5 فن آوری که در حال وخیم تر کردن وضعیت بشر هستند
نویسنده: اسکات تیل(1)
چکیده:
آرتور و ماریلویس کروکر سردبیران نشریه آکادمیک و فرهنگی Ctheory که یک بار با آلترنت نیز سخن گفته بودند، در مقالهای درباره «طرح پنتاگون» برای سرمایهگذاری بر روی بستههای روباتهای شکارچی انسان مینویسند: «این فنآوری نیست که باید نگران آن باشیم، باید نگران انسانها بود. چرا فنآوری را سرزنش میکنید؟ فنآوری کاری را انجام میدهد که برای آن برنامهریزی شده است. مشکل در فهم انسان نسبت به چگونگی کسب امتیازهای بیرحمانه از ضعفهای بشر است».
در واقع انسانها زمانی که پای استفاده از فنآوری برای بهرهبرداری از ضعفهای انسان ـ ضعفهای موجود در درون خودشان، فرهنگشان و بازارهایشان ـ به میان میآید، به موجوداتی استثنایی تبدیل میشوند. اما حتی زمانی که فنآوری برای رفع مشکلاتی به غایت مبتذل، به عاملی بازدارنده تبدیل میشوند، این امر پیامدهایی را به دنبال دارد. بیایید نام این پدیده را «لگد واکنشی فنآوری» بگذاریم. همانطور که زیستشنان تکاملی و تئوریسینcyborg ، دوناهاراوی زمانی گفته است: «ما همگی موجوداتی افسانهای، دورگههای فرضیهپردازی شده و مصنوع ماشین و ارگانیسم هستیم.» ما نمیتوانیم فنآوری را از انسانیت خود خارج کنیم، همانطور که نمیتوانیم انسانیت و بازیهای خطرناک آن را از فنآوری خارج کنیم. بنابراین روی طناب نازکی که بین این دو کشیده شده است راه میرویم و میکوشیم که سقوط نکنیم، در حالی که به شدت به دنبال تحقق بخشیدن به یک آینده cyborg هستیم که در آن ممکن است دیگر قادر به تمیز گذاشتن بین این دو نباشیم.
در زیر به پنج نمونه از این ادغام مشکلزا (به ترتیب، از کمتر تهاجمی تا کمتر از همه انسانی) اشاره میکنم و توضیح میدهم که چگونه همه چیز، از ابزارهای دستی گرفته تا سلاحهای سازگار با کاربر، روش کار کردن، بازی کردن و امور پلیسی ما را تغییر دادهاند.
آی پادها وای تیونها: در نگاه اول نمیتوان گفت که «مدیا پلیر» و ابزار دیجیتال انحصاری «اپل» خیلی زود از راه رسیدند. پخشهای موزیک قابل حمل با آن کاستهایی که تق تق صدا میکردند و همه ما را دیوانه میکردند، به خصوص از زمانی که صنعت موسیقی به سرعت از ریل و نوار به سمت دیجیتال حرکت کرده بود و تصمیم گرفته بود تمام آنها را روی دیسکهای فشرده کد گذاری کند.ای پادها وای تیونهای اپل برای همیشه ساحت بازیها را تغییر دادهاند، جایی برای کالاهای مادی باقی نگذاشتهاند و به جای آنها راهی بیواسطه را برای ادغام موسیقی در زندگی ما ارائه کردهاند. البته به گفته برخی، این کار باعث از بین رفتن این صنعت، آن گونه که میشناختیم نیز شده است.
جف کروکر از شبکه «ان بی سی»، در سال 2007 شکایت میکرد که «اپل کسب و کار موسیقی را ـ از نظر قیمتگذاری ـ نابود کرده و اگر ما کنترل اوضاع را در دست نگیریم، آنها همان کاری را خواهند کرد که با ویدئو کردند. اپل به پشتیبانی رضایت ما، سختافزارهایی به ارزش میلیونها دلار را به فروش رسانده است. آنها دوست ندارند پولی را که در میآورند با کسی تقسیم کنند».
شکوه و شکایتها از انحصاری عمل کردن اپل تا امروز ادامه دارد و بحثها در ارتباط با ابتکارات انقلابی این شرکت در صنعت سرگرمی و توزیع موسیقی دیجیتال، بیشتر از آنکه وضعیت صنعت موسیقی را تغییر دهد و به جای بهتری برساند، سیاهه درآمدهای آن را بهبود بخشیده است. اپل تأثیرات جنبی قابل بحثی نیز داشته است، از نابودی آلبوم گرفته تا تضعیف کیفیت صوتی. نیل یانگ از رسانه «راکر» در سال 2008 گفته بود: «اپل در بزرگراه آسایش، یک پیچ انحرافی زده است. کیفیت کاملاً ضربه خورده است؛ البته اگر اصولاً به وجود چیزی به نام کیفیت قائل باشیم».
اپل در برنامه خود برای بازتعریف مقررات مالکیت و فروش موسیقی، بر فضای گفتمان موجود درباره آنچه که کاربران میتوانند تویای پادها وای تیونهایشان قرار دهند، از جمله اینکه ترانهها را با چه تعداد از افراد میتوانند به اشتراک بگذارند، غالب بوده است. در این راستا، این شرکت قدرت فرهنگی موسیقی و بازار آن را به اهرمی برای تکثیر غیر مجاز و پول کمتر برای همه، به خصوص مارکهای متورم شدهای که مثل خونآشامها از هنرمندان پر کار خود برای نسلها تغذیه میکنند، تبدیل کرده است. به خاطر ابتکارات اپل است که ما هنوز به یک صنعت موسیقی چسبیدهایم که ارتقای تکنولوژیک یافته و از وضعیت قبلیاش دور شده است؛ ولی این ابتکارات، به گسترش و رونق آن کمک زیادی نکرده است.
الیوت وان باسکیرت ستوننویس کسب و کار موسیقی (و یکی از همکاران من) درWired.com برای آلترنت توضیح داد که «آی تیونها یک ابزار ذخیره موسیقی هستند که با اینترنت حمایت شدهاند، بیآنکه هیچ نوآوری عمدهای جز فروش تک تک موزیکها به جای آلبومها را عرضه کرده باشند. سایر شرکتها کوشیدهاند قبل از اپل، از طریق آنلاین، نسبت به فروش موسیقی اقدام کنند، اما این شرکت جادوی «استیو جابز» را در اختیار گرفت ـ و این واقعیت که مارکها در آن زمان ذخیرهگر «آیتیون» را که فقط خاص اپل بود، به عنوان بستری آزمایشی برای ورود به بازار، گستردهتر میدیدند ـ و با کمک آن افراد را به فروش ترانهها به طریق آنلاین ترغیب کرد».
اما به چه هزینهای؟ اکنون که نقاب از چهره توزیع دیجیتال افتاده است، معلوم میشود که به اشتراک گذاشتن هنر و تجارت چقدرساده است. این فنآوری، اجتناب از پرداخت حقوق مادی کسانی را که این دو (هنر و تجارت) را خلق کردهاند، به شکلی فزاینده ساده کرده است. در حالی که جهان پر است از مصرفکنندگان آگاهی که به راستی میخواهند از خالقان آثاری که آنها را تحسین میکنند حمایت کنند، نوآوریهای توزیع دیجیتال ازای تیونها گرفته تا پروتکل «بیت تورنت»، از تجارت و هنر به عنوان طعمهای برای بهرهبرداری از ضعف بازار استفاده میکنند. این بهایی است که ما باید برای یک حوزه پخش موزیک نازل بپردازیم.
گوشیهای موبایل: حالا که صحبت از اپل شد، باید گفت که آیفون پدیدهای جدید است، اما گوشیهای موبایل پدیدهای جالبتر هستند؛ پدیدهای که ارتباطات، شبکهسازی، بازی و کارکردهای تجاری را به همان شکلی کهای پاد وای تیون، مصرف و تولید موزیک دیجیتال را با هم ادغام کردهاند، در هم آمیخته است. متأسفانه موبایل نیز بیشتر از سهم خود باعث تصادفات جادهای، سوانح مربوط به عابران، رسواییهای «جنسی» و شاید حتی سرطان شده است.
وزیر راه و ترابری ری لاهود در اواخر سال گذشته، پس از آنکه پرزیدنت اوباما کارکنان فدرال را از تایپ پیام کوتاه به هنگام رانندگی منع کرد گفت: «این جلسه احتمالاً مهمترین جلسه در تاریخ وزارت ترابری باشد. پرت شدن حواس به هنگام رانندگی، خطرناک و غیر قابل قبول است».
این حرکت کمی پس از حوادث اخیر اتفاق افتاد که در آن شهروندان ایالتهایی چون نیوجرسی، پنسیلوانیا، میشیگان و بسیاری دیگر از ایالتها، از تایپ پیام کوتاه و مکالمه با موبایل به هنگام رانندگی منع شدند. تصویب این قوانین، آمار موجود در انجمن اتومبیل آمریکا و سایر نهادها را تأیید میکند که احتمال تصادف رانندگانی که هنگام رانندگی پیام کوتاه تایپ میکنند، بیست بار بیشتر از کسانی است که این کار را انجام نمیدهند. اگر به اینها آمارهایی را بیفزایید که نشان میدهند، رانندگان هنگام تایپ پیام کوتاه، در هر چهار ثانیه، یک بار به جای جاده به موبایلهایشان نگاه میکنند و نیز اینکه، حدود هشتاد درصد تصادفات به دلیل پرت بودن حواس رانندگان است، با عمق فاجعه بهتر آشنا میشوید.
«دایره ایمنی حمل و نقل ملی» در جریان تحقیقات خود درباره تصادف مرگبار قطار در کالیفرنیا که بیست و پنج کشته و یکصد و سی و پنج زخمی بر جای گذاشت، به این نتیجه رسید که: تایپ پیام کوتاه مهندس تعویض خط مترو رابرت سانچز، دلیل اصلی وقوع این سانحه بوده است. این موارد را به شکست سیاستهای موجود در ارتباط با کارکنان تعویض خط مترو در نظر بگیرید که ورود تلفنهای موبایل را به داخل کابین ممنوع کرده است. «ان تی اس بی» خواستار نصب دوربینهای نظارتی در تمام قطارهای خود شده است؛ موضوعی که خشم «اتحادیه مهندسین و رانندگان قطار» را برانگیخت. آنها ادعا کردند که نصب این دوربینها علاوه بر اینکه نمیتوانند کمکی در این زمینه کنند، تجاوز به حریم خصوصی افراد نیز محسوب میشود.
اما فقط رانندگان، قربانی موبایل نیستند، عابران پیاده نیز به شکلی فزاینده در حال تصادف با اتومبیلها هستند. در سال 2008 بیشتر از یکهزار عابر حواسپرت که در حال ارسال یا خواندن پیامک با تلفنهای همراه خود بودند، در اثر زمین خوردن شدید یا افتادن روی چیزهای مختلف، از تیر چراغ برق گرفته تا اتومبیل، وارد اورژانسهای آمریکا شدند. این رقم دو برابر ارقام سال 2007 بود که آن نیز دو برابر سال 2006 بود و همین طور به عقب بروید! اما اعداد و ارقام باید الاتر از اینها باشند.
استاد دانشگاه ایالتی اوهایو جک ال. ناصر در مطالعهای که انجام داده است، ابعاد فاجعهآمیز این موضوع را بیشتر کاویده است. او میگوید: «این فقط نوک کوه یخی است.» چرا؟ اکثریت کسانی که در این زمینه آسیب دیدهاند جوانان هستند و بیشتر حوادثی که در نتیجه استفاده نامناسب از تلفن همراه رخ داده است، به بیمارستانها کشیده نشده است. با توجه به سوابق این موضوع در طول چند سال گذشته، منطقی است که نرخ بالای سوانحی از این دست را در عابران پیاده، با اتومبیل یا (خدا به داد برسد) با هواپیما را در آینده انتظار داشته باشیم. اما اینها فقط نوع خوشبینانه این دست حوادث است که میتواند رخ دهد.
بر اساس اعلام «مؤسسه ملی سرطان»، مطالعات متعدد انجام شده، رابطه بین استفاده از تلفنهای همراه با خطر ابتلا به تومورهای مغزی بدخیم و شکلگیری غدههای مغزی را مورد بررسی قرار دادهاند، اما نتایج مطالعات دراز مدتتر هنوز در دست بررسی قرار دارند... . با این حال برخی از این مطالعات درازمدت ـ نه تمام آنها ـ حاکی از اندکی افزایش در احتمال ابتلا به انواع خاصی از تومورهای مغزی هستند.
زبان احتیاطآمیز این مطالعات، با توجه به اینکه پیش از این هیچ ارتباط مستقیمی بین استفاده از تلفن همراه و سرطان کشف نشده است، هشداردهنده است. اما این احتمالات مانع از این نشده است که «سازمان بهداشت جهانی» به همراه هشداری مبنی بر اینکه «افزایش قابل توجهی در احتمال برخی انواع تومورهای مغزی برای کاربران تلفنهای همراهی که به مقدار زیاد از این وسیله استفاده میکنند و سرشان به مدت ده سال یا بیشتر مستقیماً در معرض مقادیر زیاد امواج رادیویی قرار میگیرد، وجود دارد»، وعده بدهد که مطالعه خود درباره اثرات تلفنهای همراه را که به مدت یک دهه در دست انجام دارد، به پایان برد. این مطلب، بسیار بیشتر از آنکه اطمینانبخش باشد، هشدار دهنده است و به چیزی ترسناک نزدیکتر است تا دسیسه، به خصوص از زمانی که (از دهه هشتاد به بعد) تلفنهای همراه کاربرد تجاری شدیدی پیدا کردهاند. بیایید امیدوار باشیم که تولیدکنندگان اولیه این فنآوری، کماکان زمان لازم را برای نجات مغزهای احتمالاً آلوده به امواج ما داشته باشند!
دستگاههای سی تی اسکن: با توجه به اینکه ما در معرض تشعشعات قرار داریم، کشف کنایهآمیز دیگری صورت گرفته است که دقیقاً حاصل لگد واکنشی فنآوری است: دستگاههای اسکنر توموگرافی رایانهای (سی تی اسکنها) میتوانند در عین حالی که به درمان سرطان شما کمک میکنند، باعث ابتلای شما به سرطان نیز شوند.
طبق مطالعهای که اخیراً در «آرشیو پزشکی داخلی» توسط استاد دانشگاههای کالیفرنیا در سانفرانسیسکو و رادیولوژیست، ربکا اسمیت بیندمن منتشر شده است، بیمارانی که یک بار سی تی اسکن روی آنها انجام میشود، ممکن است معادل هفتاد و چهار ماموگرم یا چهارصد و چهل و دو چست ایکس ری جذب بدنشان شود. همچنین ممکن است این فنآوری در قریب سی هزار سرطان جدید و بالغ بر ده هزار ضایعات جدید در طول سال نقش داشته باشند. بخش هولناک ماجرا این است که با افزایش موارد فزاینده و احتمالاً غیرضروری تعداد سی تی اسکنهایی که انجام میشود، احتمال بالا رفتن این ارقام نیز وجود دارد. در طول سال 2007 ، بیشتر از هفتاد و دو میلیون بار سی تی اسکن بر روی افراد انجام شده است.
اسمیت بیندمن به آلترنت میگوید: «تحقیق اولیه ما افزایش قابل توجه تعداد سی تی اسکنهایی را که انجام میشود نشان دادهاند که در هر سال حدود ده درصد افزایش داشته است. اطلاعات بسیار کمی وجود دارد که چه تعداد از این سی تی اسکنها ضروری بوده و چقدر از آنها غیر ضروری، هر چند که باور گستردهای وجود دارد، مبنی بر اینکه دست کم بیست درصد سی تی اسکنهایی که انجام میشوند احتمالاً غیر ضروری هستند. این حوزهای است که باید تحقیقات لازم با دقت درباره آن انجام پذیرد».
اسمیت بیندمن میگوید که موضوع این است که سی تی اسکنها غالباً در دوره زمانی کوتاهی تکرار میشوند یا زمانی انجام میشوند که معلوم نیست تغییر قابل ملاحظهای در بیمار صورت گرفته باشد. مطمئناً مطالعه اسمیت کل این قلمرو ناشناخته را فاش نکرده است: سی تی اسکن باعث انتشار تشعشعات میشود، درست مثل تلفنها، لپ تاپها و سایر ابزارهای سودمند. همچنان که علم در حال کیفیت بخشیدن به ابزارهای سودمند خود است ـ به خصوص در زمینه تجهیزاتی که نجاتدهنده جان انسان هستند ـ و اگرچه تاکنون کمک شایانی به انسانها کرده است، خطرات آشکاری را نیز متوجه او کرده است. ساخت این قبیل دستگاهها مطمئناً به کاربران نیز کمکی نکرده است. برخی اوقات این کار نتیجه عکس هم داشته است؛ فنآوریهایی چون دستگاههای سی تی اسکن، ممکن است بیش از حد مورد استفاده قرار گیرند، چرا که استفاده از آنها بسیار آسان است.
اسمیت بیندمن تأکید میکند که «البته سرعت، سهولت و سودآوری اقتصادی نیز کمابیش باعث استفاده بیش از حد از این وسیله شده است. تصاویر این دستگاه نیز به شکلی بینقص و همراه با جزییات است و به تشخیص بهتر و سریعتر بیماری کمک میکند؛ از این رو، پرداختن به این مسئله، موضوع سادهای نیست».
البته کاملاً اینطور نیست. این دلیل که سی تی اسکن وسیلهای پیچیده است، به این معنا نیست که بیخطر هم باشد. موضوعی که احتمال دارد در مطالعات بیشتر به اثبات برسد. کسی چه میداند؟ اگر از نظر آماری این احتمال وجود دارد که (با به دست آوردن اطلاعات کافی) بتوانیم ثابت کنیم که ما در حال تولید سرطانهای بیشتری هستیم، و اینکه چه مقدار میتوانیم جلوی آنها را بگیریم... . این مخمصهای است که میتوانید خودتان را توی آن بیندازید.
فنآوری نظارت بر ترافیک: از محل کار تا آزادراهها، تا چراغهای راهنمایی و...، نظارت بیشتر، به آزادی کمتر منجر شده است نه بیشتر. در واقع به نظر نمیرسد که این فنآوری به کاهش قابل توجه جرایم یا پیشگیری از وقوع سوانح انجامیده باشد. طبق مطالعات انجام شده در اورگان و ویرجینیا، دوربینهای با نور قرمز، باعث افزایش تعداد تصادفات ـ در برخی موارد تا صد درصد ـ شدهاند و نه کاهش آنها. مطمئناً با وجود این چراغها، رانندگان وسایل نقلیه کمتری از چراغ قرمز رد میشوند، اما به جای آن، بیشتر با یکدیگر برخورد میکنند. بدتر اینکه، درآمدهای اضافی کسب شده از رهگذر این فنآوری، به تأمین بودجه طرحهای مخرب و ضعیفی چون چراغهای زرد شمارشی اختصاص داده شدهاند که رانندگان را تشویق میکند با دیدن این چراغها، یا به سرعت از آنها عبور کنند یا محکم روی ترمز بکوبند؛ که هر دوی این رفتارها باعث وقوع سوانح تازهای میشوند.
این ایده که یک دوربین در کنار چراغ قرمز، آشکارا انگیزه تخطی از قوانین را در افراد به وجود میآورد، به اندازه کافی بد است. این واقعیت که بیشتر ایالتها گرفتن عکس را بر اساس مطالبات «قانون آزادی اطلاعات» مجاز میشمارند، وضعیت را وخیمتر میکند، چرا که عملاً هر کسی میتواند به این عکسها دسترسی داشته باشد. لگد واکنشی این فنآوری، مثل تولد آن، به ابزاری سیاسی و مالی تبدیل شده است: نماینده ایالت واشنگتن، کریس هرست که یک مجری قانون کهنهکار است، از طرحی حمایت کرده است که مقدار جریمهها را از حدود یکصد و بیست و پنج دلار به بیست و پنج دلار کاهش میداد و مهمتر اینکه، خواستار این شد که چراغهای زرد به جای دو ثانیه ناچیز، حداقل چهار ثانیه روشن بمانند. این طرح، کسب درآمدهای منطقهای از قِبل تصادفات مرگبار را کاهش داده است.
او در ژانویه به «سیاتل تایمز» گفته بود: «وضعیتی به وجود آمده است که آنها عملاً شهروندان را به کشتن میدهند تا از قِبل آن پولی کسب شود».
این همان طرح جامع فنآوری نظارت آلن مور نویسنده معروف کمیکهای کلاسیکی چون «نگهبانان» و «پ مثل پدرکشتگی» است که در مصاحبهای در سال 2004 به من گفت: «پ مثل پدرکشتگی به شکلی آزارنده، از زمانی که من در اوایل دهه هشتاد آن را نوشتم، در حال تحقق است. درآن زمان من دنبال داستانی بودم که ایده یک پلیس ایالتی را به سرعت و به شکلی مؤثر انتقال دهد. به این ترتیب بود که ایده فاشیستی نصب دوربینهای نظارتی در گوشه و کنار تمام خیابانها به ذهنم رسید.» مور گفت، مدتها قبل از آن، در تمام خیابانها و چهار گوشه انگلیس و آمریکا دوربینهای نظارتی را کاشته بودند».
این کشش نسبت به «حضور همه جایی و نامرئی» به ایده جرمی بنتام باز میگردد، یعنی یک زندان طراحی شده مخصوص که تمامی زندانیان آن بیآنکه خودشان بدانند، همزمان با هم تحت نظارت بودند. بنتام میگفت که نتیجه این کار نه فقط یک حضور همه جایی و نامرئی، بلکه «یک اعمال قدرت ذهن بر ذهن» بود.
از آن زمان به بعد، ما تخیل بنتام را برای همه چیز روزآمد کردهایم، از افزایش تعداد مجموعههای زندان ـ صنعتی (که نویسنده «ملت فست فودی» اریک شلوسر زمانی آن را نه تنها مجموعهای از گروهها و نهادهای ذینفع، بلکه «یک حالت ذهنی» نامیده بود) تا به اصطلاح تلویزیونهای واقعیتی. دومین جایی است که در آن ما مشتاقانه سر دوربینها را رو به خودمان میگیریم تا برنامههایی چون «بازمانده»، «بیگ برادر»، «فاکتور ترس»، «آمریکن آیدل» و نمونههای بدتر از آنها را از خودمان به نمایش بگذاریم.
مور میگوید: «یکی از دلایلی که ما در پ مثل پدرکشتگی روی رسانهها انگشت گذاشتیم این بود که رسانهها یکی از مفیدترین ابزارهای خودکامگی هستند. شاید این انگارهای مخوف باشد، اما من اطمینان دارم کسانی هستند که به تلویزیون شاید به عنوان یکی از صمیمیترین دوستانشان نگاه میکنند. اگر تلویزیون مسائل جهان را به شکلی خاص به آنها بگوید، حتی اگر احساسشان حکم کند که این حرفها حقیقت ندارند، باز هم درآخر کارآنچه را که تلویزیون به آنها گفته است، باور میکنند. این انگارهای هشدارآمیز است، ولی خودمان چنین چیزی را بر سر خودمان آوردهایم.»
نتیجه این روند، فراواقعیتِ مداوماً دستکاری شده ما، به واسطه خودمان و پیامدهای بسیار واقعی آنها بوده است؛ از جمله دو جنگ ویرانگری که در مجموع میلیونها نفر را از بین برده است و اقتصاد ملی ما را (اگر نگوییم اقتصاد جهانی) را نابود کرده است و کابوس زیستمحیطی به خاطر مصرف افراطی را تشدید کرده است. یک اعتیاد سیاسی و اقتصادی جدی به درد و رنج و همراه با انگیزه، چه چیزی را به دنبال دارد؟ جز تخلف و سوء استفاده، و دیگر هیچ!
تیزرها: اسلحهای مسالمت آمیز؟ این را به اسکار گرانت بگویید. یا به آن دسته از زنان بارداری که صابون تیزر به تنشان خورده است. یا آن بچه شش ساله، یا آن مرد معلول، یا...
حتماً اصل ماجرا دستتان آمده است. شاید جز تیزر، هیچ نوآوری یا فنآوری دیگری، در بازی به شدت سیاسی شده امروز وجود نداشته باشد که مثل آتشسوزی جنگلی، دامنه آن به سازمانهای مجری قانون در سراسر جهان گسترش یافته است که در جست و جوی گزینههایی فراتر از باتومها و chokeholds هستند. آنها تیزر را دقیقاً همان وسیلهای یافتهاند که برای متوقف کردن متجاوزان نیاز داشته اند: یک جرقه از سوی «فنآوری اختلال الکتروعضلهای» برای ضربه فنی کردن شما کفایت میکند؛ اصطلاحی که در این کسب و کار، برای این حالت به کار میرود. کسب و کاری که رونق خوبی نیز دارد، هر چند که این سلاح اکنون بیشتر از هر زمان دیگر بحث برانگیز شده است.
صحبت از درد شد، «پین ری» شرکت «ریتئون» که در بازار بیشتر با نام «سیستم سلب فعال» شناخته شده است، بر مبنای ساختار مشابهی عمل میکند. به جای وارد آوردن صدمات جسمانی شدید با گلوله، باتوم یا چیزهای بدتر از آن، این سیستم صرفاً تشعشع رادیواکتیو فرکانس بالایی را متوجه سیستم عصبی فرد میکند و به او شوکی وارد میکند که فریاد درد او بلند میشود و در نتیجه به حرف میآید. این سیستم مثل تیزرِ پرتو افکن میتواند از پوشاک ضخیم نفوذ کند، هرچند که هنوز! نمیتواند از دیوارها عبور کند.
موضع تاتل در این باره که تیزر در حال تغییر جهان است، درست است؛ اگر چه زمان نهایتاً به ما خواهد گفت که این تغییر در چه جهت و به چه مقداری است. تاتل میگوید که درست همین الآن، پانزده هزار اداره مجری قانون رده پایین در حال استفاده از تیزرها هستند: «هیچ کس تا همین هفت سال قبل فکر نمیکرد که این وسایل نجات دهنده جان انسانها را میتوان تمام وقت در سرکوب تظاهرات خیابانی به کار گرفت.» این یک نرخ به کارگیری قابل توجه است، نرخی که بیتردید افزایش نیز مییابد، بی توجه به اینکه رسانهها چه اندازه درباره تیزرها بدگویی کنند. چه این سیستم به اشتباه برای افراد یا قسمتهای حساس بدن به کار گرفته شود یا توسط سازمان ملل و دیگران به عنوان یک ابزار شکنجه و سرکوب سیاسی از آن نام برده شود، در طول سالهای به کار گیری سریع این وسیله، نام آن در یک گزارش رسواییآمیز، به دنبال گزارش رسوایی آمیز دیگری برده شد.
تاتل سخنگوی بینالمللی تیزر فکر میکند که مشکلات مربوط به این فنآوری به شکلی قابل پیش بینی، به اندازه کافی تخفیف پیدا خواهد کرد.
تاتل میگوید: «پلیس در حال به کار گرفتن ابزاری است که فقط در مورد آن بدفهمی صورت نگرفته است، بلکه با تبلیغ درباره ماهیت استفاده از الکتریسیته، مردم را به هراس انداختهاند. اولین نگرانی درباره کسی است که مورد شوک قرار میگیرد و همچنین برطرف کردن عوارض آن نیز خیلی سخت است. شناخت چگونگی عملکرد تیزر مستلزم توضیحات علمی بسیاری است. اگر نگرانیهای مربوط به ایمنی آن را که از سوی منتقدانی مطرح میشود که هدفشان گمراه کردن مردم است کنار نگذارید، با محیط بسیار متشنجی مواجه میشوید که نه تنها کارکردن را دشوار میکند، بلکه شما را پی در پی به جوابهای منفی میرساند».
همچون دستگاههای سی تی اسکن، تلفنهای همراه و فن آوری نظارتی، باید مطالعات بیشتری درباره هر دو وجه قضیه صورت گیرد. بر اساس اعلام وب سایت سازمان عفو بینالملل، «هیچ مطالعه ای، تأثیر تیزرها بر افرادی که بالقوه در معرض خطر قرار دارند را به شکلی مؤثر مورد بررسی قرار نداده است.» یا «کسانی که نیاز به مراقبتهای درمانی دارند، مشکلات سلامتی دارند، دارو مصرف میکنند یا از نظر دماغی بیمار هستند و یا تحت تأثیر مواد افیونی قرار دارند نیز هدف این فنآوری هستند و باید گفت، تیزر بر روی تعداد بسیار زیادی از افراد به کار گرفته شده است».
همچون ابزارها، دستگاهها و نوآوریهای پیش گفته، تیزر هم مثل بسیاری از شگفتیهای فنآوری دیگر، به تدریج، بیشتر از راه حلهایی که در اختیار انسان میگذارد، برای او مشکلاتی را به وجود خواهد آورد.
منبع: www.alternet.org
پی نوشت:
1ـ Scott Thill، گرداننده سایتMorphizm.com است. نوشتههای او در Salon،XLR8R،All Music Guide،Wired و سایر رسانهها منتشر میشود.
/ن