امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (1)

در اين مقاله سعي شده است به پرسش اساسي مسلمانان به ويژه قشر تحصيلكرده در مورد تعداد امامان و خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از قرآن و سنت پاسخ‌گو باشيم به ويژه از آيه (ان عدّة الشهور عندالله اثني عشر شهراً في كتاب الله)؛ به ياري شواهد و قراين لفظي و عقلي و به كمك روايات دوازده امام را استنباط كرده و براي همه مسلمانها بازگو سازيم، چرا كه اگر به نام آنها در متن قرآن تصريح مي‌شد با تحريف و جايگزين ساختن اسامي ديگر اختلافات ويرانگري به وجود
دوشنبه، 24 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (1)
امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (1
امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (1)

نویسنده : محمد باقر شريعتي سبزواري




چکيده

در اين مقاله سعي شده است به پرسش اساسي مسلمانان به ويژه قشر تحصيلكرده در مورد تعداد امامان و خلفاي واقعي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم از قرآن و سنت پاسخ‌گو باشيم به ويژه از آيه (ان عدّة الشهور عندالله اثني عشر شهراً في كتاب الله)؛ به ياري شواهد و قراين لفظي و عقلي و به كمك روايات دوازده امام را استنباط كرده و براي همه مسلمانها بازگو سازيم، چرا كه اگر به نام آنها در متن قرآن تصريح مي‌شد با تحريف و جايگزين ساختن اسامي ديگر اختلافات ويرانگري به وجود مي‌آمد و بسا قرآن از حجيت و اعتبار ساقط مي‌شد، چنان چه از فاطمه عليها السلام به كوثر تعبير شده و از امام علي عليه السلام به قمر، وانگهي قرآن يك اعجاز ابدي است؛ محكماتي دارد و متشابهاتي و لطايفي و حقايقي و بطوني، تا مسلمانها در هر سطحي از نظر علمي و فلسفي و عرفاني باشند از آن بهره‌مند گردند. ما در خصوص تأويل آيه به منابع معتبر اهل سنت استدلال كرديم تا حقانيت مذهب اثني‌عشر بهتر تثبيت گردد.
كليد‌واژه‌ها: ائمه دوازده‌گانه، ماه‌هاي حرام، تأويل، تفسير، متشابهات، محكمات.

مقدمه

اين، يك بحث جدي و اصولي است كه آيا مي‌توان مسأله امامان دوازده‌گانه عليهم السلام با تمام اهميتي كه دارد از قرآن كريم استنباط كرد؟
صحيح است اگر اسم و رسمي از امامان در قرآن بود، قطعاً دستخوش تحريف قرار مي‌گرفت و هر مذهبي از مذاهب اسلامي اماماني را جايگزين آن‌ها مي‌ساختند؛ ولي نمي‌توان پذيرفت در قرآن ـ هر چند با رمز و كنايه ـ به اين مسأله اشاراتي نشده باشد.
احاديث متواتري از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم در منابع شيعه و اهل سنّت نقل شده است كه مي‌گويد: خلفاي راستين پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم دوازده نفرند. البته برخي از اهل سنّت تفسيرهاي گوناگوني ارائه داده‌اند؛ ولي دانشمنداني از اهل سنّت كه بهره‌اي از انصاف دارند، تصريح كرده‌اند كه مقصود، امامان دوازده‌گانه از اهل بيت عليهم السلام هستند كه علي ابن ابي طالب عليه السلام در رأس آن‌ها قرار دارد و همگي آن‌ها از قريش يا بني هاشم مي‌باشند و آخرين آن حضرت مهدي عليه السلام است (احمد حنبل، بي‌تا: ج2، ص35؛ ترمذي، بي‌تا: ج2، ص35؛ هيثمي، 1417: ص113؛ حاكم نيشابوري، 1418: ج4، ص510).
اكنون يك پرسش اصولي در اين جا مطرح مي‌شود كه با توجه به اهميتي كه امامت و خلافت در اسلام دارد، چرا در قرآن به صراحت، سخني از دوازده امام به ميان نيامده است، تا فصل الخطابي براي مذاهب اسلامي باشد و مسلمانان از اين طريق بتوانند به اتحاد حقيقي دست يابند.
در پاسخ به اين پرسش، ذكر مقدماتي لازم است:

1. همه مسائل در قرآن نيامده است

بدون ترديد، همة مسائل و احكام اسلامي به صورت كلي و جزئي با حفظ كميت و كيفيت، در قرآن كريم نيامده است و مراد از آيه (لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ) (انعام، 59) مقام علم الهي است نه قرآن كريم. اگر در برخي از روايات هم به لوح محفوظ تفسير شده، مقصود، همان علم الهي است.
قرآن كريم، به مثابه قانون اساسي است كه بيشتر به كلياتي از اصول عقايد (توحيد، نبوت و معاد) و اجمالي از احكام عبادي و جزايي، فردي، اجتماعي و اخلاقي پرداخته و ساير مقرّرات و تفصيل احكام عملي و جزايي و مدني را به سنّت نبوي موكول نموده است؛ چرا كه به حكم (وَمَا يَنْطِقُ عَنْ الْهَوَي * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْيٌ يُوحَي * عَلَّمَهُ شَدِيدُ الْقُوَي) (نجم، 5-3)، رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد و گفتار او جز وحي الهي چيزي نيست كه به وي تعليم و القا مي‌شود؛ پس گفتار پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم عين وحي است و مطابق آيه (مَا آتَاكُمْ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا) (حشر، 7) مسلمانان موظف هستند به اوامر و نواهي حضرت رسول به عنوان دستور الهي عمل كنند؛ گرچه در قرآن نباشد؛ به همين دليل، سنّت نبوي، براي همه مسلمان‌ها، حجت شرعي و تكليف آور مي‌باشد.آيه (أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ وَأُوْلِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ) (نساء، 59) نيز همين حقيقت را بيان مي‌كند و مقصود تنها اطاعت رسول در بيان احكام و مسايل ديني كه در متن قرآن آمده نيست؛ بلكه مراد، اوامر و نواهي رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم در جنگ و صلح و ساير احكام و مسايل اجتماعي است.

2. بعضي از رموز قرآن براي ما قابل درك نيست

قرآن ـ همان گونه كه از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم به صراحت بيان شده و نيز به دلايل اعجاز ـ كلام الهي است، نه سخن رسول خدا صلي الله عليه و آله و سلم و از سنخ نوشتار بشري نيست (متقي هندي، 1409: ج1، ص103)؛ به همين دليل بشر از آوردن يك سوره كوچك مثل آن عاجز است و از نظر معنا نيز تفسيري دارد و تأويلي، باطني دارد و ظاهري، عباراتي دارد و اشاراتي، حقايقي دارد و لطايفي، محكماتي دارد و متشابهاتي (همان، ص4؛ صبحي صالح، 1387: خ18) كه براي هر يك، مخاطبان ويژه‌اي است. بسا ممكن است رموز همه مسائل در اين كتاب باشد؛ ولي فعلاً و در شرايط كنوني نمي‌توانيم آن رموز را درك كنيم و در آينده روشن خواهد شد. 1
فخر رازي در مقدمه تفسيرش درباره سوره حمد مي‌گويد: «ممكن است از فوايد و نفائس گران سنگ سوره حمد، ده‌ها هزار مسأله و حكمت استنباط شود؛ گرچه حسودان بعيد مي‌شمارند» (فخر رازي، 1411: ج1، ص3).
وي درباره جمله «اعوذ بالله من الشيطان الرجيم» مي‌گويد: «مشتمل بر ده‌ها هزار مسأله است» (همان، ص4).
در هر حال، كلام خدا، مشتمل بر بطون و معاني فراوان و عجايب بسيار است و به فرموده اميرالمؤمنين عليه السلام به نقل از پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم: القرآن بحر، لا يدرك قعره. له ظهر و بطن فظاهره حكم و باطنه علم عميق، ظاهره أنيق و باطنه عميق … لا تحصي عجائبه و لا تبلي غرائبه؛ براي قرآن، ظاهري است و باطني؛ ظاهرش حكم است و دستور و باطنش علم است و حكمت. صورتش زيبا و نشاط آور و باطنش مانند دريا عميق و ناپيدا است. عجايب آن، قابل شمارش نيست و غرايبش را پاياني نباشد (مجلسي، 1404: ج92، ص17 و ج77، ص134؛ متقي هندي، 1409: ج7، ص402).
مولوي مي‌گويد:
حرف قرآن را بدان كه ظاهري ست
زير ظاهر، باطني بس قاهري ست
زير آن باطن يكي بطن سوم
كه دَرو گردد خردها جمله گم
بطن چارم از نبي خود كس نديد
جز خداي بي‌نظيرِ بي‌نديد
تو ز قرآن اي پسر ظاهر مبين
ديو آدم را نبيند جز كه طين
ظاهرِ قرآن چو شخص آدمي ست
كه نقوشش ظاهر و جانش خفي ست

3. تفسير و تأويل چيست؟

تفسير در لغت، به معناي كشف و اظهار و پرده برداري است. «اسفر الصبح» يعني صبح گاهان دميد يا زن پرده از رخسارش افكند (ابن منظور، 1408: ج6، ص36).
كلمه تأويل، هفده بار در قرآن آمده است و به معناي بازگشت دادن چيزي به هدف اصلي و نهادن آن در جايگاه واقعي آن است. اگر تفسير، مطابق قواعد ادبي باشد، در آن محدوديتي نيست؛ ولي در تأويل ـ همان گونه كه از آيه (و ما يعلم تأويله الا الله) (آل عمران، 7) بر مي‌آيد ـ محدوديت برقرار است و فقط پيغمبر و امامان معصوم عليهم السلام از تأويل آيات آگاهند. تفسير، بيان مفاهيم وضع الفاظ است؛ خواه حقيقت باشد يا مجاز؛ ولي تأويل باطن معناي لفظ است (سيوطي، 1370: ج4، ص193).
راغب اصفهاني مي‌نويسد: «تفسير، اعم از تأويل است و بيشترين كاربردش در الفاظ و مفردات است؛ اما تأويل، بيشترين كاربردش در معاني و جمله‌ها است» (راغب، 1418: كلمه فسّر). به همين دليل است كه اجراي احكام الهي غالباً بر اساس تفسير است و گاهي بر پايه تأويل؛ ولي عمل به تأويل كار كساني است كه از علم غيب، بهره‌مند و از گناه، معصوم مي‌باشند. در قرآن مجيد مي‌خوانيم: حضرت موسي با حضرت خضر عليهم السلام هم سفر شد و مشاهده كرد او كارهاي عجيبي انجام مي‌دهد كه با ظواهر شرع نمي‌سازد؛ كشتي مستمندان را سوراخ مي‌كند، ديوار خراب شده را تعمير مي‌نمايد و نوجواني را بدون جرم و گناه مي‌كشد. اين كارها براي حضرت موسي عليه السلام تحمل ناپذير بود؛ از اين رو حضرت خضر عليه السلام آن پيامبر بزرگوار، نخست حكمت كارهايش را بازگو كرد و سپس فرمود: (سأنبّئك بتأويل ما لم تستطع عليه صبراً)؛ و به زودي تأويل كارهايي را كه نتوانستي تحمل كني به تو خبر خواهم داد (كهف، 78).
تعبير بعضي از خواب‌هاي پيچيده نيز از اين مقوله است؛ يعني برگردانيدن مضمون ظاهري رؤيا به مفهوم واقعي آن. قرآن كريم از زبان حضرت يوسف عليه السلام پس از رسيدنش به حكومت و خضوع يازده برادر او و آمدن پدر و مادرش، مي‌فرمايد: (يا أبت هذا تأويل رؤياي من قبل)؛ اي پدر جان! اين است تأويل رؤياي پيشين من» (يوسف، 100) كه اشاره است به خضوع يازده برادر و پدر و مادرش برابر او.

دوازده امام عليهم السلام در قرآن

با توجه به اين مقدمات، اينك در پاسخ پرسش مطرح شده مي‌گوييم: در قرآن كريم به صورت كلي و به طريق رمز و راز، از دوازده امام عليهم السلام ياد شده است كه اين مطلب را پس از بررسي و دقت مي‌شود فهميد، چرا كه بعضي از آيات متضمّن قرائن و شواهد كلامي و عقلاني است كه پس از تأمل بسيار و با كمك تفسير و تأويل، مي‌توان به آن دست يافت. در عين حال، معناي ظاهر آن نيز براي عموم درست است و حجت به شمار مي‌رود. اين آيه كه به شمار امامان اشاره مي‌كند، چنين است: (انّ عدّة الشهور عند الله اثنا عشر شهراً في كتاب الله يوم خلق السموات و الارض منها اربعة حُرُم ذلك الدين القيم فلا تظلموا فيهنّ انفسكم)؛
تحقيقاً شمار ماه‌هاي سال، دوازده ماه است. اين حقيقت در كتاب خدا و روزي كه آسمان‌ها و زمين را آفريد، چنين بوده است. از اين دوازده ماه، چهار تا، حرام است. اين است دين استوار. پس در آن چهار ماه حرام، به خويشتن ستم روا مداريد» (برائت، 36).

قراين و شواهد كلامي

نكته‌ها و قرايني در آيه مذكور هست كه مي‌تواند خوانندگان هوشيار و عالمان با انصاف را با ياري فكر و تأمّل، به مقصد اصلي و تأويل باطني رهنمون باشد. اين نكات، عبارت‌اند از:
1. ميان تمام ملت‌ها و پيروان مكتب‌ها، سال دوازده ماه است و اين، موضوعي است بسيار بديهي و هيچ خردمندي آن را انكار نمي‌كند. 2 از اين رو آوردن ادات تأكيد بر اثبات اين كه هر سال، از دوازده ماه تشكيل شده است، با حفظ فصاحت و بلاغت آن، تأييدي است بر وجود ماه‌هاي قمري، نه شمسي. در عين حال، بايد توجه داشت كه افزوده شدن اين نوع قرائن كلامي، خواننده را به يك معناي باطني نيز راهنمايي مي‌كند؛ چرا كه گفته‌اند: «زيادة المباني تدلّ علي زيادة المعاني؛ افزايش حروف، مقدمات، قيود و قرائن لفظي و مقامي، دليل است بر فزوني معاني».
2. قيد «عند الله» در آيه به حسب ظاهر، مقابل «عند الناس» است؛ يعني شايد سال، نزد همه مردم دنيا دوازده ماه نباشد. البته ممكن است قيد مذكور، اشاره به قانون خلقت و بيانگر سير طبيعي ماه نيز باشد؛ زيرا ممكن است مردم، سال و ماه‌ها را از نوع قراردادهاي اعتباري و عرفي بدانند و طبق خواسته خود به كمك افكار عمومي با وضع قوانين اعتباري تغيير دهند؛ چنان كه مسلك پوشالي «بابي» و «بهايي» سال را به زعم خود نوزده ماه دانسته و ماه را نيز نوزده روز قرار داده‌اند.
واژه «عند الله» گذشته از اين، به طور غير مستقيم مي‌خواهد اين گونه عقايد انحرافي را نفي كند، تا آنچه كه مطابق حركت كائنات است و بر محور حق مي‌گردد، به اثبات برساند؛ يعني حركت زمين به گرد خورشيد و ماه، توليد فصول چهارگانه مي‌كند و ماه و سال را مشخص مي‌سازد.
3. قيد «في كتاب الله» به قرينه «يوم خلق السموات و الأرض» شامل تورات، انجيل، زبور داوود و صحيفه‌هاي ابراهيم خليل و نوح نبي مي‌شود و قرآن را نيز در بر مي‌گيرد؛ يعني در تمام كتاب‌هاي آسماني، اين حقيقت عيني و طبيعي كه سال، دوازده ماه دارد، منعكس شده و بيانگر اين است كه در غير كتاب‌هاي آسماني، ممكن است خلاف اين گفته شود؛ در صورتي كه در كتاب‌هاي آسماني و اعتقاد ملت‌ها، سال به دوازده ماه تقسيم شده است؛ مانند سال و ماه‌هاي رومي، ايراني، عربي، اروپايي، چيني و ژاپني. البته اسامي ماه‌ها ميان ملت‌ها مختلف است؛ ولي شمارگان آن‌ها از دوازده ماه تجاوز نمي‌كند. وانگهي، كتاب تكوين را نيز در بر مي‌گيرد؛ چرا كه در سير ساختار طبيعي و حركت زمين، ماه‌هاي قمري همواره دوازده بار طلوع و غروب دارند.
4. از همه مهم‌تر، جمله «ذلك الدين القيّم» است كه دوازده ماه را دينِ استوار و آيين مستقيم به شمار آورده است. ممكن است گفته شود جزء دين بودن ماه‌ها، به علت اين است كه برخي ماه‌ها مشتمل بر احكام و تكاليفي خاص است؛ مانند ماه مبارك رمضان كه روزه گرفتن در آن ماه بر مسلمان‌ها واجب مي‌شود يا ماه ذيحجه كه حج خانه خدا بر كساني كه استطاعت دارند، واجب مي‌شود؛ ولي آيه در مقام بيان اين حقيقت است كه تمام ماه‌هاي دوازده‌گانه جزء دينِ استوار و مستقيم است، نه اين كه چون بعضي از ماه‌ها مشتمل بر دستورات ديني مي‌باشد و در ماه‌هاي ديگر، فرايض مذهبي ديده نمي‌شود، آيه تمام آن‌ها را جزء دين واقعي مي‌شمارد. نيز اين امر، از باب تغليب نمي‌تواند باشد؛ چرا كه غلبه با ماه‌هايي است كه احكام واجب در آن‌ها نيست.
علاوه بر اين كه از فراز «ذلك الدين القيّم» چنين برداشت مي‌شود كه هر ماهي به نوبه خود و مستقلاً جزو دين مي‌باشد. علاوه بر اين، مشركان و مكاتب الحادي نيز معتقدند هر سال دوازده ماه دارد، بدون اين كه در مذهب شرك، ماه‌هاي دوازده‌گانه را دخيل بدانند.
5. «فلاتظلموا فيهن أنفسكم» به حسب ظاهر مي‌خواهد بگويد در ماه‌هاي حرام با ايجاد جنگ و نزاع، به خودتان ظلم مضاعفي روا نداريد. در هر حال، ظاهر آيه نيز بر همه مسلمان‌ها حجت و بر همگان تكليف آور است كه در ماه‌هاي حرام، جنگ و خون ريزي را ترك كنند، تا حرام مضاعفي مرتكب نشوند. همة اين تفسيرها به نوبه خود صحيح هستند؛ ولي آيات قرآن بر خلاف معمول مكتوبات بشري، تفسيري دارد و تأويلي، ظاهري دارد و باطني و در باطن آن نيز باطني است و… كه همگي حجت هستند و با هم تضادي ندارند.

