13 تیر 1389 / 21 رجب 1431 / 4 جولای 2010 |
1) 13 تيرماه سال 1350 هجري قمري :
دكتر محمد معين استاد كم نظير زبان و ادبيات فارسي پس از سالها تلاش صادقانه در امر فرهنگ و ادب پارسي بدرود حيات گفت. وي نخستين ايراني بود كه موفق به اخذ درجه دكتري در رشته زبان و ادبيات فارسي شد. او در سال 1293 شمسي در رشت و در خانواده اي روحاني به دنيا آمد ؛ و پس از مرگ پدرش تحت سرپرستي پدر بزرگ خود قرار گرفت . ايشان در اوان جواني صرف، نحو وبعضي از علوم را آموخت و پس از اتمام تحصيلاتش در دارالفنون به دانشكده ادبيات و دانشسراي عالي راه يافت و در رشته هاي ادبيات ، فلسفه ؛ و علوم تربيتي فارغ التحصيل شد. آنگاه از طريق مكاتبه با مؤسسات روانشناسي بلژيك ، روانشناسي علمي و رشته هاي خط شناسي ، چهره شناسي و مغز شناسي را آموخت. و در اين هنگام دوره دكتراي خود را نيز به پايان رساند . دكتر معين از سال 1325شمسي سال آغاز طبع و نشرلغنامه دهخدا از سوي علامه دهخدا در اين مؤسسه مشغول به فاليت شد. عمده ترين آثار اين اديب بزرگ بارها از سوي دانشگاه و مجامع علمي و ادبي و معتبر جهان موفق به اخذ جوايز ارزنده گرديد ، ستاره هاي ناهيد ، داستان خرداد و مرداد ، حكمت اشراق و فرهنگ ايران ،آئينه اسكندر ودوره كامل فرهنگ فارسي مي باشند. همنچنين تصحيح و حواشي بر كتابهاي چهار مقاله نظامي ؛ جامع الحكمتين ناصر خسرو ، دانشنامه علايي ابن سينا و ترجمه كتب روانشناسي تربيتي و تاريخ ايران اثر گير شمن از ديگر آثار ارزشمند استاد معين مي باشند . مقبره دكتر معين استاد گرانقدر ايراني در آستانه اشرفيه واقع است . |
2) 13 تير سال 1359 هجري شمسي :
دولت استكبار آمريكا به تلا في شكستهاي پي رد پي سياسي و نظامي در مقابله با جمهوري اسلامي ايران كليه دارايي هاي ايران را در بانكهاي آمريكا توقيف كرد . اين عمل به دستور جيمي كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا انجام شد . |
3) تبعيد دسته جمعي علماي بزرگ شيعه از عتبات عالياتِ عراق به ايران (1302 ق);
پس از پايان جنگ جهاني اول و تسلط انگلستان بر امور كشور عراق، علماي نجف طي فتواهايي، حضور آنان را محكوم كرده و عليه انتخابات فرمايشي عراق كه تحت نظر انگليس بود، احكامي صادر كردند. اين عمل آنان با خشم مقامات انگليسي مواجه شد از اينرو با اصرار استعمارگران، حاكمان عراق دستور تبعيد علماي بين النهرين به ايران را صادر كردند. آيات عظام سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزا حسين ناييني، و سي تن ديگر از بزرگان ديني، از جمله علماي تبعيد شده بودند. دولت ايران به محض اطلاع از اين موضوع، فوراً دست به اقدام زد و ساير ماموران دولتي موظف شدند ازعلما به وضع شايستهاي استقبال و تجليل نمايند و آنچه لازمه احترام و بزرگداشت است درباره آنان اجرا كنند. اين تبعيد، واكنش شديد علماي ايران را دربرداشت و تجمعات اعتراضآميزي در تهران و شهرستانها بر پا گرديد. پس از مدتي علماي تبعيدي وارد قم شده و مورد استقبال گرم مردم و روحانيون قرار گرفتند. دولت ايران به اين هتك حرمت نسبت به فقها اعتراض كرد و از دولت عراق خواست به هر نحو ممكن، از آنان اعاده حيثيت شود. درنتيجه، حكومت عراق، نمايندگان ويژهاي را به تهران فرستاد تا درباره بازگشت آقايان مراجع مذاكره كنند وقرار شد هركدام كه مايل بودند بدون قيد و شرط به عراق برگردند. سرانجام اين بازگشت به وضع آبرومندي انجام گرفت. |
4) امضاي عهدنامه بين ايران و عراق در مورد اختلافات مرزي دو كشور، تحت فشار انگلستان (1316 ش):
اختلافات مرزي درباره اروندرود از سالها قبل مورد منازعه دو كشور ايران و عراق بود. از اين رو در سال 1311 ش با سفر مقامات بلند پايه عراق به ايران، قرار بر رفع اين اختلافات گرديد ولي با كارشكنيهاي پنهان استعمار بريتانيا اين مذاكرات به نتيجه مطلوب دست نيافت. در اين حال، عراق در سال 1313 ش رسماً به جامعه ملل شكايت كرد و ايران را به ناديده انگاشتن تعهدات مرزي متهم نمود. اين شكايت، اختلافات دو كشور را افزايش داد و اين مسأله براي نخستين بار به ارگانهاي بينالمللي كشيده شد. در همين اوضاع كه جو تشنج بالا گرفته بود، وزير خارجه عراق در سال 1314 براي مذاكرات پيرامون حل اختلافات مرزي وارد تهران شد و اعلام كرد كه آمادهاند تا مرز رسمي دو كشور را به رسميت بشناسند. ايرانيها نيز كه تحت فشار مستقيم و غير مستقيم دولتمردان انگليسي براي رفع اختلافات خود با عراق و تشكيل يك جبهه مشترك براي جلوگيري از نفوذ شوروي به خاورميانه قرار گرفته بودند به ناچار با اين درخواست موافقت كردند. در نتيجه، عراق شكايت خود را رسماً از جامعه ملل پس گرفت. سرانجام در تاريخ 13 تيرماه 1316 ش (4 ژوئيه 1937 م) عهدنامهاي ميان ايران و عراق زير فشار و نفوذ انگلستان به امضا رسيد كه درجهت منافع انگلستان در منطقه بود. اين عهدنامه در اسفند آن سال در مجالس دو كشور تصويب و در سيام خرداد سال 1317، اسناد آن در بغداد ميان وزراي خارجه دو كشور مبادله شد. مدتي پس از امضاي اين عهدنامه، باز هم اختلافات دو كشور ادامه يافت تا اينكه در حدود چهل سال بعد نيز قرارداد 1353 ش برابر با 1975 الجزاير بين دو طرف به امضا رسيد. |
5) روز مبارزه با بيماريهاي قابل انتقال بين انسان و حيوان |
6) روز ملي و استقلال "ايالات متحده امريكا" از انگلستان (1776م) :
كشور جمهوري فدرال ايالات متحده امريكا با 9/363/364 كيلومتر مربع وسعت در قاره امريكاي شمالي و در كنار اقيانوس آرام و اطلس قرار دارد. پايتخت امريكا، واشينگتن دي سي و شهرهاي مهم آن، نيويورك، لسآنجلس، شيكاگو، ديترويت و فيلادلفيا ميباشند. جمعيت امريكا حدود 278 ميليون و پانصدهزار نفر ميباشد. پيشبيني ميشود جمعيت امريكا تا سال 2025 در حدود 326 ميليون نفر گردد. واحد پول اين كشور دلار و زبان رسمي آنها انگليسي است. سرزمين امريكا طي هزاران سال، محل زندگي سرخپوستان بود تا اين كه پس از كشف اين سرزمين در اواخر قرن پانزدهم، كشورهاي مختلف اروپايى هر كدام قسمتي از امريكا را تصرف كردند. با مهاجرت بيشتر اروپاييان، ميليونها برده افريقايى نيز براي كار در مزارع و كارخانهها به امريكا آورده شدند. از اوايل قرن هجدهم، نهضت استقلالطلبي در امريكا آغاز شد و مهاجرنشينان با كمك نيروهاي انگليسي، سربازان فرانسوي را از امريكا بيرون راندند. پس از اين پيروزي، مهاجران به مخالفت با انگليسيها برخاسته و در سال 1775م جنگ دو طرف آغاز شد. اين جنگ علي رغم اعلام استقلال امريكا در 4 ژوئيه 1776م همچنان ادامه يافت تا اين كه در سال 1778 به شكست انگليس و استقلال نهايى امريكا منجر شد. پس از آنكه با اتحاد ميان 13 ايالت مهاجرنشين، كشور ايالات متحده امريكا پا به عرصه جغرافياي سياسي گذاشت، دستيابي و تسلط بر تمامي مناطق حد فاصل اقيانوس اطلس و اقيانوس آرام در برنامه هيأت حاكمه اين كشور قرار گرفت. براين اساس به وسيله تهديد، تطميع، معامله، تصرف و خريد، ساير مناطق موجود، تحت سيطره امريكا درآمد و در اين راه بسياري از بوميان محلي و نيز سرخپوستانِ اين مناطق، قرباني اهداف استكباري دولت مرداني شدند كه در راه تشكيل امپراتوريِ خود، از هيچ جنايتي رويگردان نبودند. به اين ترتيب در فاصله يك قرن، تعداد ايالات از 13 به 50 ايالت افزايش يافت. بر اساس قانونِ اساسي، هر يك از ايالتها در قلمرو خود داراي استقلال داخلي هستند، گرچه در سالهاي اخير حدود و اختيارات دولت فدرال افزايش يافته است. دولت امريكا در ابتدا به مسائل داخلي پرداخت و سپس بر اساس دكترين مونروئه در نيمه نخست قرن نوزدهم، به دول اروپايى در مورد دخالت احتمالي در امور داخلي قاره امريكا هشدار داد. اين سياستِ انزواطلبي در پايان جنگ جهاني دوم و از نيمه قرن بيستم كنار گذاشته شد و اين كشور به عنوان يكي از دو قدرت برتر جهان وارد عرصه بينالمللي گرديد و دوران جنگ سرد را شكل بخشيد. اگرچه در اين مقطع، رويارويى شرق و غرب به جنگ مستقيم امريكا و شوروي منجر نشد، اما دامنه دخالتهاي امريكا در امور داخلي كشورها و حضور تجاوزكارانه اين كشور، از جنوب شرق آسيا تا جنوب افريقا و از منطقه خاورميانه تا امريكاي جنوبي، بيش از ده كشور را در برميگرفت. دخالت نظامي در كره، آنگولا، گرانادا، ويتنام و... نمونههايى از عملكرد امريكا در دوره جنگ سرد است. اما اين دورانِ 45 ساله با فروپاشي شوروي خاتمه يافت و پس از آن امريكا با اعلام نظم نوين جهاني به عنوان قدرت واحد جهاني به تحكيم موقعيت خود پرداخت و در فاصله زماني حدود 10 سال، به 10 كشور جهان لشكركشي نمود. عملياتِ نظامي در هائيتي، سومالي، پاناما، عراق و افغانستان و دخالتهاي بيشمار آشكار و پنهان اين كشور نشان دهنده جهتگيري جديد و روش مداخلهجويانه امريكاست. |
7) مرگ "توماس جِفِرسون" متفكر و رئيس جمهور امريكا (1826م):
توماس جِفِرسون، سومين رئيس جمور امريكا، در 13 آوريل 1743م در ايالت ويرجينيا به دنيا آمد. وي پس از طي تحصيلات خود، ابتدا به عنوان وكيل به خدمت پرداخت و با به دست آوردن موفقيتهاي پي در پي، به عضويت كانون وكلا درآمد تا اين كه به كنگره ملي امريكا راه يافت. جفرسون از آن پس مدارج ترقي را طي كرد و به مناصبي همچون وزارت كشور و معاونت رئيس جمهور دست يافت و در نهايت در سال 1800م به رياست جمهوري امريكا انتخاب شد. وي سالها قبل از آن، پيشنهادي درباره الغاء بردگي داد كه رد شد اما آن چنان بر سر اين كار پافشاري كرد كه به تصويب رسيد. جفرسون همچنين به هنگام نمايندگي كنگره امريكا، اعلاميه معروف خود در زمينه استقلال را قرائت كرد. او دو دوره رياست جمهوري امريكا را برعهده داشت و عليرغم ميل مردم براي انتخاب دوباره او به رياست جمهوري، از اين كار كناره گرفت. جفرسون مدعي دموكراسي و مخالف نظام سرمايهداري بود، با اين حال، آشكارا از سلطه مطلق فردي بر كل جامعه و از تمركز تمامي اختيارات ايالات در دست رئيس جمهور جانبداري ميكرد. او هرگز اين شيوه را نافي دموكراسي نميدانست. او همچنين با اينكه از آزاديخواهي و از حق همه مردم در برخورداري از مزاياي اجتماعي سخن به ميان ميآورد، در عين حال از بزرگترين ملاكان بردهدار در ويرجينيا محسوب ميشد. به طور مثال زماني كه به رياست جمهوري امريكا انتخاب ميشد، تنها در يكي از مزارعش، بيش از يكصد و پنجاه برده سياهپوست داشت كه در تمامي ساعات روز به كارهاي سخت و طاقت فرسا اشتغال داشتند. جفرسون در آغاز دوران دوم حكومت خود در سال 1804م، براي فرار از پرداخت حق تردد كشتيهاي امريكايى از درياي مديترانه به دولتهاي شمال افريقا، كشتيهاي جنگي فراواني را رهسپار اين منطقه كرد و پس از حمله به بنادر شمال افريقا، از مطالبات مالي دولتهاي افريقايى جلوگيري كرد به طوري كه از آن پس، كشتي هي اروپايى و امريكايى بدون پرداخت كمترين وجهي از اين منطقه عبور ميكردند. اما آن چه شخصيت جِفِرسون را برجسته ساخته، نظرات سياسي و انديشههاي فلسفي اوست. جفرسون در تاريخ امريكا، يكي از مرداني است كه جهانيترين مغزها را داشت. او علاوه بر علايق فلسفي، سياسي و تربيتي، در موسيقي نيز داراي استعداد بود؛ مخترعي توانا بود و از طالبان عميق ادبيات، رياضيات، گياهشناسي، جَوشناسي، جانورشناسي، نجوم، نژادشناسي و معماري به شمار ميرفت. اما همه اين علايقِ متفاوت از ميل واحدي سرچشمه ميگرفت و آن، ميل كمك به هموطنان خويش براي رسيدن به دانش بهتر و آزادي بيشتر و زندگي مرفهتر بود. هدف عمده او در زندگي، كمك به ايجاد و استقرار جامعه آزادي بود كه در آن براي تمام افراد، فرصت مناسب جهت انجام وظايف اجتماعي و نيل به سعادت و خوشبختيهاي شخص وجود داشته باشد. جفرسون از هواخواهان جدّي تعليم و تربيت براي همه، تساهل مذهبي و الغاي بردگي بود. اساس انديشههاي سياسي جفرسون، تساوي حقوق و تبديل حكومتها به دموكراسي بود. به نظر او، حكومت دموكراسي تنها حكومتي است كه نميتواند چه در ظاهر و چه در باطن براي هميشه با حقوق مردم ستيزه كند. فلسفه او بر پايه اصل اعتماد متقابل نهاده شده است. از ديد جفرسون، به دليل اين كه برخي غيرقابل اعتمادند نبايد همه را نامعتمد به شمار آورد. توماس جفرسون 18 سال آخر عمر را در ملك شخصي خود به نويسندگي، كشاورزي و نواختن موسيقي پرداخت تا اين كه در چهارم ژوئيه 1826م در 83 سالگي درگذشت. |
8) مرگ "جانز مونروئه" پنجمين رئيس جمهور امريكا (1831م):
جانْزْ مونروئه، پنجمين رئيسجمهور امريكا، در 27 آوريل 1759م در ايالت ويرجينياي امريكا به دنيا آمد. وي در جواني به صف استقلالطلبان امريكا پيوست و جزو قهرمانان استقلال آن كشور گرديد. مونروئه كار سياسي خود را از عضويت در پارلمانهاي ايالات شروع كرد و هنگامي كه به عضويت سناي امريكا درآمد به شدت طرفدار يك دولت مركزي قوي بود. او عضو حزب جمهوري خواهان دموكرات امريكا بود و در سالهاي اوليه قرن نوزدهم، سفارت امريكا در پاريس و لندن و همچنين وزارت امور خارجه امريكا را برعهده داشت. جانز مونروئه در نهايت در انتخابات سال 1816م به پيروزي دست يافت و به عنوان پنجمين رئيس جمهور ايالات متحده امريكا، در 57 سالگي وارد كاخ سفيد شد. با اين حال، شهرت اصلي مونروئه به دليل ارائه نظريه معروف وي موسوم به دكترين مونروئه است كه در دوم دسامبر 1823م در برابر نمايندگان كنگره امريكا عنوان نمود. به موجب اين دكترين، امريكا از استقلال كشورهاي نيمكره غربي پشتيباني ميكند و به كشورهاي اروپايى اجازه مداخله و تأسيس مستعمرات جديد در اين نيمكره نميدهد. هرچند دكترين مونروئه در ظاهر نداي دفاع از استقلال قاره امريكا را سر ميداد، اما در حقيقتْ تحميل قيموميت نامشروع امريكا بر كشورهاي امريكاي مركزي و جنوبي بود. همچنين تمام معاهدات و قراردادهايى نيز كه در سالهاي بعد ميان امريكا با اين دولتها يا ميان خود اين دولتها با يكديگر به امضا ميرسيد، الزاماً در جهت منافع امريكا و در راستاي دكترين مونروئه صورت ميگرفت. دكترين مونروئه اشاره صريحي به دولتهاي غربي دارد. اين تصريح به خاطر ترس از اتحادي بود كه ميان روسيه و دولتهاي انگليس، پروس، اتريش و سوئد براي به زانو درآوردن ناپلئون بُناپارت در اروپا به وجود آمده بود. امريكايىها رؤياي سلطه بر كل منطقه امريكاي مركزي و جنوبي را داشتند و در اين ميان، بيشتر از جانب نيروهاي روسيه ميهراسيدند كه در اقيانوس كبير و خليج آلاسكا حضور داشتند. نگراني ديگري كه باعث شد مونروئه دكترين معروف خود را اعلام كند، ترس از عواقب آشفته و هرج و مرج مكزيك، همسايه جنوبي امريكا بود كه ميتوانست به راحتي بهانه دخالت قواي اروپايى را فراهم آورَد. همه اين تحولات كه با موجي از بيثباتي سياسي در كشورهاي امريكاي مركزي توام بود، در همسايگي ايالات متحده به وقوع ميپيوست و طبيعي بود كه امريكايىها نسبت به اين رويدادها حساس باشند. به ويژه آنكه دولتمردان امريكا خواب تصرف قسمتهاي مهمي از نواحي شمال مكزيك را ميديدند و براي الحاقمنطقه حاصلخيز آن نقشه ميكشيدند. اين نقشه توسعهطلبانه و تجاوزگرانه در كنار هرج و مرج و نا امني داخلي مكزيك و چهار كشور ديگر امريكاي مركزي و بالاخره اتحاد روسيه و قواي اروپايى با يكديگر به طور طبيعي حساسيت زيادي را براي دولتمردان امريكايى ايجاد ميكرد. دكترين مونروئه تلاشي جديد براي دور نگاه داشتن قدرتها و سياستهاي مسلط آن روز از تحولات امريكاي لاتين از يك سو و مشروعيت بخشيدن به قيموميت كاخ سفيد بر كشورهاي اين منطقه از جانب ديگر بود. دكترين مونروئه كه امروزه پس از گذشت نزديك به دو قرنْ هنوز از اعتبار و قوت برخوردار است، در دورههاي بعدي زمامداران امريكا موجد حوادث متعدد و بيشماري بوده است. در دوران هشت ساله حكومت مونروئه، پنج منطقه ديگر به طُرق گوناگون به عنوان ايالات جديد بهخاك امريكا ضميمه شدند و به اين ترتيب جمع ايالات متحده امريكا در پايان حكومت وي به 24 ايالت رسيد. جانز مونروئه سرانجام شش سال پس از اتمام دوران حكومت خود، در چهارم ژوئيه 1831م در 72 سالگي درگذشت. |
9) درگذشت "فرانسوا شاتوبِريان" نويسنده، اديب و محقق شهيرفرانسوي (1848م) (ر.ك: 4 سپتامبر) |
10) تولد "جان كالوين كوليج" سيامين رئيسجمهور امريكا (1872م) (ر.ك: 5 ژانويه) |
11) مرگ "تئودور اشتورْمْ" اديب معروف آلماني (1888م):
تئودور اشتورم اديب آلماني، در 14 دسامبر 1817م در شهر هوسوم در شمال آلمان به دنيا آمد. وي طي تحصيلات متوسطه، در رشته حقوق به تحصيل پرداخت و چند سالي نيز به وكالت دادگستري اشتغال يافت و از سال 1853م به مدت 10 سال به عنوان قاضي در خدمت دولت پروس بود. اشتورم در همين ايام كار نويسندگي را به طور جدي پيگيري كرد و با خلق دو داستان شاعرانه با نامهاي ايمِنسي و سوار بر اسب سفيد، به شهرت و محبوبيت فراواني رسيد به طوري كه تنها با همين دو اثرْ كافي است تا مردم آلمان و جهان، او را يك نويسنده توانا بدانند. او پيش از آنكه شاعر باشد، نويسنده و داستان سراي ماهري بود و با توجه به داستانهاي كوتاه و فراوان وي، ميتوان او را آغازگر اين فن در آلمان دانست، به طوري كه در تاريخ ادبيات آلمان، هميشه داستانهاي كوتاه اشتورم، شاهكارهاي واقعبينانه شاعرانه خوانده ميشود. ضمن آنكه اين شيوه كار براي فكر آلماني، كشش و جاذبه خاصي داشته است. اشتورم را يكي از بزرگترين نويسندگان و شعراي آلمان در قرن نوزدهم به شمار آوردهاند. از آثار او ميتوان از داستانهاي ازتون، پسر سناتور و پل عروسك ساز را نام برد. تئودور اشتورم سرانجام در چهارم ژوئيه 1888م در 71 سالگي درگذشت. |
12) وقوع زلزله مهيب در ايالت "كانسو" چين و مرگ دويست هزار نفر (1920م) |
13) درگذشت "مادام كوري" فيزيكدان برجسته فرانسوي (1934م):
بانو مانيا اسكولودوسْكا معروف به ماري كوري، فيزيكدان شهير فرانسوي در هفتم نوامبر 1867م در ورشو پايتخت لهستان به دنيا آمد. وي پس از پايان تحصيل، مدتي به تدريس اشتغال يافت و سپس ساكن پاريس شد. ماري در 28 سالگي با پيِر كوري ازدواج كرد و در دانشسراي عالي دختران در شهر سور فرانسه به تدريس فيزيك پرداخت. او در سال 1896 با كمك هانري بكرل دانشمند فرانسوي، خواص راديو اكتيويته را در اورانيوم و با ياري شوهرش، خواص راديو اكتيويته توريوم و پولوتونيم را نيز كشف كرد. ماري كوري، در سال 1898 نيز فلز راديوم كه بيش از تمام فلزات، خاصيت راديواكتيويته دارد را با كمك يكي از همكارانش كشف نمود و به سبب اين كشف بزرگ در سال 1903، جايزه نوبل گرفت. پس از چندي در 19 آوريل 1906م، همسر دانشمندش پيركوري، در اثر يك سانحه تصادف درگذشت و اين واقعه تاسف آور، روح آرام مادام كوري را سخت منقلب و ناراحت ساخت. با اين حال از فعاليتهاي علمي خود دست نكشيد و به مدارج علمي بالاتري رسيد. مادام كوري در سال 1911 نيز جايزه نوبل شيمي را به مناسبت تجزيه راديوم دريافت كرد. ماري كوري با اين كشف، دنيا را تكان داد اما هرگز حاضر نشد از آن بهره مالي ببرد. وي در اين زمان به عنوان اولين زن، به استادي دانشگاه سوربُن فرانسه رسيد و كارهاي علمي خود را تا آخر عمر ادامه داد. سالهاي پاياني زندگاني ماريكوري كه به سبب كار مداوم در آزمايشگاه، سلامتياش به خطر افتاده بود، اگرچه با بيماري، اما همچنان به كار و فعاليت گذشت. او در اين سالها، مسئوليت رياست انيستيتو پاستور پاريس و لابراتور راديو اكتيويته را كه دانشگاه پاريس مخصوص او ساخته بود، برعهده داشت. ماريكوري، به عنوان بزرگترين زن دانشمند جهان، سرانجام در چهارم ژوئيه 1934م در حالي كه سلولهاي بدنش بر اثر تماس با تابش راديوم كاملاً فرسوده شده بود، در 67 سالگي درگذشت. |
14) روز ملي "تونگا":
جزاير تونگا (پُلي نزي) با 750 كيلومتر مربع وسعت در مركز قاره اقيانوسيه در اقيانوس كبير و در جنوب جزاير ساموآ و شرق جزاير فيجي واقع شدهاند. تونگا متشكل از 169 جزيره آتشفشاني و مرجاني است كه 36 جزيره آن، قابل سكونتند. جمعيت آن 100000 نفر و از نژاد تونگايي پُلي نزي و اكثراً پروتستان و داراي زبان رسمي تونگايي و انگليسي ميباشند. پايتخت آن نوكوآلوفا و داراي واحد پول پاآنگا است. جزاير تونگا به تدريج در قرن هفدهم توسط هلنديان كشف شد و در سال 1862م حكومت سلطنتي مشروطه برقرار گرديد. اين جزيره در سال 1900 با حفظ رژيم مشروطه، تحت الحمايه انگلستان شد و سرانجام در سال 1970 به استقلال رسيد. روز چهارم ژوئن يا تولد پادشاه به عنوان روز ملي تونگا نامگذاري شده است. |