رويکردهاي شخصيتي مبتني بر يادگيري
دلارد(1)و ميلر(2) نظريه اي را در مورد شخصيت، رشد و توسعه دادند که در آن از اصولي پيروي مي شود که اين اصول را از طريق مطالعات و آزمايشها در حيوانات حاصل شده است. در انجام اين کار آنها بيشترين تاکيد را به صورت بنديهايي که از طرف فرويد مطرح شده بود، داده اند، و آن را به اصطلاحات مورد قبول نظريه يادگيري برگرداندند. آنها معتقد بودند که تمام رفتارهاي انسان به وسيله سايقها برانگيخته مي شوند و يادگيري نتيجه کاهش سايقهاست.
اسکينر عقيده داشت که استنباطها در مورد اين که در درون فرد چه مي گذرد غيرضروري است. او اصرار داشت که رفتار انسان به وسيله تحليل رابطه بين رفتار و پيامدهاي محيطي قابل توضيح است.
روتر اعتقاد داشت که براي درک رفتار انسان، ما بايد افکار مردم را در نظر بگيريم. مخصوصاً آنهايي که مجبورند با ارزشيابي و انتظاراتشان براي پاداش به خاطر اعمالشان رفتار کنند.
اين توجه شناختي به وسيله بندورا بيشتر توسعه پيدا کرد. او معتقد بود اکثر رفتارهايي که ما ياد مي گيريم، از طريق مشاهده رفتار ديگران است. و اين که ما چطور تواناييهاي خودمان را مي شناسيم و ارزيابي مي کنيم، نقش مهمي در اين که چطور عمل مي کنيم و چه کار مي کنيم، بازي مي کند. اين فصل با نگاهي اجمالي به رويکردهاي رفتاري و درمان اختلالات رواني پايان مي پذيرد.
سنت رفتاري (3)
دو نوع رفتارگرايي
در يک جمله مي توان گفت: بعيد به نظر مي رسد که يک رفتارگرا در مورد شخصيت صحبت کند.
واتسون اصرار داشت که روان شناسي فقط مي تواند رفتارهاي آشکار و قابل مشاهده را مورد مطالعه قرار دهد. بنابراين، رفتارهاي آشکار و قابل مشاهده حاکم بر افکار، خاطره ها، احساسها و هيجانهاست که به نظر مي رسد مردم مجموعه اينها را به عنوان شخصيت در نظر مي گيرند. واتسون و پيروانش انکار نمي کنند که فرآيندهاي ذهني وجود دارند، بلکه آنها فقط خاطرنشان مي سازند و تاکيد دارند که براي مطالعه رفتار انسان بايد به تحقيقات عيني توجه شود.
نظريه هاي زيادي از اين قبيل به وسيله رفتارگرايان صرف، مطرح شده ست. در بين آنها، کساني که روش شناختي رفتارگرايي را تجويز مي کردند، با مطالعات شخصيت بيشتر موافق بودند. در اينجا فرآيندهاي هيجاني و شناختي به عنوان موضوعهاي مناسب براي مطالعه شخصيت تشخيص داده شده اند. چنين مفهوم سازي آنها را آماده کرده که رفتار عيني و قابل مشاهده را از نزديک مطالعه کنند. زماني که دلارد و ميلر(1950) کتابي تحت عنوان تحليلي بر اصطلاح يادگيري، تفکر و فرهنگ منتشر کردند، خود را به عنوان روان شناساني که معتقد به روش شناختي رفتارگرايي هستند، معرفي نمودند.
نظريه کاهش سايق (9) دلارد و ميلر
اصول يادگيري
شرطي شدن پاسخگر
قبل از شرطی شدن |
ترشح بزاق دهان URC→ (غذا روی زبان) UCS |
پاسخ بی ربط → (مانند نور چراغ) CS |
در طول شرطی شدن |
( غذا روی زبان ) + UCS( نور چراغ ) Cs |
بعد از شرطی شدن |
( ترشح بزاق دهان ) CR→ ( نور چراغ ) CS |
جدول 1-7: روشهاي به کار گرفته شده در شرطي شدن پاسخگر .
براي مثال، وقتي نور چراغي (محرکي که به طور طبيعي باعث ترشح بزاق دهان سگ نمي شود، در نتيجه به عنوان محرک بي اثر ناميده مي شود) را به طور مکرر و پي در پي با غذا (محرکي که باعث ترشح بزاق دهان سگ مي شود) همراه شود، نور چراغ عاقبت قادر خواهد بود باعث ترشح بزاق دهان سگ شود، حتي موقعي که غذا ارائه نشده باشد. همان طور که کاملا واضح و آشکار است، پاولف غذا را به عنوان محرک غيرشرطي(14) (UCS)و نور چراغ را به عنوان محرک شرطي(15)(CS) و ترشح بزاق به طور طبيعي را پاسخ غيرشرطي(16)(UCR)و بزاق ترشح شده به وسيله نور چراغ (به تنهايي) را پاسخ شرطي(17)(CR) مي نامد(شکل 1-7)کاهش سايق
اجازه بدهيد که فرض کنيم شما گرسنه هستيد(سايق)، و يکي از دوستانتان شما را به يکي از رستورانهاي مشهور که علامت نشان به خصوصي دارد، مي برد. جايي که شما يک همبرگر تازه و خوشمزه مي خوريد(پاسخ)، در نتيجه گرسنگي شما ارضا مي شود(کاهش سايق). اين تجربه باعث خواهد شد که شما وقتي بعداً گرسنه شديد با ديدن آن علامت و/يا عبوراز آن محل دوباره در همان رستوران غذا بخوريد... اين امر نشان مي دهد که غذا خوردن شما در آن رستوران به وسيله کاهش سايق گرسنگي در همان اولين دفعه تقويت شده است. اين مثال ساده يک نکته بسيار مهمي را درباره يادگيري بيان مي کند. توجه داشته باشيد که شما تا براي دومين بار در آن رستوران غذا نخورده باشيد، ما نمي توانيم بفهميم که رفتار غذا خوردن شما تقويت شده است يا خير؟ تا زماني که دومين رفتار اتفاق نيفتاده، نمي توانيم بگوييم که يادگيري به وقوع پيوسته است. اين مساله دقيقاً مثل يادگيري کلاسي است، بدين معني که وقتي استاد در کلاس تدريس مي کند، نمي تواند بگويد که شما مطلب را ياد گرفته ايد يا نه، مگر اين که درباره همان مطلب از شما امتحان بگيرد. ضعف نظريه تقويتي اين است که تنها از طريق احتمال افزايش پاسخ است که مي توان گفت که تقويت در ابتدا رخ داده است.
پاسخهاي نشانه ساز (18)
اين نشانه ها دروني هستند و به صورت عيني قابل مشاهده نيستند. واين مشکلي است که گريبانگير رفتارگرايان، کساني که اعتقاد دارند که فقط با رويدادهاي عيني و قابل مشاهده مي توان کار کرد، شده است.
دلارد و ميلر با اين مساله بغرنج و پيچيده به وسيله مطرح کردن عبارت پاسخهاي نشانه ساز برخورد کرده اند. آنها معتقدند که اينها پاسخهاي واسطه (19) هستند که مابين نشانه هاي خارجي و پاسخهاي آشکار واسطه مي شوند. هم نشانه هاي خارجي و هم پاسخهاي آشکار، به وسيله يک ناظر خارجي قابل مشاهده اند، و به همين دليل قابل مطالعه هستند. پاسخهاي نشانه ساز همانند پاسخهاي ديگر به وسيله نشانه هاي خارجي بيان مي شوند. ولي در عين حال، آنها نشانه هاي کارکردي مخصوص به خود را نيز دارند که مي توانند همانند سايقهاي اکتسابي عمل کنند.
احساس ترس را مي توان نمونه اي از پاسخهاي واسطه اي در نظر گرفت که هم داراي سايق و هم داراي نشانه هاي کارکردي است. پسر بچه اي را در نظر بگيريد که يک سگ بسيار گنده به او حمله کرده و او را بر زمين انداخته است. درد ايجاد شده باعث ترس پسربچه مي شود. او شروع به فرياد کردن مي کند و از اين طريق مادرش را به کمک مي طلبد. مادرش سر مي رسد و او را بغل کرده و نوازش مي کند. درنتيجه هم ترس و هم درد پسر بچه کاهش پيدا مي کند.
اين نوع کاهش سايق احتمالاً باعث تقويت واکنش فرياد زدن به نشانه هاي دروني ترس مي شود. اگر اين فرض درست باشد، اين پسر بچه در آينده نيز اگر در يک موقعيت ترس آور مثل زمان رعد و برق قرار بگيرد، دوباره فرياد خواهد کشيد.
حال اجازه بدهيد که اين مطلب را بدين شکل مطرح کنيم که او دوباره فرياد بکشد، مي توانيم نتيجه بگيريم که او پاسخ به وضعيت سگ، درد، ترس و فرياد را ياد گرفته است. اما در چنين شرايطي سايق کدام است؟ پاسخ اين است که بگوييم: در اين شرايط سايق ترس است. ترس نه تنها نشانه اي براي فرياد کردن است، بلکه همچنين سايقي براي فرياد کردن هم است. سايقي که به وسيله کمک گرفتن از مادر در اين مورد خاص، کاهش پيدا مي کند.
تعميم (20) ، تشخيص (21) ، خاموشي (22)
در مثالي که در بالا ذکر شد پسر بچه، چه سگ و درد وجود داشته باشد يا وجود نداشته باشد، در هنگام ترس فرياد مي زند. اين امر را فرآيند تعميم واسطه اي مي گويند که در آن تعدادي از محرکهاي ترسناک متفاوت، پاسخ مشابهي مثل فرياد زدن را فرا مي خوانند. به هر حال، اين احتمال وجود دارد، حمايت مادر زماني که در خانه است، مي تواند موثر باشد. ولي اگر پسر بچه مشغول بازي در حياط خانه و/يا در خانه همسايه باشد و بداند که حمايت مادر وجود نخواهد داشت، از اين طريق پاسخ فرياد زدن را تنها زماني که مادر در خانه است، بيان بدارد و تقويت شود، مي گوييم: پسر بچه پاسخ معيني را در موقعيت معيني تشخيص داده است؛ يعني، اين که او از فرياد زدن به عنوان نشانه ترس، زماني استفاده مي کند که در خانه باشد و بتواند از حمايت مادر برخوردار شود.
تعارض
سه نوع تعارض
دلارد و ميلر پنج قانون را براي پيش بيني حل اين تعارضها ارائه داده اند:
1- تمايل به جذب شدن به يک هدف مثبت، با نزديکتر شدن به آن هدف افزايش مي يابد.
2- تمايل به اجتناب از يک هدف منفي، با نزديکتر شدن به آن هدف افزايش مي يابد.
3- تمايل به دوري از يک هدف منفي، در مقايسه با جذب شدن به يک هدف مثبت زودتر و سريعتر حاصل مي شود.
4- افزايش در قدرت سايق، با انتظاري که از يک هدف وجود دارد، موجب افزايش تمايل به جذب شدن و/يا تمايل به دوري از هدف مي شود.
5- زماني که دو تمايل با هم مقايسه شوند، تمايل قويتر غالب خواهد شد.
با به کار بردن اين قوانين در تعارضهاي جاذب- جاذب و دافع- دافع به راحتي مي توان پيش بيني کرد که واکنش فرد چگونه خواهد بود، اما در تعارض جاذب- دافع پيش بيني، نياز به دقت و مطالعه بيشتري دارد.
تحليل تعارض جاذب- دافع
جواب اين سؤال را مي توان در قانون سوم مربوط به پيش بيني حل تعارض پيدا کرد. در اين اصل خوانديم که تمايل به دوري از يک هدف منفي، درمقايسه به جذب شدن به يک هدف مثبت، زودتر و سريعتر حاصل مي شود(شکل 2-7)
اجازه بدهيد قانون سوم را در مورد مثال بالا، يعني، در مورد مردي که رژيم غذايي مي گرفت، به کار ببريم. در اينجا هدف منفي همان خوردن دسر است که ترس از افزايش وزن را به همراه دارد، هدف مثبت خوردن دسر خوشمزه است که از آن طريق گرسنگي اش از بين مي رود. ترس همانطور که مي دانيم يک سايق اکتسابي است که با نزديکي به آنچه از آن ترس داريم، تغيير مي کند. يعني، هر چه نزديکتر باشيم ترسمان بيشتر مي شود. گرسنگي، به عبارت ديگر، يک سايق فطري و دروني است و قدرت اين سايق بدون توجه به فاصله نزديکي و دوري غذا هميشه يکسان است.
با اين که تمايل به دوري با تمايل به جذب شدن به هدف، سريعتر حاصل مي شود، يک نکته در اينجا هست که بيان مي دارد قدرت هر دو تمايل يکسان است. مرد گرسنه رژيم دار را با ديگر به نظر بياوريد که چنگال به دست رو به روي دسر خوشمزه و پرکالري نشسته است. چنگال دردست وي در حالت نوسان قرار دارد، چرا که او در مقابل دو نيروي يکسان و مساوي قرار گرفته است. چنگال را به طرف جلو مي برد، ولي ترس از افزايش وزن باعث مي شود که چنگال به عقب کشيده شود، ولي باز هم سايق گرسنگي او را وادار مي کند که چنگال را به طرف غذا پيش ببرد، و اين امر فرد را در حالت شک و ترديد و دو دلي قرار مي دهد. اين سناريو بالاخره چگونه به پايان خواهد رسيد؟
اگر دوست ما مدتها جلوي سيني غذا بنشيند، گرسنگي او افزايش مي يابد، ولي ترس وي ثابت مي ماند. بر طبق قانون چهارم، تمايل به جذب شدن برنده خواهد شد. ممکن است گرسنگي افزايش نيابد، ولي امکان دارد ترس کمتر شود و ممکن است فرد بگويد:"من از فردا رژيم خواهم گرفت." اين دوسوگرايي باعث مي شود که او از خوردن شکلات و کيکهاي خوشمزه لذت ببرد و بگويد که " از فردا رژيم خواهم گرفت."
رفتارگرايي افراطي اسکينر
اصول راهنمايي
اصطلاح شرطي شدن عامل(27) منعکس کننده اين حقيقت است که موجود زنده در محيط، عاملها يا اعمالي را از خود بروز مي دهد که اين امر باعث مي شود عکس العملها يا پيامدهايي از محيط ارائه شود. از واژه ارگانيزم استفاده مي شود چرا که کوتاهتر وساده تر از واژه هاي انسان يا حيوان است و اين کلمه را هم براي انسان و هم براي حيوان به کار مي بريم. کلمه ارگانيزم در ارتباط با شرطي شدن عامل به کار برده مي شود. براي اين که در مورد تمام موجودات زنده صدق مي کند.
همان طوري که قبلاً خاطرنشان ساختيم، رفتارگرايان افراطي وجود محرکهاي دروني را انکار نمي کنند. آنها بدين جهت محرکهاي خارجي را مورد مطالعه قرار مي دهند که در تحليلهاي علمي به طور مستقيم قابل بررسي است. در حالي که محرکهاي دروني فقط به طور غيرمستقيم و براساس استنباط مي توان مورد مطالعه قرار داد. محرکهاي خارجي را که اسکينر براي مطالعه انتخاب مي کند، خصوصيات قابل مشاهده محيطي هستند، محرکهايي که رفتارهاي آشکار و واضح را تحت کنترل دارند.
توجه به محرک و پاسخ باعث مي شود که رابطه آنها به صورت رويکرد S-R بيان شود. هدف اين رويکرد عبارت است از کشف رابطه منطقي بين محرک و پاسخ. چيزي که اسکينر از آن به نام تحليل عملکردي ياد مي کند. در تحليل عملکردي، عملکردي که پيامد يک پاسخ در ارتباط با يک محرک است، مورد تحليل قرار مي گيرد. اين مساله را در سطور آينده به تفصيل روشن خواهيم کرد.
شرطي شدن عامل
تقويت (28)
ما براساس چه حقي، چنين مي انديشيم که پسر بچه دوست داشته که بغل شود و/يا فرض مي کنيم که آرامش را به دست آورده است. در واقع ما اطلاع زيادي در اين زمينه نداريم تا زماني که دوباره پسر بچه با يک سگ گنده روبه رو شود. اگر دوباره اين اتفاق بيفتد و پسر بچه فريادي بلندتر از دفعه قبل بکشد، ما مي توانيم بگوييم: با توجه به تجربه قبلي پيامد بغل شدن، پاسخ فرياد زدن پسر بچه را از ديدن سگ، تقويت کرده است. بنابراين، در اين حالت مي توانيم اعلام کنيم که بغل شدن توسط مادر، رفتار فرياد زدن را تقويت کرده است که اين امر را تقويت مثبت(29) مي نامند. از نقطه نظر تکنيکي، از تقويت محرک به خاطر وجود داشتن رويدادهاي محيطي است. همان طور که در سطور آينده شاهد خواهيم بود، سگ بزرگ از نظر تکنيکي يک محرک تشخيص داده شده است. از تقويت مثبت صحبت کرديم، براي اين که پاسخ افزايش پيدا کرده است. فرياد زدن، به جهت اين که چيزي به محيط پسر بچه اضافه شده بود، قويتر شده است (بغل کردن) که قبلاً چنين چيزي وجود نداشته است.(30) روش ديگري براي قويتر کردن پاسخ، تقويت منفي(31) است.
در تقويت منفي، زماني که پاسخ ارائه مي شود، چيزي در محيط و در زمان ارائه پاسخ وجود داشته است که با بيان پاسخ، آن را به عنوان پيامد پاسخ از محيط حذف مي کنيم (تقويت منفي مشروط به ارائه پاسخ است). مانند مثال زير:
صداي بسيار بلندي از راديو(محرک) شنيده مي شود، يک زن عصباني، بلند مي شود و آن را خاموش مي کند(پاسخ)، صدا قطع مي شود(پيامد). اگردفعه بعد دوباره صدا از راديو پخش شود، زن سريعتر بلند شده و آن را خاموش خواهد کرد. در اينجا ما مي توانيم بدين شکل توجيه کنيم که صدا پيامدش تقويت منفي است و پاسخ زن را قويتر مي کند. بايد توجه داشته باشيم که تقويت چه مثبت و چه منفي باشد، هميشه پاسخ را قويتر مي کند. در ضمن بايد اشاره کنيم که تقويت منفي، تنبيه نيست، تنبيه باعث تضعيف پاسخ مي شود، اما باز بايد اشاره کنيم که ما نمي توانيم ادعا کنيم که پيامدش تنبيه بوده است، مگر آن که در زمان ديگر که واقعه رخ مي دهد، تاثير آن را به عينه ببينيم.
اگر در احتمال وقوع بسامد، سرعت يا در مقدار پاسخ کاهشي رخ دهد، پيامدش تنبيه است. تنبيه همانند تقويت مثبت، چيزي است که به شرط وجود پاسخ اتفاق مي افتد.
توجه داشته باشيد که صداي بلند راديو زماني که خاموش مي شود، رفتار را تقويت مي کند و وقتي روشن باشد مي توان به عنوان عامل تنبيه کننده محسوب شود. اگر هر زماني که آن زن راديو را روشن کند و با صداي بلند و گوش خراشي مواجه شود، بعد از اين کمتر راديو را روشن خواهد کرد. اين چنين محرکهاي محيطي مثل راديو، زماني که روشن است، به عنوان تنبيه کننده محسوب مي شود و زماني که خاموش است، به عنوان تقويت منفي به حساب مي آيد.
به طور خلاصه، تقويت مثبت احتمال وقوع پاسخ را به وسيله ارائه چيزي افزايش مي دهد، تنبيه احتمال وقوع پاسخ را به وسيله ارائه چيزي تضعيف مي کند و تقويت منفي با حذف چيزي احتمال وقوع پاسخ را افزايش مي دهد. علاوه بر تقويت مثبت، تقويت منفي و تنبيه که ذکر شد، موقعيت چهارم هم وجود دارد. بدين ترتيب که با حذف چيزي بتوان پاسخ را تضعيف کرد که اين امر را ارزش پاسخ(32) گويند. در اين موقعيت چيزي از پاسخ برداشته مي شود، در حالي که در تقويت مثبت چيزي اضافه مي شود. نمونه هايي از ارزش پاسخ را مي توان در زندگي روزانه مشاهده کرد؛ به عنوان مثال: امتيازهايي که معلق مي شوند و جرايمي که وضع مي شوند. اما اينها زماني به عنوان ارزش پاسخ در نظر گرفته مي شوند که تاثيري در تضعيف پاسخهاي آينده فرد داشته باشند.
در اينجا موقعيتهاي بيشتري باقي مي ماند که امکان دارد بعد از حذف يک پاسخ حاصل شود. پاسخ ممکن است هيچ گونه تاثيري در محيط نداشته باشد به طوري که ابداً پيامدي ايجاد نکند. در چنين شرايطي پاسخ هرگز دوباره تکرار نخواهد شد. مي توان گفت: اگر پاسخ قبلاً به وسيله پيامدي تقويت نشده باشد، خاموش خواهد شد.
برنامه هاي تقويت (33)
اگر هر بار که پاسخي صادر مي شود تقويت شود، ارگانيزم روي يک برنامه تقويت متوالي قرار دارد. اين چنين برنامه اي منجر به اکتساب (يادگيري) خيلي سريع پاسخ مي شود. اما وقتي تقويت روي چند کوشش و آزمايش متوالي حذف شود، پاسخ به همان سرعت خاموش مي شود.
اگر چنانچه بتوانيم افکار شخصي را که در شرايط خاصي قرار گرفته حدس بزنيم، نسبت به رفتارگرايي افراطي ديد خوبي نخواهيم داشت و از اينجاست که به سهولت به علت اين حالت پي خواهيم برد که چنين چيزي امکان ندارد. يک دستگاهي را در نظر بگيريد که هر وقت سکه اي را در آن مي اندازيد، شکلات يا شيريني از آن خارج مي شود. بدين ترتيب، شما تحت يک برنامه تقويت متوالي قرار مي گيريد. اگر روزي دستگاه قادر به دادن شيريني نباشد، شما فکر مي کنيد که دستگاه خراب شده و از آن استفاده نخواهيد کرد. حال اگر در يک روز ديگر، شما به سراغ دستگاه رفته و ببينيد که باز هم کار نمي کند، اينجاست که پاسخ شما در حال خاموش شدن است. حالا شما بعد از يک هفته يا حتي بعد از مدت زيادي با استدلال به اين که دستگاه را درست کرده اند، ممکن است که دوباره بخواهيد از آن استفاده کنيد. اين حالت به عنوان بهبودي خود به خود(34) پاسخ خاموش شده، ناميده مي شود. اين نشان مي دهد که خاموشي زوال يک پاسخ اکتسابي نيست، بلکه صرفا ناتوانايي براي انجام دادن آن است. اگر دستگاه مجدداً شيريني پس دهد، شما خيلي سريع عادت و رفتار قبلي خود را که همانا انداختن سکه در دستگاه و گرفتن شيريني بود، تکرار خواهيد کرد.
اگر دستگاه بخوبي تنظيم و نگهداري شده باشد، ممکن است روي هر آزمايش و کوششي، تقويتهايي را اعمال کند. اکثر رفتارهاي انسان مخصوصاً رفتارهايي که در تعاملات اجتماعي به وقوع مي پيوندد، روي يک برنامه تقويت متوالي نيست، بلکه روي يک برنامه تقويت سهمي(35) است. منظور از تقويت سهمي اين است که تقويت به طور منظم انجام نمي گيرد، بلکه به طور متناوب(36) انجام مي شود. به همين دليل است که اين چنين برنامه اي را به عنوان برنامه تقويت متناوب شناخته اند. چهار نوع از اين برنامه هاي تقويتي وجود دارد. اين برنامه ها بر طبق پايه و اساسي که روي آن، نحوه اعمال تقويتها تعيين شده، متفاوت هستند. اين برنامه ها عبارتند از:
1- برنامه فاصله اي ثابت (37)
2- برنامه فاصله اي متغير (38)
در برنامه فاصله اي متغير، فاصله زماني بين تقويتها در طول يک زمان مشخص به طور تصادفي(39)تغيير مي کند و آن زمان به وسيله يک حد متوسط بيان مي شود. از ورزش ماهيگيري به عنوان مثالي براي برنامه فاصله اي متغير استفاده شده است. آنهايي که به اين ورزش عادت دارند، به شما خواهند گفت که هر دو ساعت يک ماهي صيد مي کنند. سرعت پاسخ در چنين برنامه اي ثابت، اما نسبتاً پايين است و رفتار در حد زيادي در برابر خاموشي مقاوم است.
3- برنامه نسبي ثابت (40)
4- برنامه نسبي متغير (41)
شکل دهي و رهنمود دادن
1- در ارتباط با ژنهاست، يعني، منشا پاسخ به آنها مربوط مي شود.
2- در ارتباط با کمک کننده هاي خارجي است، يعني، منشا پاسخ به عوامل خارجي مربوط مي شود.
همه اعضاي هر گونه(42) با پاسخهاي مادرزادي به خصوصي متولد مي شوند که پايه و اساس ژنتيکي دارند. جوجه هاي تازه متولد شده نوک مي زنند، بچه خوکها پوزه هايشان را بر زمين مي مالند. جوجه هاي پرنده ها دهانشان را باز کرده و جيک جيک مي کنند. نوزادان تازه متولد شده انسان سرو صدا مي کنند، گريه مي کنند، لبخند مي زنند و اعضاي بدنشان را حرکت مي دهند. اين رفتارها و حرکتها بدون برنامه و کاملاً تصادفي که اسکينر به آنها عاملهاي آزاد(43) اطلاق مي کند، سرانجام به وسيله طبيعت در تماس با چيزي قرار مي گيرند که آن چيز داراي ظرفيت و توانايي تقويت کنندگي است. جوجه دانه را پيدا مي کند، خوک قارچ (در زيرزمين) را پيدا مي کند، پرنده کرم را به دست مي آورد و نوزاد انسان به طرف پرستار خود جلب مي شود. بدين ترتيب، رفتار فطري حفظ و تقويت مي شود. خوشبختانه رشد رفتار انسان با پيچيدگي هاي خاص خود، احتياج به وابسته بودن به شانس در جهت مواجه شدن با اين تقويت کننده هاي نخستين(44) که به وسيله طبيعت ايجاد شده اند، ندارند. رويدادهايي که ظرفيت و قدرت تقويت کردن را ندارند، وقتي به مدت زيادي همراه با تقويت کننده هاي نخستين قرار گيرند، خود به تقويت کننده هايي تبديل مي شوند که به طور مستقيم عمل مي کنند. بنابراين، صورت شاد و خنداني را که کودک در هنگامي که شير به او داده مي شود، مي بيند مي تواند به يک تقويت کننده ثانوي(45) تبديل شود. به علاوه، محيط پس از صادر شدن هر پاسخ، هر دو نوع تقويت کننده نخستين و ثانوي را فراهم نمي سازد. بکله اين کار را به طور انتخابي انجام مي دهد و اين امر منجر به شکل دهي(46) رفتار مي شود.
پرستاري که به گهواره کودک نزديک مي شود به رفتار فطري کودک به طور انتخابي پاسخ مي دهد. وي خنده کودک را با خنده، صداي کودک را با حرفها و کلمات نوازشگر و گريه اش را با بغل کردن جواب مي دهد و غيره... در طي اين چنين برخوردها و تعاملها، تعدادي از پاسخها مورد تقويت قرار گرفته و تعدادي هم مورد تقويت قرار نمي گيرند. وقتي تعدادي به طور عمده ي ناديده گرفته مي شوند، اغلب اوقات اين چنين شکل دهي در يک حد سيستماتيک و نظام يافته انجام مي شود؛ همانند وقتي که بزرگسالي به يک بچه تازه راه افتاده کمک مي کند.
از اين پس وقتي بچه زبان و تکلم را فرا گرفت (برخي معتقد هستند که از اصول و قوانين شرطي شدن عامل پيروي مي کند)، بزرگسالان يا کودکان بزرگتر ممکن است از رهنمودها و/يا با پيشنهاد کردن پاسخها، و تقويت کردن آنها يا با فراهم کردن سرمشق و الگو، و نشان دادن اين که چه کاري بايد فرد انجام دهد تا مورد تشويق و تقويت واقع شود، استفاده کنند. در عرض سالها، با رهنمود دادن، شکل دهي، الگوسازي و استفاده از تقويت کننده هاي نخستين و ثانوي، ما انسانها رفتارهايي را فرا مي گيريم که نسبت به پاسخهاي فطري که با آنها متولد شده ايم، فاصله زيادي خواهند داشت.
محرک افتراقي (47)
همان طور که قبلاً خاطر نشان ساختيم، در شرطي شدن عامل، محرک پاسخ را همانند شرطي شدن پاولفي فرا نمي خواند، بلکه در موقعيت و فرصت قبلي که محرکي وجود داشته و مورد تقويت قرار گرفته، حالا اين محرک به عنوان علامت و نشانه عمل مي کند و احتمالاً دوباره همان پاسخ به وسيله تقويت کننده، مورد تقويت قرار مي گيرد. و بدين ترتيب پاسخ تحت کنترل محرک در مي آيد، به محرکي با اين توانايي و ظرفيت، محرک افتراقي گويند. براي اينکه حضور و عدم حضور آن به ارگانيزم کمک مي کند تا تميز دهد که احتمالاً چه موقع پاسخ به وسيله تقويت کننده، مورد تقويت قرار گرفته و چه موقع مورد تقويت قرار نمي گيرد.
با توجه به اين که محيط بدون تغيير باقي نمي ماند، بنابراين، غيرمتحمل است که محرکهاي افتراقي، در زمانهاي مختلف يکسان و مشابه باقي بمانند. مادر که يک محرک افتراقي نزديک شدن و لبخند زدن به بچه است، ولي مي دانيم مادر هميشه لباس مشخصي بر تن نخواهد داشت که براي بچه کاملاً آشنا باشد، ولي خوشبختانه کودک نرمال و طبيعي انسان قادر به تعميم محرک(48) است به طوري که هر دامنه اي از محرکهاي افتراقي مشابه مي توانند موجب فرا خواندن همان پاسخ شوند. و اين امر به شرطي است که محرک فعلي نسبت به محرک آغازين که به واسطه آن پاسخ فرا گرفته شده است، زياد متفاوت نباشد، زيرا در غير اين صورت پاسخ، همان پاسخ قبلي و يکسان نخواهد بود. و از اينجاست که بچه بين مادر و غريبه تمايز قايل مي شود.
نظريه يادگيري اجتماعي روتر (49)
چهار مفهوم اساسي
پتانسيل رفتار (51)
ارزش تقويت (52)
انتظار (53)
موقعيت رواني (54)
تفاوتهاي فردي
مرکز کنترل و اعتماد ميان فردي
آنچه تا به حال ما بررسي کرديم از نوع انتظار اختصاصي بود. براي مثال مي توان از انتظار درباره بستني توت فرنگي نام برد.
علاوه بر چنين انتظار اختصاصي، مردم گرايشهاي تعميم يافته اي نسبت به زندگي دارند. اين که تا چه حد شانس در اتفاقهايي که براي ما مي افتد، دخيل است و آيا اساساً مردم قابل اعتماد هستند يا نه؟ از جمله نمونه هايي از انتظارات تعميم يافته اند و روتر آنها را در درک رفتار فرد خيلي مهم مي داند.
مرکز کنترل (57)
روتر آزموني را تهيه و توسعه داده (مقياس I-E) تا مرکز کنترل فرد را سنجش و ارزيابي کند.
مطالعات انجام گرفته با اين مقياس، نشان داده که افراد با مرکز کنترل دروني (به اصطلاح درونيها)، به احتمال زياد اطلاعات بسياري را روي يک وظيفه يا تکليف جستجو مي کنند و پيشرفت زيادي در زمينه اعمال و مسائل فکري از خود نشان داده و کمتر در مقابل فشارهاي اجتماعي از خود عجز و ناتواني نشان مي دهند که اين موارد در مقايسه با افرادي که نمره هايشان روي مقياس I-E، آنها را در ميان افراد با مرکز کنترل خارجي (يا به اصطلاح خارجيها) قرار مي دهد، عنوان شده است.
مرکز کنترل به عنوان يک انتظار تعميم يافته، مطرح است. چون فردي با مرکز کنترل دروني به دامنه وسيعي از وظايف و موقعيتها نزديک مي شود بدين علت که وي اين ذهنيت را دارد که مي تواند به طرق مختلف روي نتايج اثر بگذارد. برعکس، فردي با کنترل خارجي، به همان وظايف و موقعيتها با اين ذهنيت برخورد مي کند که نتايج در اختيار دستهايي است که وي هيچ گونه کنترلي روي آنها ندارد.
نتايج تحقيقات انجام گرفته، نشان مي دهند که مرکز کنترل خواه دروني و خواه بيروني باشد، حداقل در قسمتي تابعي از تجارب زندگي هر فرد است. افرادي که در محيطهاي غيرقابل پيش بيني غيرقابل کنترل و بي نظم بزرگ شده اند يا کساني که تحت شرايطي زندگي کرده اند که در آن هيچ وقت موفقيتي به دست نياورده اند (بدون توجه به اين که آنها چه کاري انجام داده اند)، نبايد انتظار داشته باشيم که مرکز کنترل دروني داشته باشند. چرا که چنين موقعيتهايي براي رشد و نگهداري مرکز کنترل داخلي مناسب نيستند.
اعتماد ميان فردي (58)
نمره فرد در مقياس اعتماد ميان فردي با پايگاه اجتماعي- اقتصادي(59) همبستگي دارد. تحقيقي که روي دانشجويان انجام گرفته، نشان داد دانشجوياني که خصلت اعتمادکنندگيشان در حد بالا بوده از نظر پايگاه اجتماعي- اقتصادي، نسبت به دانشجوياني که خصلت اعتمادکنندگيشان در حد پايين بود، بالاتر بودند. علاوه براين، نمره آزمودنيها با نمره والدينشان رابطه داشته است. اين بررسيها و يافته ها قوياً تاييد مي کنند که ميزان اعتمادکنندگي افراد با تجارب دوران کودکي آنها ارتباط دارد. والديني که به بچه هايشان قول مي دهند و از نظر مالي توانايي عملي کردن قول خود را دارند، احتمالا بچه هايي که بزرگ مي کنند، در بزرگسالي افرادي با اعتماد کنندگي بالايي خواهند بود.
نظريه شناختي- اجتماعي بندورا (60)
مفاهيم بنيادي
جبرگرايي تقابلي (63)
بندورا ادعا مي کند که هيچ کدام از اين نقطه نظرهاي افراطي صحيح نيستند و ديدگاه ديگري را مبني بر جبرگرايي تقابلي، در توضيح و تحول شخصيت مطرح مي کند. بر طبق اين صورت بندي، فرد با خصوصيات خلق و خوي، انتظارات و ادراک خويشتن با موقعيتهاي گذراي ويژه اي به تعامل مي پردازد و درگير رفتاري مي شود که اين رفتار هم بر فرد و هم بر موقعيت اثر مي گذارد. به عبارت ديگر، فرد، موقعيت و رفتار روي همديگر تاثير متقابل دارند.
اکتساب (64) و عملکرد (65)
اينجاست که بندورا تفاوت مهم بين اکتساب يک پاسخ و عملکرد آن پاسخ را مطرح مي کند. بندورا مي گويد: نتيجه اي که از تقويت حاصل مي شود، براي يادگيري نحوه انجام يک عمل خاص لازم و ضروري نيست؛ اما در واقع براي فرد انجام يک عمل که انتظار پاداش را دارد، لازم است.
يادگيري مشاهده اي (66)
يادگيري از راه تقليد منحصر به بندورا نيست چرا که در سال 1941 دلارد و ميلر کتابي به نام يادگيري اجتماعي و تقليد(67) منتشر کردند. ولي با توجه به اين که ايشان در تحقيقات آزمايشگاهيشان به مکانيزم هايي که در يادگيري مشاهده اي و/يا يادگيري بر اساس مدل سازي اشاره کرده اند، باعث اعتبار و افتخار بندورا شده است. يادگيري مشاهده اي بندورا يک فرآيند سه مرحله اي است.
نمايش (68)
اکتساب
به وقوع پيوستن اين فرآيندهاي شناختي را مي توان از طريق اين که فرد مشاهده کننده بعد از مشاهده رفتار يا الگو، همان رفتار يا الگو را به نمايش بگذارد يا شرح دهد، مورد ارزيابي قرار داد يا به اصطلاح چک کرد. فقط زماني فرد مي تواند مطمئن باشد که اکتساب صورت گرفته است که اين ارزيابي و چک به دقت و به درستي انجام شود.
پذيرش (69)
تقويت و تنبيه
ادراک خودسودمندي (72)
در بررسي خودسودمندي، بندورا دستورالعملهايي براي تغيير شکل دادن ادراک مردم از کفايت و لياقت خودشان ارائه داده است. او اين موضوع را القاي سودمندي(73) مي نامد. اين امر مي تواند به وسيله الگوسازي، آموزش دادن، مواجه کردن فرد با يک تجربه موفق يا از طريق ترکيب اين موارد انجام بگيرد. بندورا و ديگران نشان داده اند که با استفاده از چنين شيوه هايي، مي توان ادراک خود سودمندي را افزايش داد که افزايش خودسودمندي مي تواند ترس مردم را کم کند و به آنها کمک کند که درد و ناراحتي را بهتر تحمل کنند و همچنين به آنها کمک کند که در يک برنامه رژيم غذايي، ثابت قدم باشند يا اين که به راحتي بتوانند سيگار کشيدن را ترک کنند.
روشهاي درمان براساس يادگيري
چشم اندازي به نظريه هاي يادگيري
نقاط قوّت
تا جايي که به نظريه هاي اختصاصي شخصيت مربوط مي شود، دلارد و ميلر نظريه اي را مطرح کرده اند که در آن چگونگي روند يادگيري با توصيفي خوب روشن شده، و بدان وسيله ابهام بعضي از ادعاهاي طرفداران فرويد برطرف شده است. رفتارگرايي افراطي اسکينر با پافشاري بر اين مساله که تنها پژوهشهاي آزمايشگاهي کنترل شده از پديده هاي قابل مشاهده است که مي توانند به فهم و درک رفتار انسان منجر شوند، در نتيجه تمامي تمايلات به وقايع غير قابل مشاهده را بي اهميت دانستند. نظريه يادگيري اجتماعي روتر، بيانگر اين امر است که رفتارهاي انسان در کنش متقابل فرد با ديگر افراد، آموخته و بيان مي شود. بندورا با بررسيهاي روي روش الگوسازي روتر توانست جزئيات چگونگي يادگيري اجتماعي را کامل کند؛ و در کارهايش روي خود سودمندي نکته هاي شناختي از رفتار انسان را مشخص کند.
نقاط ضعف
يکي از دلايلي که باعث شد نظريه دلارد و ميلر اعتبار خود را از دست بدهد، اين بود که کاهش سايق را به عنوان يک مفهوم کلي و عمده مورد استفاده قرار دادند. براي اکتساب و نگهداري بسياري از جنبه هاي رفتاري انسان، به هيچ وجه روشن و واضح نيست که چگونه سايق کاهش مي يابد. اصول اسکينر، هر چند وقتي که در مورد کودکان و بزرگسالان عقب مانده به کار برده مي شود، بي نهايت قوي وکاربرد دارد. اما براي بيان رفتار بزرگسالان هوشمند و ناطق، کلام قاصري دارد. علاوه براين، گر چه اسکينر ابزارهايي براي تحليل جنبه هاي مهم رفتار انسان ارائه داده است، اما نه تنها يک نظريه شخصيتي پيشنهاد نکرده، بکله حتي چنين قصدي هم نداشته است. تاکيد شناختي نظريه هاي بندورا و روتر عبارت از يک عکس العمل نسبت به نفي نظريه رفتارگرايي افراطي جهت انطباق فرآيندهاي شناختي بود. نظريه آنها بيشتر از نظريه اسکينر، با مفاهيم شخصيت سازگار است. اما صورت بندي آنها فاقد ظرافت و به هم پيوستگي و توالي منطقي اصول اسکينر است.
خلاصه مطالب
رفتارگرايي اسکينر به تمام حدسها درباره فرآيندهاي دروني خاتمه داد و تمرکز و دقت را روي پديده هاي قابل مشاهده وسعت بخشيد. ادعاي او مبني بر اين است که رفتار تابعي از پيامدهاست.
اسکينر اعتقاد داشت که هر آنچه بعد از پاسخ صادر شده اتفاق مي افتد، تعيين کننده اين است که آيا اين پاسخ دوباره تکرار خواهد شد يا خير؟ آيا تغيير خواهد کرد يا خير؟ آيا دستخوش فراموشي خواهد شد يا خير؟ تقويت مثبت و تقويت منفي باعث ادامه و بقاي رفتار مي شوند. در حالي که تنبيه بسامد رفتار را کاهش مي دهد. برنامه هاي متنوع تقويت، سرعت پاسخ دهي و سرعت خاموشي را مشخص مي سازد.
روتر هم از اصول يادگيري در رشد و توسعه نظريه خود استفاده کرد. او همچنين تشخيص داد که بدون توجه به شناخت و آگاهي مردم نمي توان آنها را درک کرد. انتظارات از خصوصيات مهم شناختي است، زيرا آنها مشخص مي کنند آنچه را که يک فرد مي خواهد يا نمي خواهد، انجام دهد. آمايه شناختي ديگري که روتر به آن توجه کرده اين است که مردم در زمينه دستيابي به اهدافشان که آيا بستگي به ميزان تلاش و کوشش شخصي خود آنها دارد يا بستگي به شرايط خارجي و وراي کنترل آنها، چه عقيده اي دارند؟
بندورا نقطه نظرهايي از نظريه هاي ديگران را در نظريه جامع خودش دخالت داد. در اين نظريه، بندورا ثابت مي کند که جنبه هاي شخص و موقعيت کم اهميت هستند و پيشنهاد مي کند که شخصيت نتيجه تاثير متقابل بين آمادگيهاي قبلي فرد، موقعيت فرد و رفتار فرد است . بندورا معتقد است که بسياري از رفتارهاي اجتماعي ما از طريق مشاهده رفتار ديگران آموخته مي شوند. بندورا اظهار مي دارد که براي يادگيري نيازي به تقويت نيست. بالاخره بندورا مفهوم ادراک خودسودمندي را مطرح مي کند تا دليل اين مسأله را که چرا ما بعضي از تکاليف و کارها را تقبل مي کنيم و از قبول بعضي ديگر اجتناب مي ورزيم، مشخص نمايد.
در اين بخش روشهاي دستيابي به رويکردهاي شخصيت را مورد مطالعه قرار داديم. هر کدام از اين رويکردها نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارند. ما از زماني که بقراط چهار نوع شخصيت يا چهار نوع از مردم با مزاجهاي مايع را که در بدن آنها جريان دارد، مطرح کرده است به پيشرفتهاي زيادي نايل شده ايم. ما همچنين از موقعي که زيگموند فرويد در مورد سه وجود که در درون فرد براي کنترل انسان با يکديگر مبارزه مي کنند، راه درازي پيموده ايم. با اين وجود، ما يک نظريه جامع شخصيت که مورد قبول همگان باشد، نداريم. پژوهش براي دستيابي به چنين نظريه اي ادامه دارد. يکي از اشکال اين پژوهش، بررسي فرآيندهاي ويژه شخصيت است که ما در بخش سوم برخي از آنها را مورد بررسي قرار خواهيم داد.
خواندنيهاي پيشنهادي
Bars, B. J. 1986. The Cognitive Revolution in Psychology. New York: Guilford.
Bandura, A. 1986. Social Foundations of thought and Action: A Social Cognitive Theory. Englewood Cliffs, NJ: Prentic- Hall.
Skinner, B. F. 1948. Walden Two. New York: Macmillan.
ـــــــــ 1971. Beyond Freedom and Dignity. New York: Knopf.
پي نوشت ها :
1-Dollard
2-Miller
3-behavioral tradition
4-introspection
5-mental
6-John B.Watson
7-behaviorism
8-Baars
9-drive-reduction
10-respondent conditioning
11-Ivan P.Pavolv
12-Clark L.Hull
13-salivation
14-unconditioned stimulus
15-conditioned stimulus
16-unconditioned response
17-conditioned response
18-cues-producing responses
19-mediating responses
20-generalization
21-discrimination
22-extinction
23-approach-approach conflict
24-avoidance-avoidance conflict
25-approcach-avoidance conflict
26-B.F.Skinner
27-operant conditioning
28-reinforcement
29-positive reinforcement
30- تقويت مثبت:حضور محرک خوشايندي که احتمال وقوع پاسخ را افزايش دهد(م).
31- nagative reinforcement
32-response cost
33-schedules of reinforcement
34-spontaneous recovery
35-partial reinforcement
36-intermittent
37-fixed interval schedule
38-variable interval schedule
39-random
40-fixed ratio schedule
41-variable ratio schedule
42-species
43-free operants
44-primery reinforcers
45-secondary reinforcers
46-shaping
47-discriminative stimulus
48-stimulus generalization
49-Rotter,s social learning theory
50-Julian B.Rotter
51-behavior potential
52-reinforcement value
53-expectancy
54-psychological situation
55-specific expectancy
56-generalized expectancy
57-locus of control
58-interpersonal trust
59-socioeconomic status
60-Bandura's social congnetive theory
61- Albert Bandura
62- Richard walters
63-reciprocal determinism
64-acquisition
65-performance
66-observvational learning
67-social learning and Imitation
68-exposure
69-acceptance
70-vicarious reinforcement
71-vicarious punishment
72-perception of self efficacy
73- efficacy induction
74-biofeedback
75-quasi-philosophical
/ن