ارتباط بداء با ظهور حضرت مهدي(ع) (3)
نویسنده : حجت الاسلام خدامراد سليميان
3. در نشانههاي ظهور
كساني كه در اين بحث قائل به بداء شدهاند، به نوعي خواستهاند تعارض بين رواياتي كه دفعي بودن ظهور را ميرساند يا اينكه گفته شده در همة لحظهها منتظر فرج باشيد يا اينكه ظهور، هنگام غفلت مردم تحقق مييابد را با حتمي بودن نشانهها رفع كنند. اينها كه از سويي بر رخداد اين نشانهها پيش از ظهور تأكيد ميكنند و از سويي با روايات ياد شده روبهرو هستند، با مطرح كردن بداء ميگويند: ميتواند ظهور اتفاق بيفتد؛ در حالي كه هيچيك از نشانهها نيامده است.
البته ايشان به روايتي نيز در اين باره استناد كردهاند. در اين روايت ميخوانيم: أبو هاشم داود بن قاسم جعفري گفت: در حضور امام جواد عليه السلام بوديم؛ از سفياني و حتمي بودن آن در روايتها، سخن به ميان آمد. پرسيدم: «آيا در امر حتمي هم بداء پيش ميآيد؟» فرمود: «آري». گفتيم: «ميترسيم دربارة قائم هم بداء پيش آيد». فرمود: الْقَائِمُ مِنَ الْمِيعَادِ؛ قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف وعدة الهي است )و در آن، تخلف نميشود( (نعماني، همان: ص302).
البته با توجه به راوي دوم، از نظر سند، روايت غير معتبر است. برخي با توجه به اين كه در روايت گفته شده است در نشانههاي حتمي نيز وجود بداء احتمال دارد، گفتهاند:
غير ظهور و خروج حضرت حجة بن الحسن بن علي المهدي صلوات الله عليه که حال از عمر شريفش هزار و چهل سال و چيزي ميگذرد که خواهد شد و تبديل و خلفي در او نخواهد شد ما بقي آنچه رسيده از آيات و علامات پيش از ظهور و مقارن آن، همه قابل تغيير و تبديل و تقديم و تأخير و تأويل به چيز ديگر که از اهل بيت عصمت عليهم السلام رسيده باشد، هست؛ حتي آنها که در شمار محتوم ذکر شده. چه ظاهراً مراد از محتوم در آن اخبار، نه آن است که هيچ قابل تغيير نباشد و ظاهر همان را که فرمودند، به همان نحو بيايد؛ بلکه مراد ـ و الله يعلم ـ مرتبهاي است از تأکيد در آن که منافاتي با تغيير در مرحلهاي از انحاي وجود آن نداشته باشد. و مؤيد اين مقال است آنچه شيخ نعماني در غيبت خود از ابي هاشم داود بن قاسم جعفري روايت کرده (نوري، 1377: ص832).
برخي بزرگان در اين گفته، بحث و مناقشه كردهاند كه خلاصه آن، چنين است:
اول. جزم کردن به اينکه تمام علائم ظهور، قابل تغيير است، با روايات بسيار، بلکه متواتري که تصريح كردهاند بعضي از آنها محتوم است که تغيير و تبديلي در آن نيست، منافات دارد.
دوم. تغيير تمام علائم، مستلزم نقض غرض است كه درباره خداوند متعال، محال ميباشد؛ زيرا که غرض و منظور از قرار دادن علائم و نشانهها آن است که مردم به وسيله آنها، امام غايب خود را بشناسند، و از هر کسي که به دروغ، ادعاي امامت کند، پيروي ننمايند؛ پس هرگاه تمام نشانهها تغيير کند، و هيچ يک از آنها براي مردم آشکار نشود، نقض غرض لازم ميآيد، كه دربارة خداوند، محال است. دليل بر اينکه قرار دادن علائم براي شناختن امام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف است ـ اضافه بر اينکه غرض عقلايي از نصب علائم و پرهيز از لغو، همين است ـ اخبار بسياري است.
سوم. تغيير علامتهايي که حتمي بودن آنها تصريح شده، سبب گمراهي و به اشتباه انداختن مردم است ـ چنانکه مخفي نيست ـ زيرا که فهميديم اينها نشانههايي براي شناخت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف قرار داده شدهاند.
چهارم. تغيير يا منتفيشدن علامتهايي که محتومبودن آنها تصريح شده، مستلزم آن استکه خداوند، خود و فرشتگان و پيغمبران و اوليايش را تکذيب کندـ چنانکه در حديث آمده بودـ و قبح آن بر کسي پوشيده نيست.
پنجم. حمل کردن محتوم بر آنچه نوعي تأکيد دارد و منصرف كردن آن از معناي حقيقياش ـ آنطور که در سخنان اين عالم محترم آمده است ـ هيچ شاهد و مؤيّدي ندارد؛ چون اگر شاهدي داشت، بيان ميكرد (موسوي اصفهاني، 1379: ح1، ص447-451).
به نظر ميرسد علامة مجلسي به اشكال روايت توجه داشته و در مقام توجيه، چنين نوشته است:
احتمال دارد منظور از بداء در امور حتمي الوقوع، بداء در ويژگيهاي آن باشد، نه در اصل آن؛ مانند خروج سفياني پيش از رفتن بني عباس و از اين قبيل.(10)
البته برخي از بزرگان معاصر در پاسخ ديدگاه علامه مجلسي، آن را مخالف سياق روايت دانسته، معتقدند سياق روايتي كه از حتميالوقوع بودن حادثه و عروض بداء در خود آن، سخن ميگويد، با اين نظر و احتمال علامه ناسازگار و دستكم خلاف ظاهر است (عاملي، 1377: ص49).
به نظر ميرسد بهتر بود پيش از آنكه سخن به اينجا برسد، خود روايت در جايگاه مهمترين دليل بر مدعا بررسي ميشد؛ چرا كه نكاتي در روايت، محل دقت و تأمل است؛ از جمله:
1. اين روايت، فقط در كتاب الغيبه نعماني نقل شده است و در هيچ يك از منابع ديگر به چشم نميخورد.
2. حتي مضمون روايت نيز در سخنان ديگر معصومان عليهم السلام مورد اشاره قرار نگرفته است.
3. در سند روايت، شخصي به نام محمد بن احمد بن عبد الله خالنجي وجود دارد كه در هيچ يك از كتابهاي رجالي به وي اشاره نشده است.
بنابراين به راحتي نميتوان ادعاي بداء را در نشانههاي حتمي پذيرفت؛ چرا كه افزون بر مطالب ياد شده:
اولا. دقت در معناي واژة «محتوم» كه پس از نشانهها ذكر شده، دليلي است بر اين كه بداء در نشانههاي حتمي ممكن نيست.
اين كلمه كه فقط يك بار با تعبير «حتما» در قرآن استفاده شده است،(11) به معناي امري اجتناب ناپذير است و عموم لغتشناسان بر اين مطلب تأكيد كردهاند.
طريحي «حتم» را واجبي دانسته كه اراده بر آن تعلق گرفته، اسقاط آن امكانپذير نيست.(12) راغب اصفهاني آن را به قضاي مقدر معنا كرده است.(13) ابن منظور نيز آن را به معناي قضا و وجوب قضا دانسته است كه گريزي از انجام آن نيست.(14) خليل بن احمد نيز آن را با تعبير «ايجاب القضاء» تعريف كرده است.(15)
يكي از پژوهشگران معاصر، پس از نقل برخي سخنان بزرگان لغت، ديدگاه خود را اينچنين مينگارد:
أنّ المعني الحقيقيّ لهذا اللفظ هو الجزم و البتّ في حكم أو عمل؛ معناي حقيقي براي اين لفظ عبارت از جزم و قطع در حكم و عمل است (مصطفوي، 1360: ج2، ص163).
اين، همان ثبت در لوح محفوظ است.
ثانيا، در روايات فراواني بر حتمي بودن آنها تصريح و تأكيد شده است و قول به بداء در آنها سبب ميشود آن تأكيدها لغو باشد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ عليه السلام خَمْسُ عَلَامَاتٍ مَحْتُومَاتٍ الْيَمَانِيُّ وَ السُّفْيَانِيُّ وَ الصَّيْحَةُ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْخَسْفُ بِالْبَيْدَاءِ؛ پيش از قيام قائم پنج نشانة حتمي خواهد بود: يماني و سفياني و صيحه و قتل نفس زكيه و فرو رفتن در ( سرزمين) بيداء (شيخ صدوق، 1395: ج2، ص650).
اين حتمي بودن، در حديث حمران بن اعين از امام صادق عليه السلام با تأكيد بيشتري تبيين شده است كه فرمود: مِنَ الْمَحْتُومِ الَّذِي لَا بُدَّ أَنْ يَكُونَ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ خُرُوجُ السُّفْيَانِيِّ وَ خَسْفٌ بِالْبَيْدَاءِ وَ قَتْلُ النَّفْسِ الزَّكِيَّةِ وَ الْمُنَادِي مِنَ السَّمَاءِ؛ از نشانههاي حتمي كه ناگزير پيش از قيام قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف خواهد بود، خروج سفياني و فرو رفتن در سرزمين بيداء و كشته شدن نفس زكيه و منادي از آسمان است (نعماني، همان: ص264).
نتيجه
پی نوشت ها :
10. إنه يحتمل أن يكون المراد بالبداء في المحتوم البداء في خصوصياته لا في أصل وقوعه كخروج السفياني قبل ذهاب بني العباس و نحو ذلك (مجلسي، همان: ج 52، ص251).
11. (وَ إِنْ مِنْكُمْ إِلاَّ وارِدُها كانَ عَلي رَبِّكَ حَتْماً مَقْضِيًّا)؛ و هيچ كس از شما نيست مگر [اينكه] در آن وارد ميگردد. اين [امر] همواره بر پروردگارت حكمي قطعي است (مريم، 71).
12. الحتم: الواجب المعزوم عليه... و تحتم وجب وجوبا لا يمكن إسقاطه. و منه الأمر المحتوم؛ (طريحي، 1415: ج6، ص 32).
13. الحَتْم: القضاء المقدّر؛ (راغب اصفهاني، 1404: ص 218).
14. الحَتْمُ: اللازم الواجب الذي لا بد من فعله؛ (ابن منظور، 1997: ج12، ص 113).
15. الحتم: إيجاب القضاء؛ (فراهيدي، 1409: ج3، ص 195).
1. قرآن كريم، ترجمه: محمّد مهدي فولادوند، چاپ سوم، تهران، دارالقرآن الكريم، 1418ق.
2. ابن ابي شيبه، المصنف، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1409ق.
3. ابن اثير، النهاية في غريب الحديث، قم، مؤسسه اسماعيليان، 1364ش.
4. ابن منظور، محمّدبن مكرم، لسان العرب، هفت جلد، چاپ اول، بيروت، دار صادر للطباعة و النشر، 1997م.
5. ابي داود، سنن ابي داود، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1410ق.
6. احمدبن حنبل، مسند احمد، بيروت، دار صادر، بيتا.
7. اربلي، علي بن عيسي، كشف الغمة في معرفة الائمة عليهم السلام، تبريز، مكتبة بني هاشمي، 1381ش.
8. ترمذي، محمدبن عيسي، سنن ترمذي، بيروت، دارالفكر للطباعة و النشر و التوزيع، 1403ق.
9. ثعالبي، عبدالرحمان بن محمد، تفسير ثعالبي، بيروت، دار احياء التراث العربي، 1418ق.
10. جصاص، احكام القرآن، بيروت، دارالكتب العلميه، 1415ق.
11. خزاز قمي، علي بن محمد، كفاية الاثر، قم، انتشارات بيدار، 1401ق.
12. خويي، سيد ابوالقاسم، معجم رجال الحديث، بيجا، 1413ق.
13. راغب اصفهاني، حسين، المفردات في غريب القران، چ 2، دفتر نشر الكتاب.
14. سمرقندي، ابو ليث، تفسير سمرقندي، بيروت، دارالفكر، بيتا.
15. صافي گلپايگاني، لطف اللّه، منتخب الاثر، قم، موسسة السيّدة المعصومة عليها السلام،، 1419 ق.
16. ــــــــــــ، گفتمان مهدويت، چاپ اول، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1377ش
17. صدوق، محمدبن علي بن حسين بن بابويه، توحيد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1357ش.
18. ــــــــــــ، كمال الدين و تمام النعمة، دو جلد، چاپ دوم، قم، دارالكتب الاسلاميه، 1395 ق.
19. ــــــــــــ، عيون اخبار الرضا عليه السلام، دو جلد، تهران، انتشارات جهان، 1378ق.
20. طباطبايي، محمّد حسين، الميزان في تفسير القران، بيست جلد، چ 11، قم، دفتر انتشارات اسلامي، 1361ش.
21. طبرسي، احمدبن علي، الاحتجاج، مشهد مقدس، نشر مرتضي، 1403 ق.
22. طريحي، فخر الدين، مجمعالبحرين، سه جلد، چاپ اول، قم، مركز الطباعة والنشر في مؤسسة البعثة، 1415 ق.
23. طوسي، محمّدبن الحسن، الفهرست، نجف اشرف، مكتبة المرتضوية، بيتا.
24. ــــــــــــ، كتاب الغيبة، قم، موسسه معارف اسلامي، 1411 ق.
25. عاملي، سيد جعفر مرتضي، جزيره خضرا در ترازوي نقد (پژوهشي در علامات ظهور، بيان الائمه، خطبة البيان، جزيره خضرا، ترجمه: محمد سپهري، قم، مركز انتشارات دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، چاپ سوم، 1377ش.
26. عسكري، ابو هلال (م395)، الفروق اللغوية، قم، مؤسسه النشر الاسلامي التابعة لجماعه المدرسين بقم المشرفة، 1412ق.
27. عياشي، محمّدبن مسعود، تفسير العياشي، تهران، چاپخانه علميه، 1380 ق.
28. فراهيدي، خليل بن احمد، كتاب العين، بيجا، مؤسسه دار الهجرة، 1409ق.
29. كليني، محمّدبن يعقوب، الكافي، هشت جلد، چاپ چهارم، تهران، دارالكتب الاسلاميه، 1365ش.
30. مجلسي، محمّد باقر، بحارالانوار، 110 جلد، بيروت، موسسة الوفاء، 1404 ق.
31. محمدبن شهر آشوب مازندراني، المناقب، قم، مؤسسه انتشارات علامه، 1379ق.
32. مصطفوي، حسن، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360 ش.
33. مفيد، محمدبن محمدبن النعمان، تصحيح الاعتقاد، قم، كنگره شيخ مفيد، 1413ق.
34. مكارم شيرازي وديگران، ناصر، تفسير نمونه، چ چهلم، دارالكتب الاسلاميه، 1380ش.
35. موسوي اصفهاني، سيّد محمّد تقي، مكيال المكارم، ترجمه سيّد مهدي حائري قزويني، چاپ پنجم، دو جلد در يك جلد، تهران، دفتر تحقيقات و انتشارات بدر، 1379 ش.
36. نجاشي، احمدبنعلي بن احمد بن عباس(م450ق)، رجال نجاشي، دوجلد، قم، انتشارات جامعه مدرسين، 1407ق.
37. نعماني، محمّد بن ابراهيم، الغيبة، تهران، مکتبة الصدوق، 1397 ق.
38. نوري، ميرزا حسين، نجم الثاقب، چاپ2، قم، انتشارات مسجد جمكران، 1377ش.
منبع:www.entizar.ir
/ن