مشخصات
نام کتاب | جاده یوتیوب |
نویسنده | محمد علی جعفری |
ناشر | نشر معارف |
سال چاپ | ۱۳۹۸/۱۲/۲۴ |
رده سنی | بزرگسال |
ژانر | جنگ |
شخصیت اصلی |
مدافعان حرم |
تعداد صفحه | ۲۰۸صفحه |
کشور سازنده | ایران |
خلاصه ای از کتاب
این کتاب سفرنامه ای جذاب و گیرایی است که محمد علی جعفری پس از رفتن به کشور سوریه و همراهی با مدافعان حرم به تحریر در آورده است. برخلاف دیگر کتاب ها بدون هیچ گونه تخیل و داستان پردازی نوشته شده است و تنها حاصل گفت و شنود های مدافعان و حقایقی است که نویسنده درآن روزگار به چشم خود دیده است. کتاب جاده یوتیوب به گونه ای نگاشته شده است که مخاطب با خواندنش خود را درون ماجرا می تواند تجسم کند . گاهی در خواندن کتاب مخاطب را به دلیل واژه های طنز آلود به خنده می اندازد و گاهی از غربت جوانان و سختی راه به گریه می اندازد. کتاب جاده یوتیوب به گفته ای، مردمشناسی سوریه در زمانه جنگ است.در کنار این کتاب خیلی از سوال ها و ابهامات درباره جنگ، علل آن، در آمد حاصل از جنگیدن، حتی به این سوال که چرا در سوریه مسیحیها با ایرانیها مهربانتر از مسلمانان بودند، و... سوالات مشابه آن گفته، سپس به آن پاسخ داده می شود.
نقل قول از خود نویسنده:«جاده یوتیوب چندساعته طی میشود و خواننده اگر بخواهد مطلبی درباره آن بنویسد، تیترش را این میزند: آن شب چشمهایم در سوریه بود.»
نویسنده نام این کتاب را جاده یوتیوب گذاشت، زیرا مکان ها و جاده هایی در سوریه بود که اگر داعشی ها مردم و نظامیان را گیر می انداختند، وسط همان جاده شروع به فیلم گرفتن می کردند و زنده زنده فرد را گردن زده و در یوتیوب به اشتراک می گذاشتند.
شخصیت شاخص
شخصیت شاخص در این کتاب تمامی مدافعان حرم در کشور سوریه که شجاعانه در برابر حملات وحشیانه داعش ایستادگی کردند.مشخصات نویسنده
محمد علی جعفری نویسنده و روایت نویس در حوزه زندگینامه داستانی شهدا و بزرگان می باشد ا متولد سال 1364 است. از آثار وی می توان به:- «عمار حلب»
- «سر دلبری»
- «سربلند»
- «خانه مغایرت»
- «شغل شریف»
- «جاده یوتیوب»
- «دل پلاس»
- «آرام جان»
- «شامخ الهامه»
- «سنجاب های لهستانی»
- «یادگاران فرزند شهید کشمیر»
- «عروس لاکچری»
- «رهبر دارالعباده»
نظرات و تجربه کاربران دربارۀ کتاب«جاده یوتیوب»
+یک سفرنامه ی خواندنی است وآدم با نویسنده همراه میشه.طنزی ملایم وجالب داره.ولی خیلی جاها فقط مکالمات نوشته شده و موقعیت توضیح داده نشده ، به نظرم در مورد کلمات وعبارتهای بیشتری هم توضیح پاورقی لازمه .+یه کتاب جدید میخوام..🙁 _پس جاده یوتیوب رو بخون! +جاده یوتیوب؟! چی هست؟ _ یک سفرنامه خاص که شما رو میبره پیش بچه های مدافع حرم و وضعیتشون و ... + نه آخه حوصله گریه ندارم😶🌫 _اتفاقا تو این کتاب یک تیم مستندساز، برای ساخت یک مستند درباره ی شهید محمدخانی مسافر سوریه میشند و میرند تا با همرزمای شهید و دوستاش بیشتر گپ بزنن. تازشم، سفرنامه با لحن طنز اکثر نوشته شده و مطمئنا از خوندنشم لذت میبری👌 یه خوبی دیگم داره؛ کسایی که میگن شهدای مدافع حرم برای پول میرن، با خوندن این کتاب خود به خود جوابشونو میگیرن🤐 +جالب شد😍 پس من برم بخونمش🚶♂
+خواندنی و جذاب اما بعضی جاها موقعیت رو توضیح نداده و آدم گیج میشه ولی بعدش متوجه میشید که مکالمه برای چه موقعیتی بوده اما در کل هنگام خواندن کتاب با نویسنده همراه میشید و تا انتها یک نفس میرید
برش هایی از کتاب«جاده یوتیوب»
+سوریها، آتش به آتش سیگار میگیراندند. انگار توی سالن مه گرفته بود! مجید شاکی شد: «اینها آشغال میکشند!» خندید: «کم بکش، ولی خوب بکش.» گفتم: «اگه شهید شدی، هفتهٔ مبارزه با دخانیات برات پوستر میزنیم و زیرش مینویسیم: پیام شهید: کم بکش، ولی خوب بکش.»+یادم هست با شهید صدرزاده که صحبت میکردم، میگفت اوایل دنبال شهادت بودم و مدام فکر میکردم که شهید بشم. از حاجقاسم شنیده بود: «دنبال شهادت نرو که اگه دنبالش بری، بهش نمیرسی.» حاجقاسم توی جنگ گفته بود: «هرکس میخواد شهید بشه، دستشو بالا بگیره.» بعد اسم کسانی رو که دستشون رو بالا آورده بودن، خط زده بود. ما اومدیم اینجا خدمت کنیم. دعای حضرت آقا تو مشهد بعد از سال تحویل، خیلی زیبا بود. من هم خودم تا همین چند روز پیش، مدام تو فکر این بودم که: خدایا، این سفر رو سفرِ آخرمون قرار بده! توی خونه عکسهای صدرزاده، سجاد عفتی، عمار، قدیر سرلک و سیاح طاهری جلوی چشمامه. وقتی این عکسها رو میبینم، مدام غبطه میخورم. حضرت آقا تو مشهد دعا کردن: «برای این حقیر و همهٔ کسانی که آرزوی شهادت دارن، آخرین پلهٔ زندگیشون رو شهادت قرار بده!»
+حسی متفاوت به سراغم آمد. انگار اینجا ایران بود؛ انگار خیابانها و مردمِ این شهر را از سالها قبل میشناختم. ورودیِ شهر، هر تیر چراغ برقی، عکسی را در بغل گرفته بود؛ آقا، سیدحسن نصرالله و بشاراسد. روی دیوار سیمانیِ مغازهای، بنری از عکس آقا و بشاراسد زده بودند.
+توی اتوبان یک جایی را شبیه خاکریز بسته بودند. وقتی ازش رد شدیم، اسماعیل گفت: «قبلاً وسطای این اتوبان میرفتی تو دل دشمن. اگه یکی منطقه رو نمیشناخت، میرفت اسیر میشد. جاده رو بسته بودن که اشتباه نرن.» وقتی اسی دور زد، اسماعیل خندید: «با عمار و رفقا اصطلاحی داشتیم که به اینجور جاها میگفتیم: جادهٔ یوتیوب. اگه بری میذارنت رو صندلی، سرتو میبُرن و فیلمتو مستقیم میذارن تو یوتیوب!»
+ بچههای سوری درسته که اینجا کشور خودشونه، ولی خیلی مظلومن. هستن کسایی که الآن سه - چهار ساله خونوادهشونو ندیدن! تو محاصرهن؛ فقط در حد تلفن و تلگرامی. اینا که شهید میشن، کسی نیست پیکرشونو تحویل بگیره؛ با کلی پرسوجو شاید رفیقی، دوستی، آشنایی پیدا بشه! بچههای فاطمیون هم همینطور. یکی از شهداشونو میخواستیم بفرستیم افغانستان. یه بار رفته بود مرخصی و برگشته بود. یکی از بستگانشو خبر کردیم برای هماهنگی. گفت: «طالبان بو بردن توی سوریه میجنگه؛ کلّ خونوادهشو به تیر بستن!»
معرفی کتاب های مشابه
از چیزی نمی ترسم
روایتی دل نشین از دست نوشته های شهید حاج قاسم سلیمانی از کودکی تابزرگسالی. نوشته: حاج قاسم سلیمانی.تنها گریه کن
روایتی زیبا و جذاب از اشرف سادات منتظری بانوی فعال انقلاب، فعال دوران جنگ تحمیلی، مادر شهید محمد معماریان. نوشته:اکرم اسلامی.