ياران شتاب کنيد
و اين چنين بود که آن هجرت عظيم در راه حق آغاز شد و قافله ي عشق روي به راه نهاد. آري آن قافله، قافله عشق است و اين راه، راهي فراخور هر مهاجر، در همه تاريخ هجرت مقدم جهاد است و مردان حق را هرگز سزاوار نيست که راهي جز اين در پيش گيرند، مردان حق را سزاوار نيست که سرو سامان اختيار کنند و دل به حيات دنيا خوش دارند آن گاه که حق در زمينه معقول است و جهال و فساق و قداره بندها بر آن حکومت مي رانند.
ياران! اين قافله، قافله عشق است و اين راه که به سرزمين طف و کرانه فرات مي رسد راه تاريخ است و هر بامداد اين بانگ از آسمان مي رسد که اين «الرحيل، الرحيل» از رحمت خدا دور است که اين باب شيدايي را بر مشتاقان لقاي خويش ببندد، اين دعوت فيضاني است که علي الدوام زمينيان را به سوي آسمان مي کشد و... بدان که سينه تو نيز آسماني لايتناهي است با قلبي که در آن چشمه خورشيد مي جوشد و گوش کن که چه خوش ترنمي دارد در تپيدن حسين، حسين، حسين ، حسين نمي تپد. حسين حسين مي کند.
ياران! شتاب کنيد که زمين نه جاي ماندن که گذرگاه است ... گذر از نفس به سوي رضوان حق. هيچ شنيده اي که کسي در گذرگاه، رحل اقامت بيفکند؟... و مرگ نيز در اين جا بخواهد با کسي وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسين که از من و تو شايسته است . الرحيل الرحيل ! ياران شتاب کنيد.
منبع: فتح خون- شهيد مرتضي آويني
/س
ياران! اين قافله، قافله عشق است و اين راه که به سرزمين طف و کرانه فرات مي رسد راه تاريخ است و هر بامداد اين بانگ از آسمان مي رسد که اين «الرحيل، الرحيل» از رحمت خدا دور است که اين باب شيدايي را بر مشتاقان لقاي خويش ببندد، اين دعوت فيضاني است که علي الدوام زمينيان را به سوي آسمان مي کشد و... بدان که سينه تو نيز آسماني لايتناهي است با قلبي که در آن چشمه خورشيد مي جوشد و گوش کن که چه خوش ترنمي دارد در تپيدن حسين، حسين، حسين ، حسين نمي تپد. حسين حسين مي کند.
ياران! شتاب کنيد که زمين نه جاي ماندن که گذرگاه است ... گذر از نفس به سوي رضوان حق. هيچ شنيده اي که کسي در گذرگاه، رحل اقامت بيفکند؟... و مرگ نيز در اين جا بخواهد با کسي وفا کند و او را از مرگ معاف دارد، حسين که از من و تو شايسته است . الرحيل الرحيل ! ياران شتاب کنيد.
منبع: فتح خون- شهيد مرتضي آويني
/س