امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (3)

مطابق رواياتي كه امامان دوازده‌گانه را از قريش و از تبار هاشم مي‌داند، مي‌توان حكم كرد كه امامان دوازده‌گانه از اهل بيت و عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشند؛ چنان كه شيخ سليمان قندوزي حنفي، از محققان اهل سنّت، در بيان مراد جدي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از احاديث اثنا عشر مي‌نويسد: مراد و مقصود حضرت رسول از روايات «اثنا عشر»، امامان دوازده‌گانه از اهل بيت آن حضرت مي‌باشد و ممكن نيست آن را بر خلفايي از اصحاب حمل كرد؛ زيرا عدد
دوشنبه، 24 خرداد 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (3)
امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (3
امامان دوازده‌گانه در قرآن و سنّت (3)

نویسنده : محمد باقر شريعتي سبزواري




امامان دوازده‌گانه كيانند؟

مطابق رواياتي كه امامان دوازده‌گانه را از قريش و از تبار هاشم مي‌داند، مي‌توان حكم كرد كه امامان دوازده‌گانه از اهل بيت و عترت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم مي‌باشند؛ چنان كه شيخ سليمان قندوزي حنفي، از محققان اهل سنّت، در بيان مراد جدي رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم از احاديث اثنا عشر مي‌نويسد:
مراد و مقصود حضرت رسول از روايات «اثنا عشر»، امامان دوازده‌گانه از اهل بيت آن حضرت مي‌باشد و ممكن نيست آن را بر خلفايي از اصحاب حمل كرد؛ زيرا عدد آن‌ها كمتر از دوازده است. همچنين نمي‌توان بر خلفاي بني اميه هم حمل كرد؛ زيرا عددشان بيشتر از دوازده مي‌باشد. مضاف بر اين، به دليل ظلم فاحشي كه آن‌ها بر اولاد پيغمبر روا داشتند، بعيد است كه رسول اكرم آن‌ها را خليفه خود بشناسد. دليل سوم اين كه آنان از بني هاشم نبودند.
ابوبكر بن عربي مي‌نويسد:
اگر ما دوازده نفر را به حسب صورت شماره كنيم، به سليمان منتهي مي‌شود و حال آن‌كه خلفاي عباسي بيست و هفت نفرند. اگر از جهات معنوي آن‌ها را رديف كنيم، پنج نفر مي‌شوند خلفاي اربعه و يكي هم عمر بن عبدالعزيز بوده من ديگر معنايي براي حديث سراغ ندارم (ابن عربي، بي‌تا: ج9، ص68).
وانگهي علي و يازده فرزندانش از اهل بيت هستند كه به اعتراف بزرگان اهل سنت با احدي از اصحاب و مردم قابل قياس نمي‌باشند (ابن جوزي، بي‌تا: ص212؛ طبري، بي‌تا: ج3، ص180؛ حسكاني، بي‌تا: ج2، ص270).

د. ذكر نام اول و آخر امامان دوازده‌گانه

يك سلسله احاديث است كه نام اول و آخر امامان در آن ذكر شده است. در اين باب، در مجموع، 94 حديث آمده است كه به يك نمونه از طريق اهل سنّت بسنده مي‌كنيم.
حافظ ابراهيم جويني با ذكر سند از عبدالله بن عباس نقل كرده است كه پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:
إن أوليايي و أوصيائي حجج الله علي الخلق بعدي اثناعشر أولهم أخي و آخرهم ولدي. قيل: «يا رسول الله! من اخوك؟» قال: «علي بن ابي طالب». قيل: «فمن ولدك؟» قال: «المهدي. إنه يملأ‌ها قسطا و عدلا كما ملئت جوراً و ظلماً»؛
خلفا و اوصياي من و حجت‌هاي خدا بعد از من، دوازده نفر خواهند بود كه نخستين آن‌ها برادرم است و آخرين آنان، فرزندم. گفته شد: «اي رسول خدا! برادرت كيست؟ فرمود: «علي بن ابي طالب». گفته شد: «فرزندت كيست؟» فرمود: «مهدي؛ همان كسي كه دنيا را پر از عدل و داد كند، پس از اين كه پر از ظلم و جور شده باشد» (قندوزي، 1418: ص443).

ه‍. امامان دين از اهل بيت پيامبرند

رواياتي از طريق سني و شيعه وجود دارد كه نشان مي‌دهد امامان دوازده‌گانه از اهل بيت پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم هستند. حافظ ابو منصور با سند خود از ابو سعيد خدري چنين روايت كرده است:
صلّي بنا رسول الله صلوة الأولي ثم أقبل بوجهه الكريم علينا: «يا معاشر اصحابي! إنّ مثل أهل بيتي فيكم مثل سفينة نوح و باب حطة بني اسرائيل فتمسكوا بأهل بيتي، الأئمة الراشدين من ذريتي فإنكم لن تضلّوا أبداً». فقيل: «يا رسول الله! من الأئمة بعدك؟» قال: «اثناعشر من أهل بيتي» أو قال: «من عترتي»؛
پيامبر با ما نماز جماعت اقامه كرد. پس از نماز ظهر، روي خود را به ما كرد و فرمود: «‌اي گروه‌هاي اصحاب من! بدانيد مَثَل اهل بيت من، ميان شما همانند كشتي نوح است؛ پس به اهل بيت من تمسّك نماييد؛ يعني امامان راشد از نسل من. اگر به ايشان تمسّك پيدا كنيد، قطعاً هرگز گمراه نخواهيد شد» (همان، صص240-242).
مرحوم اربلي مي‌گويد:
بر علماي اهل سنّت است كه اين دوازده نفر را براي ما مشخص كنند و آنان دو راه بيشتر ندارند: يا دوازده تن از غير امامان شيعه معيّن مي‌كنند كه چنين چيزي امكان ندارد؛ چرا كه حاكمان امر خلافت از صحابه و بني اميه و بني عباس، بيش از پنجاه تن هستند، يا اثبات كنند كه اخبار وارده در اين باب ـ با وجود تواتر و صحت سند ـ ضعيف و غير صحيح هستند و نبايد به آن‌ها اعتماد كرد. در اين صورت، همه مسلمان‌ها از آنان مي‌پذيرند.
يا ناگزير، به قسم سوم ملتزم مي‌شوند و چاره‌اي جز اعتراف به امامان دوازده‌گانه (مطابق عقيده شيعه اماميه) ندارند. مذهب زيديه نيز بايد به اين عقيده ملتزم باشند؛ البته اگر انصاف و حق طلبي را راه و رسم خود قرار دهند و از عناد و لجاجت دست بردارند؛ چرا كه اسم و رسم امامان دوازده‌گانه براي شيعه مشخص شده، آن هم با روايات متواتر و روشن كه شك و ترديدي در صدور آن‌ها از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نيست (اربلي، همان: ج2، ص146و148).
روايات اهل سنّت هم بر امامان دوازده‌گانه تصريح دارند؛ با وجود آن كه آن بزرگواران را عملا از خلافت ظاهري بازداشتند و از منصب خدادادي شان بركنار كردند؛ اين امر، به عقيده اماميه ضرري نمي‌رساند؛ چرا كه نشانه مظلوميت امامان شيعه است. بي‌جهت نيست كه حضرت علي عليه السلام فرمود: «و ما علي المؤمن من غضاضه في أن يكون مظلوماً مالم‌يكن شاكاً في دينه…؛ براي مؤمن تازگي ندارد از اين كه مظلوم واقع شود، تا هنگامي كه در دين شك نكند (تستري، بي‌تا: ص98). چنان كه عمار بن ياسر در جنگ صفّين گفت: «والله لوضربونا حتي يبلّغونا سعفات هجر لعلمنا أنا علي الحق و انهم علي الباطل؛ به خدا سوگند! اگر ما را به قدري بزنند، تا به منطقه نخلستان‌هاي خرماي هجر برانند و عقب نشيني كنيم، هر آينه يقين خواهيم دانست كه بر حق هستيم و معاويه و اصحابش بر باطلند» (اربلي، 1381: ج2، ص146و148).
خطيب خوارزمي با ذكر سند، اين روايت را از رسول اكرم صلي الله عليه و آله و سلم نقل مي‌كند كه خداوند متعال در شب معراج فرمود:
يا محمد! إني خلقتك و علياً و فاطمه و الحسن و الحسين و الأئمة من ولد الحسين من شبح نوري و عرضت ولايتكم علي أهل السموات و الأرض فمن قبلها كان عندي من المؤمنين و من جحدها كان عندي من الكافرين؛
‌اي محمد! من تو را و علي و فاطمه و حسن و حسين و امامان از فرزندان حسين را از لمحه‌اي از نور خود آفريدم. آن گاه ولايت شما را بر اهل آسمان‌ها و زمين عرضه داشتم. پس هركسي پذيرفت، نزد من از مؤمنان به شمار مي‌آيد و كسي كه انكار كرد، در شمار كافران قرار مي‌گيرد … (جويني، 1400:ج2، ص319؛ قندوزي، همان: ج3، باب93، ص160).

و. دوازده امام با ذكر نام و نشان

در منابع سنّي و شيعه در اين باب، پنجاه حديث رسيده است كه به ذكر يك نمونه اكتفا مي‌كنيم:
در كتاب فرائد السمطين از مجاهد و ابن عباس حديثي نقل شده است كه به ترجمه آن مي‌پردازيم:
يك نفر يهودي به نام «نعثل» به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم آمد و پس از پرسش درباره خداوند و پاسخ گرفتن، پرسيد: «اكنون از وصي و جانشين خودت بگو كه كيست؟ چرا كه پيغمبران اولواالعزم همگي وصي و خليفه داشته‌اند و موسي، پيامبر ما يوشع بن نون را وصي خود قرار داد».
پيغمبر صلي الله عليه و آله و سلم فرمود: «وصي من، علي بن ابي طالب است و پس از وي دو سبط من حسن و حسين هستند و پس از آن دو، نه تن از امامان از صلب حسين خواهند بود».
يهودي عرض كرد: «اي محمد! نام و مشخصات آن‌ها را برايم بيان كن». فرمود: «بعد از حسين، پسرش علي است و بعد از او فرزندش محمد و سپس فرزندش جعفر و بعد از او فرزندش موسي و بعد از وي فرزندش علي و بعد از او فرزندش محمد و پس از وي فرزندش علي و بعد از او و پس از او فرزندش حسن و پس از او فرزندش مهدي است؛ اين‌ها هستند امامان دوازده‌گانه».
يهودي گفت: «بگو تا بدانم علي و حسن و حسين، مرگشان چگونه است؟» فرمود: «علي با شمشيري كه بر فرقش زده مي‌شود، كشته مي‌شود و حسن، به زهر جفا و حسين، سرش از بدنش جدا مي‌شود».
يهودي پرسيد: «جايگاه آنان كجاست؟» فرمود: «در بهشت، در مقام من هستند».
يهودي فرياد زد: «شهادت مي‌دهم: معبودي جز خداوند نيست و اين‌كه تو رسول او هستي و شهادت مي‌دهم كه آنان بعد از تو اوصيايت هستند. من در كتاب‌هاي پيشين و در آنچه موسي با ما عهد كرده بود، يافتم كه در آخر الزمان پيغمبري خواهد آمد كه به او احمد و محمد گفته مي‌شود. او خاتم همه پيامبران است و بعد از وي پيامبري نيست و نخواهد آمد و پس از او، اوصيايش دوازده نفرند. اول آن‌ها پسر عمّ و شوهر دختر او است و دوم و سوم، دو برادرند از فرزندان پيغمبر، اولي را به وسيله شمشير مي‌كشند و دومي را به وسيله زهر و سومي را با عده‌اي از اهل بيتش با لب تشنه در غربت، شهيد مي‌كنند…. نُه نفر از اوصياي پيغمبر اسلام از فرزندان سومي هستند. اوصياي پيامبر به عدد اسباط بني اسرائيل دوازده نفرند».
پيغمبر فرمود: «آيا اسباط را مي‌شناسي؟»
عرض كرد: بلي. اول از اسباط، لاوي بن برخيا است. هم او بود كه شريعت خويش را پس از فرسوده شدن، ظاهر ساخت و با قرطيساي ـ قرشيطا ـ پادشاه جنگيد تا او را كشت». سپس پيغمبر فرمود: «در امت من نيز همان واقع خواهد شد كه در بني اسرائيل رخ داد. امام دوازدهم از فرزندان من غيبت مي‌كند و ديده نمي‌شود. او روزي ظاهر خواهد شد كه از اسلام، جز اسمي باقي نمانده باشد و از قرآن و كلام خدا مگر درسي باقي نباشد. در اين موقعيت است كه خداي متعال، اذن ظهور مي‌دهد، تا او اسلام را تجديد نمايد. خوشا به حال آنان كه او را دوست داشته باشند و از وي پيروي نمايند! و بدا به حال دشمنان و مخالفان وي و خوش به حال آنان كه از وي راهنمايي بجويند! (قندوزي، همان: ص440-442؛ جويني، همان: ج2، صص132و134).
منابع و مآخذ :
1. آلوسي، ابوالفضل محمود، روح المعاني، تهران، جهان، بي‌تا.
2. ابن بي‌الحديد معتزلي، شرح نهج البلاغه، قم، كتابخانه مرعشي نجفي، 1404ق.
3. ابن جوزي، شمس الدين مظفر يوسف، تذكرة الخواص، بي‌جا، بي‌تا.
4. ابن عربي، ابوبكر، عارضة الاحوذي، شرح سنن ترمذي، بي‌جا، بي‌تا.
5. ابن منظور، محمدبن مكرم، لسان العرب، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1408ق.
6. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمه في معرفة الائمة، تبريز، مكتبه بني هاشمي، 1381ش.
7. اسلمي، ابي عبدالرحمن محمدبن حسين بن موسي، حقايق التفسير، بيروت، دارالكتب العلميه، بي‌تا.
8. بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، مؤسسه بعثت، 1417ق.
9. بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح بخاري، بيروت، دار ابن اكثير، 1407ق.
10. ترمذي، محمدبن عيسي، سنن ترمذي، بيروت، دار احياء التراث، بي‌تا.
11. تستري، نورا...، الصوارم المحرقة، تهران، دارالكتب الاسلاميه، بي‌تا.
12. جصاص الرازي الحنفي، احمد بن محمد، احكام القرآن، بي‌جا، بي‌تا.
13. حاكم حسكاني، عبدا... بن عبدا... بن احمد، شواهد التنزيل، و قواعد التفضيل، بي‌جا، بي‌تا.
14. حمويني، علي بن محمد، فرايد السمطين، بيروت، 1400ق.
15. راغب اصفهاني، حسين بن محمد، المفردات في الفاظ القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1418ق.
16. سجستاني، سليمان بن اشعث، سنن ابي داود، بيروت، دارالفكر، 1410ق.
17. سيوطي، عبدالرحمان ابوبكر، الجامع الصغير، بيروت، دارالفكر، بي‌تا.
18. سيوطي، عبدالرحمن بن ابوبكر، الاتقان، قم، شريف رضي، 1370ش.
19. شيباني، احمد حنبل، مسند احمد، مصر، مؤسسه قرطبه، بي‌تا.
20. صبحي صالح، نهج البلاغه، بيروت، بي‌جا، 1387ش.
21. طباطبايي، محمدحسين، الميزان في تفسير القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361ش.
22. طبراني، سليمان بن احمد، المعجم الكبير، قاهره، مكتبة ابن تميميه، بي‌تا.
23. طبري، ابوالعباس احمدبن عبدله بن محب الدين، رياض النضرة، بي‌جا، بي‌تا.
24. عروسي حويزي، عبد علي بن جمعه، نورالثقلين، قم، علميه، 1412ق.
25. فخر رازي، التفسير الكبير، بيروت، دار احياء التراث، چ2، 1411ق.
26. قندوزي، سليمان ينابيع المودة، بيروت، مؤسسة الاعلمي، 1418ق.
27. متقي هندي، علاء الدين علي، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسة الرسالة، 1409ق.
28. مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، مؤسسة الوفاء، 1404ق.
29. مستشيري، مسلم بن حجاج، صحيح مسلم، بيروت، دار احياء التراث العربي، بي‌تا.
30. نهرواني مدني، عمر عارف، مناقب احمد بن حنبل، بي‌جا، بي‌تا.
31. هيتمي، ابن حجر، الصواعق المحرقه، بيروت، دارالمعرفة، 1418ق.
منبع: www.entizar.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط