استانداردهاى بهار معنوى در آغاز هزاره سوم (1)

موضوع مقاله‌اى که مى‌خوانيد اين است که سيستم تعليم و تربيت دينى جهانى انسانى از نظر فردى اجتماعى براى عالم انسانى چه مى‌خواهد؟! در آغاز بايد ذکر کرد که اديان الهي، به مثابه بهار معنوى هستند و همچنان که بهار طبيعى در عالم امکان همه استعدادات نهانى را آشکار مى‌کند و تمام اسرار و رموز مودعه در دل خاک را نمايان مى‌سازند، اديان الهى هم در حقيقت
چهارشنبه، 16 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
استانداردهاى بهار معنوى در آغاز هزاره سوم (1)
استانداردهاى بهار معنوى در آغاز هزاره سوم (قسمت اول)
استانداردهاى بهار معنوى در آغاز هزاره سوم (1)

نويسنده: دکتر احسان‌الله محمدى



اشاره:

موضوع مقاله‌اى که مى‌خوانيد اين است که سيستم تعليم و تربيت دينى جهانى انسانى از نظر فردى اجتماعى براى عالم انسانى چه مى‌خواهد؟! در آغاز بايد ذکر کرد که اديان الهي، به مثابه بهار معنوى هستند و همچنان که بهار طبيعى در عالم امکان همه استعدادات نهانى را آشکار مى‌کند و تمام اسرار و رموز مودعه در دل خاک را نمايان مى‌سازند، اديان الهى هم در حقيقت چنين رسالتى دارند. آنچه که “خداوند” براى عالم انسانى مى‌خواهد آن است که ... کل وجود به کمال خود فائز شود، يعنى ... در حين ظهور بهار معنوى کل اشياء در عالم حامل فيوضات و استعدادات لاتحصى شده و خواهند شد ... سر ظهور مظاهر الهى چنانچه خود به الحان گوناگون بيان کرده‌اند، اين است که اگر ذره استعدادى در دل سنگينى در خلف ابحر بسته، نهفته باشد آن را نمودار و شگفته مى‌نمايد. چون حق از براى ظهور “جواهر معاني” از معادن انسانى در هر عصرى رسولى فرستاده است، پس وقتى مطلب از کمال عالم وجود مى‌شود شايد از نظر تجزيه و تحليل مطالب بجا باشد که ذکر نماييم؛
سيستم تعليم و تربيت دينى جهانى انسانى در مورد کمال انسان، کمال جامعه و کمال مدنيت چه مى‌خواهد؟ از لحاظ کمال انسان، انسانى مى‌خواهد جامع کامل فضيلت‌هاى انساني. از لحاظ کمال جامعه، ... جامعه‌اى را طالب است که براساس وحدت بنا شده، صلح، رفاه و سعادت عمومى بر آن حکومت مى‌کند. از نظر کمال مدنيت، ادبيات دينى جهانى انساني، طالب تاليف کامل ماديت و معنويت مى‌باشد.
در نوشتارى که فرا روى شماست، موضوعات زير بررسى خواهد شد؛
الف - استانداردهاى رابطه فرد با خداوند
ب - استانداردهاى رابطه فرد با محيط‌زيست (بحران اکولوژيک)
ج - استانداردهاى فرد در رابطه با همنوعان (رابطه فرد با خلق)
د - استانداردهاى رابطه انسان با خودش
هـ - انسان مطلوب در جامعه، چه استانداردهايى بايد داشته باشد؟
و - جامعه مطلوب چه استانداردهايى دارد؟
ز - رابطه فرد مطلوب با جامعه مطلوب چگونه است؟
الف - استانداردهاى رابطه فرد با خداوند چگونه است؟!
1 - در عالم معنويت دو نظريه اساسى موجود است:
a- نظريه وحدت وجود
b- نظريه تجلى و قيام صدوري
a- نظريه وحدت وجود، قائل به اين است که در حقيقت، حق مثل دريا به صورت امواج، يعنى امواج حادث تجلى مى‌کند. بنابراين کمال وجود در بازگشت امواج به دريا و اجزا وجود، به کل مقصود است. اما ادبيات دينى انساني، ديدگاهى متفاوت دارد. اگرچه گهگاه به مشابهت کلام با اهل عرفان و تصوف ممکن است به ذهن القا تائيد برساند! که همه چيز پس از سير کماليه دوباره به مرحله اول رجعت مى‌کند و فانى بالله و فى‌الله و باقى بالله مى‌شود. اما حقيقتا ادبيات دينى جهانى انسانى چه مگويد؟!
b- نظريه تجلى و قيام صدورى ... جهان از اوست،
جهان از اوست، نه آنکه تصور کنيم خود اوست، به عبارت ديگر ادبيات دينى جهانى انسانى به قيام و تجلى صدورى معتقد است، نه به قيام و تجلى ظهوري، پس در حقيقت بايد گفت: اراده حق در اين است که کل وجود، از پرتو آفتاب معنويش به کمالى که براى او مقدر شده است در ظل رحمت الهي، نايل و فائز بشود. اين است آنچه که ادبيات دينى جهانى انسانى براى جهان مى‌خواهد ... و اين آن چيزى است که همه ادبيات الهى خواسته است.
-2 اما رابطه مستقيم فرد با خالق (معرفت و محبت حق)
بعد از خلق ممکنات و ايجاد موجودات، به تجلى اسم يا مختار انسان را از بين امم و خلايق براى “معرفت و محبت خود”، که علت غائى و سبب خلق کائنات بود اختيار نمود، در حديث قدسى “کنت کنزا مخفيا فاحببت ان اعرف خلقت الخلق العرف ...” مذکور است. پس حکمت آفرينش انسان “معرفت و محبت” الهى است، اما آيا اين عرفان تحقق مى‌پذيرد و يا به چه کيفيت تحقق خواهد پذيرفت؟!
پاسخ اين است که عرفان حق فقط و فقط به معرفت مظهر او (پيامبر) مى‌باشد.
... عرفان الله به عرفان مظهر نفس او تحقق مى‌يابد.
عرفان حق اساس و منشا محبت به حق است جز از طريق شناسايى “مظهر او” تحقق نمى‌پذيرد.
3- معرفت بشير احديت و محبت عشق و عمل (رابطه معرفت)
دلايل بسيار اثبات مى‌کند که معرفت ذات حق، ممتنع است براى آنکه انسان محاط است و حق‌ محيط، براى موجودى که محاط است، امکان درک وجود محيط ممکن نيست.
حتى شناخت صفات حق ممتنع است و حکماى اسلام روشن کرده‌اند که ذات و صفات حق از هم غير قابل تفکيک است. آنچه از نعوت و اوصاف ذکر مى‌کنيم فقط و فقط به مظاهر الهيه راجع است و بس!!
پس اولين رابطه انسان با خدا رابطه معرفت است و اين معرفت منحصرا از طريق مظاهر الهيه مقدور است. هنگامى که معرفت حاصل شد محبت و عشق پديد مى‌آيد، اگر در اين سفر به اعانت بارى از يار بى‌نشان، نشان يافت و بوى يوسف گم‌گشته از “بشير احديت” شنيد، فورا به وادى عشق قدم گذارد و از نار عشق گدازد، اين وادى طلب اگر ما را به معرفت حق رهنمون گرداند، سالک بوى يوسف گم‌گشته يعنى حق را که غيب است، حق را که ناشناختى است، حق را که ذات و صفاتش الى الابد برخلق مکتوم است، از بشر الهى يعنى “مظهر قدسي” بشنود، آن وقت است که مرحله محبت آغاز مى‌شود، معرفت و محبت، لازم و ملزوم يکديگرند، معرفت بدون محبت ناقص است مثل اعتقادات متافيزيک افراد در اعصار قبل، وقتى که عشق نيست، خلاقيت نيست، به عبارت ديگر انسان عاقل و متفکر، خردمند حکيم و اهل منطق از راه استدلال به خدا مى‌رسد، اما چون از عشق بهره ندارند، آنچه لازمه معرفت الهى است که عمل موجب تعاليم الهى باشد، نزدش حاصل نمى‌شود، عشق و محبت هم بدون عرفان، قرين نقصان است و هم معرفت و هم محبت اگر به عمل توام نشود اين مثلث ايمان که در صدرش عرفان و در دو گوشه ضلع تحتاني، عشق و عمل قرار دارد کامل نمى‌شود. ضرورت تکميل عرفان و محبت را با عمل بايد در نظر گرفت. اساس دين الهي، اکتساب کمالات و استفاضه از فيوضات است و مقصد از ايمان و استعان، نيل به فيض کمالات ربانى است، اگر اين مقصد حضور نيابد حقيقت حرمان و عذاب است، پس مثلث ايمان عبارت از عرفان، عشق وعمل است که ميان هريک از اين سه مفهوم با ديگرى روابط خاص و ماجراها در کار است. ميان عرفان و عشق، ميان عشق و عمل و عشق! آرى از ديدگاه ادبيات دينى جهانى انساني، بزرگترين محرک عمل است.
4- انگيزه عمل يا MOTIVE چگونه است؟
اگر به تاريخ تحول فکر و عمل در تمدن‌هاى گذشته تا به امروز نظر کنيم مشاهده مى‌نماييم در اجتماعات ابتدايى انگيزه عمل، تنها پيروى از سنت‌ها و بيم از شکستن سنت‌ها بود و به عبارت ديگر از ديدگاه انسانى که به جوامع ابتدايى تعلق دارد، بين نظم اجتماع انسانى و نظم طبيعت يک همبستگى کامل موجود است. اگر نظم اجتماع را بشکنيم، يعنى از قوانين تخلف کنيم بيم آن هست که نظام طبيعت را به هم بريزيم و به همين جهت است که مردم وقتى سيل مى‌آيد يا زلزله مى‌شود، معتقدند که فرد يا گروه، مرتکب گناه و در حقيقت مرتکب شکستن مقررات اجتماعى شده است.
b- در مرحله دوم، در جوامع پيشرفته‌تر ملاحظه مى‌شود که خوف يا طمع عامل عمل و محرک عمل است.
c- از منظر ادبيات دينى جهانى انساني، عشق به فضيلت و عشق به عمل جايگزين خوف و طمع مى‌شود. در جهان اسلام اين مولوى است که خدا را نه به خاطر بيم دوزخش و نه به اميد بهشتش دوست دارد، بلکه از لابلاى نهج‌البلاغه ندا در مى‌دهد که تنها به خاطر اينکه خدا دوست داشتنى است. هانرى برگسون اين فيلسوف فرانسوى در کتاب دو سرچشمه اخلاق و دين، به دو حرکت اخلاق دينى نظر دارد، اخلاق بسته، اخلاق باز.
در اخلاق بسته عمل فقط و فقط به موجب وظيفه و بيم است. عامل موثر بيرونى ترس از خدا، ترس از مجازات دوزخى و ... مى‌باشد. اما در اخلاق باز و گشاده دينى جهانى انساني، شوق و اشتياق به فضيلت و عشق به کمال هست و مسلما اگر بخواهيم در يک جمله مطلب را مشخص نماييم بايد ذکر کرد که اخلاق دينى جهانى انساني، براساس عشق به فضيلت، عشق بحق که هر فضلى از امر الهى و حکم الهى او جارى و سارى شده، بنيانگذارى گرديده است.
ب - استانداردهاى رابطه فرد با محيط‌زيست چگونه است؟
امروز يکى از بحران‌هاى اساسى که دنياى ما حقيقتا آن را شناخته است بحران اکولوژيک است يعنى بهم ريختگى نظام طبيعت و تباه شدن منابع محيط‌زيست و آلوده شدن جهان، به طورى که متفکران قائلند به اينکه اگر بشر با همين آهنگ در پى تمدن مصرف برود شايد کمتر از صد سال ديگر تومار حيات در جهان برهم پيچيده مى‌شود. در ادبيات دينى جهانى انساني، محبت به طبيعت،‌ محبت به مظاهر حيات، به هر شکل و به هر صورتى باشد گياه يا حيوان، يا انسان به قوى‌ترين صورت تائيد و تاکيد شده است. ادبيات دينى جهانى انسانى به قيام ظهورى که حق در اين اشياء عناصر ظاهر شده باشد قائل نيست، اما همه چيز را از او مى‌داند. به همين مناسبت به همه چيز مهر مى‌ورزد؛
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
ادبيات دينى جهانى انساني، بر سه عالم تاکيد دارد؛ جهان حق، جهان ملکوت،‌ جهان پيامبرى و جهان حق، تاکيد بر سه چيز دارد، اول فيض ملکوتي، صادر اول، که از حق صدور يافته و تجلى در حقايق کائنات نموده نظير شعاع آفتاب، که از شمس صدور يافته و در کائنات جلوه نموده و اين فيض که شعاع است در حقايق کل شيء، به‌صورت نامتناهى تجلى مى‌کند و به حسب استعداد، قابليت، ماهيت اشياء تعيين و تشخص مى‌يابد.
b- بنابراين بين نوع انسان و حقايق موجودات ارتباطى عظيم است (از هم، درهم، برهم)، اين از آن مطالب است که شايد درک و بيانش در زمان حال ممکن نباشد! ولى بى‌گمان حقيقت وجود و کينونت انسان با اين عالم کون در يک ارتباط فعل و انفعالى قرار دارد، چنين “ارتباط معنوي” چه مسئوليتى ايجاد مى‌نمايد؟!
اگر همه عالم از اوست و تجلى عالم ملکوت در يکايک اشياء و موجودات باز يافته مى‌شود بنابراين جهان انسانى به همه عالم حيات و عالم وجود بايد مهر بورزد، ادبيات دينى جهانى انساني، هدفش محبت بين بشر است، صداقت، امانت، خيرخواهى خلق و حتى رحم بر وحوش بر و بحر...!! مهربانى انسان بر انسان، حيوان و عالم هستي.
c- در همه عالم هستي، اينک اشراق تجلى شمس الهى است و در اين مقام است که در چهره دوستان بايد جمال حق را مشاهده کرد. محبت خدا را در محبت يارانش بايد جستجو کرد، يا وقتى دوستان انسان و انسان‌هاى الهى به يکديگر مى‌رسند بايد مثل عاشقى باشند که به معشوق مى‌رسند، يا مثل تشنه‌اى که به آب جاودانگى حيات فائز مى‌گردند. در چنين کيفيت ارتباط” فرد در ديگران عيب نمى‌بيند و عيب نمى‌جويد. مثالى که از حضرت مسيح مى‌زنند “در لاشه سگ فقط دندان سفيد و زيبا را بايد ديد” روحيه حقيقى ادبيات دينى جهانى انساني، در اين است که تعصب افراطى نورزيم و تفاوت‌ها را سبب تبعيض ننماييم و باور داشته باشيم که “نور واحد در چراغ‌هاى مختلف، به رنگ‌هاى الوان” تجلى کرده است. هر حقيقت مرتبه‌اى را براى حفظ منابع محيط‌زيست بپذيريم و باشد که تمامى منابع محيط‌زيست تحت اشراف حکومات متحده بين‌‌المللى و ملى و يا UNG انجمن‌هاى غيرحکومتى قرار بگيرد تا خير و مصلحت نسل امروز و نسل‌هاى آينده تامين شود.
ج - استانداردهاى فرد در رابطه با همنوعان چگونه بايد باشد؟ (رابطه فرد با خلق)

1- محبت مطلق

اين محبت بنا به مصلحت روز نيست! بنابراين نه سيره لذت و سيره نفع را در خلق نمى‌پذيرد. محبت دينى جهانى انساني، جنبه تصنعى ندارد، از اعماق روح و قلب سرچشمه مى‌گيرد و چون آفتاب بر همه مى‌تابد. براى آنکه از منظر دينى جهانى انسانى امر خير، امر الهى و امر عمومى است.

2- عدم تبعيضات افراطى قومي، نژادي، ملى و ...

در گذشته محبت محدود به چهار ديوارى قوم و قبيله مى‌شد و يا حداکثر در اوج خود به چند ملت و در يک امت متوقف و متمرکز مى‌گرديد، اما اينک در ادبيات نوين دينى جهانى انسانى علاوه بر حريم محبت گذشته، تکامل معنوى محبت را در “انسانيت” مشاهده مى‌نماييم. انسانيت را بايد دوستدار باشيم، محبت عام به کل بشر.

3- خدمت به همه انسان‌هاى ملى و فراملي

ادبيات تعليم و تربيتى نوين دينى جهانى انسانى خدمت به عموم بشر و فداکارى و ايثار براى همه انسان‌ها را در اوج پرستش نوع انسان مى‌داند.

4- خشوع و رعايت حرمت مراتب و مدارج اجتماع ملى و جهاني

ادبيات دينى جهانى انساني، از فرد مى‌خواهد که در فرد ديگر تجلى صفات الهى را جستجو نمايد.
بنابراين حرکت استکبار و غرور در حريم ادبيات دينى جهانى انسانى متوقف است.
انسان عزيز است، چرا که در کل وجود آيت حق موجود، اما خويش را اعلم، ارجح، افضل، ارفع ديدن خطايى است کبير.!!
(عالم دوست باشد، ‌خادم عالم باشد، ساعى و تلاشگر در ايجاد اخوت و صلح و محبت باشد)

5- دورى از حسد، غيبت )BITE - BACK(، عيب‌جويي، افترا، ضدتشتت، ضد تفرقه و ضد اختلاف بودن.

احتراز از حسد و رشک و غيبت و عيب‌جويى و افترا و هرچيزى که موجب تشتت و تفرقه و اختلاف بين افراد بشود‌ (اصل پرسشگري، پيشنهاد و تثبيت به قوانين دينى و ملى در تحققق اهداف کاربرد خواهد داشت.)

6- تعلق ملى محلى همراه با تعلق جهاني

هر تابع ادبيات دينى جهانى انسانى با نهايت صداقت و امانت به قوانين ملى متمسک خواهد بود، علاوه بر تعلق جهاني، تعلق ملى و محلى خود را حفظ خواهد کرد. لباس ايراني، شيوه ايراني، آرايش و رفتار ايراني، همه در حقيقت از يک انسان دينى جهانى حکايت مى‌کند که اينک در کسوت ايرانى ظاهر مى‌شود. بنابراين جهان آينده جهانى است که در آن رنگ‌هاى ملى محلى و خصوصيات و رسوم و آداب ملى محلى از ميان نمى‌رود. يعنى همه چيز را يکسان و يکنواخت نخواهيم ديد (ادبيات دينى جهانى انساني، خود شاهد سقوط يکنواختى عمومى نظام اشتراکى اجبارى در آغاز هزاره سوم بوده است.) بنابراين فرهنگ‌هاى ملى محلى بايد در خانواده جهانى پاس و حفظ شود.

7- محبت خانواده و ضرورت حفظ کانون خانواده

بعد از محبت توحيد بارى آن خداى جل وعلا، مراعات محبت و حقوق والدين قرار دارد، بعد از حرمت به حق، اهم وظايف خلق مراعات حقوق والدين است، بنابراين ضرورت حفظ خانواده، به عنوان يک موسسه، شالوده‌اى کاملا محرز است. تمامى سيستم‌هاى غربى موجود، چه بر سر خانواده‌ آورده‌اند؟!
دو نفر به عنوان زوج و زوجه! آن هم طبق قرارداد موقت! باهم زندگى مى‌کنند، فرزندشان هم به مهد سپرده مى‌شود، خانه توسط خدمتکارى درست مثل خودشان تنظيف و تنظيم ادارى مطلق مى‌شود چنين حرکاتى در ادبيات تعليم و تربيتى دينى جهانى انسانى جايى ندارد و مهر خداوندى رشته‌هاى انسجامى اعضاى خانواده را در اوج مودت پيوسته قرار مى‌دهد.

8- مجالست با نيکان و ابرار و احتراز از اشرار

در همراهى خصوصى انتخاب و مشورت با احراز و زيست با نيکان، صفحه‌هاى گسترده‌اى از تاريخ معنوى ادبيات دينى جهانى انسانى را در بر گرفته است.

9- ارتباط با ديگران

در ارتباط با ديگران رعايت آداب معاشرت و ظرافت در رفتار و گفتار و احتراز از هر سخن و عملى که موجب کدورت خاطر ديگران بشود، مهمترين اصل است.
داراى زبان شفقت در جذب قلوب شدن، اصلى است که مائده معنوى را براى سفره خرد و قلب انسان‌ها مهيا مى‌کند.

10- رابطه صدق و وفا

نورى روشن‌تر از صدق و راستى نيست. فى‌الحقيقه، اگر رابطه انسان‌ها براساس راستى و صفا مى‌بود چقدر از مسائل جهان تاکنون حل شده بود.

11- امانت

استحکام و قوام هر امرى در رابطه با ايجاد اطمينان و راحتى بين خلق، جز از طريق امانت در روابط انسان‌ها و در معاملات بين افراد ميسر نيست.

12- چون ابر بارنده بودن

چون ابر بارنده کرم و بذل بر ديگران بايد بود، چون ابر بارنده بخشش و عطا بايد بود، در عالم هستى نفس اماره را بايد در لگام توقف کشاند.

13- عدل و انصاف

عدل و انصاف دو حارس‌اند از براى حفظ عباد، هيچ نورى به نور عدل معادله نمى‌نمايد، سبب نظم و راحت امم مى‌باشد.
عدل، عدم التفاوت و التزام به منابع ذاتيه و فوائد شخصيه خود، بدون ملاحظه و مراعات جهتى از جهات ديگران و بين خلق است.
عدل، اجراى احکام حق نمودن است.
عدل، خير عموم را بر خير خويشتن مقدم دانستن است.

14- عفو و اغماض

از انتقام شخصى عبور کرده و قوانين اجتماعى را مسئول خطاها قرار دهيد. ادبيات دينى جهانى انسانى عفو و اغماض تو را مى‌طلبد.

15- تعادل و تعاضد

ديگرى و انسان ديگرى هم هست. عضو ديگرى به امر حق به جامعه به انسان‌ها باشيم.
د - استانداردهاى رابطه انسان با خودش چگونه است؟
اين مطلب را در دو بحث وظيفه انسان نسبت به بيوفيزيک و تنش و تکليف انسان نسبت به روان و سايک خودش ذکر مى‌نماييم؛
a- رابطه انسان با تن و بيو(فيزيکي)
b- رابطه انسان با روان )psyche(

1- تکاليف نسبت به تن، حفظ جان است.

فرد موظف است سلامت خودش را حفظ کند. حيات چيزى نيست که متعلق به خود انسان باشد بلکه آن “وديعه حق”‌ است، بنابراين در ادبيات دينى جهانى انساني، خودکشى منع و نهى شده است. در منظر ادبيات دينى جهانى انساني، انسان مکلف به حفظ نفس است. البته صيانت خويش نه براى منافع شخصي، نه، نه، بلکه حفظ نفس انسان، وسيله خدمت به جهان و جهانيان انسان بايد تحمل هر مشقت و بلا نمايد، صادق و صبور و شاکر بايد بود و الا خودخواه! راه نجات را در تعدى به عالم ديگر مشاهده مى‌نمايد و محض نجات به صعود به عالم ديگر جواز تائيد به خود مى‌دهد.

2- رعايت بهداشت تن

ورزش و لزوم مراجعه به اطباى حاذق و لزوم اجراى دستورات پزشکى براى بهداشت تن.

3- رعايت آرايش و نظافت و لطافت (اعتدال در پوشش، آرايش، خوراک و ...)

از منظر ادبيات دينى جهانى انساني، فرد بايد مظهر فردوسى و بهشتى باشد. عنصر لطافت بين مردم باشد. بنابراين شلخته‌گري، هيپى‌گري، قلندرى و ... پذيرفته نيست.

4- اعتدال در جميع امور

حتى در مورد ايمان نيز اين حکمت را بايد دنبال کرد. نه خشک مقدس باشيد و نه بى‌دين، در تمامى امور از قبيل پوشش، آرايش، خوراک و نظاير آنها ... شان اصل اعتدال روشن‌تر است.

5- خوددارى از مصرف الکل، سيگار و عدم مصرف موادمخدر

6- استفاده و معالجه با اسباب معنوى در روى جسم!

اغذيه و معالجه با اغذيه و استفاده از انرژى ادبياتى معنوى که زندگى سالم و ساده را در حرکت مطلوب بيشتر قرار مى‌دهد.

7- رنگ زيبا به خانه و محيط دادن

اصل کمال زيبايى در محيط زندگى مسير اعتقادى ديگرى است که دقيقا بايد دنبال کرد.
b- رابطه انسان با روان خويش
- در کتب تربيتى اخلاق ديني، از 3 اصل ياد مى‌شود و هر اصلى با جنبه‌اى از جنبه‌هاى روانى انسانى مرتبط است؛
1- اصل ادراک که عقل، حکمت و خردمندى اوست
2- اصل عاطفه که عفو و حلم اوست
3- اصل اراده که شجاعت و اقدام‌هاى عملى اوست.
در هريک از تمدن‌ها برجنبه‌اى از جنبه‌هاى انسان اعم از ادراک، عاطفه يا اراده تاکيد شده و در حقيقت فرد وقتى به کمال خودش مى‌رسد که تمام جنبه‌هاى وجود او رشد يافته و به تمام فضايل مطلوب آراسته شده باشد.
علاوه بر رشد همه جنبه‌هاى وجودى انسانى به اصل تعادل و تلفيق توجه نمايد.
اولا از جنبه عقلي، فرد جهانى ملى که به علم آراسته است و پيوسته در طلب علم بيشتر است.
علم، کنز حقيقى براى انسان است.
علم، دو بال براى پرواز وجود ا ست.
علم، مرقات و نردبان براى صعود و تکامل است.
لزوميت تحصيل براى کل انسان‌ها يک شرط مهم را پيوسته به همراه دارد، تحصيل علومى که اهل ارض از آن منتفع شوند. تربيت عاطفي، اخلاقى و تربيت جنسى (غرائز انساني) نيز مطرح است که بايد متناسب و موازن با تربيت علمى اجتماعى روانشناسى و مدنى و فنى رشد و توسعه پيدا کند.
تربيت معنوى که مکمل تربيت جسماني، عقلاني، اخلاقى اجتماعى است و به عنوان اکتساب کمالات الهيه و در حقيقت تربيت حقى است که خود مجموعه‌اى مى‌سازد تا انسان در اين مقام، مقام مرکزيت جلوات رحمانيه قرار گيرد. بنابراين ادبيات دينى جهانى انسانى تاکيد مى‌کند که بايد تعادلى را بين عقل، عاطفه و اراده انسان برقرار کرد.
عقل تنها، عقل تنها! فقط شکاکيت و خودکامگى را به دنبال مى‌آورد. عاطفه تنها، عاطفه تنها! انسان را به بيرون از حکمت هدايت مى‌کند.
اراده تنها، اراده تنها! انسان را به کسب قدرت معطوف مى‌کند. آنچه که در تمدن مادى امروزى مى‌بينيم مصائب‌اش را اين اراده تنها! به وجود آورده است.
ادبيات دينى جهانى انساني، طالب آن است که به قوه تربيت جسماني، به قوه تربيت عقلاني، به قوه تربيت اخلاقى اجتماعي، به قوه تربيت روحانى و معنوي. ادراکات، عواطف و اراده بشرى را باهم و به بهترين وجه تلفيق نمايد.
اما در مورد تربيت جنسي، شکستن و سرکوفتن غرائز جنسى مطرح نيست، نمى‌خواهد غرائز جنسى را تخريب و مدار بسته کند. غرائز جنسى را نفى نمى‌کند بلکه غرائز را در چهارچوب عقل و منطق به صورت محبت و عشق به فضائل دينى اخلاقى مى‌پذيرد و در کنار ساير جنبه‌هاى تربيتى‌اش قرار مى‌دهد.
منبع: رسالت




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط