ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
شاعر : حافظ
وين راز سر به مهر به عالم سمر شود |
|
ترسم که اشک در غم ما پرده در شود |
آري شود وليک به خون جگر شود |
|
گويند سنگ لعل شود در مقام صبر |
کز دست غم خلاص من آن جا مگر شود |
|
خواهم شدن به ميکده گريان و دادخواه |
باشد کز آن ميانه يکي کارگر شود |
|
از هر کرانه تير دعا کردهام روان |
ليکن چنان مگو که صبا را خبر شود |
|
اي جان حديث ما بر دلدار بازگو |
آري به يمن لطف شما خاک زر شود |
|
از کيمياي مهر تو زر گشت روي من |
يا رب مباد آن که گدا معتبر شود |
|
در تنگناي حيرتم از نخوت رقيب |
مقبول طبع مردم صاحب نظر شود |
|
بس نکته غير حسن ببايد که تا کسي |
سرها بر آستانه او خاک در شود |
|
اين سرکشي که کنگره کاخ وصل راست |
دم درکش ار نه باد صبا را خبر شود |
|
حافظ چو نافه سر زلفش به دست توست |
|