آزادي انديشه و بيان از منظر شهيد مطهري
آزادي و اقسام آن
آزادي اجتماعي
آزادي معنوي
تفكر
اصل فطرت
استاد بر اين نكته تأكيد ميورزد كه انسان در وجود خويش از خطا و اشتباه مصون نيست؛ اما سرانجام به حكم فطرت ميتواند راه خويش را باز يابد. «حكم فطرت در نهايت امر تخلف ناپذير است و انسان پس از يك سلسله چپ و راست رفتن ها و تجربه ها، راه خويش را مييابد و آن را رها نميكند»[11].
اما ضرورت بحث اين اصل در اينجا به خاطر اين است كه چون بنا بر اصل فطرت، «روان شناسي انسان بر جامعه شناسي او تقدم دارد و جامعه شناسي انسان از روان شناسي او مايه ميگيرد»[12] و از طرفي «روح جمعي جامعه وسيله اي است كه فطرت نوعي انسان براي وصول به كمال نهايي خود انتخاب كرده است»[13]، لذا ميتوان از اين رهگذر به اهميت وابستگي آزادي معنوي و تقدم آن بر آزادي اجتماعي اشاره كرد كه فطرت انسان براي وصول به كمال نهايي خود انتخاب ميكند.
محورهاي آزادي انديشه و بيان از منظر شهيد مطهري
الف) تفاوت آزادي فكر و آزادي عقيده و اشتباه اعلاميه جهاني حقوق بشر در اين باب
ب) آزادي دين و آزادي عقيده
ج) ليبراليسم و آزادي عقيده
زندگي فرد به خود او تعلق دارد. اين زندگي به خدا يا دولت تعلق ندارد و ميتواند با آن هر طور كه مايل است رفتار كند و هر عقيده اي را كه خواست ميپذيرد. اما اظهارات شهيد مطهري در زمينه آزادي عقيده، درست نقطه مقابل انديشه ليبراليستي است. آنجا كه ميفرمايند: «در راه واقعي براي سعادت بشر نبايد گفت عقيده يك انسان ولو آن عقيده بر مبناي تفكر نباشد، آزاد است»[21]. در نظر استاد بر عكس ليبراليسم، آزادي هدف نيست و يا عالي ترين هدف سياسي نيست كه بشود در هر شرايطي آن را محترم شمرد، همانطور كه در بحث فطرت اشاره كرديم، آزادي براي اين است كه بتوان به تكامل رسيد و در راه تعالي قدم برداشت. وگرنه در جايي كه نتواند اين هدف را تأمين كند، احترامي ندارد. براي سعادت فرد بايد در عقيده او تغيير و تحول به وجود آورد تا او در اين راه گام بردارد، نه اينكه او را آزاد گذاشت كه به شقاوت خود ادامه دهد و راه نجات را نيابد. پس آزادي عقيده در اينجا موردي ندارد.
د) قدرت و قوت انديشه اسلامي و بارور شدن آن در مواجهه با شبهات و انديشه هاي ديگر
قدرت و قوت انديشه اسلامي وابسته به نيروي ايمان و اعتماد آن است و بنا بر شواهد تاريخي، هيچ گونه مانعي در سر راه آزادي انديشه و تفكر اصيل وجود ندارد. «هر مكتبي كه ايمان و اعتقادي به خود ندارد، جلو آزادي انديشه و آزادي تفكر را ميگيرد. اين گونه مكاتب ناچارند مردم را در يك محدوده خاص فكري نگه دارند و از رشد افكارشان جلوگيري كنند. اين همان وضعي است كه ما امروز در كشورهاي كمونيستي ميبينيم. در اين كشورها، به دليل وحشتي كه از آسيب پذير بودن ايدئولوژي رسمي وجود دارد، حتي راديوها طوري ساخته ميشوند كه مردم نتوانند صداي كشورهاي ديگر را بشنوند و در نتيجه يك بعدي و قالبي، آنچنان كه زمامداران ميخواهند، بار بيايند. من اعلام ميكنم كه در رژيم جمهوري اسلامي هيچ محدوديتي براي افكار وجود ندارد و از به اصطلاح كاناليزه كردن انديشه ها، خبر و اثري نخواهد بود. همه بايد آزاد باشند كه حاصل انديشه ها و تفكرات اصيلشان را عرضه كنند.»[22]
استاد در ضمن آثار خويش به اثرات مثبت و پرباري اشاره ميكنند كه نتيجه تعاملات عقيدتي در جامعه اسلامي است و به حيات و زندگاني جامعه اسلامي منجر ميشود. «من در نوشته هاي خود نوشته ام: من هرگز از پيدايش افراد شكاك در اجتماع كه عليه اسلام سخنراني ميكنند و مقاله مينويسند، متأثر كه نميشوم هيچ، از يك نظر خوشحال ميشوم. چون ميدانم پيدايش اينها سبب ميشد كه چهره اسلام بيشتر نمايان بشود. وجود افراد شكاك و افرادي كه عليه دين سخنراني ميكنند، وقتي خطرناك است كه حاميان دين آن قدر مرده و بي روح باشند كه در مقام جواب برنيايند؛ يعني عكس العمل نشان ندهند. اما همين مقدار حيات و زندگي در ملت اسلامي وجود داشته باشد كه در مقابل ضربت دشمن عكس العمل نشان بدهد، مطمئن باشيد كه در نهايت امر، به نفع اسلام است»[23].
ه) مرز آزادي عقيده كجاست؟
اساساً از نظر استاد، آزادي ابراز عقيده و بيان آن، متكي به اين است كه فكر خودمان را، يعني آنچه را واقعاً به آن معتقد هستيم، بگوييم. استاد بر اين باور است كه «از نظر اسلام، تفكر آزاد است، شما هر طور كه ميخواهيد بينديشيد، بينديشيد، هر طور كه ميخواهيد عقيده خودتان را ابراز كنيد ـ به شرطي كه فكر واقعي خودتان باشد ـ ابراز كنيد، هر طور كه ميخواهيد بنويسيد، بنويسيد، هيچ كس ممانعتي نخواهد كرد»[25]. اكنون به اين مسأله ميرسيم كه در چه مواردي بشر را بايد آزاد گذاشت؟ در چه مواردي اجبار و تحميل آن جايز نيست؟
استاد با اشاره به آيه «لا إكراه في الدين قد تبيّن الرّشد من الغيّ»[26] ميفرمايد: دين و ايمان اجباري نيست و اين آيه ميتواند خطاب به پيامبر، ناظر به اين مطلب باشد كه: تو از مردم ايمان ميخواهي، مگر با اجبار هم ميشود كسي را مؤمن كرد؟
در قرآن مجيد خطاب به پيامبر آمده است: «فذكّر إنما أنت مذكر، لست عليهم بمصيطر»[27] اي پيامبر! وظيفه تو گفتن و ابلاغ و يادآوري است، تو كه مسلط بر اين مردم نيستي كه بخواهي به زور آنها را مؤمن و مسلمان كني. پس بعضي از موضوعات است كه خود آن موضوعات زوربردار و اجباربردار نيست. طبعاً در اينگونه مسايل بايد مردم آزاد باشند. اصلاً بشر را بايد در اين مسايل كه بايد در آنها فكر كنند، آزاد گذاشت تا به حدّ رشد و بلوغ اجتماعي برسند كه از جمله اينها رشد فكري است. استاد ميفرمايند:
«اگر مردم در مسايلي كه بايد در آنها فكر كنند از ترس اينكه مبادا اشتباه بكنند، به هر طريقي آزادي فكري ندهيم يا روحشان را بترسانيم، اين مردم هرگز فكرشان در مسايل ديني رشد نميكند و پيش نميرود. ديني كه از مردم در اصول خود تحقيق ميخواهد (و تحقيق هم يعني به دست آوردن مطلب از راه تفكر و تعقل) خواه ناخواه براي مردم آزادي فكري قايل است»[28].
ايشان متذكر ميشوند كه رشد يك ملت به اين است كه آزادش بگذاريم ولو در آن آزادي ابتدا اشتباه هم بكند، صد بار هم اگر اشتباه بكند باز بايد آزاد باشد و الاّ اگر به بهانه اينكه اين ملت رشد ندارد بايد به او تحميل كرد، آزادي را براي هميشه از او بگيرند، اين ملت تا ابد غيررشيد باقي ميماند.
و) آزادي انديشه در جهان اسلام
ز) لزوم سعه صدر متولّيان و طرفدارن دين در پاسخگويي به شبهات
استاد عزيز شهيد مطهري ميفرمايند: «اگر در صدر اسلام در جواب كسي كه ميآمد و ميگفت من خدا را قبول ندارم، ميگفتند بزنيد و بكشيد، امروز ديگر اسلام وجود نداشت. اسلام به اين دليل باقي مانده كه با شجاعت و با صراحت با افكار مختلف مواجه شده است»[30]. و در پايان به توصيه گرانقدر ايشان خطاب به جوانان و طرفداران اسلام ميپردازيم: «من به جوانان و طرفداران اسلام هشدار ميدهم كه خيال نكنند راه حفظ معتقدات اسلامي، جلوگيري از ابراز عقيده ديگران است. از اسلام فقط با يك نيرو ميشود پاسداري كرد و آن علم است و آزادي دادن به افكار مخالف و مواجهه روشن و صريح با آنها»[31] و به اين نتيجهگيري خواهيم رسيد كه آنچه كه حاصل بسط و اهميتدهي به مقوله آزادي انديشه و بيان است، همانا پرهيز از انسداد فكري و خفقان انديشههاي اصيل است و راه پاسداري از آن بهرهگيري از سلاح علم و تقوي است
پی نوشت ها:
* دانشجوي رشته معارف اسلامي و مديريت دانشگاه امام صادق (علیه السلام)
[1] . سوره الرحمن/4ـ1
[2] مطهري، مرتضي،آزادي معنوي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص16
[3] همان
[4] همان، ص 17
[5] همان، ص18 ـ سوره آل عمران/64
[6] همان، ص21
[7] همان، ص22 ـ نهج البلاغه فيض الإسلام، خطبه 221
[8] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص92
[9] مطهري، مرتضي، مقدمه اي بر جهان بيني اسلامي، دفتر انتشارات اسلامي، ص62
[10] همان، ص363
[11] همان، ص344
[12] همان، ص276
[13] همان، ص342
[14] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص93
[15] همان، ص97
[16] همان، ص97
[17] همان، ص92
[18] همان، ص104
[19] مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص55
[20] همان، ص106
[21] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص107
[22] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص11
[23] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص134
[24] مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص17
[25] همان، ص13
[26] سوره بقره/256
[27] سوره الغاشيه/21 و 22
[28] مطهري، مرتضي، پيرامون جمهوري اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص123
[29] مطهري، مرتضي، علل گرايش به ماديگري، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص13
[30] مطهري، مرتضي، پيرامون انقلاب اسلامي، تهران: انتشارات صدرا، 1372، ص18
[31] همان، ص19
/خ