گفتم کي ام دهان و لبت کامران کنند
شاعر : حافظ
گفتا به چشم هر چه تو گويي چنان کنند |
|
گفتم کي ام دهان و لبت کامران کنند |
گفتا در اين معامله کمتر زيان کنند |
|
گفتم خراج مصر طلب ميکند لبت |
گفت اين حکايتيست که با نکته دان کنند |
|
گفتم به نقطه دهنت خود که برد راه |
گفتا به کوي عشق هم اين و هم آن کنند |
|
گفتم صنم پرست مشو با صمد نشين |
گفتا خوش آن کسان که دلي شادمان کنند |
|
گفتم هواي ميکده غم ميبرد ز دل |
گفت اين عمل به مذهب پير مغان کنند |
|
گفتم شراب و خرقه نه آيين مذهب است |
گفتا به بوسه شکرينش جوان کنند |
|
گفتم ز لعل نوش لبان پير را چه سود |
گفت آن زمان که مشتري و مه قران کنند |
|
گفتم که خواجه کي به سر حجله ميرود |
گفت اين دعا ملايک هفت آسمان کنند |
|
گفتم دعاي دولت او ورد حافظ است |
|