آمريکا،حرکت به سوي تزاريسم
نويسنده:ديويد سيروتا(1)
و دور شدن از دمکراسي
چکيده:
تمثيل هاي بزرگ آمريکايي به ما مي آموزند که اگرچيزي باعث اتحاد بنيان گذاران ما شده باشد،آن چيز انزجار از ديکتاتوري است. وقتي که انقلاب هاي بورژوا از بوستون گرفته تا فيلادلفيا در سال 1776شجاعانه از تاج و تخت انگليس بريدند،آنها سه قوه مساوي از حکومت را براي جلوگيري و به قول جيمز مديسون،«تمرکز مستبدانه بر تمام قدرت» در دست هاي يک رئيس جمهور به وجود آوردند.ازآن به بعد، به مدت دو قرن است که کتب مدني، فيلم- زندگي نامه هاي هاليوودي و نطق هاي گرد هم آيي حزبي، اسطوره اي را شکل داده اند که اصرار دارد،اين تعهد دمکراتيک نسبت به اصل موازنه و نظارت است که از
کشورما يک چراغ راهنماي آزادي ساخته است: «شهري درخشان بر روي يک تپه» مشرف بردنياي مستبد در زيرپاي خود. به ما گفته شده که غوغاي دموکراسي-بحث و جدل هاي شلوغ کارانه آن،سوسيس سازي قانون گذارانه و اصطکاک هاي انتخاباتي آن- بهترين راه براي تضمين اين است که سياست هايي نمايشگر خواست جامعه است که از ما ملتي قوي و ماندگاربسازد.
اگر اين حرف حقيقت داشته باشد، پس هر ميهن پرستي بايد نگران تلاش هاي دامنه داري باشد که هدف از آنها، جايگزين کردن چيزي بسيارخودکامانه با دموکراسي است. چيزي که مي توان آن را تزاريسم آمريکايي ناميد.
اين اصطلاح ممکن است همان اندازه احمقانه به نظرآيد که شکستن سکوت در ارتباط با خواست قانون اساسي ما براي تشکيل «يک دولت قانون و نه دولت مردان» - آن طور که جان آدامز گفته است- اما سياست پر است از پارادوکس، از دموکرات هاي ريگاني بگيريد تا جمهوري خواهان اوبامايي و تزارها ... يعني سياست گذاراني که قدرت هاي فراقانوني و چند حوزه اي به آنها اعطا شده است،درطول قرن گذشته، به شکلي فزاينده در حال مسلط شدن بر دولت ما هستند.
بعد از سيل بزرگ سال 1927، پرزيدنت کالوين کوليج از هربرت هوور، تزار دولت فدرال خواست تا ناظر براقدامات آرامش بخش باشد و درپيامد آن،هوور«ديکتاتورهايي» را (او دقيقاً از اين عبارت استفاده کرد) براي کمک در امر هماهنگ سازي واکنش ها به کار گماشت.
در طول تثبيت قدرت(معامله بزرگ) در دهه 1930، مجله «تايم» در يکي از گزارش هاي خود با عنوان «ديکتاتور يا دمکرات»، درباره سوء ظن هاي کساني در سراسر کشور گزارش داد که احساس خوبي نسبت به اينکه پرزيدنت فرانکلين روزولت تحت پوشش وضعيت اضطراري در حال تلاش براي «کشيدن چيزي بر روي دموکراسي» است، ندارند.دردهه هاي 1940و 1950، کميسيونرپارک ها،رابرت موزس -که بيشتر با نام «قدرت شکن» شناخته مي شود- چنان قدرت و اقتدار شخصي را براي خود دست و پا کرد که تقريباً قادر شده بود، تک و تنها نيويورک را باز طراحي کند. و بعدتر نيز رئيس جمهورها، تزارهاي فقر، انرژي، مواد مخدر، بهداشت و حتي جنگ عراق را به ما پيشکش کردند.
ازآن زمان تاکنون، اين حرکت آرام به سمت تزاريسم، بدواً بازتابي از ميل قديمي و تقريباً فطري انسان به کسب قدرت و رهبري پدرمآبانه بوده است. رئيس جمهور فعلي به يادمان مي آورد که افراد اجرايي وقتي درآينه به خود نگاه مي کنند،خود را «تعيين کنندگاني» که تمام قدرت را در دست دارند مي بينند.آمريکاييان-که با يک چرخش قلم،شاهان را به حرکت در مي آورند- فرماندهان را تا جايگاه مجسمه هاي ابرقهرمانان بالا برده اند.
در سال هاي اخير،اين فرهنگ «رئيس جمهوري گرايي يا پرزيدنتاليسم-به تعبير پرفسور دانا نلسون،فرمان پاتريوت - شنود تلفني بدون تضمين و تئوري راديکال «قوه مجريه يکپارچه» را که هدف آن، فراهم آوردن يک منطق حقوقي براي برتري عالم کاخ سفيد بر کل حکومت است، توجيه کرده است. اما فقط در طول همين سه ماه گذشته تزاريسم آمريکايي وخامت يافته و از يک تومور دردسر آفرين به آرامي در حال رشد، به يک سرطان بالقوه مرگبار تبديل شده است. در اکتبر، کنگره از اکثر قدرت هاي اساسي خود چشم پوشيد و به وزير خزانه داري هنري پلسون اين قدرت انحصاري را داد که ميلياردها دلار ضمانتي را به وال استريت صدقه دهد. در همين حال، وقتي رئيس صندوق ذخيره فدرال، بن برنيک براي تعهد پنج تريليون دلاري پول جديد، تضمين هاي دراز مدت و الزامات سست شده وام دهي براساس «پوليتيکو» از حکم هايي استفاده کرد،کنگره هيچ اقدامي انجام نداد. همه اين اتفاقات در حالي رخ داد که او از گفتن اين موضوع به مردم امتناع کرد که چه کسي اين بخشش ها را دريافت مي کند. «واشنگتن پست» نيز گزارش کرده است که قانون گذاران مي گويند: ممکن است يک «تزار اتومبيل» را منصوب کنند که «ضرورتاً اختيار خرج«وجوه ضمانتي» صنعت اتومبيل سازي را در دست بگيرند و اگر از رفتار آنها خوشش نيايد،مي تواند سه شرکت اتومبيل سازي بزرگ ديترويت را به غرقاب ورشکستگي براند.صندوق ذخيره فدرال، به طورسيستماتيک درحال تضعيف واجب الاحترام ترين اصل دموکراسي ماست؛ همان اصلي که قرار است تضمين کند که -بنا به تعبير مديسون- «دپارتمان قانون گذار، به تنهايي به جيب هاي مردم دسترسي پيدا کرده است.»اين تزاريسم جديد بسيار پايا است،چون هم بازتاب شهوت به قدرت اجرايي و هم اقتصاد قرن بيست و يکم است. امروزه ضربه هايي که روي صفحه کليدها
مي خورند و کليک ماوس ها، در يک لحظه ميليون ها دلار را در سرتاسر جهان جا به جا مي کنند و پروسه هاي دمکراسي که به شکل جان فرسايي کند هستند،بسياري از اين ضربه ها و کليک ها را راحت و بي دردسر مي سازد.
شاهزاده هاي سعودي مجبور نيستند،قبل از آنکه پول نقد آنها محل سرمايه هاي هنگفت و بدون نظارت مردمي آنها به سمت سرمايه گذاري هاي خارجي به حرکت درآيد، اعلاميه هاي مربوط به ثبت نام فدرال منتشر کنند.حکام چنين وقتي مي خواهند حواله هاي خزانه داري ايالات متحده را خريداري يا دامپينگ کنند،مجبوربه کسب مصوبه قانوني نيستند و شرکت هاي چند مليتي، براي تعطيل کردن دفاترخود و از بين بردن مشاغل و قطع اعتبارات، در انتظار جلسات استماع عمومي نمي مانند.
کشور ما با اين اقتصاد به سرعت در حال جهاني شدن، پيوند لاينفکي دارد و تزاريسم آمريکايي به شکلي جدي اين امر را مسلم گرفته است که ما بايد به منظور رقابت کردن،سبيل مردان قدرتمند را به عنوان منجيان خود چرب کنيم و به جاي جديت و تقدم قائل شدن براي دمکراسي به جاي ديکتاتوري،براي سرعت،اولويت قائل شويم. در واقع،اين پيش بيني مجله «اکونوميست» که بحران اقتصادي مي تواند جذابيت مدل چيني سرمايه داري اقتدارگرا را افزايش دهد، درحال تحقق يافتن در اينجا يعني در کشور ماست؛جوري که به نظرمي رسد، نيت ما بيشترآن است که -به جاي مقاومت کردن در برابر آن-اين مدل را جايگزين مدل خود کنيم.اين امر به اندازه نخوت شخصي، توضيح دهنده اين است که چرا پلسون و بن برنيک براي هزينه کردن تريليون ها دلار پول،به دنبال آزادي عمل بي سابقه هستند. آنها به دنبال رسيدن به اين توانايي هستند،تا سرعت حرکت خود را به سرعت نسخه هاي المثناي مستبد خود در ديگر کشورها برسانند و معتقدند که نظارت کننده، سرعت آنها را کند خواهد کرد.
همچنين،اين جريان توضيح مي دهد که چرا اقتصاد دانان يو سي برکلي،لوراتيسون مي گويد، ما به تزار اتومبيلي نياز داريم که «چند رويکرد را نسبت به اين مشکل که تا کنون آن را مي شناسيم و بحث هاي بي پاياني را درباره آن کرده ايم،اتخاذ کند و به هر طريق ممکن آن را حل کند»؛چون از نظر اقتصاددانان،
وجود تزاري که بتواند «سريعاً و به هر طريق ممکن، مشکل را حل کند»، مهم تر از هر ملاحظه ديگري در باب کنکاش هاي دمکراتيک است.
از طرف ديگر،اين مسئله روشن مي شود که چرا دستياران اوباما اين هفته خواهان کنترل کامل برنيمه دوم بودجه هاي ضمانتي وال استريت شدند.رئيس «کميته خدمات مالي مجلس نمايندگان» بارني فرانک جمهوري خواه، از زير وظايف نظارتي خود شانه خالي مي کند و مي گويد که او «تمايل دارد حرف آنها را بپذيرد که مي گويند، آنها پول ها را مسئولانه خرج خواهند کرد».درتزاريسم،کاري که قانون گذاران انجام مي دهند اين است:«پذيرفتن حرف تزار».به طورخلاصه، بايد توضيح داده شود که چرا کشمکش ديرينه بين سرمايه داران و دمکراسي،يک بار تعريف کننده سياست هاي ما شده است و چرا اين بار سرمايه داري در حال پيروز شدن است. اين پيروزي مي تواند به نفع تزارها تمام شود و به کام خواهندگان صنعت آنها باشد، اما همان گونه که بنيان گذاران آمريکا نيز احتمالاً قبول خواهند کرد،اين يک پيروزي بدتر از شکست براي آمريکا خواهد بود.
پي نوشت ها:
1-David Sirota، نويسنده کتاب هاي پرفروشي است که تازه ترين آنها با عنوان «شورش»درهمين ماه منتشرشده است.او يکي از اعضاي «کمپين آينده آمريکا» و عضو هيات مديره «شبکه ايالت هاي ترقي خواه» است که هر دو سازمان هايي مستقل و فراحزبي هستند.
منبع: www.alternet.org
/ن