شهید سید محسن صفوی
فرمانده قرارگاه صراط المستقیم سپاه پاسداران انقلاب اسلامی
شهيد صفوي با شهيد مظلوم بهشتي ارتباط نزديك داشت و به دليل برخورداري از روحيه شجاعت و شهامت با چند نفر از برادران همرزم خود در حركتهاي مخفي پيش از انقلاب فعالانه عمل مي كرد. در درگيريها و عمليات نظامي اوايل سال 1356، مسئوليت تهيه مواد منجره و سلاح به عهده او بود و در اين جهت، سفرهايي به مراكز و توابع استانهاي همدان، كردستان و چند استان ديگر داشت.
بلندي همت به همراه پشتكار و تلاش همه جانبه در هر كار، آمادگي براي پذيرش و انجام ماموريت، خلاقيت و ابتكار در امور، صبر و استقامت، توكل به خدا و اعتماد به نفس و بسياري از خصال اررزشمند ديگر باعث برخورداري او از صبغهاي الهي و آراستن عمر پرثمرش به حياتي طيبه شده بود.
شهيد صفوي پس از پيروزي انقلاب اسلامي طي حكمي مامور تشكيل كميته انقلاب اسلامي در شهرستان شهرضا شد. علاوه بر اين، كميته شهرستان سميرم را نيز راه اندازي كرد. با توجه به حضور خوانين و مساله سازي آنها در منطقه، با همكاري روحانيت منطقه، برادران حزب الله آنها را سازماندهي كرد و سپاه را در اين دو شهر تشكيل داد و تا مدتها فرماندهي سپاه شهرهاي ياد شده را به عهده داشت.
مدتي بعد به عنوان مسئول مهندسي وزارت سپاه در استان اصفهان انتخاب شد. كساني كه از نزديك با او آشنا هستند تلاش پيگير و شبانه روزي او را در امر احداث اردوگاههاي قدس و ساير كارهاي مهندسي استان فراموش نكرده اند. در اين زمان ارتباط ايشان با جنگ بيشتر شد. او سعي مي كرد در پشتيباني تخصصي رزمي يگانهاي استان از هيچ تلاشي فروگذار نكند و در مواقع عمليات نيز عموماً در جبهه حضور مي يافت.
بعد از مدتي با توجه به لزوم شركت گسترده تر دولت در جنگ، هيات دولت به منظور پشتيباني فعالتر از جنگ، طبق مصوبه اي وزارت سپاه را مامور تاسيس قرارگاهي بنام صراط الستقيم كرد تا از توان وزارتخانه ها درامر جنگ به نحو مطلوبتري استفاده كند. مسئوليت اين قرارگاه با حكم وزير وقت سپاه (سردار سرتيپ پاسدار حاج محسن رفيق دوست)، به شهيد صفوي محول گرديد.
قرارگاه صراط الستقيم زير نظر قرارگاه مهندسي رزمي خاتم الانبيا(صلی الله علیه و آله) تمام پروژه هاي مهندسي وزارتخانه هاي مختلف را زير پوشش خود قرار داد و علاوه بر پشتيباني آنها نسبت به حسن اجراي پروژه هاي فوق نيز نظارت فني مي كرد؛ (نظير نظارت بر تاسيس بيمارستانهاي فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) در منطقه چوبيده، بيمارستان امام علي(علیه السلام) آبادان، بيمارستان امام حسين(ع) و چندين بيمارستان ديگر و نيز نظارت بر حسن اجراي جاده هاي مهم مواصلاتي مانند امام صادق(علیه السلام) ، جمهوري اسلامي و ... كه در سرنوشت جنگ تاثير به سزايي داشتند). با توجه به دو هويت بودن قرارگاه مزبور، علاوه بر پشتيباني و نظارت بر پروژه هاي وزارتخانه هاي شركت كننده در جنگ، نسبت به اجراي پروژه هاي مهم و مورد نياز جبهه نيز با همكاري دو تيپ مهندسي رزمي كوثر و ابوذر و گردان مستقل فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) اقدام مي كرد. احداث جاده ها و پلهاي متعدد خاكي در هورها و جزاير خيبر شمالي مانند جاده هاي شهيد همت، شهيد جولايي، قمر بني هاشم(علیه السلام) (در منتهي اليه جزيره جنوبي) و احداث سد خاكي بسيار مهم و استراتژيك فاطمه الزهرا(سلام الله علیها) در منطقه چوبيده بر روي رودخانه بهمن شير نزديك دهانه خليج فارس و نيز سايتهاي متعدد موشكي و طراحي و توليد سنگرهاي اجتماعي – كه بعدها از شهادت ايشان به سنگر شهيد صفوي معروف شد – و همچنين احداث كانالهاي متعدد دفاعي و مقرهاي پشتيباني و تامين شن و ماسه مورد نياز كليه پروژه هاي جنگ، از اهم فعاليتها و تلاشهاي شبانه روزي مجموعه برادراني است كه با مديريت اين شهيد بزرگوار باعث پيروزيهاي تعيين كننده اي در صحنه هاي دفاع مقدس گرديدند.
