميان نيکی و بدی» و بيان تبعات محتوم اين امر است و نه اعلام موضع دربارة مقولة توحيد يا شرک. اما افسوس که بسياری از پژوهندگان، اين «نيمنگاه» را از خود و ديگران دريغ کرده و تمام هم و غم خود را بر کشف موضع زرتشت دربارة توحيد از ورای همين آيات معطوف داشته و در نتيجه، انبوهی از مجادلات بیدليل را موجب شدهاند.
4.2. شواهد مغفول مانده :
زرتشت در بند 16 از هات 32، مزدااهوره را بر کسانی که سَرِ آزارش را دارند (=پيروان دروغ)، حاکم و فرمانروا میشمرَد. نيز در بند 5 از هات 44، آفرينش خواب و بيداری، و بامداد و نيمروز و شب را بهصورت تلويحی به اهوره نسبت میدهد و سپس در بند 7 از همان هات، مزدا و سپندمينو را آفريدگار «همهچيز» میشمرد. همچنين در بند 15 از هات 44، مزدااهوره را عامل تعيينکننده در پيروزی بخشيدن به يکی از «دو سپاه ناسازگار» (= مزداپرستان و هواخواهان دروغ) میداند و بالاخره در بند 9 از هات 45، صراحتاً بهروزی و تيرهروزی (شادی و رنج)، هر دو را، آفريدة اهورهمزدا قلمداد مینمايد.
همچنين در متون پهلوی، تصريحات ارزشمندی بر همين منوال وجود دارد که متأسفانه بهدرستی مورد تفسير و بلکه توجه قرار نگرفتهاند. برای نمونه:
«اهريمن هرگز نبوده است و هرگز هم نخواهد بود».[51]
«در صورتي ممکن است اهريمن را از اين جهان رانْد که هر کس، به سهمِ خويش، او را از تنِ خود براند، چون جايگاه اهريمن در جهان، تنِ آدميان است. از اين رو، وقتي اقامتگاهي براي او، در تنِ آدميان نباشد، او از جهان، نيست ميشود. بنابراين، تا وقتي که در اين جهان [حتا] ديوِ کوچکي در تنِ يک انسان، مَسکن دارد، اهريمن در جهان هست».[52]
واقعاً ماية شگفتی است که اين نصوص صريح را بسياری از پژوهندگان فرونهادهاند و در عوض، همة توجه خود را به بخشی از همان هات 30 معطوف کردهاند که در اصل، برای تبيين اصل گزينش آزادانه سروده شده است.
فرجام
کتابنامه :
آذربادِ مهراسپندان، ترجمه رهام اشه و شهين سراج، تهران: فروهر، 1379.
اسدی طوسی، ابونصر علی بناحمد، لغت فرس، به کوشش محمد دبير سياقی، تهران: طهوری، 1356.
اسماعيلپور، ابوالقاسم، اسطوره: بيان نمادين، تهران: سروش، 1377.
الياده، ميرچا، دينپژوهی، جلد دوم، ترجمه بهاءالدين خرمشاهی، تهران: پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، 1379.
ــــــــ ، رساله در تاريخ اديان، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران: سروش، 1372.
بنونيست، اميل، دين ايرانی بر پاية متنهای معتبر يونانی، ترجمه بهمن سرکاراتی، تهران: قطره، 1377.
بويس، مری، چکيدة تاريخکيش زرتشت، ترجمههمايون صنعتیزاده، تهران: صفیعليشاه، 1377.
ــــــــ ، زرتشتيان: باورها و آداب دينی آنها، ترجمه عسگر بهرامی، تهران: ققنوس، 1381.
ــــــــ ، مجموعه مقالات مهر در ايران باستان، ويراستار: بابک عاليخانی، تهران: ققنوس، 1384.
تاورنيه، ژان باتيست، سفرنامة تاورنيه، ترجمه حميد ارباب شيرانی، تهران: نيلوفر، 1383.
تبريزی، محمد حسين بنخلف، برهان قاطع، تهران: انتشارات نيما، 1380.
جکسن، ابراهام ويليامز، ايران در گذشته و حال، ترجمه منوچهر اميری و فريدون بدرهای، تهران: خوارزمی، 1369.
حسينیالعلوی، محمد ابولمعالی، بيانالاديان، تهران: روزنه، 1376.
دوشنگيمن، ژاکوب، دين ايران باستان، ترجمه رؤيا منجم، تهران: فکر روز، 1375.
ــــــــ ، زرتشت و جهان غرب، ترجمه مسعود رجبنيا، تهران: مرواريد، 1381.
دينكرد سوم، (دفتر اول)، ترجمه فريدون فضيلت، انتشارات دهخدا، 1381.
دينكرد سوم، (دفتر دوم)، ترجمه فريدون فضيلت، انتشارات مهرآيين، 1384.
دينوري، ابوحنيفه احمد بنداوود بنونند، اخبار الطوال، ترجمه محمود مهدوي دامغاني، تهران: نشر ني، 1364.
راشد محصل، محمدتقی، زادسپرم، تهران: مؤسسه مطالعات و تحقيقات فرهنگی، 1366.
زنر، آرتور کلارک، تعاليم مغان، ترجمه فريدون بدرهای، تهران: توس، 1377.
ــــــــ ، طلوع و غروب زردشتیگری، ترجمه تيمور قادری، تهران: فکر روز، 1375.
ساسانفر، آبتين، گاتها (برگردان هفت هات نخستين و...)، تهران: بهجت، 1383.
ستاری، جلال، جهان اسطورهشناسی، جلد اول، تهران: مرکز، 1377.
شاکد، شائول، از ايران زرتشتی تا اسلام، ترجمه مرتضی ثاقبفر، تهران: ققنوس، 1381.
شهرستانی، ابوالفتح محمد بنعبدالکريم، الملل و النحل، ترجمه افضلالدين صدر ترکه اصفهانی، تهران: تابان، 1335.
عاليخانی، بابک، خرد جاويدان: مجموعه مقالات، به کوشش شهرام يوسفیفر، تهران: مؤسسه تحقيقات و توسعه علوم انسانی، 1382.
عطاييفرد، اميد، پيامبر آريايي (ريشههای ايرانی در کيشهای جهانی)، تهران: عطايی، 1382.
کای بار، آسموسن و بويس، ديانت زرتشتی (مجموعة سه گفتار)، ترجمة فريدون وهمن، تهران: جامی، 1386.
کلنز، ژان، مقالاتی دربارة زردشت و دين زردشتی، ترجمة احمدرضا قائممقامی، تهران: فرزان روز، 1386.
مطهری، مرتضی، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران: صدرا، 1362.
مهريزی، مهدی، مجلة بينات، شمارة 2، مقالة آفرينش انسان در الميزان، قم: 1373.
موله، ماريژان، ايران باستان، ترجمة ژاله آموزگار، تهران: توس، 1377.
هنينگ، والتر برونو، زرتشت سياستمدار يا جادوگر، ترجمه کامران فانی، تهران: سروش، 1358.
ويدنگرن، گئو، دينهای ايران، ترجمه منوچهر فرهنگ، تهران: آگاهان ايده، 1377.
پی نوشت ها :
[48]. يکی از استثنای جالب توجه در اين ميانه، مرتضی مطهری است. برای آگاهی بيشتر، رک: خدمات متقابل اسلام و ايران، ص223ـ234.
[49]. برای مثال: «مذهب مُغان [...] آنست كه گويند همه خيرها از خدايست و همه شرها از شيطانست و ايزد تعالي را يزدان خوانند و شيطان را اهرمن گويند. و گويند يزدان قديمست و اهرمن محدث. مذهب ماني: [...] ايشان همان گويند كه زردشت گفته است كه صانع دو است، يكي نور كه صانع خير است و يكي ظلمت كه صانع شر است [...] ليكن هر دو صانع را قديم گويند» (حسينی العلوی، محمد ابوالمعالی، بيانالاديان، ص31ـ33). شهرستانی نيز با تقسيم مجوس به دو دسته مینويسد که «مجوس اصلی» جايز ندارند که دو قديم ازلی باشد بلکه نور ازلی است و ظلمت حادث (شهرستانی، ابوالفتح محمد بنعبدالکريم، الملل و النحل: 180).
[50]. رک: از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دادستان ديني)، ص118. وانگهی، چنانکه برخی پژوهندگان توجه کردهاند: «اهورهمزدا، سپنتهمينيو (مينوي فزونيبخش) را در کنار خود داشت و اين هر دو عليه انگرهمينيو، يعني مينوي تباهکار مبارزه ميکردند، و اين مينوي تباهکار در مقابل مينوي فزونيبخش بود، نه در مقابل اهورهمزدا [...] به اين ترتيب، اهورهمزدا همچنان بيرقيب ميماند» (از ايران زرتشتی تا اسلام، ص128).
[51]. از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد ششم)، ص117.
[52]. همان، ص120. در متون زرتشتي، معناي فوق بارها و بارها تکرار شده است. برای نمونه: «اگر ايزدان در تنِ آدميان ساکن شوند، آنگاه در تمام جهان مسکن گزيدهاند؛ و اين در صورتي است که ديوان از جهان رانده شوند و اين نيز با راندنِ آنها از تن انسان مقدور است» (از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد مدن)، ص120ـ121). نيز «چيزِ مينو براي خويش كنيد، چه هرگاه [دروج] از تنِ خويش بيرون كرديد، پس از همه جهان بيرون كردهايد. يزدان به تنِ خويش مهمان کنيد، چه هرگاه به تنِ خويش مهمان کرديد، پس به همه جاي جهان مهمان کردهايد» (آذرباد مهراسپندان: ص118). نيز «آن مرد شجاعتر است که با دروج (= ديو) خويش بتواند ستيزه کند و بهويژه آنکه اين پنج دروج را از تن دور دارد که عبارتاند از آز و خشم و شهوت و ننگ و ناخرسندی» (مينوی خرد: 56). نيز «تا انسان به کرفه و پارسايي انديشد، ايزدانِ اندر تنِ او، در تن مانند و ديوان شکست خورند و بروند» (از ايران زرتشتی تا اسلام (به نقل از: دينکرد مدن)، 90) مقايسه کنيد با «اي اهوره! مرا از آنچه تو خود ميداني، بياگاهان. بهراستي آيا تواند بود که پيش از آغازِ کشمکش در انديشهام، اَشَوَن بر دُروند پيروز شود؟» (يسنه 48: 2) و نيز «اي اهوره! اين را از تو ميپرسم؛ مرا بهدرستي [پاسخ] گوي: چگونه دروج را از خود برانيم؟» (يسنه 44: 13).
/ن