سجده خونين فرجام نذر علي(ع)
نويسنده:يوسف اعلايي
خاطرات مادر و برادر شهيد اسحاق پور ملکي
اسحاق پور ملکي، فرزند درويش علي، متولد شهر حسن کيف، واقع در منطقه کلاردشت بود.
گفته بود: گمان نميکنم که ديگر مرا ببينيد. تا چهل روز ديگر يا نامهام ميآيد يا خودم. ولي پسرم، چرا بايد درست بعد از چهل روز سجاده خونيات را به من ميدادند؟ چرا بايد فرق شکستهات به دستم ميرسيد؟ اي کسي که شنواييات را که در اثر موج انفجار از دست داده بودي، تنها با يک شب عشق بازي با حضرت صاحب الزمان(عج) درمان نمودي! اي کسي که نيامده از ميدان نبرد به مزار شهدا ميرفتي و تاب و قرار نداشتي! آخر چطور خود را راضي کنم؟
از مادر بزرگوار شهيد ارجمند سوغات شلمچه را پرسيدم، گفت: مشتي خاک، خاکي که مرا مدهوش کرده بود. خاکي که بوي اسحاق را ميداد خاکي که خون پسرم ميان آن جاري شده بود.
آري، اسحاق هم مانند خيلي از کبوترهاي ديگر در 26 ديماه 1360 در شلمچه آسماني شد. پس يادمان باشد اگر قدم بر خاک مقدس شلمچه نهاديم، آرامتر قدم برداريم. چرا که در جاي جاي آن قلب هزاران شهيد زنده ميتپد.
برادر محترم شهيد ميگفت: «اسحاق از کلاس چهارم ابتدايي داراي اين خصوصيات بود و با مطرح شدن انقلاب شکوهمند اسلامي، زمينههاي ظهور کمال در او ايجاد شد و شرکت در تظاهرات و همکاريهايش با پايگاه مقاومت بسيج دفتر امام جمعه شهر، او را کاملاً عاشق دين و انقلاب کرده بود. با اين که تحصيلات خوبي هم داشت، سال سوم دبيرستان را به مقصد دانشگاه واقعي رها کرد و عازم جبهههاي نبرد شده و با چندبار رهسپاري به جبهههاي غرب و جنوب به هدف واقعي خود دست يافته، شربت شيرين شهادت را نوشيد.
منبع:نشريه امتداد- ش 48
/ن