شهيد صفوي واقعاً انسان خستگي ناپذيري بود؛ با اطمينان مي توان گفت كه روزي 18 الي 20 ساعت كار مي كرد. بسياري از اوقات خواب وي در طول مسير و در جاده ها روي صندلي ماشين بود و ميزان استراحت او، به حد فاصل دو كار در بين راه بستگي داشت.
از خصوصيت ديگر ايشان صبر و خويشتن داري در جنگ بود و با وجود فشارهاي كار مهندسي جنگ و مسئوليت سنگيني كه بر دوش ايشان بود، يك بار ديده نشد كه عصباني شود و به كسي تندي كند. عموماً چهرة بشاش و صميمي و اخلاقي خوش داشت.
غير از كار سخت و طاقت فرساي مهندسي، به كار فرد فرد بچه ها رسيدگي مي كرد و سعي داشت مسائل پرسنل خود را حل كند و به مشكلات برادران در حد مقدورات رسيدگي نمايد. از طرفي به دليل حضور مستمر در جبهه و مشغله و مشكلات كاري زياد، به ندرت موفق به ديدن خانواده خود مي شد.
شهيد صفوي نسبت به بسيجي ها بشدت عشق مي ورزيد و آنها را خيلي قبول داشت و مي گفت: ما بايد جان خود را فداي بسيجي ها كنيم.
آخرين باري كه براي ديدن خانواده رفته بود، صحنه بسيار عجيبي اتفاق افتاد. هنگام خداحافظي، پسر كوچك اين شهيد بزرگوار به برادر بزرگترش گفته بود: بابا را ببوس كه مي رود و شهيد مي شود و ما ديگر بابا را نمي بينيم. دختر كوچكش جلو ايشان را گرفته بود و با حالت گريه مي گفت: بابا يك روز ديگر پيش ما بمان تا اقلاً تو را سير ببينيم. ما تو را هيچ وقت سير نديديم.
سردار فرماندهي كل سپاه در مورد برادر شهيدشان سيد محسن مي گويند:
خدا را شكر كه ايشان توانست سرباز خوبي براي اسلام، امام و رزمندگان بسيجي ما باشد و بحمدالله ايشان در وفاداري به امام و فداكاري در راه اسلام امتحانش را به خوبي پس داد. ايشان پنجمين شهيد خانواده ماست و ما مفتخريم كه همه اينها را از ايمان و عشق به اسلام و عشق به قرآن سرچشمه مي گيرد.
بعد از عمليات كربلاي 5 ايشان جهت انجام ماموريتي از جبهه به تهران آمد و در هنگام بازگشت در يك سانحه هوايي مظلومانه به شهادت رسيد و همان طور كه آرزويش بود در صراط مستقيم الهي جانش را تقديم معبود خويش كرد.
آخرين دعا و نيايش خالصانه او در پايگاه يكم شكاري نيروي هوايي، قبل از حركت به اهواز فراموش نشدني است.
شاهدي نقل نموده است:
خداوند انشاءالله او و همه شهداي عزيز ما را با اولياء، صديقين، شهدا، انبياء و صلحا محشور فرمايد.
مارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : abdo_61
/ن