به وفاي تو که بر تربت حافظ بگذر
شاعر : حافظ
کز جهان ميشد و در آرزوي روي تو بود |
|
به وفاي تو که بر تربت حافظ بگذر |
تا دل شب سخن از سلسله موي تو بود |
|
دوش در حلقه ما قصه گيسوي تو بود |
باز مشتاق کمانخانه ابروي تو بود |
|
دل که از ناوک مژگان تو در خون ميگشت |
ور نه در کس نرسيديم که از کوي تو بود |
|
هم عفاالله صبا کز تو پيامي ميداد |
فتنه انگيز جهان غمزه جادوي تو بود |
|
عالم از شور و شر عشق خبر هيچ نداشت |
دام راهم شکن طره هندوي تو بود |
|
من سرگشته هم از اهل سلامت بودم |
که گشادي که مرا بود ز پهلوي تو بود |
|
بگشا بند قبا تا بگشايد دل من |
|