مقتضاي اعجاز قرآن

وجود الفاظ و در معاني اعجاز قرآن مجيد ايجاب مي‌كند كه هم تفسير ظاهري حجّت باشد و هم مفهوم باطني و تأويل‌ها؛ چرا كه اين مفاهيم، در طول هم قرار دارند، نه در عرض يك‌ديگر. هر مخاطبي در خور ظرفيت و استعدادي كه دارد مي‌تواند دقايق و حقايق مضاعفي را از كتاب الهي بفهمد؛ به ويژه آن دسته از آياتي كه در بردارندة قرائن لفظي و عقلاني و قرينه مقامي است كه عبور از مفهوم ظاهري را به سوي معاني باطني با رعايت احتياط و دقت كافي، تأييد مي‌كند.
افزون بر اين، اگر اسامي امامان در آيات قرآن به گونه صريح و مشخص ذكر مي‌شد، نه تنها موجب وحدت مذاهب اسلامي نمي‌گرديد، بلكه زمينه تحريف و تغيير قرآن مجيد فراهم مي‌شد؛ زيرا از سوي منحرفان و فرقه‌هاي مختلف اسلامي، اسامي ديگري جايگزين آن‌ها مي‌شد و در نتيجه بين مسلمانان درباره نسخه‌هاي قرآن اختلافات شديدي پيش مي‌آمد و هر گروهي قرآني را با اسامي خاص پيشوايان خود به چاپ مي‌رساندند و قرآن از حجيّت و سنديت مي‌افتاد. البته همان‌گونه كه يادآوري شد، در خصوص اين آيه و برخي آيات ديگر، به دليل اهميت معناي باطني، قيود و قرائني ذكر شده است كه به وضوح، ما را به وجود دوازده امام و خليفه رهنمون مي‌سازد.
وانگهي جا داشت گفته شود مشتمل بودن سال بر دوازده ماه ميان همة انسان‌ها يك اجماع جهاني است و هيچ كس در آن ترديد ندارد؛ از اين رو به كار بردن اين همه تأكيدهاي لفظي مثل: «انّ»، «عند الله»، «يوم خلق السموات و الارض» و «في كتاب الله» ضرورتي نداشت. بايد گفت صحيح است؛ ولي قطعاً در اين نوع بيان، حكمت‌هاي ظاهري و اسرار باطني در ميان بوده است كه مسلمانان را مي‌خواهد به تأويل آيه نيز برساند. عبارت «منها أربعة حرم» به حسب ظاهر، به ماه‌هاي حرام اشاره دارد و تكاليف فردي و اجتماعي را مشخص مي‌كند؛ ولي در مقام تأويل، اشاره به امامان چهارگانه است كه به دلايلي بايد حرمت آن‌ها را مسلمانان بيش‌تر پاس مي‌داشتند كه حرمت شكني كردند.

تأويل چهار ماه حرام به چهار امام معصوم

در هر صورت اگر آيه فوق به دوازده امام تأويل شود، تمام تأكيدها مقبوليت يافته و حكمت، افزوني پيدا خواهد كرد و به مفهوم ظاهري آيه هم لطمه‌اي وارد نمي‌شود. در اين صورت، تأويل نهايي از ماه‌هاي حرام ـ همان گونه كه در احاديث اهل بيت عليهم السلام رسيده است ـ عبارت مي‌شود از چهار امامي كه نامشان علي است: علي بن ابي طالب عليه السلام، علي بن الحسين عليه السلام، علي بن موسي الرضا عليه السلام و علي بن محمد الجواد عليه السلام (عروسي حويزي، 1412: ج2، ص187؛ بحراني، 1417: ج1، ص404).

پی نوشت ها :

1. در اصطلاحات منطقي و عرفاني و متون سمبليكي گاهي براي كلمات معنايي است غير از معناي عرفي و لغوي و مراد نويسنده مربوط به معاني اصطلاحي است نه ظاهري و از باب استعاره و مجاز آمده است. و بسا ممكن است معناي ظاهري براي افراد معمولي گمراه كننده باشد مانند شعر حافظ
به مي سجّاده رنگين كن گرت پير مغان گويد
كه سالك بي‌خبر نبود ز راه و رسم منزل‌ها
«مي» در اصطلاح عرفان به معناي شراب نيست، بلكه هر جذبه‌اي كه سالك را متحول كند به آن «مي» گفته مي‌شود.
2. البته بابيت و بهائيت كه اديان ساختگي و پوچند، ماه را نوزده روز مي‌دانند و هر سال را 19 ماه كه سال مي‌شود 361 روز.

منبع:www.entizar.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط