امامت در آيينه انسان کامل (1)

امام، قلب و قطب عالم امكان، خليفه خدا و حجت او بر روي زمين است كه زمين هيچگاه از او خالي نيست؛ چرا كه او مدار عالم وجود و محور چرخش كائنات است. ساحت قدسي امام مجراي فيض الهي و سرچشمه هدايت در جهان تكوين...
سه‌شنبه، 29 تير 1389
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
امامت در آيينه انسان کامل (1)
امامت در آيينه انسان کامل (1
امامت در آيينه انسان کامل (1)

نویسنده : يدالله دادجو




چکيده

امام، قلب و قطب عالم امكان، خليفه خدا و حجت او بر روي زمين است كه زمين هيچگاه از او خالي نيست؛ چرا كه او مدار عالم وجود و محور چرخش كائنات است. ساحت قدسي امام مجراي فيض الهي و سرچشمه هدايت در جهان تكوين و تشريع است. بي‌گمان كمال جهان هستي بدون او محقق نمي‌شود، او همان انسان كاملي است كه همه اشياء تحت سيطره، سلطه و انقياد اويند. چنين انساني در حقيقت عالم كبير است؛ در اين نوشتار به شناخت امام و تطبيق انسان كامل به امام اهتمام شده و روشن گشته است كه در عصر حاضر وجود مقدس حضرت بقية‌الله الاعظم عجل الله تعالي فرجه الشريف مصداق اكمل و آن تجلي اعظمي است كه جهان آفرينش از او بهره‌مند است.
كليد واژه‌ها: امام عصر عجل الله تعالي فرجه الشريف، امامت، خلافت، ولايت، انسان كامل.
اصطلاح «انسان کامل» که درعرفان وتصوف مطرح است، از نظرانسان شناسي و جهان بيني عرفاني مورد توجه ويژه شيعه اماميه وفرقه اسماعيليه در مبحث امامت و ولايت است. شايد نتوان درباره اين اصطلاح تعريف واحدي ارائه داد؛ ولي مي‌توان يک تعريف کلي از آن به دست داد وگفت: انسان کامل، انساني است که متخلق به اخلاق الهي وعلت غايي آفرينش، سبب بقاي عالم وجود، مظهر جامع اسماي الهي، واسطه ميان خالق و مخلوق، واسطه فيض الهي و يگانه خليفه خداوند در زمين است. او به طور يقين، به طريقت، شريعت و حقيقت آگاهي يافته، به ظاهر و باطن راهنماي انسان‌ها است.
او را شيخ، پيشوا، هادي، مهدي، امام، خليفه، قطب، صاحب الزمان، جام جهان نما، اکسيراعظم، عبدالله، مرآت الحق ناميده‌اند. (جيلي، بي‌تا: ص 125-124و 206-208؛ نسفي، بي‌تا: ص 4-5؛گوهرين، 1376: ج 1و2 ص73) به هر روي، انسان کامل، انساني است که همه ارزش‌هاي انساني‌اش، هماهنگ و متناسب به حد اعلا رشد کرده و در حقيقت تا حد قهرمان همه ارزش‌هاي انساني، ارتقا، عظمت و تکامل يافته باشد. بي‌ترديد چنين گوهر نابي نمي‌تواند يک انسان خيالي و ذهني باشد؛ بلکه او يک حقيقت صاحب نقش مسلم درجهان هستي است که نمونه‌هاي فراواني از او در عالم وجود تحقق يافته و داراي مصداق آشکار مي‌باشد.
بنا بر اين مي‌توان گفت انسان کامل، کسي است که مراحل تجرد برزخي و عقلي را گذرانده و به تجرد تام عقلي برسد؛ به دليل اين که درطول علل قرارگرفته به همه مراتب پايين‌تر اشراف علمي و تسلط عيني دارد و در علم و عمل از آگاهي کامل برخوردار است (جوادي آملي، 1385: ص 301).

پيشينه تاريخي بحث انسان کامل

برخي محققان بر آنند که تعبير «انسان کامل» در ادبيات اسلامي تا قبل از قرن هفتم وجود نداشت و نخستين کسي که مسأله انسان کامل را مطرح کرده محيي الدين عربي، پدر عرفان اسلامي است. پس از محيي الدين عربي، شاگرد برجسته او، صدرالدين قونوي که او هم پس از شيخ اکبر، از بزرگ‌ترين عارفان به شمار مي‌رود، به شرح آثار عرفاني استادش همت گمارده است (مطهري، 1386: ص12).
بي‌ترديد، کتاب‌هاي انسان کامل اثر ارزشمند عزيز الدين نسفي به زبان فارسي وکتاب انسان کامل تاليف عبدالکريم جيلي و جامع الاسرار و منبع الانوار علامه سيد حيدر، از آثار گرانبهايي هستند که درباره انسان کامل به طور مشروح بحث کرده‌اند. سرانجام مي‌توان گفت عارفان مسلمان معاصر و برجسته اي همچون امام خميني5، علامه حسن زاده آملي و آيت الله جوادي آملي نيز در آثار عرفاني خويش به تفصيل از انسان کامل سخن به ميان آورده و به تبيين آن پرداخته‌اند.

حقيقت و جايگاه انسان در جهان هستي

بررسي سرشت و حقيقت انسان و ابعاد وجودي او، از موضوعاتي است که همواره مورد توجه عالمان دين، فيلسوفان و روانشناسان بوده است. عالمان دين، اخلاق، عرفان و فلسفه به فراخور تخصص خود به بررسي جايگاه انسان همت گماشته‌اند.
آنچه که بدون هيچ شکي مي‌توان درباره انسان گفت، اين است که انسان، موجودي دو بعدي است که يک بعد، همان جنبه مادي آن و ديگري بعد معنوي او است. بي‌گمان انسان تنها با تقويت بعد مادي خويش و مهمل گذاشتن بعد معنوي اش، خويشتن را به سوي غفلت، پستي و ضلالت مي‌کشاند؛ ولي اگر در کنار بعد مادي، به جنبه معنوي نيز توجه کامل کند و به تصفيه و تهذيب روح و نفس بپردازد و بالاخره به تکامل آن بينديشد، به مرحله انسانيت حرکت کرده و راه کمال را طي مي‌کند، تا جايي که مي‌تواند انسان کامل شده و سلطان جهان زميني وخليفه خدا قرار گيرد.
صدرالمتألهين مي‌گويد:
خداوند تبارک و تعالي موجودات را بر اساس شرافت و پستي طبق سنت ابداع به نحو مترتب خلق کرد؛ به طوري که در پستي به آخرين درجه خود که همان مواد عنصري به ويژه مواد زميني که منبع پستي و کثرت و دوري از لطافتند رسيد. سپس اراده کرد که موجودات را تا نهايت علو مرتبه و قله شرافت به سوي غايتش ارتقا دهد، تا جايي که موجودات با شرافت و صاحب منزلت را علت غايي و سبب کمال موجودات پست‌تر قرار داد و به همين جهت زمين را براي نبات و نبات را براي حيوان و حيوان را براي انسان و بالأخره آخرين درجه انسان که همان غايت (اکوان) که در مرتبه امامت؛ يعني انسان کامل که سلطان جهان زميني و خليفه الله است در آن قرار داد. پس زمين و آنچه در آن است به خاطر همين انسان کامل خلق شده است.
وي جاي ديگر مي‌گويد:
زماني که انسان از انگيزه‌ها و عوامل ظلمت و تاريکي و از اشتغال به شهوت و غضب، وهم و خيال اعراض حاصل کرد و با تمام وجود به حضرت حق و عالم ملکوت اعلا توجه کرد، به سعادت نهايي دست يافته و سر ملکوت براي او آشکار و پاکي جهان لاهوت براي وي منعکس مي‌شود. در اين صورت، عجايب آيات بزرگ الهي را مشاهده خواهد کرد (صدر الدين شيرازي، 1981: ج1، ص 25).
از چشم انداز امام خميني; سفر معنوي و روحاني از خانه دل و بيت تاريک نفس آغاز مي‌شود. سپس با طي مراحل و مراتب آفاق و انفس به منازل آن راه پيدا کرده و سرانجام به غايت اين سفر که همان ذات حق تعالي است نايل مي‌شود.
پس از آن که سالک، قدم بر فرق إنيت و انانيت خود گذاشت و از اين بيت خارج شد و در طلب مقصد اصلي و خداجويي، منازل و مراحل تعينات را سير کرد و قدم بر فرق هر يک گذاشت و حجب ظلمانيه و نورانيه را خرق نمود و دل از همه موجودات وکائنات بر کند و بت‌ها را از کعبه دل به يد ولايت مآبي فرو ريخت و کواکب و اقمار و شموس از افق قلبش افول کردند و وجهه دلش يک رو و يک جهت بي‌کدورت تعلق به غير، الهي شد…و فاني در اسماء و ذات و افعال گرديد، پس در اين حال، از خود بي‌خود شود و محو کلي برايش حاصل شود و صعق مطلق رخ دهد؛ پس حق در وجود او کارگر شود و به سمع حق بشنود و به بصرش بيند… به حق نطق کند و به جز حق نطق نکند و از غير حق کور و کر و لال شود و چشمش و گوشش جز به حق باز نشود. اين مقام، حاصل نشود، مگر با جذبه الهيه (امام خميني: 1378ص 590-591).
بنا بر اين، انسان، همان‌گونه که مي‌تواند به مرتبة پايين‌ترين موجودات و در حد چارپايان، بلکه پست‌تر سقوط کند، همچنان مي‌تواند به بالاترين مقامات بشري صعود کند، تا جايي که خليفه الهي، انسان کامل و جام جهان نماي حق شود. چنين استعدادي، انسان را به اشرف مخلوقات عالم ارتقا داده و با فعليت بخشيدن به اين قوه و استعداد، جايگاه امامت و ولايت الهي را به خود اختصاص داده و ضمن رابط شدن ميان حق و خلق واسطه فيض حق شود. چنين انساني، بر اثر اعتلا و ترقي مراتب وجودي‌اش مي‌تواند به جايي برسد كه هدايت و راهنمايي جهان تکوين و تشريع را بر عهده گرفته و هر پديده اي را به سر منزل مقصود رهنمون شود. خداوند، انسان را معلم فرشتگان قرار داده و آفرينش جهان و گردش فلک را به سبب وجود انسان کامل، توجيه پذير مي‌کند.

جايگاه و نقش محوري انسان کامل در جهان هستي

از مطالب پيش‌گفته روشن شد که انسان در مسير ترقي و سعادت مي‌تواند آن‌چنان صعود کند که در جايگاه انسان کامل، قلب تپنده جهان هستي و محور گردش کائنات شود. ساحت قدسي انسان کامل، مدار عالم وجود و محور چرخش کائنات است و حقيقت نوراني و لاهوتي انسان کامل همگان را تحت پرچم خويش با اذن الهي مديريت مي‌کند.
براي آشنايي با نقش محوري انسان کامل، ضروري است نخست به اين پرسش پاسخ دهيم که راز آفرينش انسان کامل چيست؟
بي ترديد هيچ کمالي وجود ندارد که خداوند متعال فاقد آن باشد. کمالات اکمل الهي، وابسته به غير نمي‌باشند، وگرنه خداوند بي‌نياز، محتاج غير خود مي‌شد و اين با ساحت منزه حق منافات دارد. از سوي ديگر، کمالات اسمائي نيز مطرح است که همگي اقتضاي اکمليت او را دارند؛ از اين رو ذات الهي سرشار از کمالات است. بنابراين، فيض علي الدوام، اقتضاي پاسخ گويي به هر نياز و استعدادي را دارد. اين‌جاست که آن کمالات متجلي مي‌شوند. از طرفي انسان در عالم ثابت که بر گرفته از مقام علمي الهي است، تقاضاي استعداد و دريافت چنين وجودي را دارد.
بدين ترتيب، حرکت حبي ايجابي، اقتضاي آفرينش انسان کامل را به نمايش مي‌گذارد و آفرينش او به غايت خود واصل مي‌شود. پس از آن، انسان کاملي که داراي جميع مظاهر تفصيلي و اجمالي و نيز جميع حقايق سري اسماي ذاتي، صفاتي و فعلي است، پا به عرصه هستي مي‌گذارد. او توحيد را با بياني که ناظر به اين سه مرتبه است اظهار مي‌کند و اين است معناي ذکر «لا اله الا الله وحده وحده وحده‌»؛ زيرا عبارت «وحده» تکرار نيست؛ بلکه به ترتيب ناظر به توحيد ذاتي، صفاتي و افعالي است (جوادي آملي، 1372: ص551؛ حسن زاده آملي، 1371: ص 54).
اساسا از ديدگاه عارفان در جهان هستي تنها يک وجود حکفرما است و ديگران هرچه هستند، تجليات همان يک وجود حقيقي‌اند؛ لذا کليات مراتب وجود که از يک وجود سرچشمه مي‌گيرند، منحصر در پنج مرتبه‌اند که اهل معرفت، از آن به حضرات خمس يا به اعتباري ششگانه تعبير کرده‌اند.
اول. حضرت ذات است که از آن، به غيب مطلق، عنقاي مغرب و کنز مخفي تعبير شده است.
دوم. حضرت اسما و صفات است كه در آن مشهد حق متظاهر به اسماي مختلف است و کملين از آن به «الوهيت» و در ادعيه مأثوره به «الاسم الذي خلقتَ به کذا» تعبير کرده‌اند.
سوم. حضرت افعال و عالم ارواح و عقول مجرده است ـ اعم از عقول طوليه و عرضيه و ملائکه مهيمنه ـ که واسطه در تسيطر و ترقي نيستند.
چهارم. عالم مثال است كه حق در آن حضرت ظهور دارد به صورت‌هاي مختلف دال بر حقايق.
پنجم. حضرت حس است. در اين موطن، حق تعالي ظاهر است به صورت کوني متجدد خلقي.
ششم. کون جامع انساني است که ضابط جميع حضرات مي‌باشديا «حقيقة الإنسانية عبارة عن معاد الوجود» (آشتياني، بي‌تا: ص185-186).
عبد الکريم بن ابراهيم جيلي مي‌گويد: « اعلم حفظک الله أن الإنسان الکامل هو القطب الذي تدور عليه أفلاک الوجود من أوله إلي آخره و هو واحد منذ کان الوجود إلي أبد الآبدين (جيلي، همان: ص121)؛ بدان ـ خداوند تو را حفظ کند ـ كه انسان کامل، قطبي است که افلاک وجود از نخستين تا واپسين به دور محور او مي‌گردند».
منبع:www.entizar.ir




نظرات کاربران
ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط