نظريه پردازي بر اساس فرهنگ مهدوي (1)
با توجه به اينكه از ديدگاه كلامي، مهدويت به مثابه ركن اساسي اعتقاد ديني، مورد توصيه و تذكر پيشوايان دين قرار گرفته است، پرسش اصلي در اين مقاله بدين شرح است كه آيا ميتوان از آموزه مهمي چون مهدويت در نظريهپردازي و مدلسازي در حوزههاي متفاوت فردي و اجتماعي استفاده نمود، به طوري كه مؤلفههاي ديني و اعتقادات كلان اسلامي در آنها حضور داشته باشد؟ براي مثال، همانطور كه ميتوان از نامه امام علي (علیه السلام) به مالك اشتر اصول مديريت اسلامي را استخراج نمود، آيا ميتوان با سخنان، پيشفرضهاي كلامي، سنت و سيره مهدوي در عرصههاي اجتماعي، اصول مهدوي را براي كمك به عرصه هاي بشري استخراج كرد؟ طبيعي است كه بايد توجه داشت، حيات مهدوي در عرصه فردي بسيار متفاوت با حيات مهدوي در عرصه اجتماعي است؛ در عرصه فردي با خواندن روايتها و پيامهاي مهدوي و ترويج سيره ايشان، ديگران را ميتوان به سوي اعتقادات ديني تحريص و تشويق نمود، اما در عرصه هاي اجتماعي، ترويج و توسعه مباني ديني نيازمند الگوها و مدلهاي كلان و كلي است و تنها از اين راه ميتوان در عرصه اجتماعي و عمومي به ترويج و گسترش عناصر و مؤلفههاي ديني پرداخت. تيتوس بوركهارت، هنرشناس اسلامي ميگويد:
اگر فردي از من درباره اسلام بپرسد، من در پاسخ مي گويم كه وي مسجد قرطبه در اسپانيا و يا مسجد ابنطولون را در مصر بنگرد[1]
در واقع، سخن او اشاره به اين معناست كه عظمت و شكوه اسلام بايد بتواند خود را در آثار فرهنگي و شئونات اجتماعي همچون معماري، هنر، ادبيات، مديريت، نظم اجتماعي، توسعه شهري، مناسبات اجتماعي و روابط انساني نشان دهد، نه اينكه دين به حوزه فردي و عبادي محدود شود و تنها نمونههاي شخصي اسلام استناد شدني باشد. از اينرو، ، نشان دادن اهميت و كاركرد عملي دين در پاسخ به پرسشهاي مخاطبان و حوزههاي نظري و عملي، از جنبههاي مقايسهاي و تطبيقي اديان با يكديگر است و تنها بررسي دروني دين براي نشان دادن اهميت آن بسنده نميكند.
مؤلفههاي اصلي فكر شيعه از منظر پديدارشناسي
از ديدگاه پديدارشناسي كه بسياري از دينپژوهان برجسته معاصر چون ژيلسون، ميرچاالياده، هانريكربن، آنه ماري شيمل، فريدريك هايلر و امثال آنها به آن وفادار بودهاند، پديده «خودش را نشان ميدهد» يا «ميگذارد ديده شود».[2]در اين شيوه پژوهشي، بدون آنكه درباره صدق و كذب پديده داوري و قضاوت كنيم، با آن ارتباط برقرار مينماييم تا مباني، پايهها و عناصر دروني و اصلي آن را بشناسيم. به گفته مك كواري:
بدين ترتيب پديدارشناسي اساساً عيان كردن و پديدار ساختن آن چيزي است كه خودش را پديدار ميسازد؛ برداشتن حجاب محجوبان و كنار زدن است، بدانسان كه به ما رخصت ميدهد آن چيزي را ببينيم كه ميگذارد، ديده شود كه چيست. به تعبير كوئنتين لوئر روش پديدارشناختي... روش استدلال نيست بلكه روش توصيف است و در آن اميد ميرود كه ديگران نيز امور را به همين سان ميبينند.[3]
حال اگر با توجه به شيوه پديدارشناسي و توصيفي، به مذهب شيعه نظر شود و هدف محقق، تشخيص عناصر و مباني اساسي و بنيادي فكر شيعه باشد، بيترديد پارهاي از مباني ديني نسبت به ديگر عناصر ديني، نمود و جلوه درخشانتري خواهد داشت؛ زيرا تمامي اعتقادات و مباني ديني در درون مؤلفههاي يك مذهب يا دين اهميت يكساني ندارند، بلكه رتبههايشان نسبت به هم متفاوت است. براي نمونه، با دقت در عناصر و مؤلفههاي اعتقادي مذهب شيعه ديده ميشود، اعتقاد به امامت و مهدويت، يكي از عناصر استوار و مبنايي شيعه است كه آن را متمايز ميسازد؛ به طوري كه با نبود اين مؤلفه ذاتي، انديشه شيعه فرو ميريزد، به همين جهت، اين عنصر كلان و اصلي، در تعارض با تفكر شيعه زير سؤال برده ميشود. پارهاي از مخالفان به درستي فهميدهاند كه پذيرش يا انكار تشيع، بر داوري درباره اين مؤلفه اساسي استوار است.
البته افزون بر شيوه پديدارشناسي، اگر از منظر ديگر شيوهها همچون شيوه كلامي يا تاريخي هم به شيعه پرداخته شود، باز به اين نكته ميرسيم كه در اين مذهب و حتي در ديگر فرق اسلامي، مسئله مهدويت موقعيت و منزلت خاصي دارد؛ اين ديدگاهها نيز به مانند ديدگاه پديدارشناسي، مسئله امامت مهدوي را به منزله بنياد تفكر شيعه به ثبوت ميرسانند. براي مثال، از امام صادق(علیه السلام) درباره اركان شيعه پرسيدهاند كه ايشان در جواب، به پنج مؤلفه و عنصر ديني اشاره فرمود: نماز، زكات، حج، روزه و ولايت.[4] آنگاه كه از مهمترين مؤلفه پرسيدند، ايشان ولايت را مهمترين خواندند. بنابر اين سخن، مسئله ولايت كه پس از نبي اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) با امامان استمرار يافته، مهمترين عنصر كلامي است؛ به طوري كه شريعت پس از وفات نبي اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) از منظر تفسير امام معصوم كه ولايت دارد، استمرار مييابد.
جايگاه ممتاز مهدويتانديشي در تفكر شيعه به قدري است كه پارهاي از شرقشناسان و شيعهشناسان كه درصدد شناخت عناصر كلان اين مذهب بودهاند، متوجه اين مؤلفه گرديدهاند. هانري كربن در حوزه كلام اسلامي و حامد الگار در حوزه فلسفه سياسي از جمله كسانياند كه در اينباره اظهار نظر نمودهاند. بنا بر اعتقاد هانري كربن اعتقاد به مهدويت عنصر اصلي فكر شيعه است كه تا اندازهاي اين مذهب را از ديگر مذاهب ممتاز ميسازد و سبب پويايي و حيات آن ميشود. وي كه به شناخت فرقههاي شيعي توجه بيشتري نموده، آشكارا مسئله امامت و مهدويت را مهم برميشمرد.[5]
همچنين حامد الگار، تئوريپرداز سياسي كه درباره انديشههاي سياسي انقلاب اسلامي ايران متخصص و نظريهپرداز است و پيروزي انقلاب اسلامي ايران را با تكيه بر تئوري مذهب تحليل ميكند، آنگاه كه به تحليل انقلاب اسلامي ايران و ريشههاي وقوع اين انقلاب ميپردازد، به سه پارادايم و مؤلفه اصلي فكر شيعه اشاره ميكند:
1. اعتقاد به مهدويت و مفهوم غيبت؛
2. اعتقاد به مفهوم شهادت، برگرفته از قيام امام حسين(علیه السلام)؛
3. عدم مشروعيت بخشي به تمامي حكومتهاي موجود در عصر غيبت.
وي اعتقاد به مهدويت را ركن اساسي و عامل مهم تمامي جنبشها و حركتهاي آزاديبخش و تحولآفرين جوامع شيعه برميشمرد و انقلاب اسلامي ايران را نيز متأثر از همين مؤلفه ميداند. حامد الگار در كتاب خود پيرامون انقلاب اسلامي به گونهاي ژرف و عميق به اين امر مهم ميپردازد و بر خلاف بسياري از ديگر تئوريپردازان انقلاب اسلامي كه به عناصر ديگري از فكر شيعه اشاره ميكنند، ريشههاي فكري انقلاب اسلامي را بر مسئله مهدويت مبتني ميداند. وي با اين باور كه براي شناخت انقلاب اسلامي بايد به اين سه مبناي مهم و كليدي فكر شيعه توجه نمود، در اثبات اهميت اين عناصر اساسي به بررسي تاريخ شيعه از عصر صفويه تا انقلاب اسلامي ميپردازد و دكترين امامت را كه مهدويت از مصاديق آن بهشمار ميرود، بنياد فكري شيعه و تحقق انقلاب اسلامي ايران ياد ميكند.[6]
از اينرو، محققان پديدارشناس، در تفكر شيعه مهدويت را عنصري ذاتي و بنيادي يافتهاند؛ بهگونهاي كه در تحليل انديشههاي كلامي و جوامع شيعي به راحتي نميتوان اين عنصر فكري را ناديده گرفت؛ در بسياري از نظريهپردازيها از جمله فلسفه تاريخ، فلسفه سياست، عرفان اسلامي، كلام اسلامي، آينده جهان و بشريت، نجات و رستگاري و ديگر عرصه هاي اجتماعي و فردي، مسئله مهدويت حضور تام و تمامي دارد. بنابر ديدگاه پديدارشناسي، اگر فردي بخواهد بدون دلدادگي و تمايل دروني به مباني شيعه بنگرد و نگرش شيعه را در حوزههاي مذكور بيان دارد، بيترديد به سوي مهدويت كشيده خواهد شد؛ نگرش بيروني به اين مسئله حتي بدون باور قلبي و از غير ديدگاه كلامي، معطوف به انديشه مهدويت خواهد بود. به همين دليل، افرادي چون هانريكربن و حامد الگار در بيان منطق بسياري از انديشهها، الگوها و فعاليتهاي كلامي و سياسي شيعه، متوجه فرهنگ مهدوي شدهاند.
پی نوشت ها :
1. تيتوس بوركهارت، مباني هنر معنوي، گردآوري علي تاجديني، ص 65، چاپ دوم: دفتر مطالعات ديني هنر، تهران 1376.
2. جان مك كواري، مارتين هايدگر، ترجمه محمد سعيد حنايي كاشاني، ص 49، گروس، تهران 1376.
3. همان، ص 49 ـ 50.
4. محمدبنالحسن الحر العاملي، وسائل الشيعة، ج1، ص 13، مؤسسة آلالبيت لاحياء التراث، بيروت 1413ق، ج2: «... عن زراره عن أبي جعفر(علیه ا لسلام) قال: بني الإسلام علي خمسة أشياء: علي الصلوة، و الزكاة، و الحجّ، و الصوم و الولاية. قال زراره: فقلت: و أيّ شيء من ذلك أفضل؟ فقال: الولاية أفضل لأنّها مفتاحهنّ». همچنين روايات زيادي درباره اهميت ولايت در اصول كافي، ج 2، كتاب الايمان و الكفر، آمده است، از جمله اين روايت است: «عن أبي جعفر(علیه السلام) قال: بني الاسلام علي خمس: الصلوه والزكاه و الصوم و الحج و الولايه و لم يناد بشي ما نودي بالولايه يوم الغدير».
5. هانري كربن، تاريخ فلسفه اسلامي، سيد جواد طباطبائي، ص 105 ـ 106، چاپ دوم: كوير، تهران 1377.
6. حامد الگار، ايران و انقلاب اسلامي، مترجمين سپاه پاسداران، انتشارات سپاه پاسداران، بيجا، بيتا، ص 14 ـ 15.
/ن